cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

مرگ با شرافت به از زندگی با ذلت ♡

اَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ https://telegram.me/BChatBot?start=sc-462295-KvsRcGj ناشناس

نمایش بیشتر
إيران203 474فارسی195 097دسته بندی مشخص نشده است
Advertising posts
201مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

بعد قراره بچه ها ببرن پارک معاون و مدیر با من نمیان فوقش معاون با من بیاد من و چند تا از همکارای پایه اول میخوان بفرستن بعد من موظفم مراقب بچه های کلاسم باشن بعد بچه هام گوشاشون سنگینه و چند معلولیتی ان اتفاقه بافته مسئولیتش با منه منم کمر همت بستم معاون بیاد کلاسم این مسئله با من مطرح کنه بهش بگم من موافق پارک بردن بچه ها نیستم و اگه میخواین ببرید خودتون ببرید من نمیام و اصلا مسئولیت قرول نمیکنم
نمایش همه...
خب لایک و دیسلایک یعنی جی
نمایش همه...
یعنی یسری مشکلات مسخره توی محیط کاری هست عجیب امروز چسب پهن و رازی خواستم مدیر بم گفت من اول سال بهت دادم دیگه بسه ندارم بهت بدم بهش گفتم کاغذ رنگی بدین چند تا بم پاد بهش گفتم اینا زیادن چند بیشتر نیازم نیست بم گفت چه عجب گفتی اینا کافی ان برگردوندی هی میگی بده بده پس نمیدی با دل شکسته بهش گفتم چی ازتون خواستم نصف بیشتر وسایل رو از جیبم تهیه کردم از خانواده ها بردم گفت تا میتونی از خانواده ها ببر تا میتونی ازشون بگیر
نمایش همه...
مامانم میگه اگه نبری کلی غیبتت رو میکنن که خاک بر سرش چه خسیسه بهش گفتم مدیرم پول کلیدا رو با حقارت بم داد، کوفت براش ببرم نه صبحانه گفت همکارات از بد میگن بهش گفتم واقعا گرون پام در میاد بعد اصلا نه احترام بین همکارا هست نه ادبی هی خاله زنکی و غیبت هی زیراب زنی اینا دل ادمو نمیشکونن و رفتارای زشتی نیستن فقط صبحانه نبردن زشته؟ کفت ببر کوفت کنن دهانارو باز نکن دیگه نمیدونم نظرتون چیه
نمایش همه...
من تصمیم دارم اصلا داوطلب صبحانه نشم و اگه بهم گفتن بگم شرایطسو ندارم من که دیگه نمیرم دفتر بشینم
نمایش همه...
من مدتیه نمیرم دفتر فقط در حد سلام امروز مدیر تا منو دید با نگاه خیره کننده ایی بم گفت رفتی عیادت بابابزرگت خوب شد؟! بهش گفتم نه هشتاد سالشه حالش هنو وخیمه ـ گفت کجا بود حمیدیه سوسنگرد و.. بهش گفتم شهرستان بود سوسنگرد گفت نه سوسنگرد شهرستان نیست روستاس هی تاکید داشت که روستاست گفتم اوکی اصلا باهاش حرف میزنم حالت تهوع میگیرم حالا امروز یکی از همکارا که اصلا و ابدا پاشو توی دفتر نمیزارخ و با بقیه صبحانه نمیخوره و از این بساط صبحانه خوردن و اوردن خودشو کشیده کنار قرار فردا صبحانه بیاره! بعید میدونم میلی داوطلب شده باشه فک کنم تحمیل شده بهش.
نمایش همه...
یه سر تاسفی تکون داد که یعنی باز پولاتو ریختی دور؟ 🤣🚬🚬
نمایش همه...
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ قطعا قیافه بابات دیدنیه بعد از دیدن دمپایی های جدید😁 https://t.me/c/1455457099/25512
نمایش همه...
بابام اعتقاد داره اگه از وسایلی که داری بهترین استفاده رو بکنی کهنه بشن تعمیرشون کنی و بازم استفاده کنی میتونی سرمایه گذاری کنی ولی من امروز رفتم دو تا دمپایی نو خریدم^_^
نمایش همه...
به بابام گفتم دمپاییم پاره شده باید یکی بخرم، صبح دیدم بابام دمپایمو دوخته بم گفت پولتو هدر نده واست درستش کردم از تعجب شاخ درآوردم
نمایش همه...