ســـــرابـــــِ مَـــن🦋
14 708
مشترکین
-2624 ساعت
-2177 روز
-1 01830 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
#پارت_۳۳۲
پارت واقعی vip
•••••••••••••••••••••••••••••••••••
-بخور دردت بجونم درست میشه همه چی..!
راست میگوید شاید درست شود اما بعضی زخمها خوب هم شوند جایشان می ماند..!
به عمه میگویم دلم قدم زدن میخواهد اصرار دارد تنها نباشم اما دلم تنهایی میخواهد !
حالا روبروی آپارتمانشم کلید دارم ..اما همراهم نیست ..!
سر ظهر شده که به اینجا رسیده ام دستانم یخ زده بویژه سر انگشتانم و نوک بینی ام قرمز..!
نگاهی به زنگ میکنم..احساس میکنم غریبه ام !همیشه با شور وارد این خانه میشدم ..! گفته بود آپارتمانمان..!
دو دلی را کنار میگذارم با همان انگشتان یخ زده ی دردمند ،زنگ را میفشارم و کمرم را به دیوار میچسبانم توانایی بیش از این ایستادن ندارم ..
طول میکشد باز زنگ میزنم ..!
باز نمی شود ..قدمی به عقب بر میدارم که صدای باز شدن در باعث می شود بر گردم ..او را با قیافه ای در هم میبینم با دیدن من لحظه ای چهره اش متعجب بعد در هم فرو میرود ..شلوارکی کوتاه و پیراهنی مردانه که مشخص است سریع پوشیده شده چون یقه ی آن هنوز رو به داخل است و تمامی دکمه هایش باز ..!
دهان باز میکنم تا سلامکنم که صدای زنانه جهت نگاهم را عوض میکند..!
-کیه سردار جان!؟
چه خودمانی ..شبیه صاحب خانه ها..!
هنگامه..همان همکار معروف..!
با شلواری چرم مشکی که بوتی جیر تا روی زانویش را پوشانده و نیمتنه ای چرم از همان جنس و رژ قرمزی که بر لب کشیده !حقا که تندیسی زیبا و دلفریبیست..!
بر میگردم او را نگاه میکنم دقیق شاید پی چیزی هستم ..یافتمش..
رد رژلبی سرخ بر گونه نزدیک به لبهایش..!
نمیدانم حالم چیست..لحظه ای حس میکنم چیزی از سر روی من ریخته شده و تا نوک انگشت ادامه دارد ..اما نمیدانم سرد است و من از سرمایش سوخته ام یا داغ است !
هر چه هست هم جانم هم جسمم را
https://t.me/+A7q7ge1dkZVlMjdk
🦋چیدا🦋
زمان و تاریخ:نه دقیقه مانده به ۱۸/۶/۱۴۰۲ تقدیم با مهر…!
91200
توصیه ویژه
صدای موزیک بلند است ، همه غرق شادی هستند عده ای روی پیس در حال رقص و عده ای هم نشستن .،!
یکعده هم شروع کرده اند به پچ پچ ..!
اما با وجود صدا او خوب می شنود!
-داماد کو پس؟!
یکی دیگر میخندد:
-حتما از این اداهای جدید که می خواد عروس رو سوپرایز کنه!
-چه ادای سه ساعت عروس اومده خبری از داماد نیست..!
بلند می شوم خان جون مرا میبیند به سمتم می آید:
-چیدا سردار خبری نشد؟! کجا رفت این پسر؟!
-نمی دونم خان جون..!
دقایق میگذرند! کم کم موزیک قطع می شود هم همه ،اوج میگیرد ، عمو و بابا مثل مرغ سر کنده هستن اشکهای. منم چیزی از آن آرایش مورد علاقه ی او باقی نگذاشته اند!
-کامران پسرت ابروی من و دخترم و برد سکه ی یه پول شدم!
خاله تیارا دستانم را میفشارد :
-دردت به جونم گریه نکن !
از جمع فاصله میگیرم !زن عمو را میبینم که برخلاف باقی خوشحال بنظر می رسد آرام و خرامان به سمت قدم بر میدارد روبرویم است!
-چی شد؟! واقعا فکر کردی پسرم من و کنار میذاره تو رو انتخاب میکنه؟! خب بزار یه چیزی نشونت. بدم!
موبایلش را روشن میکند آن چیزی که من میبینم وحشتناک تر از کابوس است باور نمیکنم !چون اگر باور کنم تا ابد فراموش نمیکنم!
