cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

چنین گفت…!

ارتباط : @Rahi0bot

نمایش بیشتر
Advertising posts
1 009مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Kayhan Kalhor & Yasamin Shahhosseini - Improvisation part II
نمایش همه...
7
روح اسم ندارد، حقيقت محض است، براي دورهٔ معيني بدن را اشغال مي كند و روزي هم تركش مي كند- بي اينكه خدا به خودش زحمت بدهد و روز قضا بپرسد: " تو كي هستي؟" خدا فقط مي پرسد: " وقتي زنده بودي، عشق ورزيدي؟" جوهر زندگي همين است: توانايي دوست داشتن، و نه اسمي كه در گذرنامه، كارت ويزيت يا كارت شناسايي مان داريم.... #پائولو_کوئیلو @chningoft
نمایش همه...
5
«عشق» نه آدمیزاد است و نه جانوری بیرحم و درنده... نه چشم های هیز دارد و نه چنگال آماده... «عشق» یک حال خوب است .برای تابِ زخم های وامانده. #محمود_دولت‌آبادی
نمایش همه...
4
7
🔅 بدان که روح القدس همان روحِ ارواح است که زیر مجموعهٔ "کُن" واقع نمی‌شود. پس نمی‌توان گفت که او مخلوق است؛ زیرا او وجهِ خاصی از وجوه حق است که قوام وجودش به آن است. پس او روحی مثل سایر ارواح نیست؛ چرا که او "روح الله" است. و از همین روح به آدم دمیده شد. بدان روح خود آدم مخلوق است اما روح خدا مخلوق نیست.این روحِ مقدسی است که خداوند به وجود او، هستی را سر پا نگه داشته است و هر جا با احساستان در محسوسات یا با افکارتان در معقولات رو کنید، او را خواهید دید... انسان دارای جسدی است که صورتِ اوست و روحی دارد که معنای اوست و سرّی دارد که روح است و وجهی دارد که از او به "روح القدس" و سرّ الهی و وجود ساری تعبیر می شود. اگر بر انسان اموری که مقتضای صورت او، یعنی اوصاف بشری و شهوانیتش بر او غلبه کند، پس روح او رسوب معدنی خواهد کرد و بدین سبب روحی مقید گردد و در زندان طبیعت و عادت محبوس شود و بر عکس، اگر بر انسان امور روحانی از جهت دوام اندیشه ی صحیح و کم خوردن و کم خوابیدن و کم حرف زدن و ترک اموری که اقتضاء بشری است، بر او غلبه کند، در این هنگام هیکل او لطافت روحانی بدست آورَد [و توانا به کارهای شگفت شود]. پس در این هنگام روحش توان از میان بردن موانعی را دارد که عبارت از اقتضاهای بشری است [و اما مرتبه ای فراتر نیز هست و آن این که] اگر انسان هم اقتضاهای بشری را ترک کند و هم اقتضاهای روحی را، و همیشه در مقام شهود سرّی که اصل هستی خود باشد به سَر برَد، احکام سرّ الهی در او ظاهر شود. در این هنگام هیکل و روح او از مرتبه نازل بشری به "روح قدس طهارت" انتقال می یابد و حضرت حق تعالی گوش و چشم و زبان او شود و اگر دست بر کور مادر زاد و بیمار پیسی بکشد شفا دهد، و اگر زبان به هستی چیزی بگشاید به امر الهی موجود شود. این یعنی مؤید به روح القدس می شود. همانطور که در حق حضرت مسیح(ع) فرمود:"وَ اَیَّدناهُ بِرُوحِ القُدُس". ✍عبدالکریم جیلی(از عرفای قرن ۸و۹) انسان کامل، ص ۲۹۵
نمایش همه...
6👍 1
