داستان دستانت🍓🏳️🌈
-پناهِ منی ، بی پناهِ توام. •ژانر رمان: لزبین • تبلیغات : @roman_mah_ads
نمایش بیشتر6 394
مشترکین
-7024 ساعت
-5937 روز
+90930 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
#داستان_دستانت
#پارتصدودو
پس بی دلیل نبود این همش تو فکر بودناش.
بهم احساس نخودی بودن میداد اون جمع..
فکر کن اومده بودم وسط یه رابطه دو نفره استراق سمع میکردم ..
گاه و بیگاه تو گوشیای هم یه چیزی نشون هم میدادن و میخندیدن
اصلا توی یه هوای دیگه بودن..
دیدن یه رابطهی سالم که انقدر به هم متعهدن و همه چیشون رابطهی جنسی نیست جدا منو غمگین میکرد..
نه این که چیز بدی باشه ، منتها چون درکش نکرده بودم تو دلم حسرت مینشوند.
من محیا رو دلی دوست داشتم و پناهم بود
وقتی دستشو رو سرم میکشید
وقتی دستامو میگرفت..
همش یه حس سالم عمیقی به قلبم میداد که باعث میشد اونو با دنیا عوض نکنم..
حالا فرض کن تموم حمایتاش جلوی من خرج یه دختر دیگه میشد که از همه لحاظ از من کمتر بود اما محیا از ته دل دوستش داشت..
کم کم داشتم بغضی میشدم و حالم بد میشد..
کاش زودتر تموم میشد و من برمیگشتم تو همون چهار دیواری..
فکر میکردم میتونم دختررو بچزونم اما انقدر رابطشون صاف ساده و پاک بود که هیچ شکی به هم نداشتن..
کسی که چزونده شده بود من بودم نه اون..
❤ 33💘 2🐳 1🍓 1
28910
#داستان_دستانت
#پارتصدویک
اما نمیدونستم برای اونا زیادی خنده داره چون بعد حرفم توپ خندشون همزمان به هوا پرتاب شد!
چشم غره ای رفتم و به طرف دیگهی کافه چشم دوختم.
خیلی محیا بی ادب بود..
منو اورده بود بشم دلقک خانوم..
سیاه سوخته..
بعد از اومدن باریستا سفارشامونو دادیم و محیا و آیدا شروع به حرف زدن کردن.
حرفای محیا باعث میشد گوشم تیز بشه.
آیدا رو به محیا گفت:
-حال بابات بهتر شده؟
محیا با حالتی پریشون جواب داد:
-نمیدونم ، خیلی دوست دارم برم اونجا اما خب..
+نگران نباش ، بهتر میشه بازم.. بد به دلت راه نده
محیا پوفی کشید و دستشو توی موهای کوتاهش فرو کرد.
نگاهی به من کرد و گفت:
-خوش میگذره بهت؟
منی که محو گوش کردن به مکالمشون بودم به خودم اومدم و با منو من جواب دادم:
-آره آره ، همه چی خوبه..
خوبه ای گفت و با اومدن سفارشامون مشغول خوردن شدیم.
پس علاوه بر مامانش باباشم بیمار بوده..
الهی بگردم بچم چقدر تو فشاره..
❤ 32🍓 2👌 1
29400
#صحنه_دار_سڪ_س_اجباری🔞
#محکم خودشو تو #رحمم میکوبید
صدای آه و #نالم کل اتاقو برداشته بود
کیان خم شد لاله گوشمو به دندون گرفت و با نفسای #داغش کنار گوشم گفت:
- میدونستی عاشق صدای #آه و #نالتم!؟
فقط باید #زیر من اینجوری #ناله کنی فهمیدی مهتا!؟
سری تکون دادم که #کمرمو از دوطرف گرفت و #ضربه هاشو #محکم تر کرد
با جیغ بلندی #لرزیدمو به #اوج رسیدم
کمرمو ول کرد و با دو دستش #سینههامو قاب گرفت دوباره شروع کرد به #تلمبه زدن
کمی بعد #ناله مردونه کیان هم بلند شد و خودشو توم #خالی کرد و...💦🫦
https://t.me/+Ne_Ul0FCC_o3MjNk
https://t.me/+Ne_Ul0FCC_o3MjNk
13800
_آهههه کیان آیییی #تندتر بخوررر
کیان مک #محکمی به لای پام زد که #کمرمو بلند کردمو محکم #کوبیدم رو تخت با مک دیگهای که زد با #ناله بلندی تو دهنش #ارضا شدم
- تو مال منی مهتا تو فقط زیر من #ارضا میشی
#خودشو محکم بهم #کوبید که صدای #جیغ پر از #دردم تو اتاق پیچید...🔞😀
https://t.me/+Ne_Ul0FCC_o3MjNk
https://t.me/+Ne_Ul0FCC_o3MjNk
16000
-🔞💦-
حرکت انگشتشو رو #بهشتم بیشتر کرد که #آهی از دهنم خارج شد
- میخوام همینجوری کنار گوشم فقط صدای #نالتو بشنوم کوچولوی کیان...
دستشو #چنگ زدم و گفتم:
- کیان خواهش میکنم تو #مستی نمیفهمی داری چیکار میکنی لعنتی!
با یه حرکت #شلوارشو کشید پایین تا خواستم بلند بشم روم #خیمه زد:
- آروم بگیر
#خودشو باهام #تنظیم کرد
- کیان جون مهتا نکن من #باکرهام!
#لبامو به دهن گرفت و با یه ضرب #واردم کرد زیر دلم #تیر کشید و #جیغ پراز #دردم تو دهنش #خفه شد...🔞❤️🔥🩸
https://t.me/+Ne_Ul0FCC_o3MjNk
https://t.me/+Ne_Ul0FCC_o3MjNk
8300
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.