cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

#بد_نیست_بخونید

#بد_نیست_بخونید

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
Advertising posts
179مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

به مناسبت روز کارگر؛ روزم مبارک!
نمایش همه...
تابستان سال گذشته( ۱۴۰۰) شخصی از من خواست برایش بیست و پنج تُن ماسه را حدود صد متر جا‌به‌جا کنم و به داخل خانه در حال ساختش ببرم. تل ماسه بیرون و در گوشه خیابان خلوت خالی شده بود و من باید آن را به داخل حیاط و از آن جا به داخل خانه ببرم. درب خانه حدود یک متر از سطح زمین ارتفاع داشت و برای رفت و آمد، سطحی شیب دار با خاک در آن‌جا ساخته بودند. من می‌بایست با یک بیل و یک فرغون این کار را می‌کردم؛ در گرمای شدید تابستان من باید برای رفتن به آن جا حدود هشت کیلومتر پیاده روی کنم و باری که ۵۰۰ برابر من بود را جا به جا کنم. فکر می‌کنید من در آن لحظه چه باید می‌کردم؟ باید آن کار را قبول نمی‌کردم؟ باید دست به دامان کس دیگری می‌شدم؟ و یا باید دست روی دست می‌گذاشتم و از ترس آن کار سنگین " هیچ کاری نکردن" را انتخاب می‌کردم؟ هیچ کدام! من مجبور بودم آن کار را انجام دهم چون به پولش نیاز داشتم؛ من روی کمک هیچ کس حساب نکردم چون اولاً فرد صاحب کار قبول نمی‌کرد و دوماً حتی اگر قبول می‌کرد می‌بایست نصف حقوق خود را به او بدهم؛ از همه مهم‌تر این که آن کار باید انجام می‌شد، چه سخت و چه آسان باید آن کار انجام می‌شد. آن کارِ مشکل در جلوی من ایستاده بود و من دیر یا زود، سخت یا آسان باید از آن عبور می‌کردم؛ پس تصمیم گرفتم هر چه زودتر انجامش دهم پیش از آن که نیرویم تقلیل رود. من ابتدا کار را به قسمت‌های کوچک‌تر تقسیم کردم؛ آن بیست و پنج‌ تُن را به دویست و پنجاه بار صد کیلویی تقسیم کردم و آن صد کیلو را هم به ده قسمت ده کیلویی. کار را شروع کردم؛ هر بار توان من فقط به اندازه برداشتن ده کیلو از کل بار بود و من ده بیل ده کیلویی را به داخل فرغون می‌ریختم تا می‌شد صد کیلو. جا به جا کردن دویست و پنجاه بار صد کیلویی کار سختی است ولی نه به اندازه بیست و پنج تُن یک جا. هر بار که به قسمت شیب‌دار می‌رسیدم از شدت سختی کار به سرم می‌زد آن را رها کنم ولی هر بار یک چیز مانعم می‌شد: فکر کردن به پیامدهای مثبت ادامه دادن به انجام آن کار. با خودم فکر می‌کردم پاهایم قرار است خیلی قوی شوند و همین طور هم شد! پاهای من نسبت به زمان قبل از آن قوی‌تر شدند. من دو هزار و پانصد بار بیل زدم؛ دویست و پنجاه بار رفتم و آمدم تا بیست و پنج تن ماسه را جا به جا کنم. سر انجام من توانستم آن غول بیست و پنج تنی که پانصد برابر من بود را شکست دهم. این‌ها را نگفتم که برایم دلسوزی کنید؛ من از کسانی که برایم دلسوزی می‌کنند متنفرم چون آن‌ها مرا ضعیف قلمداد می‌کند در حالی که نیستم. این‌ها را گفتم که به این چند اصل مهم برسم؛ اول: از مشکلات فرار نکنید؛ مشکلات همیشه وجود دارند و بر سر راه‌مان سبز می‌شوند، زمان حلِ یک مشکل زمانی است که برای بار اول با آن رو به رو می‌شویم. اگر از یک مشکل فرار کنید و یا کاری که لازم است امروز انجام دهید را به فردا بی‌اندازید، تنها کار خود را سخت‌تر کرده‌اید. آن مشکل دیر یا زود دوباره به سراغ شما می‌آید در حالی که بسیار بزرگ‌تر شده است، پس بهتر است همان بار اول شکستش دهید. دوم: از بزرگی یک مشکل