-امروز عقدش کرد بلاخره ! این انتخاب من بود نه تو!
سردار دستان النا را گرفته و با همان کت و شلوار ی که با هم خریده ایم کنارش. است و به دستانش بوسه می زند و تیشه به آرزو های من !
تمام شد!
برای همیشه!!
https://t.me/+GeXcQoxpwCtlNGU8
🦋چیدا🦋
زمان و تاریخ:نه دقیقه مانده به ۱۸/۶/۱۴۰۲ تقدیم با مهر…!
1 01720
🦋توصیه ی ویژه🦋
سردار ماندگار ! پسر همه چی تمام
خانواده ی ماندگار است !
اعتماد خانواده به او به قدریستکه او را
نماینده ی خود در اداره ی هلدینگ
ماندگار ها کرده و البته عمویش که بجز
واگذاری سهمش مهمترین دارایش
دخترش چیدا را به او سپرده !
با بزرگ شدن چیدا سردار دلباخته ی او می شود اما زمانی که با هم نامزد هستن. و چیدا عاشق او شده ..
سردار در کمال ناباوری با دختر خاله اش النا وارد رابطه می شود و چیدا را رها میکند !
چیدا بعد از فهمیدن خیانتش او را ترک می کند اما بعد از سه سال مجبور به باز گشت می شود برای گرفتن حق و حقوقش…!
*****************************
النا روبرویش ایستاده با غرور و لبخند. تحقیر آمیز.!
-چرا برگشتی؟!
چند روز دیگه مراسم ازدواجمون هر گوری بودی بر گرد و پشت سرت و هم نگاه نکن !
قسم میخورم دور ور زندگیم و سردار باشی. از برگشتن پشیمونت میکنم!
-من مثل بقیه دنبال مرد متاهل نیستم هنوز انقدر کثیف نشدم!
چیزی رو که بالا آوردم دوباره نمیخورم!
اما توصیه ام و گوش کن ..!
یکی که یه بار خیانت کرده بازم میکنه..!
محکم قدم بر میدار به النا تنی میزند و او را کنار میزند..!!
https://t.me/+GeXcQoxpwCtlNGU8
🦋چیدا🦋
زمان و تاریخ:نه دقیقه مانده به ۱۸/۶/۱۴۰۲ تقدیم با مهر…!
1 22110
من ترسام!
دختر بی پناه و سر به زیری که بعد از مرگ پدر و مادرم مجبور شدم با دوست خانوادگیمون که از برادر به پدرم نزدیک تر بود زندگی کنم!
بهش گفتم عمو و پسر جوونش پرهام رو داداش خطاب کردم!
پرهام باهام خوب بود، شوخی می کرد و من هم علی رقم خجالتی بودنم باهاش صمیمی بودم و از سر و کولش بالا می رفتم.
اما یه شب وقتی عمو و زنش خونه نبودن پرهام به اتاقم میاد و به خشن ترین حالت ممکن بهم تجاوز می کنه و پردمو می زنه!
حالا من موندم با یه ملافه ی خونی و پرهامی که از تنم سیر نمیشه و هر شب به اتاقم میاد تا.....
https://t.me/+vpsQOgYlqkpjYjI0
https://t.me/+vpsQOgYlqkpjYjI0
99410
میراث یکتا، یه مولتی میلیاردر باشی و عیاش که به وسیله جذابیت و پولش، هرشب تختش پره در و دافه!🔥
حرصش از زندگی و سر دخترایی که زیرش میان خالی میکنه و یه شب متوجه میشه که دختر کوچولویی که به اجبار زیرش خوابیده، باکره بوده🥲
پسرمون داغون میشه و فرداش کلی دنبال دختر کوچولومون میره، اما نیست که نیست!💔
اما وقتی شکمش بالا میاد و میفهمه میراث یکتا تو شکمش داره، برمیگرده و...💦🔞❌
https://t.me/+AaNiUFtNgDs1ZjJk
https://t.me/+AaNiUFtNgDs1ZjJk
کـــژال | "سودا ولینسب"
°| ﷽ |° نویسنده: سودا ولی نسب | ✨️𝐒𝐄𝐕𝐃𝐀 کـــــــژال ●آنلاین ● ~کژالومیراث~ ژیــــــان ●به زودی... ● طــــوق ●حق عضویتی ●
❤🔥 1
1 23020
برزو جهانگیری! همون مهرهی خطرناکِ مافیاست!
