cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

به سیاهی چشمان تُ

نمایش بیشتر
Advertising posts
6 756مشترکین
-1924 ساعت
-1047 روز
-56930 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

🛑 فوری افزایش شدید قیمت دلار و خودرو هم اکنون بعد از حمله اسرائیل به ایران سایت دلار تهران dollartalaداره لحظه ای قیمت میزنه 👇👇 https://t.me/+Hqgei2jXagEyMjUx .
نمایش همه...
👍 1
🌸خــــــداے من... ✨میان این همه چشم 🌸نگاه تو تنها نگاهی ست ✨ڪہ مرا از هرنگهبان 🌸و محافظی بی نیازمی کند 🌸نگاهت را دراین شب ✨بهاری برای تمام 🌸عزیزان و دوستانم آرزو می کنم. شبتون غرق در آرامش  🌙 @be_siyahie_cheshmane_to
نمایش همه...
. ♥️ به سیاهیِ چشمانِ تُ ♥️ لینک قسمت اول: https://t.me/c/1575048816/12383 #پارت۲۳۷ -بیا اینجا ببینم خودم اولین نفر حسابت رو می رسم. حرفشو زد و آروم دستشو سمت پیراهن بلندی که پوشیده بودم برد. دلم نمی خواست بهم دست بزنه و حالم داشت از وضعیتم به هم می خورد. به کیوان نگاه کردم تا شاید لحظه ی آخر دلش به حالم بسوزه و بی خیالم بشه اما اون مثل یه گرگ وحشی بهم خیره شده بود و هیچ حسی توی نگاهش نبود. دست مرد که زیر لباسم رفت تنم شروع به لرزیدن کرد اون مدتی که توی اون عمارت کوفتی بودم به این چیزها عادت کرده بودم اما الان دیگه نمی تونستم باهاشون کنار بیام. خیلی وقت بود کسی تن و بدنمو ندیده بود و در همه مهم تر از روز اول کسی به تن من دست نزده بود و این باعث چندشم می شد که یه مرد پیر بهم دست درازی کنه. -چموش بازی در نیار دختر تو که بالاخره باید زیرخواب یکی از ماها بشی دیگه به نظرم انتخابت من باشم بهتره اون دوتا وحشی ان اذیت میشی زیرشون. با چندش بهش خیره شدم مردک پیر خرفت داشت چه حرفایی بهم می زد. کم مونده بود اشکم در بیاد و بدترین قسمت ماجرا این بود که هیچ توانی برای مقاومت کردن و پس زدنش نداشتم. منو روی تخت نشوند و پیراهنمو بالا داد. دستمو روی شورتم گذاشتم تا اونو در نیاره اما اون مرد آروم دستمو کنار زد و شورتمو پایین کشید. دوتا مرد دیگه شلوارشون رو پایین کشیده بودن و خودشون رو می مالیدن اما کیوان فقط خنثی بهمون نگاه می کرد و حتی کوچک ترین واکنشی از خودش نشون نمی داد. -جوووون چه صورتی و خوشگلی تو دختر چه جوری تا الان آکبند موندی! 📍رمان #به_سیاهی_چشمان_تُ را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ از کانال زیر دنبال کنید. @be_siyahie_cheshmane_to
نمایش همه...
👍 14😢 7 2
Repost from آشپزباشی
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بدهr 🔮³¹👇👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni@telesmohajat
نمایش همه...
. آدینه تون زیبا 🌸 امیدوارم برکتِ فراوان در زندگیتون شادمانیِ بسیار بر دلهـاتون💞 و لبخندهای ماندگار بر لبهاتون میهمان و ماندگار باشد🌷🍃 صبحتون بخیر و شادمانی 🌷 @be_siyahie_cheshmane_to .
نمایش همه...
Repost from آشپزباشی