نترسید، از این بترسید که خود را قانع کنید آن مشکل حل نشدنی است! ابتدا خود را آرام کنید و بعد ببینید راه حل چیست، اگر راه حلی وجود نداشت خودتان یکی بسازید. درست مثل من که وقتی چرخ گاری در آن شیب خاکی گیر می‌کرد، به جای قطع کار و گریه و زاری؛ به فکر حل آن مشکل افتادم و با ریختن ماسه بر روی آن درستش کردم. یک‌ کار و یا یک مشکل را می‌توان هر چه قدر هم که بزرگ باشد؛ به قسمت‌های کوچک‌تر تقسیم کرد، کوهنوردان یک‌ روزه اورست را فتح نمی‌کنند، بلکه هر روز فقط قسمتی از آن را بالا می‌روند. شما نیز همین کار را بکنید؛ مشکل را به قسمت‌های کوچک‌تر تقیسم کنید، سپس آن قسمت‌ها را هم به قسمت‌های کوچک‌تر و این کار را تا زمانی انجام دهید که از پس حل کردن یک قسمت برآیید و به سراغ یک قسمت دیگر بروید. ما نمی‌توانیم یک گاو را درسته بخوریم بلکه آن را تکه تکه می‌کنیم و آن تکه‌ها را هم به تکه‌های کوچک‌تر می‌بریم تا جایی که قورت دادنش برایمان میسر شود. #بد_نیست_بخونید
نمایش همه...
Repost from •ضِمآد•
#حمایتی🎁 روز یکشنبه❤️‍🔥 این پیام رو فوروارد کنید توی چنل هاتون و حتما توی بات چنل •ضِمآد• بگید چون ناشناس چک‌ نمیکنم بعد با افتخار پست مورد علاقم از چنلتون رو اینجا میذارم☘ پ.ن: تا جایی که تلگرامم اجازه بده جوین چنلایی که ادمینشون اینجا جوین هستن هم میشم. جوین چنلم🦋 @zemadd
نمایش همه...
بدترین قسمت تغییر کردن اونجایی نیست که باید کارهایی بکنی که بهشون علاقه نداری، اونجایی نیست که باید کارهایی رو که بهشون علاقه داری رو ترک کنی، اونجاست که هنوز افرادی هستن که گذشته رو به خاطرت بیارن. اگه از انجام کاری امتناع کنی، هستن کسایی که به یادت بیارن قبلاً با میل خودت انجامش دادی. #بد_نیست_بخونید
نمایش همه...
#شکست چیزی که همه بار ها تجربه اش کردن، چیزی که باعث ناامیدی خیلی ها شده، چیزی که ترس از اون، باعث می شه خیلی ها از برداشتن اولین قدم خودداری کنن، چیزی که اگه نبود، همه برنده بودیم. در فرهنگ لغت جهان، معنای کلمه شکست خیلی ساده است، شکست یعنی عدم پیروزی، موفق نشدن، به هدف نرسیدن، ضرر کردن و.... امّا در فرهنگ لغت من، شکست معنای متفاوتی داره، چون آدم متفاوتی ازش استفاده می کنه. در فرهنگ لغت من، شکست یعنی؛ بلند نشدن بعد از زمین خوردن، مهم نیست که موفق نشدم، مهم اینکه تسلیم نشم و دوباره شروع کنم. صد بار زمین خوردن اصلاً برام ترسناک نیست، این بلند نشدنه که من رو می ترسونه. من شکست ناپذیرم، تا وقتی که از نو شروع کنم، تا وقتی دوباره تلاش کنم، تا وقتی که دوباره بخوام و براش تلاش کنم. من شکست ناپذیرم، چون هیچ وقت از مشکلات نمی ترسم، در واقع اون هان که باید از من بترسن، چون من بهشون اهمیت نمی دم و این راز پیروزی منه. هر مشکلی که بتونه خنده من رو تبدیل به گریه کنه برنده است، چیزی که تا الآن فقط یک بار اتفاق افتاده ولی با این حال، دوباره دارم براش تلاش می کنم. هر وقت که نتونم به موفقیت برسم، از ترفند خودکشی استفاده می کنم، شبش یک آدم خسته و ناامیدم، در خواب می میرم و فردا یک انسان جدید و جویای کشفیات به دنیا می آد، کسی که فقط چند ساعت سن داره و هرگز طعم شکست رو نچشیده، پس ازش ترسی نداره. من از زمین خوردن نمی ترسم، چون فردا فراموشش کردم و دوباره شروع می کنم. خنده من و دنیا رو به نوک تار موم گرفتن، دلایل پیروزی منن، چون ترس رو ازم دور می کنن. #بد_نیست_بخونید
نمایش همه...
