cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

fa
avatar

هستیا ژورنال

به بیداری، نیمروز بود. /آرتور رمبو/ شعر، موسیقی، عکس، نقاشی، برشی از‌ کتاب‌ها و رقص‌هایی دیگر. http://Instagram.com/hestia.journal ارتباط با ادمین: @Galatea0101

نمایش بیشتر
2 382
مشترکین
+3124 ساعت
+537 روز
+8430 روز

در حال بارگیری داده...

ابر برچسب‌ها
هیچ داده‌ای
مشکلی وجود دارد؟ لطفاً صفحه را تازه کنید یا با مدیر پشتیبانی ما تماس بگیرید.
اشارات ورودی و خروجی
جذب مشترکین
هیچ داده‌ای
مشکلی وجود دارد؟ لطفاً صفحه را تازه کنید یا با مدیر پشتیبانی ما تماس بگیرید.
پست‌های کانال

مرد فیل‌نما | دیوید لینچ ⚠️ برای دریافت روی نام فیلم بزنید تا به کانال فیلم‌ها وارد شوید The Elephant Man (1980) .36 @hestia_journal

16740

2
گتسبی بزرگ | باز لورمن ⚠️ برای دریافت روی نام فیلم بزنید تا به کانال فیلم‌ها وارد شوید The Great Gatsby (2013) .35 @Hestia_journal
244
3
زیستن | آکیرا کوروساوا ⚠️ برای دریافت روی نام فیلم بزنید تا به کانال فیلم‌ها وارد شوید Ikiru (1952) .34 @hestia_journal
243
4
من همیشه مجذوب کسی هستم که از تاثیر حرف‌هایش بر قلب دیگری می‌ترسد. جبران خلیل جبران @hestia_journal
من همیشه مجذوب کسی هستم که از تاثیر حرف‌هایش بر قلب دیگری می‌ترسد. جبران خلیل جبران @hestia_journal
272
5
آنی هال | وودی آلن Annie Hall (1977) .33 @hestia_journal
421
6
موشت | روبر برسون Mouchette (1967) .32 @hestia_journal
416
7
روانی | آلفرد هیچکاک Psycho (1960) .31 @Hestia_journal
420
8
معهذا میل دارم که پیش تو باشم و بشنوم که در حین ساختن تابلوهای خود آواز می‌خوانی. نیما یوشیج از نامه‌ای @hestia_journal
421
9
دوستت دارم نه تنها برای آنچه که هستی بلکه برای آنچه که هستم هنگامی که با توام‌. روی کرافت عکس از آدولف چیچن @hestia_journal
دوستت دارم نه تنها برای آنچه که هستی بلکه برای آنچه که هستم هنگامی که با توام‌. روی کرافت عکس از آدولف چیچن @hestia_journal
430
10
هیچ غمی تلخ‌تر از این نیست که در بدبختی، ایام خوشبختی را به یاد آوری. دانته آلیگیری، کمدی الهی. @hestia_journal
475
11
درست به همان اندازه که از تنها ماندن بیزار بود تنهایی را دوست داشت. رومن گاری از کتابِ «لِیدی اِل» @hestia_journal
درست به همان اندازه که از تنها ماندن بیزار بود تنهایی را دوست داشت. رومن گاری از کتابِ «لِیدی اِل» @hestia_journal
509
12
آواز در باران |جین کلی، استنلی دانن ⚠️ برای دریافت روی نام فیلم بزنید تا به کانال فیلم‌ها وارد شوید Singin in the Rain (1952) .30 @hestia_journal
509
13
نیمه‌شب در پاریس | وودی آلن ⚠️ برای دریافت روی نام فیلم بزنید تا به کانال فیلم‌ها وارد شوید Midnight in Paris (2011) .29 @hestia_journal
493
14
زردها بی‌خود قرمز نشده‌اند قرمزی رنگ نینداخته است بی‌خودی بر دیوار صبح پیدا شده از آن طرف کوه "ازاکو" اما "وازنا" پیدا نیست گرتهٔ روشنی مردهٔ برفی همه کارش آشوب بر سر شیشهٔ هر پنجره بگرفته قرار. وازنا پیدا نیست من دلم سخت گرفته است از این میهمانخانه مهمان‌کش روزش تاریک که به جان هم نشناخته، انداخته است: چند تن خواب‌آلود چند تن ناهموار چند تن ناهشیار. نیما یوشیج برف @hestia_journal
553
15
برف | فرهاد مهراد 🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼🎼 ترانه: ـ @hestia_journal