هنوز موقع خرید کاندوم از داروخانه خجالت میکشی؟😱😂 روتم نمیشه از فروشنده داروخانه درباره ویژگی محصولات جنسی سوال بپرسی و اونی که دلت میخوادو بخری⁉️ داروخانه ها تنوع هم اصلا ندارن😞 اما ناراحت نباش 🔞این کانال تمام اون چیزایی رو که برای یه رابطه لذت بخش بهش نیاز داری رو با بسته بندی محرمانه هرجای ایران که باشی برات میفرسته‼️ ورود زیر 18 سال ممنوع👇👇👇 https://t.me/+CwO7dho_efk4ZjVk https://t.me/+CwO7dho_efk4ZjVk
نمایش همه...
Repost from آشپزباشی
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بدهAhk30👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
نمایش همه...
Repost from آشپزباشی
🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بدهAhk29👇👇👇👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
نمایش همه...
🌸خــــــداے من... ✨میان این همه چشم 🌸نگاه تو تنها نگاهی ست ✨ڪہ مرا از هرنگهبان 🌸و محافظی بی نیازمی کند 🌸نگاهت را دراین شب ✨بهاری برای تمام 🌸عزیزان و دوستانم آرزو می کنم. شبتون غرق در آرامش 🌙 @be_siyahie_cheshmane_to
نمایش همه...
👍 2
. ♥️ به سیاهیِ چشمانِ تُ ♥️ لینک قسمت اول: https://t.me/c/1575048816/12383 #پارت۲۳۶ برگشت و با خشم نگاهم کرد. همون خشمی که این روزا ازش زیاد دیده بودم و حتی نمی دونستم دلیلش چیه. -بگیر بتمرگ سرجات بهت رو دادم خیلی پررو شدی دیگه تو چرا فکر کردی حق اظهارنظر کردن داری و می تونی انتخاب کنی که کجا بری و کجا نری؟ با این حرفش ماتم برد توقع نداشتم بعد از اتفاقی که برام افتاده و این همه منتظر موندنم چنین حرفی رو بهم بزنه و این کارو بکنه. ساکت شدم و منتظر موندم تا ببینم کجا میره اما بازم منو به اون ویلای کوفتی برد و تو اون اتاق حبسم کرد. التماسش کردم که نره اما بازم رفت این بار با یه تفاوت که روز بعدش با سه چهار تا مرد سن و سال دار برگشت. من حتی به اونا توجه هم نکردم و خوشحال بودم که کیوان برگشته رفتم جلو و بغلش کردم. اون هیچ واکنشی نشون نداد نه بغلم کرد و نه پسم زد فقط شروع کرد به حرف زدن. حرف هایی که با هر کلمه اداکردنشون دستام روی شونه هاش شل تر می شد و در آخر دست های یخ زده ام رها شد و کنار بدنم افتاد. -نوبتی دست به کار بشید این دختر رو تحریک کنید می خوام حسابی سر و صدا به پا کنه و منو با آه و ناله هاش تحریک کنه. اگه هر کدومتون بتونید این کارو انجام بدید این دختر رو واسه یه ماه میدم بهتون تا ازش لذت ببرید. ناباور بهش خیره شدم اصلا انتظار شنیدن چنین حرفی رو از زبون کیوان نداشتم. فکر می کردم حالا که به این ویلا اومده بودم دیگه از دخترای دیگه جدام و قرار نیست دوباره درگیر نگاه های هیز مرد های دیگه بشم اما مثل این که اشتباه می کردم و کیوان بین من و اون دخترا اصلا تفاوتی نمی دید. یکی از مرد ها به سمتم اومد که جیغ زدم و خواستم ازش فاصله بگیرم که یکی دیگشون دستمو گرفت و منو محکم داخل بغل خودش انداخت... 📍رمان #به_سیاهی_چشمان_تُ را هر روز سر ساعت ۱۸:۳۰ از کانال زیر دنبال کنید. @be_siyahie_cheshmane_to
نمایش همه...
👍 22 1😢 1