cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

شاهنامه فردوسی

اگه وقت، هزینه و حوصله شاهنامه خوندن نداری مطالب اینجارو چندبار بخون🤗 به دوستانتم معرفی کن❤ 📙شاهنامه به زبان ساده و روان همراه با دکلمه،انیمیشن وتفسیر

نمایش بیشتر
Advertising posts
3 948مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-107 روز
-8130 روز
آرشیو پست ها
‌ تیر آرش، نجات ایران، جشن تیرگان ❤️🤍💚🏹🏹🏹👑👑👑 . .دهم تیرماه جشن تیرگان است. جشنی كه در روزگاران گذشته بعد از نوروز و مهرگان، در حد و اندازه سده برگزار می‌شد و امروز هم در میان زرتشتیان و گروهی از ایرانیان جشن گرفته می‌شود. شاید این روزها مهمترین تاثیر جشن‌های باستانی پیش از آنكه برای شادمانی باشد، نوعی مبارزه با فراموشی است. فراموشی تاریخ،فرهنگ،اصالت، فراموشی انسان‌های بزرگ و فراموشی فداكاری … . تیرگان را جشن می‌گیریم تا نكند فراموش كنیم آن روزگاری را كه سپاه منوچهرشاه ایرانی در محاصره افراسیاب تورانی گرفتار بود، بر ایرانیان چه گذشت. نكند فراموش كنیم چشمان اشك‌آلود زنان و دخترانی را كه با هزار امید به دستان آرش می‌نگریستند تا مبادا خانه و كاشانه‌شان به دست دشمن بیافتد. و نكند از یاد ببریم آن دمی را كه آرش شیواتیر، آن بزرگمرد دلیر، وقتی تنها راه نجات كشور را در پرتاب تیری دید، چگونه جانش را در تیر كرد و مرز ایران را گسترانید. . تیرگان را جشن می‌گیریم تا با یادآوری فداكاری آرش كه برجسته‌ترین نمونه از جان‌گذشتن برای نجات میهن است، بتوانیم هنگام سختی پایدار باشیم، به آسانی خم به ابرو نیاوریم و سرسخت باشیم. تیرگان را جشن می‌گیریم تا در دلمان تازه شود آن غرور ملی را كه در درازای تاریخ سبب شد تا به امروز ایرانی بمانیم و یادمان نرود كه ما امروزیان فرزندان همان دیروزیانیم كه گاه رنج كشیدند، گاه جنگیدند، گاه در شادی زیستند و گاه در غم از دست دادن فرزندانشان گریستند و در آخر ایران را به ما سپردند. . آیندگان منتظرند، ما نیز امسال همچون سالیان پیش در جشن تیرگان، در گرمترین روزهای تابستان، برای باریدن باران دعا می‌كنیم و در جشن باران بر روی هم آب می‌ریزیم تا یاد باران را زنده كنیم، فال كوزه می‌گیریم و به شریك شادی‌هایمان هدیه‌ای ارزانی می‌كنیم، قصه سرگذشت آرش كمانگیر را برای فرزندانمان بازگو می‌كنیم، بی‌گمان داستان آرش شعله میهن‌دوستی را در وجودشان روشن خواهد كرد. . .
نمایش همه...
