cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🔞عَـطَـش بـرهنگـی

وقتی اون پایین دارم برات میخورم عاشق اون چشمای خمارتم🫦💦 #نقاش_هات🔞

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
17 681
مشترکین
-11924 ساعت
-8287 روز
-1 21630 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

00:01
Video unavailable
سر کلاس دانشجوی حش‌**ریشو با خودکار ارضا میکنه..🔞💦 https://t.me/+nweLn3oR55g1ZDM0 روی میزم خم شد و #خودکارو روی چو...چولم #گذاشت که اه ریزی از بین لبام بیرون رف💧🌸 -هیشش تو که #نمیخوای بچه ها بفهمن اینجا چخبره هوم؟ سری تکون دادم که شروع کرد به توضیح دادم سوال و #همینجوری سرعت خودکارو بیشتر کرد. با صدای ارومی #نالیدم:آهه..استاد دارم #ار.ضا میشم.♨️ نیشخندی زد و با انگشت #مالوندش که ار.. ضا شدم و با #صدای بلند ناله کردم که..🛁🍓
نمایش همه...
00:03
Video unavailable
-س‌ک‌س خشن رو دوست دارم... یعنی وقتی کردم توت جیغ بکشی.. با ترس عقب میرم که زانومو میگیره و پاهامو از هم باز میکنه -نکن... میترسم رهام... مچ پامو میبوسه و کی‍...ر ش‌*ق شدشو روی ک*صم میکشه -هیشش توله.. قول میدم برات فقط لذت باشه💦🤤 https://t.me/+-pGi4nYCIy5iNWZk https://t.me/+-pGi4nYCIy5iNWZk
نمایش همه...
00:03
Video unavailable
من پولام رو الکی خرج نمی‌کنم ولی اون دختر با موهای خوش بو و طعم س‌ک‌سیش کاری کرد به خاطر یک شب کلی پول بهش بدم! نوش جونش ولی بعد اون شب من میراث قبلی نشدم چون اون دختر کوچولو جوری ار...ضام کرد که هیچ دافی نتونسته بود. حالا من دنبالشم و این بار .... https://t.me/+a_S29VWjBG80N2Vk #دارای_محدودیت‌سنی 💦
نمایش همه...
بچه ها دوستان هی نگین تو پی وی که چرا این دختر رو انتخاب کردیم همون دختر قبلی بهتر بود دختری که قبلاً انتخاب شده بود، به هر چیزی شبیه بود جز یه دختر هیجده نوزده ساله!!! اون عکس، عکس تیلور هیل بازیگر هالیوودی بود که قشنگ مشخص بود بالای بیست و چهار سالشه جذابیت زنانه داشت و صورتش جا افتاده تر از توصیفات لیانا تو رمان بود شخصیت ها باید با توجه به مشخصات توصیف شده باشه 😵‍💫
نمایش همه...
Photo unavailable
🔥اطلاعیه فروش vip🔥 فروش پارت های vip #عطش_برهنگی مزیت های کانال vip 🌸 روزی دو پارت بلند جز روزای تعطیل 🌷 بدون هیچ تبليغ و تبادل #پارت_گذاری_منظم😌 #به_همراه_پارت_های_هدیه❤️ #گپ_نقد_و_گفت‌گو_برای_ارتباط_نزدیک‌_با_نویسنده پارت های قند و نبات لیانا و سپهرادمون شروع شده عزیزان همون طور که مشاهده می‌کنین😌😍🥺 این اسکرین شات، تیکه ای از پارت های آپ شدهٔ دیشب تو چنل ویژه مونه👆 پارت های هیجان انگیز تو وی آی پی داره پارت گذاری میشه پس اگه می‌خواین هر چه زودتر این پارت ها رو بخونین، 🩷آیدی ادمینمون جهت خرید VIP👇 @writer_2022 در نظر داشته باشین که قراره فاصله وی آی پی و چنل عمومی روزانه افزایش پیدا کنه و در نتیجه، قیمت وی آی پی هم روند افزایشی داره⛔ پس اگه می‌خواین با قیمت کم vip رو بخرین، عجله کنین
نمایش همه...
اینم از پارت امروزتون❤️
نمایش همه...
8
#عطش_برهنگی #Part_165 بدون اینکه جوابش رو بدم، خیره به چشماش فقط سرم رو به نشونهٔ تأیید تکون دادم که " خوبه " ای زیر لب گفت و با شدت، چونه‌ام رو ول کرد. دوباره سر جای خودش روی صندلی کمک راننده نشست و با اشارهٔ چشم به پریناز که صندلی کنار صندلی ما نشسته بود، ازش خواست پیشش بره. نفس عمیقی کشیدم و بی‌اهمیت ازشون چشم گرفتم. دوباره به پنجره تکیه دادم ولی این دفعه دیگه دیدن و تماشا کردن مناظر بیرون هم، من رو نمی‌تونست از فکر و خیال بیرون بکشه؛ ناریه لعنتی ریده بود تو همین نیمچه منبع آرامشیم که پیدا کرده بودم و خودش خوشحال و راضی اون جلو نشسته بود و داشت بر علیه ما بیچاره ها و فلک زده ها با اون پریناز آدم فروش نقشه می‌چید...حالم از هردوتاشون بهم می‌خورد. این حجم از واکنش و عکس العمل تندش به خاطر بی‌روحیه بودن و گرفته بودن من، فقط یه معنی و مفهوم می‌تونست داشته باشه؛ اینکه برام نقشه ای داشت و قرار بود تو اون مهمونی من رو آ.لت دست خودش کنه و مثل عروسک کوکی بچرخوندم...واسه همینم لازم بود که جلوشون خوب جلوه کنم. - لیانا! قربونت برم خوبی؟ دردت گرفت؟ این صدای زهره بود که با نگرانی خاصش که همیشه نسبت بهم داشت، کنار گوشم پیچید. بدون اینکه چشمام رو باز کنم، فقط یه " اوهوم " که خیلی هم واضح نبود در جوابش گفتم. دلم نمی‌خواست دل زهره رو بشکنم اما به قدری حالم بد بود و ذهنم آشفته بود که فکر می‌کردم دنیا داره روی سرم آوار میشه و هر لحظه بیشتر و بیشتر به پیشواز مرگ و نیستی میرم. زهره هم انگار خودش متوجه شد حالم خوب نیست که زیاد بهم گیر نداد و اونم ترجیح داد سکوت کنه و بهم اجازه بده تا رسیدن به اون مهمونی نفرین شده، با خودم خلوت کنم. هر لحظه، بیشتر افکار و تصورات ترسناک و رعب انگیز تو ذهنم شکل می‌بست و بهم می‌ریختم؛ خودم رو می‌دیدم که زیر دست و پای یه مرد دارم جیغ می‌کشم و به ناریه التماس می‌کنم که نجاتم بده اما اون همون جوری بدون هیچ گونه واکنشی ایستاده و داره نگاهم می‌کنه.
نمایش همه...
10👍 2🥰 1
Photo unavailable
و بالآخرررررره انتظارها به پایان رسید....😂🙄 عشقتون، نفستون، ناریه خانم عزییییز و محبوبتون هم ایشونه😂🤦🏼‍♀️ فیض ببرین از حضورش
نمایش همه...
  • Photo unavailable
  • Photo unavailable
پریناز هستن، معرف حضورتون🙄🤦🏼‍♀️ خودتون دیگه می‌دونین دیگه😂
نمایش همه...
🙉 1
Photo unavailable
زهره خانم قشنگ دوست داشتنیمون 🥲❤️
نمایش همه...