cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

زنانه

نمایش بیشتر
Advertising posts
34 829مشترکین
-3324 ساعت
-3447 روز
-1 64330 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

4پارت زیبا و هیجانی امشب فصل چهارم تقدیمتون 👆💋💋💋💋
نمایش همه...
🥰 18🤮 11👍 5😍 2
Part 462 ترانه : گفت یکم استرس داشته و یکم زیادی زیر آفتاب مونده بازی کرده خون دماغ کرده و حالت تهوع گرفته ی آزمایش هم نوشت ک باید ناشتا ببرمش فردا صبح ... گفت هیچی نیست ... رادین : نگاهم بهش بود ب صورتش اشکای خشک شده ی رو چشمش ... واس چی گریه کردی وقتی دکتر گفته چیزی نیست هااا ؟؟؟ ترانع : اصلن نمیدونم چم شد یهو خیلی استرس و اظطراب شدید گرفتم رادین : آهان باشه ... سرمو ک برگردوندم سمت تخت رفتم و لبه ی تخت نشستم ..ترانه هم رفت سمت کمد لباسا ک لباساشو دراره نگاهم بهش بود از پشت سر ... بلوزش و شلوارش و درآورد با لباس زیر بود داشت لباسشو می‌پوشید لب زدم نترس از چیزی نگران چیزی هم نباش !!! تا اینو گفتم برگشت .‌‌ ترانه : جونم ،؟، رادین : از سر جام بلند شدم و سمتش رفتم داشتم سیگار میکشیدم ‌.. نگاهم بهش بود پک عمیق زدم ب سیگارم و دودشو فرستادم بیرون پخش شد روصورتش _گفتم ک وقتی من هستم از هیچی نترس نگران نباش فهمیدی؟؟؟؟ ترانه: وای باز داشت دلم میلرزید برا اینجوری حرف زدنش خیالاتی شده بودم یا واقعن این حرف و گفت .... همینجودی نگاهم بهش بود ک لبخند زد از اون لبخندای دختر کش. رادین : چیه میخای تا گی وایستی اینجا و منو بر بر نگاه کنی ...گشنمه هااا برو ی چیزیردیف کن بخوریم .... ترانه : چشم قربونت برم من ... رادین : خدا نکنه .... ی چیز ساده درس کن خسته ای غذای اصلی رو فردا درس کن.... ترانه : چشم عزیز دلم ...اومد جلوتر و دست کشید زیر چشمام ....
نمایش همه...
Part 461 تو همین فکرا بودن ک یهو خودمو جلو کشیدم و رو میز دیدم گوشیش اونجاست ... گوشیشم نبرده بود ... پوففف ..نفسمو عصبی بیرون فرستادم.... و پاکت سیگارمو از جیب کتم درآوردم و ی نخ کشیدم بیرون و گزاشتم گوشه ی لبم و روشن کردم و مشغول کشیدن سیگار بودم ک یهو در باز شد سریع فیلتر سیگار و پرت کردم داخل جا سیگاری و بلند شدم و رفتم سمت در و با دیدن ترانه ک آرین تو بغلش بود و دست سوگل و گرفته بود نگاهمو دوختم بهش ترانه : سلام عزیزم سوگل : بابایی جونم سلام رادین : سلام قشنگ خانوم من آرین: بابا دل‌ام رادین : دست کشیدم رو سرش و نگاهمو دوختم ب ترانه ک جلوی مانتوش باز بود و اون بلوز یقه بازی ک تنش بود مشخص بود .... رادین : کجا بودی ؟.؟ ترانه‌: بهت زنگ‌زدم عزیزم جواب ندادی سوگل حالش بد بود خون دماغ کرده بود برده بودمش بیمارستان .... رادین : بدون اینکه چیز دیگه ای بگم سمت اتاق خواب رفتم... هنور چند لحظه ای نگزشته بود اومده بودم اتاق خواب ک دیدم ترانع وارد اتاق خواب شد .... ترانه : ببخشید من حتی حواسم پرت شده بودگوشیمو نبرده بودم معذرت میخام هر چی بهت زنگ زدم جواب ندادی منم بچه مریض بود سریع بردمش دکتر حتی ارینم لباس پوشوندم بردم گفتم تو خونه نمونه ترسیدم.... رادین : با عصبانیت برگشتم سمتش و یقه ی لباسشو گرفتم و محکم کشیدم ک چند قدم کشیده شد سمت من این چ سر و وضعیه هاا ؟؟؟ یقه ی لباس باز ..گردن و سک و سینه رو انداختی بیرون ترانه: م من ب جون خودم اصلن نفهمیدم چ جوری رفتم و رسیدم درمانگاه .... رادین : بیخود کردی این شر و ورا رد واسه ی من نگو فهمیدی...بیخود میکنی با این سر و وضع جایی بری کسی بهت خیره نگاه کنه همینجوری ام..هوففف ترانه : نگاهم بهش بود لب زدم ‌‌‌...چشم ببخشید غلط،کردم ... لحن صداش تغییر کرد و ازم پرسید ...چیشده بود سوگل و دکتر چی گفت ؟؟؟