‌ تیر آرش، نجات ایران، جشن تیرگان ❤️🤍💚🏹🏹🏹👑👑👑 . .دهم تیرماه جشن تیرگان است. جشنی كه در روزگاران گذشته بعد از نوروز و مهرگان، در حد و اندازه سده برگزار می‌شد و امروز هم در میان زرتشتیان و گروهی از ایرانیان جشن گرفته می‌شود. شاید این روزها مهمترین تاثیر جشن‌های باستانی پیش از آنكه برای شادمانی باشد، نوعی مبارزه با فراموشی است. فراموشی تاریخ، فراموشی انسان‌های بزرگ و فراموشی فداكاری … . تیرگان را جشن می‌گیریم تا نكند فراموش كنیم آن روزگاری را كه سپاه منوچهرشاه ایرانی در محاصره افراسیاب تورانی گرفتار بود، بر ایرانیان چه گذشت. نكند فراموش كنیم چشمان اشك‌آلود زنان و دخترانی را كه با هزار امید به دستان آرش می‌نگریستند تا مبادا خانه و كاشانه‌شان به دست دشمن بیافتد. و نكند از یاد ببریم آن دمی را كه آرش شیواتیر، آن بزرگمرد دلیر، وقتی تنها راه نجات كشور را در پرتاب تیری دید، چگونه جانش را در تیر كرد و مرز ایران را گسترانید. . تیرگان را جشن می‌گیریم تا با یادآوری فداكاری آرش كه برجسته‌ترین نمونه از جان‌گذشتن برای نجات میهن است، بتوانیم هنگام سختی پایدار باشیم، به آسانی خم به ابرو نیاوریم و سرسخت باشیم. تیرگان را جشن می‌گیریم تا در دلمان تازه شود آن غرور ملی را كه در درازای تاریخ سبب شد تا به امروز ایرانی بمانیم و یادمان نرود كه ما امروزیان فرزندان همان دیروزیانیم كه گاه رنج كشیدند، گاه جنگیدند، گاه در شادی زیستند و گاه در غم از دست دادن فرزندانشان گریستند و در آخر ایران را به ما سپردند. . آیندگان منتظرند، ما نیز امسال همچون سالیان پیش در جشن تیرگان، در گرمترین روزهای تابستان، برای باریدن باران دعا می‌كنیم و در جشن باران بر روی هم آب می‌ریزیم تا یاد باران را زنده كنیم، فال كوزه می‌گیریم و به شریك شادی‌هایمان هدیه‌ای ارزانی می‌كنیم، قصه سرگذشت آرش كمانگیر را برای فرزندانمان بازگو می‌كنیم، بی‌گمان داستان آرش شعله میهن‌دوستی را در وجودشان روشن خواهد كرد. . .
نمایش همه...
بیست‌وهفتم: داستان گذار سیاوش از آتش
نمایش همه...
#داستانهای_شاهنامه – Telegraph 💠قسمت ۶۱ ؛ سودابه و سیاوش https://telegra.ph/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-05-28
نمایش همه...
ایران در شاهنامه سرزمینی که شاهنامه موضوعِ خود را در آن متمرکز کرده است «ایران» است. بارها نام «ایران» در این کتاب تکرار می‌شود. همه چیز بر گِرد این نام و این خاک می‌گردد. جنگِ بزرگ هم بر سر این کشور در می‌گیرد. ایران کشور میانه است، میانِ خاور و باختر، آبادتر و آراسته‌تر از جاهای دیگر، و به زعم شاهنامه دارای مردمی متمدّن‌تر. در مقدّمه‌ی شاهنامه‌ی ابومنصوری آمده است: «و ایرانشهر از رودِ آموی است تا رود مصر(جیحون تا نیل)، و این کشورهای دیگر پیرامونِ اویند، و از این هفت کشور، ایرانشهر بزرگوارتر است به هر هنری»(ص۴۹). امّا ایران اگر ارجحیّت یا حتّی «تقدّسی» برایش قائل هستند، برای مردمش است نه خاک، و مردم هم به سبب کردارها و اندیشه‌هایشان چنین‌اَند. به هر حال، باید ایران را از تعرّض مصون داشت. نباید گذارد که بیگانگان به آن راه یابند.    📚ایران و جهان از نگاه شاهنامه ✍محمّد‌علی اسلامی‌ نُدوشن
نمایش همه...