از تبار و اصالتِ کورد...
سرزمین غیرت و تعصب!
که به دستور "خانآقا" تو بازیِ یه انتقام کهنه و قدیمی میافته.
بازیِ کثیفیِ که مجبوره دختر بچه رو بیپناه کنه تا یک سال تو عمارتِ "خانآقا" زندونی و بالغ بشه و هیجده ساله!
صیغهی خانآقا بشه و شکمش بالا بیاد و بیحیثیتی حاج باباش بشه نُقلِ محافل...
اما لعنت به اون لحظهای که برزو واقف میشه به علت و سبب این کینه و یه شبه تصمیم میگیره علارغم تاهلش، خودش گُلرو رو عقد کنه...!
https://t.me/+VsaanzLkxys4MmE0
https://t.me/+VsaanzLkxys4MmE0
1 22930
من یه دختر خیلی هاتم
واسه همین همش دنبال یه رمان بودم که دارای صحنه های کاملا باز باشه و همه چیزو کامل و واضح توضیح داده باشه
من می خواستم در مورد شب زفاف هم کلی اطلاعات داده باشه
و شب زفاف رو کامل و بدون هیچ سانسوری گفته باشه
چون از این شب خیلی میترسم و اطلاعاتم کمه
بعد از کلی گشتن این رمانو پیدا کردم
وای خیلی معرکس هیچ چیزی رو جا ننداخته و کامل و دقیق همه چیزو حتی شب زفاف رو توضیح داده فقط من لینکشو میدم ولی شدیدا خواهش میکنم این لینک رو پخش نکنید چون صحنه هاش برای زیر هجده سال مناسب نیست و برای من مشکل ساز میشه
وای چکار کنم انقدر هیجانیه که نمیتونم منتطر پارتهای بعدیش بمونم
https://t.me/+OMyEi1Hjp3VkZDlk
https://t.me/+OMyEi1Hjp3VkZDlk
1 55020
ســـــرابـــــِ مَـــن🦋
#پارت_سیصد_و_هفتاد_و_هشت
**
کام عمیقی از سیگارش گرفت
رامان مثل روح کنارش نشسته بود
بعید می دونست حتی نفس بکشه
قفسه سینش درد می کرد
: درست می کنم
همین یه کلمه کافی بود تا شونه هاش بیوفتن
خم شد دو زانو پایین صندلی نشست
ویو بام تهران دیگه به چشمش نمیومد
دیگه نمی تونست بگه ایران خانوم چقد قشنگی شما
مغزش قفل کرده بود
عماد بی توجه دود سیگارو مزه مزه کرد
: چیزی نمی شه نترس
_ باید جفت مونو بکشم
فیتیله سوخته رو با یه ضربه زمین ریخت
: منظورت سه تاتونه؟!؟
می خوای بچه تم بکشی؟!؟
من یادت دادم این یکیو یا هنوز از اثرات اونور آبه؟!؟
بعد این همه سال هنوزم یسری ترکشاش روت مونده؟!؟
بیشتر از قبل تو خودش فرو رفت
حرفای عماد مثل خنجر گوشت روحش رو پاره پاره می کردن
_ هیچی یادم نمیاد
: اگه بیاد عجیبه
اون هرزه جایی نمی خوابه زیرش آب بره
از قبل سوار کشتی بوده
مطمعنم چیز خورت کرده
خیلی گذشته وگرنه می کردم تو گونی می دادمش دست بچه ها
چندتا آزمایش درست حسابی می گرفتن و همه چی مشخص می شد
#کپی_ممنوع
❤ 89🔥 7👏 2
2 08850
پسره که یه بوکسور حرفه ای و ماشین بازه قهاریه توی مسابقات بوکس دوست پسرش...
21800
زبونمو دور تا دور کلاهک قارچی شکل آلتش میکشم و میک میزنم که پاهاش میلرزه و ناله ای میکنه
_میبینی چه دوست پسر خوبیم؟ قبل مسابقه واست سا*ک میزنم تا انرژی داشته باشی
لباشو گاز میگیره که انگشتمو از پشت روی سوراخ تنگ و نبض دارش میکشم و با وارد کردن یه بند انگشت...🔞💦
پسره که یه بوکسور حرفه ای و ماشین بازه قهاریه توی مسابقات بوکس دوست پسرش...
https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0
https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0
https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0
https://t.me/+OM15NV2PVHQxMDE0
64700