#رمان #دژاوو
رویای صادق یاهمان دژاوو اتفاق نادری است که، زمان رخ دادن به خوبی میتوان آن راحس کرد. حس آشنایی با امری کاملا تازه است، که دراعماق مغز ما پنهان شده است.
نمایش بیشتر555
مشترکین
-324 ساعت
-107 روز
-4830 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from N/a
من نیل ام...
همان نیلی که از هشت سالگی قلبش گره خورده بود به قلب او...
همان نیلی که شش سال پیش مرا با شناسنامه سفید از خانه اش بیرون کرد و نمیدانست قرار است برگردم اما این بار نه تنها...! این بار با دختری برگشته بودم که از خون او بود! دختر بچه ای با مو های فر و چشمان سبز درست مثل همان نیلِ هشت ساله که عاشق او بود!
خیال میکردم تا همیشه در قلب او ماندگار میشوم اما وقتی برگشتم فهمیدم کس دیگری جای مرا در قلبش گرفته!
آن عشق افسانه ای برای همیشه در گذشته مانده بود!
https://t.me/+eIr-eoZEOKZmNTU0
۲۲
100
Repost from N/a
مَردی که عاشق دختری میشه که..🔞🍓🔥
کمرم رو چنگ زد و محکم به دیوار کوبوندم.
از درد صورتم رو جمع کردم و نفس عمیقی کشیدم.
از برخورد نفس داغش به صورتم مور مورم شده بود.
کلافه لب زد:
-من عاشقتم، چطوری میتونی بگی به بهم علاقه نداری؟!🔥
ترسیده آب دهنم رو قورت دادم و نالیدم:
-ولم کن کمرم درد گرفت.
-امشب ماله من میشی!🔞
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
۱۸
100
Repost from N/a
من سیروانم... سیروان صدر...
شش سال از دوری او جانم به لب رسید و درست زمانی که تصمیم گرفتم با دختر دیگری غیر از او آینده ام را بسازم دوباره برگشت... او با آن چشمان سبز و مو های فرفری اش باز هم آمده بود تا دنیایم را ویران کند اما این بار یک دختر بچه شبیه خودش را هم آورده بود. باور این که حاصل آن عشق آتشین یک دختر بچه پنج ساله باشد سخت بود!
من پدر شده بودم و شش سال از وجود آن زیبایی بی خبر بودم...!💔🥀
https://t.me/+eIr-eoZEOKZmNTU0
https://t.me/+eIr-eoZEOKZmNTU0
۱۳
200
Repost from N/a
شانا دختری طرد شده،پر از خشم،کینه و نفرته
مسیح اما مردی پر از امنیت ومحبت،مثل کوه تکیه گاه و عاشق
تقابل این دو با هم دیدنی میشه
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
۹صبح
200
Repost from N/a
من نیل ام...
همان نیلی که از هشت سالگی قلبش گره خورده بود به قلب او...
همان نیلی که شش سال پیش مرا با شناسنامه سفید از خانه اش بیرون کرد و نمیدانست قرار است برگردم اما این بار نه تنها...! این بار با دختری برگشته بودم که از خون او بود! دختر بچه ای با مو های فر و چشمان سبز درست مثل همان نیلِ هشت ساله که عاشق او بود!
خیال میکردم تا همیشه در قلب او ماندگار میشوم اما وقتی برگشتم فهمیدم کس دیگری جای مرا در قلبش گرفته!
آن عشق افسانه ای برای همیشه در گذشته مانده بود!
https://t.me/+eIr-eoZEOKZmNTU0
۲۰
300
Repost from N/a
آقا مسیح ما از اون مردهای مهربان،خوش اخلاق،عاشق و پر از حس خوبه
اما امان از شانا خانم که پر از لجبازی،یک دندگی،کینه،خشم و نفرته
نفرت از کی؟؟
بله...از آقا مسیح جنتلمن و با وقار ما
باید ببینیم آقا مسیح میتونه با مهربونی هاش این دختر تخس و یکدنده رو عاشق خودش کنه یا نه؟
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
۱۴
700
Repost from N/a
من سیروانم... سیروان صدر...
شش سال از دوری او جانم به لب رسید و درست زمانی که تصمیم گرفتم با دختر دیگری غیر از او آینده ام را بسازم دوباره برگشت... او با آن چشمان سبز و مو های فرفری اش باز هم آمده بود تا دنیایم را ویران کند اما این بار یک دختر بچه شبیه خودش را هم آورده بود. باور این که حاصل آن عشق آتشین یک دختر بچه پنج ساله باشد سخت بود!
من پدر شده بودم و شش سال از وجود آن زیبایی بی خبر بودم...!💔🥀
https://t.me/+eIr-eoZEOKZmNTU0
https://t.me/+eIr-eoZEOKZmNTU0
۱۰صبح
1000
Repost from N/a
مادر شانا ۲۵ سال پیش به عنوان خون بس،عروس خانواده نامدار میشه اما هیچکس اون و به عنوان عروس قبول نداره
مسیح برادرِ هووی مادر شاناست
سالها دلباخته ی شاناست اما شانا ازش بیزاره
مادر شانا باید بین مرگ و زندگی یکی رو انتخاب کنه و چی میشه اگه مسیح یک سر این تصمیم باشه؟
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
۲۳
100
Repost from N/a
#بنرهاپارتواقعیهستند
به بالا نگاه کردم تا مبادا اشک جمع شده در چشمانم بریزد: ولی تو از اولم منو باور نداشتی مگه نه؟ همیشه منتظر روزی بودی که بذارم و برم
صدایش لرزید: واقعا رفتی
+ اگه بیرونم نمیکردی هیچ وقت نمیرفتم
_ رفتی و با وجود دخترمون #شیش سال برنگشتی
+ برمیگشتم که چی بشه؟ که هر روز باورم نکنی و هر روز بمیرم؟ که هر روز ببینمت و نداشته باشمت؟ که من باشم و تو دل بدی به یه دختر دیگه؟ برمیگشتم که چی بشه؟!
https://t.me/+eIr-eoZEOKZmNTU0
https://t.me/+eIr-eoZEOKZmNTU0
۱۹
700
Repost from N/a
مَردی که عاشق دختری میشه که..🔞🍓🔥
کمرم رو چنگ زد و محکم به دیوار کوبوندم.
از درد صورتم رو جمع کردم و نفس عمیقی کشیدم.
از برخورد نفس داغش به صورتم مور مورم شده بود.
کلافه لب زد:
-من عاشقتم، چطوری میتونی بگی به بهم علاقه نداری؟!🔥
ترسیده آب دهنم رو قورت دادم و نالیدم:
-ولم کن کمرم درد گرفت.
-امشب ماله من میشی!🔞
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
https://t.me/+ohCFezpZL5dhMWVk
۱۸
800