‍ ❇️ ۲۵ اردیبهشت روز بزرگداشت حکیمِ سخن فردوسیِ جـان و گرامیداشت زبان پارسی 🌲🌲🌲🌲 چرا شاهنامه به وجود آمد، چرا شاهنامه نوشته شد؟ هر زمانی اقتضایی دارد و چیزی می‌طلبد که مورد احتیاج است... در مورد شاهنامه یک چنین وضعی بود. در آن زمان ایرانی می‌خواست ترکیب تازه‌ای به زندگیِ خود ببخشد. شخصیّت خود را از نو احیاء کند و برای این کار دست به اقدامهای متعدّدی زده بود؛ از جمله در آغاز تعدادی مقاومتهای نظامی بود، در برابر دستگاه بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس که می‌خواستند ایران را در زیر تسلّط خود داشته باشند. اینها هیچ کدام به نتیجه‌ی مطلوب که رهاییِ کاملِ ایران بود نرسید، گرچه ثمره‌هایی به بار آورد. بنی‌امیّه به همّت ایرانیان سرنگون شدند و همه‌ی سران آنها نابود گردیدند و این تا حدّی جوابِ «قادسیّه» بود، خلافت آمد به دست بنی‌عبّاس که رفتار مساعدتری نسبت به ایرانی‌ها داشتند ولی کشمکش ظاهر و پنهان در جریان بود و در واکنش قدرتهای محلّی چون صفّاریان و آلِ بویه نمود می‌کرد و حتّی گاه خلافت عباسی را تا آستانه‌ی زوال پیش می‌بُرد. سامانی‌ها که ایرانی‌ترین و با ثابت‌ترین حکومتهای ایرانی بودند با بغداد راه مماشات در پیش گرفتند و از این طریق فرصت یافتند که استقلالِ کشور را از طریقِ احیاء فرهنگِ ایرانی پایه‌ریزی کنند. مهم‌ترین واقعه در این زمان سر بر آوردنِ زبان فارسیِ دَری و نیرو گرفتنِ آن بود که بر اثر آن دورِ تازه‌ای در زندگیِ ایرانی آغاز گشت سیل آثار به نظم و نثر جاری گردید، و به همراه آن آیین‌های دیرینه‌ی ایرانی جان گرفتند. سامانیان که نسبتِ خود را به بهرام چوبینه می‌رساندند، تمدّنِ ایرانِ بعد از اسلام را پی افکندند... آنگاه نوبت به فردوسی رسید که از حُسن اتّفاق همه‌ی عواملِ مساعد در او جمع شد. مردی دهقان‌زاده از توس، توس یکی از شهرهای فرهنگیِ خراسان، ناحیه‌ی ناآرامی بوده، محلّ برخورد عقاید ملّی و دینی، و هر دو تا حدّی همراه با افراط. داستانی که نظامی عروضی درباره‌ی آن مذکّرِ توس آورده که مانع از دفن جنازه‌ی فردوسی شد، نشانه‌ی تعصّبِ گذشت ناپذیری است. در عین حال روحِ ملّی و ایران‌گرائی در همین شهر دامنه‌ای داشته. شاهنامه‌ی ابو‌منصوری به نثر که ترجمه‌ی خداینامه‌ی عهد ساسانی بود و به فارسیِ دری درآمد، پایه‌ی کار قرار گرفت. همین مانده بود که آن را به شعر در آورند تا بتواند در درونِ مردم جا بیفتد. ایرانی می‌خواست باور داشته باشد که هنوز زنده است. تنها خاکستری بر روی این آتش گرفته بود، فردوسی آمد و این خاکستر را کنار زد، ایرانی در زیر تسلّطِ عربِ اموی و عبّاسی «عجم» شده بود، او می‌خواست دوباره ایرانی باشد، و شاهنامه این امکان را برای او فراهم کرد. فردوسی جواب‌دهنده به ندای مردمِ زمان بود، چون چشمه‌ای از قعرِ ضمیرِ ایــرانی جوشید، زیرا ایرانی خود را محکوم به زنده بودن می‌دید، بناگهان شاهنامه مانند صبح بر کاروانِ گمشده‌ای سر برآورد. فردوسی احساس کرده بود که این کتاب برای قوم ایرانی ارزش حیاتی دارد بنابراین همه‌ی زندگیِ خود را بر سرِ آن نهاد، زیرا ایمان داشت که کاریست کارِستان و سرنوشتِ یک ملّت را رقم می‌زند. شاهنامه در شرایطی پدید آمد که نموداری از زنده بودنِ قومِ ایـــرانی باشد.              
نمایش همه...
#داستانهای_شاهنامه – Telegraph 💠قسمت ۶۰ ؛ مادر سیاوش ✍ادامه داستان را اینجا مطالعه کنید👇 https://telegra.ph/%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B4%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-05-01
نمایش همه...
🎙فایل صوتی (جلد چهاردهم) 📕 #شاهنامه_فردوسی ✍🏽 حکیم ابوالقاسم فردوسی
نمایش همه...
#روایت_شاهنامه
نمایش همه...
