|🔞بـاتلاقِ شَـ🔥هـوت🔞|
سرشو ببره لای پات و لیس بزنه و تو هم از لذت به خودت بپیچی🤤💦 ♥پارت گذاری به صورت منظم و روزانه♥
نمایش بیشتر12 691
مشترکین
-6724 ساعت
-2897 روز
-46830 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
#پارت_۱۸
اسپنکی روی کو*نش زدم و گفتم:
- شل کن پیشی ...
کو*نش رو بالا داد و با شهوت بهم خیره شد و گفت:
- زود بکنش تو دیارر ... دلم ک*یرتو میخواد!
دوتا انگشتمو وارد سوراخ تنگ کو*نش کردم و همونطوری که تلمبه میزدم گفتم:
- اوففف خیلی تنگه ... داداشم بلد نیست بکنت؟
دستشو به ک*یرم رسوند و همونطور که دستشو روش بالا و پایین میکرد گفت:
- من تورو میخوام .. برادر شوهرمو میخوام! زود بکن توم ..!
وارد شدن ک*یر کلفتش داخلم با صدای جیغم و باز شدن در اتاق توسط شوهرم یکی شد!
https://t.me/+RNfiSiFWjz4zMGNk
https://t.me/+RNfiSiFWjz4zMGNk
با برادر شوهر ناتنیش سکس میکنه🔞🍆
73620
00:06
Video unavailable
😈 #رویای_صورتی #ددی_لیتل #شهوانی
❌بشدت خشن❌
سه انگشتمو درون کص*ش فرو بردم و شنیدم که نفس نفس زد.
"وقتی تصمیم گرفتی با برادرم ازدواج کنی باید به این فکر میکردی که قراره یجوری ک*صتو جر بدم که برای هیچ مردی قابل استفاده نباشه"
دستاشو با کرواتم به تخت بسته بودم و دهنشو هم با شالش بسته بودم.
چهارمین انگشتمو که فرو بردم میتونستم صدای جیغ از دردشو بشنو..
"تا وقتی کل ساعدم توی ک*صت نرفته قرار نیست با ک*یرم بکنمت"
https://t.me/+qgO2fu3Vdf0wNTM0
https://t.me/+qgO2fu3Vdf0wNTM0
84710
- داری #خود_ارضایی میکنی سلدا؟!
سریع لبتاب رو بستم و اون یکی دستم رو از شلوارم درآوردم.
تند تند سر تکون دادم.
-نه نه..
جلوتر اومد و لبتاب رو کشید، با باز کردنش و پخش شدن #فیلم، اخمای غلیظش درهم کشیده شد.
-تو منی که نامزدتم و میگی گناهه بهت دست نزنم، بعد خود #ارضایی میکنی؟!
با ترس بهش خیره بودم که کتش رو کند و جلو اومد.
-امشب عقده این چندوقت و سرت درمیارم!
https://t.me/+UM_cwxjjYPNiMzY0
https://t.me/+UM_cwxjjYPNiMzY0
1 04600
با خشونت زبونم لای چ*ـــــاک بهشتش رفت و شروع کردم به لی*س زدن بهشت تپلو سفیدس
نوک زبونمو روی کلیتوریسمش میکشیدم و با خشونت تمام لیس و میک میزدم
دستاش بسته بود و نمیتونست کاری کنه
ازشدت حشریت صدای اه و ناله اش کل سالن رو پرکرده بود
جلوی شوهرش داشتم تپل زنشو میگاییدم و اون نمیتونست بخاطر افلیج بودنش کاری کنه
https://t.me/+yPWKLiydubZjZjE0
https://t.me/+yPWKLiydubZjZjE0
جلوی شوهر فلجش کص زنشو میگاد😱🫦🔞
45700
Photo unavailable
آرین نامدار ، مرد ۴۰ ساله جذاب و سکسی
صاحب بزرگترین کمپانی خودروهای لوکس و گرون قیمت!
کسی که ارزوی هر دختریه اون بشه شوگر ددیش و یه شب رو تا صبح زیرش سر کنه
روزی که توی بزرگترین نمایشگاه سال خودروهای ایران قدم میزنه چشمش به هیکل ظریف و کردنیِ یه دختر کوچولوی ۱۸.۱۹ ساله میوفته.
