cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🌈🧚‍بــــــهـــارانــــــه🧚‍🌈

نمایش بیشتر
Advertising posts
5 573مشترکین
-724 ساعت
-417 روز
-14930 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

💑 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 💰پول روی پول بگذارید با جادو ثروت سلیمان نبی 🔮 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 👁گوی بینی اگر جرات شنیدن حقایق دارید 🕎 تسخیر و احضار و جادو سیاه 💫فرکانس خوشبختی و ثروت در کائنات 🔮 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما 💍 انواع انگشترهای موکل دار ۱۰۰ درصد تضمینی 🔮دادن موکل با اموزش ✈️جادو مهاجرت ۱۰۰ درصد تضمینی https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
نمایش همه...
Repost from N/a
💰 طلای آب شده بخریم یا سکه ؟؟ پاسخ کارشناس آنلاین ☎️📞
نمایش همه...
💑 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 💰پول روی پول بگذارید با جادو ثروت سلیمان نبی 🔮 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 👁گوی بینی اگر جرات شنیدن حقایق دارید 🕎 تسخیر و احضار و جادو سیاه 💫فرکانس خوشبختی و ثروت در کائنات 🔮 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما 💍 انواع انگشترهای موکل دار ۱۰۰ درصد تضمینی 🔮دادن موکل با اموزش ✈️جادو مهاجرت ۱۰۰ درصد تضمینی https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
نمایش همه...
⌝ #موزیک ⌞
نمایش همه...
‍ سوگلی شیخ _ #پاهاتو باز کن... دخترک تو خودش جمع شده بود و می‌ترسید اما بابا منتظر بود #دستمال خونی رو بهش تحویل بدم. دست به #پاهای سفیدش کشیدم و دامنش رو زدم بالا و بین پاهاش قرار گرفتم. #شیخ (بابا) پشت سرم با اخم ایستاده بود و منتظر بود #بکارت تازه عروس جوونش رو بگیرم... _ بابا من نمیتونم... این دختر فقط 15 سالشه... اصلا خودت انجامش بده... #شیخ عصبانی عصاش و کوبید به زمین: _ زیر تو طاقت میاره یا من؟ من اینو خریدم به عنوان #سوگلی جدیدم اما میخوام #بکارتش و پیشکش تو کنم که وارثمی... زود باش پسرم #شلوارتو بکش پایین... نگار #زیرم اشک میریخت و من دو دل بودم. از طرفی خیلی دلم میخواست اینکار رو انجام بدم چون این دختر خیلی زیبا بود... به ناچار #کمربندمو و باز کردم و جلوی چشمای بابا #برهنه شدم... بابا با لبخند و چشمای #هیز نگام میکرد. لباسای نگار رو از تنش در آوردم و روش #خیمه زدم... #بوسه ای روی پیشونیش نشوندم و بدنم و بهش چسبوندم که زد زیر گریه... اشکاش گلوله گلوله میریخت.. دیگه به حضور بابا توی اتاق اهمیت ندادم و شروع کردم بوسیدن #لب های نگار و دست کشیدم به همه جای #بدنش... این دختر از روز اول دیوونم کرده بود حیف که زنِ بابا بود و بابا اجازه نمیده کسی به #سوگلیش نزدیک شه البته هیچکس جز من... بعد ضربه محکمی که زدم صدای #ناله نگار بلند شد... دستمال رو به خونش آغشته کردم و دادم به بابا. _ آفرین پسرم کارتو خوب انجام دادی حالا بیا کنار نوبت منه... https://t.me/+4dM6r9wFvDQxYTY8 https://t.me/+4dM6r9wFvDQxYTY8 https://t.me/+4dM6r9wFvDQxYTY8 https://t.me/+4dM6r9wFvDQxYTY8 https://t.me/+4dM6r9wFvDQxYTY8 https://t.me/+4dM6r9wFvDQxYTY8 https://t.me/+4dM6r9wFvDQxYTY8
نمایش همه...
سوگلـیِ شیــخ

° ای بسا شبها که لیلی در خفا خفته در آغوش مجنون بی صدا ° ژانر: عاشقانه، جنایی معمایی، بزرگسال🔞 نویسنده: شاین✨ پایان خوش💞 بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq

شهریار مرد سادیسمی و خشنی که با زبون دوست پسرش رو ارضا می کنه. https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 ❌🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌🔞❌🔞 https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 #گی https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 🍑🚫🍑🚫🍑🚫🍑🚫🍑🚫🍑🚫 نیپل هاشو میون انگشتاش فشار داد. _اه، اه نکن. سرش رو میون گردنش برد و با لحن داغی زیر گوشش پچ زد. _هیش فقط لذت ببر. بذار صدای آه و‌ناله ات توی گوشم بپیچه. دستش رو آروم سمت سوراخ باسنش برد. ملایم بین شیارش کشید. _اهههه، آههه، شه، شهریار. نیشخندی زد. _با یه انگشتم انقدر تحریک شدی؟دلت بیشتر می خواد؟ منتظر آلت کلفت منی؟یا منتظری با زبونم سوراخ تنگتو به فاک بدم؟! دوست داری بخورمش؟! انجامش میدم برات. ... https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0 https://t.me/+zzEieBCCKAUxOGM0
نمایش همه...
#پارت_۴۰۰ +معاینه لازم نیست جناب دختری که باکره ست حامله نمیشه تن دخترک از ترس روی تخت معاینه میلرزید. نگاه غضب آلودی به دختری که جانش به جان او وصل بود انداخت و از بین دندان های کلید شده غرید: -حامله ست دکتر فقط میخوام بدونم از کدوم حرومزاده ای حامله شده؟ دخترک از وحشت به لکنت افتاده بود. وقتی به موهای بلندش چنگ زد و تن نحیفش را روی زمین کشید هق زد: -به روح... مامانم نمیدونم من...من...دخترم بخدا با کسی... حرف دخترک تمام نشده فریاد مرد دیوارهای مطب را لرزاند: -خفه شو حرومزاده! دخترک هق زد و مرد لگد محکمی زیر شکمش کوبید: -توله تو امشب با خودت میکشم تا بفهمی واسه هرمز خان زیر و رو نکشی تخم سگ! راه بیفت ...بعد از این جات تو انباره تا بفهمم با کی ریختی رو هم..‌ دخترک هق زد،التماس کرد،اما حتی تیله های ابی رنگش هم دل مرد را نلرزاند.. انگار دیوانه شده بود. به انبار که رسیدند تن نحیف دخترک را زیر مشت و لگد گرفته: -بی پدر...من بهت لطف کردم و زیر بال و پرم گرفتمت بعد تو اینجوری هرز میپری خودت بگو تخم حرومت مال کدوم بی شرفیه لگد آخر را به شکم دخترک کوبید و همان لحظه بی بی سراسیمه وارد انبار شد: -آقا...آقا جان...جواب آزمایش رسیده خانوم باردار نیست نزنش تصدقت خون در رگ های مرد خشکید. با عزیز دردانه ش چه کرده بود؟ هق هق های مظلومانه ش دل سنگ را اب میکرد. ناله ی دخترک که بلند شد تن بیجانش را در آغوش کشید: -چشمات و باز کن عمرِ هرمز غلط کردم دردونه... دخترکِ غرق خون بی جان لب زد: -میخوام...برم...پیش...مامانم https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8 https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8 https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8 https://t.me/+IRE2RWilZugzZTc8 ارباب هرمز! مرد ثروتمند و با نفوذی که عاشق خونبسش میشه دلارا اما وقتی بچه ش رو سقط کرد از دست اون مرد فرار میکنه و... هرمز خان عاشق یه جفت چشم آهوی فراریش شده و همه جا رو در به در دنبال پیدا کردنش...
نمایش همه...
#غمزه_شیطان #پارت1 _برام یه نود از اون سینه های مرمریت بده عروسک. پوزخندی زدم و براش نوشتم: _خرج داره، شماره کارتم و که داری اول پولش و بزن تا ببینم چقدر دست و دلبازی به دقیقه نکشید نوتیف پیامک واریزی بالای صفحه نمایان شد. واسه یه  نودِ سی.نه پونصد زده بود؟! _پونصد زدم  ولی می‌خوام عکس اون کلوچه ی صورتیت و هم برام بفرستی بد خمارتم دختر.. چه خوش اشتها! طوری که صورتم مشخص نشه، فقط لبام مشخص بود زبونم و روی سینه ام گذاشتم و عکس گرفتم. سی.نه های سفید و گرد و بزرگم  با اون ن.وک صورتیش خودمم ح.شری میکرد چه برسه به یه مرد! عکس و فرستادم، دو تیک خورد. _اووف عجب چیزی هستی ش.ق کردم برات دختر. عکس ناناست و هم بفرست برام. بدون اینکه جوابش و بدم نتم و خاموش کردم و از تلگرام اومدم بیرون. _بمون تا برات بفرستم مرتیکه ی پفیوز. لباسم و مرتب کردم و از اتاقم زدم بیرون. صدای آه و ناله از تو اتاقِ نازی میومد، باز اون پسره ی ک...مشنگ و آورده بود خونه. صد بار بهش گفته بودم با خودت پسر نیار ولی ک.نی خانوم آدم نمیشد. صداشون بالا رفته بود و بد تو مخم بود. به سمت اتاقش پا تند کردم و به شدت درو باز کردم. با دیدنشون لخت تو بغل هم... ادامه 👇👇 https://t.me/+ojmfkJrl-Ek4ZDg8 https://t.me/+ojmfkJrl-Ek4ZDg8 https://t.me/+ojmfkJrl-Ek4ZDg8 https://t.me/+ojmfkJrl-Ek4ZDg8 من کرشمه‌ام. دختر فاحشه ای که دل بستم به مرد مذهبی و جذابی که مال من نبود. اون لعنتی فقط نگاهش پی زن مریضش بود ولی منم کرشمه بودم و بلد بودم چطور با نازو عشوه هام دل ببرم. یه روز که صبرم لبریز شد تنها خفتش کردم و تنِ لختم و از پشت چسبوندم به تنش! طوری که نتونست پسم بزنه و شد همون چیزی که میخواستم.!!
نمایش همه...
غـمـزهِ شیـطـان

به قلم: راحله dm بزرگسال و اروتیک🔥 نویسنده‌ ی رمان های بیوه ی برادرم/ گیوا و...

🧞‍♀طلسم جدایی بین دو نفر ۲۴ ساعته 🧞‍♀بازگشت معشوق و بختگشایی 🧞‍♀دفع_دعا و جادو و چشم نظر 🧞‍♀فروش_ملک و آپارتمان معامله 🧞‍♀جذب پول و رونق کسب و کار 🧞‍♀گره_گشایی در مشکلات زندگی 💥جهت عضو شدن و دیدن رضایت مشتریان روی لینک زیر کلیک کنید👇👇 https://t.me/telesmohajat ♦️همین الان پیام بده👇5👇o👇 ارتباط مستقیم با استاد سید حسینی 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
نمایش همه...