#توضیحات          پس از داستانِ پُر‌آبِ‌چشمِ رستم‌وسهراب، داستانِ پر‌آبِ‌چشمِ دیگری را آغاز می‌کنیم -داستانِ سیاوش که مایه‌های اساطیریِ بسیاری هم در خود دارد. شاعر در خطبه‌ی آغازِ داستان در دو سه بیت از بی‌خردی می‌گوید که سببِ رسواییِ انسان خواهد شد و منظورِ خاصِ او، کاوس است که در طیِ داستان با بی‌خردیِ خود چه مصیبتی به بار خواهد آورد. همچنین در این مقدمه فردوسی برای نخستین بار به سنِ خود هم اشاره می‌کند، پنجاه‌وهشت‌سالگی، و دریغش را می‌بینیم از گذشتِ زمان و نگرانی‌اش از تمام شدن یا نشدنِ شاهنامه، و باز توصیه به نیکی.                             ٭٭٭٭٭ -کنون ای سخن‌گویِ بیدارمغز / یکی داستانی بیارای نغز: حالا ای شاعرِ خردمند، داستانی خوش بسرا. -سخن چون برابر شود با خرد، / روانِ سراینده رامش بَرَد: سخن چون از روی خرد گفته شود، روانِ سراینده‌ی آن پس از مرگ هم شاد می‌گردد چون خواننده با لذت بردن از متن، بر روانِ شاعر درود خواهد فرستاد. این بیت علاوه بر سخن‌سراییِ خودِ فردوسی می‌تواند به‌معنیِ عامِ "سخن و رفتارِ خردمندانه داشتن" اشاره داشته باشد که شاعر با بیتِ بعد هم با آن، طعنه به کاوس می‌زند که: -کسی را که اندیشه ناخوش بود، / بدان ناخوشی رای او گَش بود...: کسی (چون کاوس) که اندیشه‌ای بد و بی‌خردانه داشته باشد، همه‌ی تصمیم‌هایش از روی خودپسندی‌‌ست و بدین‌گونه خود را انگشت‌نما و مضحکه خواهد کرد. اما کیست که عیبِ خود را ببیند؟ همه خود را پاک و بی‌نقص می‌دانند. -دیده: چشم، این‌جا کنایه است از روشنی -آب در جوی چون دیده شدن: کنایه از رونقِ بازار، سرفرازی و سربلندی -اگر داد باید که آید به جای، / بیارای و زان پس به دانا نمای // چو دانا پسندد، پسندیده شد / به جوی تودر، آب چون دیده شد: اگر قرار است عادلانه رفتار کنی، خود را برای عادلانه رفتار کردن آماده کن و بعد واکنشِ دانایان را به این رفتارت ببین؛ اگر آن‌ها آن رفتارِ تو را پسندیدند، پس کارِ تو پسندیده است و تو سربلندی. این دو بیت می‌تواند در ستایشِ خودِ سخن‌وری و شاعری نیز باشد: اگر حقِ انصاف را درموردِ شعرِ خود می‌خواهی بدهی، بسرا و برای داوری آن را به داورانِ کاردان عرضه کن؛ اگر آن‌ها آن را ارزشمند و پرمایه دیدند، آن وقت می‌توانی آن شعر را ارزشمند بدانی و خودت را سربلند. (و البته که هیچ شاعری این‌قدر فروتن نبوده؛ همه بی‌استثنا شعرِ خود را شکر دانسته‌اند، و فردوسی هم!) -سراینده‌مرد: اشاره به خودِ شاعر، یا نویسنده‌ی مرجعِ فردوسی -کهن گشته این داستان‌ها ز بُن / همی نو شود روزگارِ کهن: این داستان‌ها پاک کهنه شده اما با این سرودن، من آن روزگارِ کهن را پیشِ چشمِ شما از نو زنده می‌کنم. (پس ببینید که چه می‌کنم!) -میوه‌دار: ترکیبِ میوه و دار که یعنی دارنده یا درخت؛ (درختِ) دارنده‌ی میوه، یا درختِ میوه  -اگر زندگانی بود دیریاز، / بر این دینِ خرم بمانم دراز، // یکی میوه‌داری بماند ز من / که باردهمی بارِ او بر چمن: اگر عمرم طولانی باشد و بر همین راه‌وروشِ نیکوی زندگی (یا راه‌روروشِ نیکوی شاهنامه‌سرایی) باقی بمانم، درختِ پرمیوه‌ای از من باقی خواهد ماند که میوه‌اش (شاهنامه) باغ و چمن را پر خواهد کرد. -پیمودن: پر شدن، به سر آمدن -همی آز کمتر نگردد به سال / همی روز جوید ز تقویم و فال: حتی با رسیدن به پیری هم فزون‌خواهیِ انسان کمتر نمی‌شود و او پیِ آن است که روزی به روزهای زندگی‌اش اضافه کند و بختش فزون‌تر شود. -پیشرو: پیش‌تر‌رفته، پیشین -سخن‌گوی: شاعر، گوینده، حکیم -چو رفتی، سروکار با ایزدست / اگر نیک باشدت جای، ار بد است: با رفتن از این جهان، حسابت به دستِ خداست و اوست که جای تو را در بهشت تعیین می‌کند یا دوزخ. -درشتی: کلامِ خشن، ناسزا @Shahnamh77
نمایش همه...