Barf.mp3

510
16
می‌توانم امشب شعرها بنویسم از همیشه غمگین‌تر مثلا بنویسم چه شب پر ستاره‌ای ستاره‌ها آبی‌اند و می‌لرزند در دوردست‌ها باد شب می‌چرخد در آسمان و می‌خواند می‌توانم امشب شعرها بنویسم از همیشه غمگین‌تر دوستش داشتم او هم گاهی دوستم می‌داشت در چنین شب‌هایی او در آغوشم بود بوسه‌ها می زدم بر او زیر آسمان بی‌پایان دوستم داشت و من هم گاهی دوستش داشتم چگونه می‌شد آن چشم‌های آرام را دوست نداشت می‌توانم امشب شعرها بنویسم از همیشه غمگین‌تر به خیال اینکه او با من نیست احساس اینکه از دست داده‌ام او را شنیدن شب بی‌کرانه و بی او بی‌کرانه‌تر و شعر می‌افتد روی روح چنانکه روی علف شبنم چه باک که عشقم نتوانست نگاهش دارد شب پر ستاره است و او با من نیست همه‌اش همین کسی به دور دست می خواند به  دور دست دلم به از دست دادنش راضی نیست نگاهم پی او می‌گردد انگار که می‌خواهد او را به من آورد دلم پی او می‌گردد و او با من نیست همان شب همیشگی که سفید می‌کند همان درختان را ما از آن زمان دیگر نه همانیم دوستش ندارم دیگر مسلم است اما چه دوست داشتمش صدایم پی باد می گردد تا به گوش او برسد آن دیگری آن دیگری خواهد بود چنانکه بود پیشتر از بوسه‌های من صدای او پیکر تابناک او و آن چشم‌های بی پایان دوستش ندارم دیگر مسلم است اما شاید که دوستش دارم چه کوتاه‌ست عشق چه درازست فراموشی چون که در چنین شب‌هایی او در آغوشم بود دلم به از دست دادنش راضی نیست اگرچه این آخرین رنجی است که به من می‌دهد او و این آخرین شعری که می‌نویسم از برای او پابلو نرودا ترجمه‌ی بیژن الهی @hestia_journal
629
17
امشب می‌توانم اندوهگین‌ترین شعرها را بنویسم. در مثل، بنویسم «شب پرستاره است و ستاره‌ها آبی‌اند و در آن دورها می‌لرزند» باد شبانه در آسمان چرخ می‌زند و آواز می‌خواند. امشب می‌توانم اندوهگین‌ترین شعرها را بنویسم. دوستش می‌داشتم و او هم گه‌گاه دوستم می‌داشت. سراسر شب‌هایی همچون امشب در آغوشش می‌گرفتم. زیر آسمان لایتناهی بارها و بارها می‌بوسیدمش. دوستم می‌داشت و من هم گه‌گاه دوستش می‌داشتم. چگونه می‌توان آن چشمان درشت آرام را دوست نداشت. امشب می‌توانم اندوهگین‌ترین شعرها را بنویسم. و تصور کنم که او را ندارم و احساس کنم که از دستش داده‌ام. آوای شب گران‌بار را بشنوم، که بی او گران‌بارتر است. و شعر بر روح فرومی‌بارد همچون شبنم بر چمن‌زار. چه غم که عشق من نتوانست او را نگه دارد. شب پرستاره است و او با من نیست. همه همین است. در آن دوردست کسی آواز می‌خواند، در آن دوردست. روح من رضا نمی‌دهد که او را از دست داده باشد. بینایی‌ام می‌کوشد تا او را بیابد، چنان‌که گویی می‌کوشد تا او را نزدیک‌تر بیاورد. قلب من در جست‌وجوی اوست و او با من نیست. شب همان شب است که درخت‌ها را سفید می‌کند. ما، اهل آن زمان، دیگر همان نیستیم که بودیم. دیگر دوستش نمی‌دارم، مسلم است، اما چقدر دوستش می‌داشتم. صدایم می‌کوشید تا بادی را بیابد که به گوش او برسد. از آنِ دیگری، از آنِ دیگری خواهد شد. چنان‌که پیش از بوسه‌های من بود. صدایش هم، تن تابانش هم، چشمان بی‌کرانش هم. و دیگر دوستش نمی‌دارم، مسلم است، اما چه بسا دوستش می‌دارم. عشق چه کوتاه است، فراموشی چه دراز. از آن‌جاکه سراسر شب‌هایی همچون امشب در آغوشش می‌گرفتم روح من رضا نمی‌دهد که او را از دست داده باشد. اگرچه این آخرین دردی باشد که به آن مبتلایم می‌سازد و این آخرین ابیاتی باشد که به خاطر او می‌نویسم. پابلو نرودا ترجمه‌ی منوچهر بدیعی @hestia_journal
524
18
دست، تنها برای شیون نیست روزی می‌آید که با آن‌ها انار بچینیم رنگی که جهانم را در بر گرفته است از چشم‌های تو سرریز می‌شود تو ب
دست، تنها برای شیون نیست روزی می‌آید که با آن‌ها انار بچینیم رنگی که جهانم را در بر گرفته است از چشم‌های تو سرریز می‌شود تو برای صدا زدن چه اسم قشنگی داری! من هم دست‌های بلندی، نه برای چیدن انار، که برای دراز کردن به سمت تو دارم. چه چیزهایی ما داشتیم و بی‌خبر بودیم! ‌ ‌ علی الفتی ترجمه‌ی محمد مرادی‌ @hestia_journal
523
19
همه‌ی حرف‌ها، همه‌ی حس‌ها همه‌چیزِ اینجا قدیمی شده می‌دانی؟ چیزی برای زندگی پیدا نمی‌کنم. شهرام شیدایی آتشی برای آتشی دیگر @h
همه‌ی حرف‌ها، همه‌ی حس‌ها همه‌چیزِ اینجا قدیمی شده می‌دانی؟ چیزی برای زندگی پیدا نمی‌کنم. شهرام شیدایی آتشی برای آتشی دیگر @hestia_journal
606
20
کپی برابر اصل | عباس کیارستمی ⚠️ برای دریافت روی نام فیلم بزنید تا به کانال فیلم‌ها وارد شوید Certified Copy (2010) .28 @hestia_journal
643

در حال بارگیری داده...

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.