نمایش همه...
Part 460 ترانه : وای سوگلم خون دماغ کرده بود ...رادین هم خونه نبود عصر بود حتی ظهر هم خونه نیومده بود آرینم داشت بازی می‌کرد با وحشت دست بچه مو ک رو کاناپه خوابونده بودمش گرفتم و بلندش کردم ک تکیه بده مامانی الان میبرمت دکتر ...تو مدرسه هم همینجوری شدی ؟؟ ن مامان اونجا فقط حالم بهم میخورد !!!نمیدونم چرا اینجوری شدم .. میبرمت دکتر قربونت برم من ... با عجله سمت اتاق رفتم و لباسهامو پوشیدم و لباس سوگلمو برداشتم و اومدم لباس ارینمو بردارم نمیتونستم بزارمش خونه .... شال حریرمو برداشتم و رو سرم انداختم و از اتاق بیرون اومدم و سمت سوگلم رفتم و لباساش و تنش کردم سوگل : مامانی ارینم میاری مگ ؟؟؟ ترانه : آره دیگ مامان میترسم بره اشپزخونه چ میدونم ..تا ببرم پیش خاله رویا هم بندازم طول میکشه با خودمون میبریمش.... زنگ زدم آژانس بیاد ... لباس ارینم تنش کردم و از خونه بیرون رفتیم ..... .....‌ رادین: کلید و انداختم اومدم خونه . سکوت مطلق بود انگار هیچ کسی خونه نبود ... داشتم میرفتم سمت پذیرایی ک سوگل و صدا زدم بابا .. سوگل کجاییی .... عروسک .. جواب نداد کسی رفتم سمت اتاق خواب و اتاق بچه ها هیچ کس نبود .... گوشیمو ورداشتم و به ترانه زنگ زدم جواب نداد .... دوباره زنگ زدم جواب نداد دوباره اومدم سمت پذیرایی و رو کاناپه نشستم معلوم نبود کدوم گوری رفته...خودش دوساعت پیش بهم زنگ زده بود من جلسه بودم جواب ندادم دستامو پشت سرم گزاشتم و چند لحظه همینجوری موندم.... تو فکر بودم ک کجا رفته .
نمایش همه...
Part 459 ,ترانه : یهویی برگشت و بهم نگاه کرد و اخم کرده بود لب زد رادین : چته های دنبال منی چی خوردی نخوردی چی میخای چرا کلافه ای جرا عصبی فلان بابا بسه دیگ ولم کن ترانه : ممن چیزی نگفتم ک عزیزم رادین : چرا گفتی گفتی اه بسه دیگه ولم کن منو ب بچه ها برس فک کن من نیستم اصلن عجباااا ترانه : بغض کردم ک سرشو برگردوند لب زدم ..م‌من ک چیزی نگفتم .... ب باشه ه هر چی تو بخوای .... هر چی تو بگییی باشه ... آر اتاق بیرون اومدم و سمت اشپزخونه رفتم .‌‌ اشکام داشت می‌ریخت... رادین : بعد رفتنش محکم مشت زدم ب کمو.. اه اه اه اه لعنت .‌‌ اعصابم خورد بود نمیدونستم چرا دارم سر اون خالی میکنم چم شده بود من.... برگشتم سمت تخت و پاکت سیگارمو برداشتم و ی نخ ازش کشیدم بیرون و روشنش کردم ...پک عمیق زدم .... دست کشیدم لای موهام چرا تو ذهنم تموم نمیشد این موضوع ..... سومین سیگاری بود ک داشتم میکشیدم ک یهو در اتاق باز شد سرمو برگردوندم سوگل بود دستش ی سینی بود بابایی واست شامتو آوردم مامان داد داشت میومد سمت تخت ک لب زدم بابا نیا دود سیگار واست بده نیا بابا ... سوگل : چشم بابایی ... سینی رو همونجا رو زمین گزاشت دستت درد نکنه بابایی برو منم ۱ ساعت دیگ میام پیش دخترم سوگل: باشه بابایی ‌.‌‌‌ .... پک عمیق زدم ب سیگار ... سیگار و ک خاموش کردم رفتم سینی رو برداشتم و دوباره سمت تخت رفتم نشستم رو تخت ...
نمایش همه...
🔴🔴🔴 سوالات امتحانات شبه نهایی فردا لو رفت / دانلود سوالات
نمایش همه...
👎 1
🔴🔴فووورییی سوالات احتمالی امتحان هماهنگ تمام استان های فردا لو رفت: ◀️ مشاهده سوالات احتمالی لو رفته 🔍
نمایش همه...
دقیقا حال اون بچه ای رو دارم که هزار تا اسباب بازی و داره همه دوستاشم هستن اما خودش تنها یه گوشه نشسته و بازی بقیه رو تماشا میکنه 💔🖤 .
نمایش همه...