بیست‌وششم: شروع داستان سیاوش
نمایش همه...
بوی ایران‌ 🌲 با تور به تاجیکستان رفتم، افتخاری عجیب وجودم را فرا گرفت، زیرا آنجا تنها جایی ست که انسان احساس ایرانی بودن می‌کند؛ حتی بیشتر از خود ایران! ازلحظهٔ ورود به فرودگاه «دوشنبه» که این بیت #حافظ را بر آن نوشته‌اند؛ *رواق منظر چشم من، آشیانهٔ توست* *کرم نما و فرود آ، که خانه خانهٔ توست*   حس خوشایندی شروع می شود. ✅ زبان *زیبای فارسی با تلفظ کهن خراسانی، اندیشه را تا دور دست‌ های دوران«سامانیان» واپس می برد* با آن لغات فراموش شدهٔ کهن دری و پهلوی، آرامش خاصی به دست می دهد. وارد شهر که می شوم، تمام کوچه‌ها و خیابان‌ها، با *اسامی ایران باستان نامگذاری شده است* و تندیس‌ های *ابن سینا، خیام، رودکی، فردوسی و...* همه جا به چشم می خورد. واحد پولشان *سامانی* است که ناخودآگاه شکوه شاهنامه را در دل، متجلّی می‌کند. نام‌های زنانِ گیسو فرو هشتهٔ آنها، با آن لباسهای بسیار شاد و رنگی و پوشیده، اینهاست: *دلربا، دلکش، دلبر، فرنگیس، مشک افشان، گیسو سیاه*. نام مردانشان بیشتر *سیاوش، ایرج، فرهاد، فریدون، و....*. همهٔ شهر به سبک ایران باستان، *غرق سرور و آوازخوانی، رامشگری و خنیاگری است* و در تقویمشان دوازده ماه سال را عزا پر نکرده است! پیش از #نوروز، همهٔ مردم در کوی و برزن می‌نوازند و می‌رقصند*. روز اول نوروز در مکان بزرگی به نام *نوروزگاه*  به شیوهٔ *تخت جمشید* آراسته شده است، جمع می‌شوند و هزاران هزار انسان، دست‌افشان و پای‌ کوبان، شادی می کنند. مکان‌های جغرافیایی کشورشان برای اهل ادبیات و تاریخ نام های رویایی است: *جیحون، بدخشان، خجند و...* حتی مکان‌هایی که جزو کشور تاجیکستان نیستند، ولی وقتی درآن فضا قرار می‌گیری، نامشان به یاد می‌آید: *خوارزم، بخارا، سمرقند،* ذهن را به هر سویی می کشانند. فاصلهٔ ده ساعتهٔ دوشنبه تا نزدیکترین ساحل فرارودان را با *شوقی کودکانه* طی می‌کنم و در ذهنم گذر کیخسرو از جیحون و تیر آرش و تسلیم شدن سیاوش که می‌گفت: *یکی کشوری جویم اندر جهان* *که نامم ز کاووس ماند نهان* ✅ ابتدا *اندوه می‌خوردم* که چرا این تکه از بدنهٔ ایران جدا شده، *ولی بعد اندیشیدم* که همان بهتر که جزو ایران نیست، تاحداقل بر روی این کرهٔ خاکی که *روزگاری چهل و چهار سرزمینش، زیر پای پادشاهی داریوش* بود، زمین کوچکی باقی مانده باشد *که رنگ و روی ایرانی به خود گرفته باشد و بوی ایران بدهد*. ‌ ‌
نمایش همه...
