ترس بازجو از کار جمعی
صدور احکام بیش از ۶۰ سال حبس برای چند تن از فعالان زنان در گیلان به اتهاماتی نظیر «تشکیل گروه با هدف برهم زدن امنیت ملی» و «اجتماع و تبانی» یک گزاره را بهروشنی محرز میسازد:
حساسیت و هراس دستگاه حاکم از هر گونه اقدام جمعی و سازماندهی تشکیلاتی.
البته این به معنای تأیید اتهامات بیدادگاه رشت علیه این افراد نیست، چه در این سالها شاهد بازداشتها و احکام مشابهی برای افراد دیگر به اتهامات واهیتر بودهایم؛ نظیر زمستان ۱۳۹۱ که دستگاههای امنیتی گروهی از روزنامهنگاران را بابت حضور در یک گروه فیسبوکی روزنامهنگاری به اتهاماتی چون «ادراکسازی»! بازداشت و محکوم کردند تا شبهانتخابات ۹۲ را مهندسی کنند. اما یک حقیقت تردیدناپذیر است: کنش جمع و حتی همفکری افراد صاحبنظر برای این دستگاه ارتجاعی خطرناک است.
در اینجاست که فرق کنشهای فردی اعتراضی یا فعالیتهایی چون نگارش متنهای انتقادی افراد (نظیر من) با کنشهای جمعی و گروههای هماندیشی مشخص میشود؛ از تشکیل گروههای مجازی و حضوری مطالعاتی، حلقههای انتقادی، نگارش و انتشار متنهای جمعی بگیرید تا
سازماندهی جمعی در قالب گروههای صنفی-سندیکایی و گروههای عملیاتی سازماندهی اعتراضات میدانی.
اینچنین میتوان فهمید که اگرچه اقداماتی چون فعالیت فردی در شبکههای اجتماعی (که در بهترین حالت به اقدامات هماهنگ برای ترند شدن یک موضوع میانجامد) و مقاومت فردی در خیابان در مسائلی چون حجاب اجباری (که اگر بتواند همراهی دیگران را برانگیزد، تاثیر آن دوچندان خواهد شد) مهم است، اما از سطح
«مقاومت» روزمره و «واکنش» فراتر نمیرود و نمیتواند به «کنش» فعالانه و «مبارزه»ی عملی تبدیل شود.
حساسیت حاکمیت و هزینۀ سنگینی که متهمان کنشهای جمعی پرداختهاند، نشان میدهد که حتی شایعۀ گامهای ابتدایی در این زمینه هم برای حاکمیت ترسناک است، تا چه رسد به اینکه اتفاقات جدی در این باره بیفتد. ورنه متنهای رادیکال و و انتقادی شبیه نوشتههای این کانال کم نیستند؛ و حتی اگر توجه عموم را برمیانگیختند (که در مورد کانال من اینطور نیست، همچنانکه من در شبکههای اجتماعی فعالیت چندانی ندارم) باز هم ضریب نفوذ و حساسیت امنیتی آن پایین بود. ضمن اینکه اکنون برخی کنشهای فردی زنان در خیابان از مانند متنهای من رادیکالتر است؛ هرچند هیچکدام تأثیر کار جمعی را نخواهند داشت.
بدون آگاهیبخشی جمعی، همبستگی اجتماعی و سازماندهی تشکیلاتی در مقیاس بزرگ، هیچ اعتراضی به جایی نمیرسد؛ و اغراق دربارۀ نقش شبکههای اجتماعی در اعتراضاتی چون انقلابهای عربی هم ناشی از ناآگاهی محض از نفوذ تشکلهای مذهبی و چپ این کشورها است؛ نظیر سندیکاهای کارگری که در تونس اعتصابات را سازمان دادند و تا سقوط دولت پیش بردند. اینکه حتی تشکلهای طرفداری فوتبال در قاهره هم اختلافات را کنار گذاشتند و با اتحاد در صف اول اعتراضات خیابان ظاهر شدند، مثال دیگری است که معترض ایرانی منتظر ظهور فرد منجی یا دلخوش به اقدام فردی خود باید دربارۀ آن بیاموزد.
@RezaNassaji