داشتن آگاهی در باره موجودیت دنیا با تحمل کردن دنیا تفاوت زیاد دارد. یک دیوانه ممکن است منعکس کننده افکار افلاطون باشد. یک دانشجوی جوان و زاهد مدرسه علوم دینی ممکن است در باره روابط عمیق مذهبی مانند زرتشت و یا دانشمندان علوم الهی اندیشه کند، اما نسبت به قدرت‌های انسانی وجود خویش بی اطلاع باشد در اینصورت تا زمانی که ناآگاه‌است با درخت، سنگ و یا حیوان تفاوتی ندارد. اما وقتی اولین جرقه این دانش در وجود او روشن شود می‌توانیم او را انسان بدانیم. تمام این موجودات دو پا که در خیابان راه می‌روند یا طفل نه ماهه خود را در شکم حمل می‌کنند الزاما انسان نمی‌باشند. بسیاری از آنها هنوز ماهی، گوسفند، کرم، و یا زالو هستند و بسیاری دیگر هنوز مورچه یا زنبور می‌باشند. گرچه استعداد و امکانات انسانی در آنها وجود دارد اما آنها از موجودیت این قدرت بی خبر هستند و آنرا نمی‌شناسند فقط کسانی‌که می‌دانند چگونه امکانات و استعداد انسانی را بصورت یک قسمت از آگاهی و معرفت وجود خویش سازند انسان نام دارند. 📗دمیان هرمان هسه
نمایش همه...
7
ز خويشتن سفرى كن به خويش اى خواجه كه از چنين سفرى گشت خاك، معدنِ زر ... #مولانا
نمایش همه...
5
#پرسش مولانا کیست؟ مولانا جلال‌الدین محمد بلخی مشهور به مولوی شاعر بزرگ قرن هفتم هجری قمری است. وی در سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد. پدر وی بهاءالدین که از علما و صوفیان بزرگ زمان خود بود به سبب رنجشی که بین او و سلطان محمد خوارزمشاه پدید آمده بود از بلخ بیرون آمد و بعد از مدتی سیر و سیاحت به قونیه رفت. مولانا بعد از فوت پدر تحت تعلیمات برهان‌الدین محقق ترمذی قرار گرفت. ملاقات وی با شمس تبریزی در سال ۶۴۲ هجری قمری انقلابی در وی پدید آورد که موجب ترک مسند تدریس و فتوای وی شد و به مراقبت نفس و تذهیب باطن پرداخت. وی در سال ۶۷۲ هجری قمری در قونیه وفات یافت. از آثار او می‌توان به مثنوی، دیوان غزلیات یا کلیات شمس، رباعیات، مکتوبات، فیه مافیه و مجالس سبعه اشاره نمود. برای اینکه در مورد زندگی حضرت مولانا بیشتر بدانید اسمِ چند کتابی را در پایان اورده‌ایم: 📖پله پله تا ملاقات خدا 📖از بلخ تا قونیه 📖ارغنون شمس
نمایش همه...
7
داستان ابوالحسین نوری و به کار بردنِ لفظِ عشق از جانبِ او و گرفتاری‌هایی که برایش پیش‌آمد موضوعی‌است که نویسندگانِ مختلف، از جمله ابونصر سرّاج در کتاب اللمع شرح داده‌اند: ابونصر می‌نویسد که: غلام‌خلیل که منکر ابوالحسین نوری بود روزی در بغداد در مجلسِ الموفق برادر خلیفه المعتمد، گفت که در بغداد مردی از زنادقه به سر می‌بَرد که خونش حلال است و اگر خلیفه او را بکشد خونش به گردن من. اتهامی که غلام خلیل به نوری می‌زد این بود که می‌گفت: من‌خودم شنیدم که نوری گفت: "من عاشقِ الله‌ام و الله عاشقِ من" أنا سمعته‌یقول:أنا أعشق الله و هو یعشَقُنی در پاسخ به این اتهام نوری به آیهٔ "یُحبّهم و یُحبّونه" اشاره می‌کند و می‌گوید عشق چیزی‌بیش‌از محبت‌نیست. تنها فرق آنها این است که عاشق از معشوق بازداشته می‌شود، ولی محب از محبوب بازداشته نمی‌شود، بلکه از او بهره‌مند می‌شود. در انتهای این گزارش، ابونصر می‌گوید که الموفق از رقت کلام ابوالحسین نوری به گریه افتاد و نشان داد که نه‌تنها با او مخالف نیست بلکه حتی کلام او را بسیار لطیف می‌داند. البته او از ترسِ غلام‌خلیل‌های زمانش نمی‌توانست تقیه را کنار بگذارد و نظر خود را صریحاً ابراز کند. #باده_عشق، صص۵۶_۵۷ #دکتر_نصرالله_پورجوادی
نمایش همه...
5👍 2