👈 آیا شاهنامه اثری عرب‌ستیز است؟ در شاهنامه حتی یک مورد تحقیرنژادی نسبت به اعراب وجود ندارد و حتی قهرمان کتاب شاهنامه، رستم است که از طرف مادر، نژاد عرب دارد. ( در پادکست ۴ دلیل ذکر شده ) 👈 آیا شاهنامه اثری نژادپرستانه است؟ در شاهنامه، ایرانیان و تورانیان برابر با هم نقد می‌شوند؛ بسیاری از شاهان ایرانی شاهنامه، شخصیت‌های منفی کتاب هستند: جمشید برمنش، نوذر سبک‌سر، کاووس تیزمغز و گشتاسپ آزمند. ( در پادکست ۶ دلیل ذکر شده) 👈 آیا شاهنامه اثری ترک‌ستیز است؟ (در پادکست ۳ دلیل عمده همراه ۴‌ نکته پیرامونی، ذکر شده) 🎧 دفتر خسروان تشریح موضوعی کتاب #دفتر_خسروان اثر جناب استاد #سجاد_آیدنلو 🎙 #پیمان_فیاض و #فرشاد_شهری
نمایش همه...
🔅نوروز همان پاسخ دندان شکن ماست!🔅 تاریخ شما شرح برانداختن ماست    این کهنه کتابی است که جلدش کفن ماست این گربه‌ی کِز کرده‌ی چسبیده به دیوار    ته مانده‌ای از بیشه‌ی شیر وطن ماست بی‌پرده بگوییم که در پرده نگنجیم    عریانی ما پاکترین پیرهن ماست چیزی که نداریم به تاراج شما رفت آن چیز که مانده است همان فوت و فن ماست سرسختیِ فردوسی و سرمستی حافظ آن لشکر پنهان شده در خویشتن ماست معشوق غزل جلوه‌ای از روح حماسه است سهراب‌، همان سرو چمان چمن ماست ای آنکه به آئین عجم خُرده گرفتی نوروز همان پاسخ دندان شکن ماست مازنده بر آنیم که آرام نگیریم این آیه‌ی کوتاه، تمام سخن ماست حسن_قریب 🔥 نوروزتان پیروز 🔥 🌹 همبستگی ایرانیان
نمایش همه...
اجرای: فریدون فرح اندوز شاعر : فریبا صفری نژاد
نمایش همه...
جوانی که رویایِ این مرز بود فراتر ز نام فرامرز بود نبودش به جز مشت پشت و پناه در این شام عاشق کشِ روسیاه به سودای بهمن چو بر دار شد زمین و زمانی عزادار شد یلی که نبودش امیدی به سر ز خویشی در این شام و شرو شرر پدر کو مگر بیقراری کند چه شد مادری تا که زاری کند بر این داغ کو سینه ی پرپری که کوبد به دیوار و بر هر دری تو گفتی جهان جمله اعدام شد ز داغِ امیدی که ناکام شد پس از مرگ شد این وطن مادرش پدر گشت این خاک بر پیکرش بشد پور مظلوم ایران زمین به خونخواهی اش میهنی غرق کین که برهم زند خوابِ ضحاک را که بردار بُرد این سرِ پاک را
نمایش همه...
دادنامه - خان اول 💠مهسا امینی، اسمی که رمز شد به نام خداوند رنگین کمان خداوند عشق و امید و کیان خداوند مهسا، خدای قیام که زین شام سرزد چو ماه تمام خداوند شادی و شور و سرور خدا نور آری خداوندِ نور رسد صبح و شام سیه بگذرد به اندیشه و نور عشق و خرد توانا بود هر که دانا بود به راهی که با رمز ژینا بود درخشید ماهی در این شام کین کزو گشت بیدار ایران زمین پس ابر اندر یکی ماه روی برآورد سر با کمندی ز موی تو گفتی که تهمینه ای دیگر است چو گوهر که بی حاجت از زیور است یکی دخت کُرد از دیاری غیور چو خورشید تابان به مهر و غرور روانش خرد بود و تن جان پاک ولی دست دیوی کشیدش به خاک به جرم بلندی گیسوی او به گرز گران کوفت بر روی بر ان قرص ماه ابر شب چیره شد زمان ایستاد و جهان تیره شد شکست آه او شیشه صبر را چو طوفان که زایل کند ابر را نهالی که با عشق او پا گرفت درختی شد و اسم مهسا گرفت به اسمی که رمزی بر این راز شد قیامی جهانگیر آغاز شد بپاخاست از هر طرف دختری ز هر موی او زاده شد دختری که خونخواه این مادر پاک شد جهان تیره بر چشم ضحاک شد شعر ؛ فریبا صفری‌نژاد اجرای ؛ فریدون فرح‌اندوز #زن_زندگی_آزادی
نمایش همه...