از اون روز به بعد اون هیکل و قیافهی تحریک امیز دائم جلوی چشمای آرینه تا روزی که نگین به خاطر از کار افتادن سیستم ماشینی که از اون نمایشگاه خریده دوباره به نمایشگاه برمیگرده...🔥
https://t.me/+WTapx6HbtcU0Yzk0
https://t.me/+WTapx6HbtcU0Yzk0
#ژانر: بیدیاسامی⛓♨️ ددیلیتلگرل🍼 🎀 هات💦🫦
30500
از لای در به #س.کس مامان بابام نگاه میکنم و دستمو میکنم تو #شورتم 🔥🔞
_میخوای مثل مامان و بابامون ماهم از این بازیا بکنیم ؟
ک.یر #داداشم و که پشتم حس میکنم همونجا #شورتم و .....💦👅
https://t.me/+eq4XTF_TCWw3OWRk
https://t.me/+eq4XTF_TCWw3OWRk
این رمان به دلیل صحنه های زیاد #پنج بار فی.لتر شده🔞💦
45600
این متن حاوی اسپویل رمان است❗️
دیدن سک.س رهام با یکیدیگه برام کشنده بود.
دیگه طاقتم داشت طاق میشد...
یک لحظه حسکردم مهتاب داره نگاهم میکنه....
چشمام گشاد شد.....
بچها جون توی وی آی پی تقریبا ۱۰۰ پارت جلو تر از چنل اصلی هستیم و به قسمت های جذاب رمان رسیدیم😍.
اونجا میتونید بدون هیچ تبلیغ آزار دهنده ای رمانو جلو تر از چنل اصلی بخونید 🌹
هفتگی 12 پارت داریم و روز به روز فاصلمون با چنل اصلی بیشتر میشه❌
قیمت وی آی پیمون با احترام 47 هزار تومان هستش 🥰🤍
برای دریافت شماره کارت به پی وی زیر مراجعه کنید.👇🏻
@NOVELADMI
پارت اول رمان جذابمون
1 24300
-کوچولو ک.صت خیس شده و نبض میزنه برای داداش!
انگشتش رو روی شیار ک.صم کشید و لای ک.صمو باز کرد.
-اوففف ، صورتیه و بی مو ، ابنبات داداشی رو میخوای هوووم؟!
حشری سرمو تند تند تکون دادم
-اوهوم داداشی ، آبجی میگفت یه ابنبات کلفت خوشمزه تو شورتت داری دادی بهش بخوره.. منم میخوام .
مکی به نوک سینم زد و شلوار و شورتش رو پایین کشید
https://t.me/+wi74aEewYhhmNDE0
https://t.me/+wi74aEewYhhmNDE0
97910
_امشب پردتو من میزنم عروس!
خیره به #پدر_شوهرم لبههای لباس خواب بازمو به هم نزدیک کردم که #سینمو محکم تو مشتش چلوند و رو تخت پرتم کرد!
_تو خانواده رسمه عروس زیر پدرشوهرش زن شه!
با باز کردن حوله از دور کمرش و دیدن #عضو برجستش چشمامو با ترس بستم که زبونش رو گردنم نشست و رو #تخت وا رفتم!
_جوری زنت میکنم که درد نداشته باشی!
با گازی که از سینم گرفت صدای نالم بلند شد و اروم پچ زد:
_میخوام پسرم وقتی زیرمی صدای ناله هاتو بشنوه....جلوی خودتو نگیر
با بالا کشیدن #لباس_زیرم و کوبیدن خودش به تنم.....🫦🔞💦💦
https://t.me/+8PhXqowIni5jODdk
https://t.me/+8PhXqowIni5jODdk
1 06300
#پارت_165
بابا ریز به ریز خونرو نگاه میکرد
تا چیزی برای گیر دادن پیدا کنه.
انقدر جفتشون مشغول پاییدن من بودن که دیگه استرس گرفته بودم.
سریع دستامو کوبیدم بهم:
-انشالله قصدتوناز اومدن چک کردن خونست؟
یا دیدن من؟
بابا بیتفاوت گفت:
-هردو. ناهار داری؟
-بله امادست.
موشکافانه گفت:
-غذای ینفر چجوری به سه نفر ادم برسه؟
ای خدا حالا من چی بگم؟
چجوری این گندو جمعش کنم؟
پوفی کشیدم بعد پشت چشم نازک کردن برای بابا
سعی خوردم خونسرد و بیتفاوت باشم:
-برای شبمم گذاشته بودم چون .
بنظر میومد قانع شده باشه
چون سر تکون داد و رفت اتاق.
بههوای لباس عوض کردن رفت ولی من میدونم فقط رفته بگرده اتاقمو.
بزار انقدر بگرده تا خسته شه.
چیزی برای بگایی نزاشتم تو اتاق بمونه.
از دست این ننه بابا دیگه هفت خط شده بودم من.
غذاهارو کشیدم وروی میز چیدم:
-ناهار امادست.
زندگی ما همین بود!
همینقدر بی احساس!
بعد چندین ماه همو دیدیم و کل ابراز احساسمون بهم همون سلام بود.
انگار هفت فرسخ غریبهایم.
به لطف بابا یادگرفته بودم حتی اگه دل تنگشونم بودم ته احساسم همین باشه!
🔥🔥🔥🔥
❤ 40👍 12
1 15040