چاوشین/:💙

مواظب خودتون باشید..❤️ واسه منم دعا کنید زودتر خوب شم...

امشب واقعاً وحشتناک بود، اما درس بزرگی گرفتم و کلی پشیمون شدم.. تو سال ۱۴۰۳ بیشتر قدر زندگیم رو میدونم. اشتباهاتم رو جبران میکنم... احساس میکنم اخیراً خیلی به خودم و خانواده ظلم کردم.. جبران میکنم.. یه خوشحالی از ته دل به خودم و اونا بدهکارم... فعلا نمیتونم زیاد چیزی راجبش بگم. من برم بخوابم نیاز ب استراحت دارم...

امشب چقدر سخت گذشت.. تازه از بیمارستان برگشتم.. و کلی ناگفته‌... نیمه شب بیمارستان نمی‌رفتم کارم تموم بود.. رسماً داشتم میمردم... خدایا شکرت... ۱۴۰۲/۱/۴

امشب چقدر سخت گذشت... رسماً داشتم میمیردم..تازه از بیمارستان برگشتم و رسیدم خونه... ۱۴۰۳/۱/۴

ببین احوالمو که مثل موی تو پریشونه... واسم رخت عزا تن کن، همینجا شمع روشن کن... که امشب حال من عین شب شام غریبونه...(: پ.ن : این آهنگ خیلی غمگینه، باهاش میشه ساعتها گریه کرد... با این آهنگ بکوب یه ساعت و نیم گریه کردم..سوی چشام رفت، کل صورتم خیسه... خیلی دلم پره ، عمیقاً ناراحتم. یه کاری هم کردم ک حالم رو خیلی بدتر کرد و عذاب وجدانم بیشتر شد، هیچ عیدی انقدر حالم بد نبوده..‌. نمیخوام عید دیدنی برم.‌.خودم رو گم کردم، تا یه مدت می‌خوام تنها باشم. و سعی کنم رو خودم کار کنم... ناگفته های زیادی هست. فعلا فقط میتونم بگم خیلی احساس گناه و شرمندگی میکنم. سعی دارم اشتباهاتم رو جبران کنم. و این وضعیت رو تغییر بدم... ۱۴۰۲/۱۲/۲۹

( +احتمالاً یه مدت نباشم.. دیگه گفتم الان بهتون تبریک رو گفته باشم...🙂🙏)

این چهارمین عیدی هست ک در حضور قشنگتونه و شما عزیزان هستید(و البته بعضی هام جدیدن)..❤️ به هر حال سال جدید رو به‌زودی شروع می‌کنیم.. حلال کنید.. امیدوارم همه تو سال ۱۴۰۳ روزای بهتری رو تجربه کنیم... پیشاپیش عیدتون مبارک...❤️✨

سال سال این چند سال... امسال پارسال پیرارسال... هر سال میگیم دریغ از پارسال(: وای دل چه خونه... از کار این زمونه... حسرت کشیدن، سخته خدا میدونه... وای وای خدایا... دل زده از خوشی ها... با هم چه آتش، زدیم ما به آشیونه... ۱۴۰۲/۱۲/۲۹

الکی الکی سال ۱۴۰۲ هم مثل باد گذشت...(: هعی..باورم نمیشه انگار همین دیروز بود ک از تمومی ۱۴۰۱ می‌نوشتم... اما خیلی زود سال ۱۴۰۳ هم رسید...! به قول معروف.. به پایان آمد این دفتر ، حکایت همچنان باقیست...😄 البته این دفترم ک‌ بد نوشته شد..خیلی بد.. قرار نبود اینجوری بشه، اما حقیقتا شاید بدترین چیزایی ک میتونستم رو نوشتم.. بازم روزای زیادی از عمرم مفت از دست رفت... سالهای زیادی از عیدِ پر شور و شوق من میگذره، حتی دیگه آخرین عیدی ک حال دلم عالی بوده و از خودم راضی بودم رو داره یادم میره... از وقتی یادم میاد، هر سال عید تنها ، تو حسرت و شرم و احساس ناامنی گم شدم... مدام تو ذهنم میگم، یعنی عید بعدی میشه؟ ، بلاخره سال تحویل بعدی من حالم خوبه؟! بلاخره یه روز خوب میاد؟! بلاخره یه روز میاد ک عید به چهارتا کتاب مسخره فکر نکنم...؟! 🫠 امیدوارم عید بعدی تو مرحله جدیدی از زندگی سال تحویل رو تجربه کنم، حداقل یه عیدِ بدون حسرت و عذاب وجدان، با حال بهتر رو داشته باشم... امیدوارم دفتر بعدی عمرم محتوای قشنگتری داشته باشه.. پایان حکایت رو یه روز بتونم قشنگ بنویسم و خوب تمومش کنم... هرچند وضعیت اصلا خوب نیست و تو روزای خیلی تاریکی هستم... اما قلم هنوز تو دستای منه... چون این زندگی منه.. و مسئول هر چیزی خودمم... نمی‌دونم چی بگم، فقط سعی میکنم در ادامه قشنگتر بنویسم .. دنبال تغییرم... تغییر همیشه سخته و بهای سنگینی داره.. اما هنوز کور سوی امید ریزی دارم ک اون روز بلاخره میرسه ؛ یه پوریای بهتر، ک دوسش دارم...❤️‍🩹🙂 سال جدید رو به زودی شروع میکنیم.. به امید روزای بهتر واسه همه مون.. بماند به یادگار، از آخرین ساعات سال ۱۴۰۲