نوروز را بگویید که امسال بیاید در حمله‌ی تازیان به ایران، سیستانیان مقاومت بسیار و تازیان خشونت بسیار نمودند، چندانکه ربیع بن زیاد(سردار مسلمان) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد ؛ « بلندایی بساختند از اجساد کشتگان و کشتگان را روی هم انباشتند و تکیه گاه ساختند و ربیع بن زیاد بر آن بنشست …بدین ترتیب اسلام در سیستان متمکن شد و… در آن شرایط سوخته و سوگوار بود که وقتی سپاهیان «قتیبه» نیز سیستان را خاک و خون کشیدند مردی چنگ نواز در کوی و برزن شهر که غرق خون و آتش بود از کشتار ها و جنایات «قتیبه» قصه ها می گفت و اشک خونین از دیدگان آنانی که بازمانده بودند جاری می ساخت و خود نیز خون می گریست .. و آنگاه بر چنگ می نواخت و می خواند ؛ «با این همه غم در خانه‌ی دل اندکی شادی باید که گاه نوروز است اندکی شادی باید که گاه نوروز است » ✍ملاحظاتی در تاریخ ایران 📗علی میر فطروس ✔️فقط برج ایفل پاریس و دروازهٔ براندنبورگ برلین و مجسمهٔ مسیح ریودوژانیرو نیستند. در بسیاری از شهرها و حتی روستاهای کمتر مشهور جهان هم تندیسی، میدانی، میدانچه‌ای، خیابانی، بنایی و گاه اصلا درختی یا سرودی هست که جایگاهی نمادین دارد و از هویت و قدمت آن شهر یا روستا خبر می‌دهد. مردمش به آن نماد مفتخرند و از آن نیرو‌ می‌گیرند. و این احساس  ریشه و گذشته داشتن نیاز طبیعی هر انسان است. چنان که  حتی ناباوران به زندگی پس از مرگ، همچنان بر مزار عزیزان‌ از دست رفته‌شان حاضر می‌شوند. این خاطره‌بازی نیست. بخشی از هویت و پیشینه، آن‌جاست. زیر تلی از خاک. اما همچنان زنده و دعوت‌کننده. کمدی غم‌انگیزیست؛ مردم سرزمین‌هایی با قدمت‌هایی گاه کمتر از سه چهار قرن نمادها و ریشه‌ها را حفظ و به آن‌ها افتخار می‌کنند و سرود و پرچم و سنت‌های‌شان را پاس می‌دارند. در آن کشورها متفکرانی هستند که آراء و اندیشه‌های‌ پاره‌ای از آن‌ها کسانی را در کشوری دیگر، با قدمت چندهزارساله به این نتیجه رسانده که تاریخ و پیشینه و پرچم و خاک و مرز و فرهنگ و سنت مهم نیست و باید به هرچه نماد و سنت تسخر زد. نوروز را پاس می‌داریم. می‌دانیم ملت بی‌گذشته، ملت بی‌آینده است. می‌بینیم چه تقلایی دارند سرزمین‌های بی‌تاریخ که پیشینه بسازند و اسطوره بتراشند برای خود. ما این‌ها را داریم. پس امانت‌دار و قدرشناس، حفظ‌شان می‌کنیم. با یاد عزیزانی که امسال به گذشتهٔ مشترک همهٔ ما، به تاریخ و به خاک این سرزمین پیوستند. حالا گذشته‌ای و زمینی داریم که از یک سال پیشش عزیزتر و قیمتی‌تر است. و گرامی‌داشت نوروز یعنی پاسداشت همهٔ این‌ها. نوروز فرخنده باد
نمایش همه...