حتم دارم که همه تون اون قسمت از برنامه "خندوانه" رو دیدید که جناب آقای "مهران مدیری" توش گفتن که "این دنیا دیگه به درد نمی خوره. بله درسته، این دنیا دیگه به درد نمی خوره، این دنیا دیگه جایی نیست که بشه توش زندگی کرد و نباید دوسش داشت، البته بستگی داره که از دید چه کسی به این دنیا نگاه کنی؟ دید واقع بینانه و دور از خیال پردازی افرادی مثل آقای مدیری؟ یا دید یک آدم رویا پرداز و امیدوار مثل من؟ اگه از دید ایشون نگاه کنیم می بینیم که این دنیا واقعاً دیگه به درد نمی خوره، منم همین نظر رو دارم، ولی اون قسمت رویا پردازانه و امیدوار من، بهم این امید رو می ده که این دنیا رو می شه تغییر داد، هر چند که واقعاً به درد نخوره. ایشون واقع بین هستن و این دنیا رو اونطور که هست می بینن، و من رویا پردازم و این دنیا رو اونطور که باید باشه می بینم و بهش امید دارم، پس برای ساختن اون دنیا، تمام تلاشم رو می کنم. تلاش می کنم با تغییر دادن خودم و تاثیر گذاشتن بر بقیه، اون دنیا رو بسازم، دنیایی که همه دوسش داشته باشن، ازش لذت ببرن و توش زندگی کنن. به آقای مدیری هم خیلی احترام می ذارم ولی علی رغم معروفیت و محبوبیتی که دارن، نباید این حرف رو می زدن، ممکنه یک نفر با شنیدن حرف ایشون از اهدافش دست بکشه چرا که یک شخص مهم و معروف این حرف رو زده. بله ممکنه حق با آقای مدیری باشه، چون ایشون به آن چه که می خواستن رسیدن و دیدن که بعدش چیزی نیست، ولی افرادی مثل من یا بهتره بگم ما که هنوز اول راهیم، نباید دست از تلاش بکشیم، باید امیدوارانه تلاش کنیم به اهدافمون برسیم. نباید خودمون رو با کسی مثل آقای مدیری مقایسه کنیم، ایشون به آرزشون رسیدن، ولی ما هنوز نه. ایشون نقش خودشون رو تو این دنیا بازی کردن، ولی ما نه. ایشون تو روشنایی هستن و ما تو تاریکی، باید تلاش کنیم ما هم به روشنایی بریم و دیده بشیم. ما باید خودمون باشیم نه کَس دیگه ای. ما باید امیدوار باشیم، چرا که امید، بهترین انگیزه ما برای تلاش کردنه. #بد_نیست_بخونید
نمایش همه...
ده هیچ برای آینده‌ام که با چیزهایی بهتر جایگزینشان می‌کنم.
نمایش همه...
Repost from N/a
هیچ
نمایش همه...
Repost from N/a
هیچ
نمایش همه...
Repost from N/a
هیچ
نمایش همه...