The service is also available in your language. For translation, pressEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
دسته بندیمشخص نشده است
زبان جغرافیایی و کانال

all posts کانال گلچین : سخن بزرگان ، شعر ، حکایت ، ضرب المثل

گلچینی از پیام های زیبا ، آموزنده ، دارای بار و انرژی مثبت تقدیمتان می گردد. ادمین :  @taheriparviz  
576+4
~409
~28
71.50%
رتبه کلی تلگرام
در جهان
3 131 492جایی
از 7 581 589
در کشور, ایران 
200 725جایی
از 449 736
همه انتشارات
از غزلهایِ فارسیِ توحیدیِ مرحوم استاد ابتهاج 💠 💠 🌸🍁🌻🍁🌸

file

1 313
12
‏سعدی و روانشناسی ! ارزش وقت گذاشتن برای شنیدن دارد! 💠 💠 🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷

VID-20230607-WA0019.mp4

1 760
27
هفت فایده‌ کم‌تر صحبت کردن: 1. شما اسرارتان را فاش نمی‌کنید. 2. حرف‌های احمقانه و بی‌معنی‌ نخواهید گفت. 3. وقتی صحبت می‌کنید مردم بهتر به حرف‌هایتان گوش می‌کنند. 4. برای مردم سخت است که از زندگی خصوصی و دنیای درون‌تان سر در بیاورند. 5. مردم شما را بالغ‌تر، جذاب‌تر و عاقل‌تر به می‌دانند. 6. مردم برای شما و مرزهایتان بیشتر احترام می‌گذارند. 7. حرفی نمی‌گویید که در آن توهین و بی‌احترامی به دیگران باشد. (برگرفته از کانال مسجد توحید مشهد) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
1 959
16
سعدی*بوستان*باب اول در عدل و تدبیر و رای*اندر معنی عدل و ظلم و ثمرهٔ آن خبرداری از خسروان عجم که کردند بر زیردستان ستم؟ نه آن شوکت و پادشایی بماند نه آن ظلم بر روستایی بماند خطابین که بر دست ظالم برفت جهان ماند و او با مظالم برفت خنک روز محشر تن دادگر که در سایهٔ عرش دارد مقر *به قومی که نیکی پسندد خدای* *دهد خسروی عادل و نیک رای* *چو خواهد که ویران شود عالمی* *کند ملک در پنجهٔ ظالمی* سگالند از او نیکمردان حذر که خشم خدایست بیدادگر بزرگی از او دان و منت شناس که زایل شود نعمت ناسپاس اگر شکر کردی بر این ملک و مال به مالی و ملکی رسی بی زوال وگر جور در پادشایی کنی پس از پادشاهی گدایی کنی حرام است بر پادشه خواب خوش چو باشد ضعیف از قوی بارکش میازار عامی به یک خردله که سلطان شبان است و عامی گله چو پرخاش بینند و بیداد از او شبان نیست، گرگ است، فریاد از او بد انجام رفت و بد اندیشه کرد که با زیردستان جفا، پیشه کرد بسستی و سختی بر این بگذرد بماند بر او سالها نام بد نخواهی که نفرین کنند از پست نکوباش تا بد نگوید کست 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
1 738
6
✍️ هفت تعصبی که مغز بشر دارد... 🖊 مغز ما باهمه توانایی و شکوهمندی اش، چون به تدریج تحول یافته است بخشی از سیم کشی های مغزی و شیوه تصمیم گیری هایش، مربوط به دوران و شرایط بسیار متفاوتی بوده است. به همین خاطر، دچار تعصباتی شدیم که ترک آن خیلی مشکل است: 1️⃣  ما راحت تریم که با عقیده مورد پسند جامعه  همراه باشیم و مهم هم نیست چقدر احمقانه و حتی مخرب باشد. ذهن ما دوست ندارد مستقل و مجزا فکر کنیم چون حیات و بقای ما در گرو زندگی جمعی و قبیله بوده است. ما ناچار بودیم چون طرد شدن از جمع، مصادف با مرگ بود. 2️⃣  مغز ما دوست ندارد قبل از هر تصمیم، درنگ کند. برای مغز ما راحت تر است اول عمل کند و بعد به نتایجش بیندیشد. فکر کردن و درنگ، سبب نگرانی و تشویش و حتی خطر بوده است. ذهن ما در شرایط بحرانی اصلا دوست ندارد تصمیم بگیرد و ترجیح اصلی اش بر فرار و دور زدن و انکار مشکل است. مغز ما داور خوبی در باره تصمیم و رفتار دیگران است ولی به خودش که می رسد گیج و منگ می شود و خطاها و ضعف های خودش را نمی بیند. ذهن ما طراحی نشده است که بر خودش نظارت داشته باشد. 3️⃣  مغز ما مدام ذوق زده چیزهای می شود که برای ما خوب نیست. نیازها و تمایلات ما برای دستیابی به غذای پر انرژی و لذت سریع  بدون دردسر و تعهد، بخشی از دنیای ساده اولیه و باستانی ما بود. ولی مغز ما با وجود افزایش لایه های پیچیده تمدنی، هنوز به همان تمایلات سریع اولیه واکنش جذابی دارد و متوجه آشوبی که ممکن است ایجاد کند نیست. 4️⃣  ذهن ما تنظیم شده است که فقط به منافع شخص ما فکر کند. مغز ما برایش دشوار است بپذیرد که شیوه نگاه و راه حل دیگر هم می تواند اصالت و حقانیت داشته باشد. ما البته در آخرین لحظات تحول فیزیکی مغزمان و فقط این اواخر یاد گرفتیم خودمان را به جای دیگران تصور کنیم و از دید آنها به زندگی بنگریم. ولی این خصیصه بسیار شکننده است و به محض اینکه در خطر مضیقه وسایل حیاتی باشیم یا خسته و عصبی و نگران باشیم به سرعت همه ایده های جدید را انکار می کنیم. 5️⃣  مغز ما اطلاعات ناراحت کننده را دوست ندارد. نمی خواهد برایش از مشکلات بگویند. ذهن ما مدام به دنبال اطلاعاتی است که تائیدکننده آن چیزی است که باور دارد. از توصیه و راهنمای مستقیم می گریزد. مغز ما منافع لحظه ای را بر دوست داشتنی های درازمدت ترجیح می دهد. مغز ما برای دفاع از ما، هر حقیقتی را دور می زند. 6️⃣  مغز ما نمی تواند بفهمد که بخش عمده فکر انسان برخاسته از ترشحات هورمون ها، خستگی، گرسنگی، مقدار شکر و چربی و سایر جزئیات جسمانی درون بدن است. 7️⃣  در ابتدا، مغز ما فکر می کرد که رفتار و نیات ما باعث و بانی زمین لرزه و طوفان و مصیبت های طبیعی است. ما کمابیش آن دوران را سپری کردیم ولی هنوز خواسته ها و انرژی فردی ما را به با اتفاقات دنیای پیرامون ربط می دهیم. ذهن ما دوست دارد در دام دنیای شخصی که در ذهن خودمان ساخته ایم بماند تا اینکه به آمار و تجربیات عینی تکیه کند. ▪️پذیرش ضعف های مغز ما به مي آموزد که هم نسبت به خودمان زیاد سخت گیر نباشیم و هم در پذیرش دیگران و ایده های شان و منافع شان، گذشت بیشتری داشته باشیم. (برگرفته از کانال اولوالالباب) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
161
3
چونکِ گُل بگذشت و گلشن شد خراب بویِ گُل را از که یابیم ، از گُلاب (مثنوی معنوی مولوی) 💠 💠 🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷
124
2
مولانا بزرگترین شاعر جهان 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹

VID-20230530-WA0035.mp4

134
2
خوشبختی سه ستون دارد.. فراموش کردن تلخی های دیروز... غنیمت شمردن شیرینی های امروز.... امیدواری به فرصت های فردا... ایامتان به کام 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
172
3
فعل تست این غصه های دم به دم این بود معنی قد جف القلم غمهايى كه دم به دم به تو روى مى آورد، نتيجه كردار توست، معنى «قلم نوشته و خشكيده است» همين است. که نگردد سنت ما از رشد نیک را نیکی بود بد راست بد يعنى كه سنت و شيوه ما از راه راست منحرف نمى شود، پاداش نيكى نيكى و كيفر بدى بدى است. تا کنی مر غیر را حبر و سنی خویش را بد خو و خالی می کنی براى آنكه ديگران را دانا و والامقام كنى، خود را بدخوى و تهى از دانش مى سازى. متصل چون شد دلت با آن عدن هین بگو مهراس از خالی شدن چون دلت به آن درياى حقيقت پيوست، آنگاه حرف بزن و از تهى شدن باكى نداشته باش. (مثنوی معنوی مولوی) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
1 542
4
پدربزرگم یک روستایی ساده بود که سواد خواندن و نوشتن نداشت، زمستانها، که هوای دشت بسطام به زیر صفر می رسید و همه چیز یخ می زد، پدر بزرگم کرسی گرم و نرمش را رها می کرد، چکمه هایش را می پوشید و به مزرعه اش می رفت و در حالی که دستان پینه بسته اش را پشتش گره کرده بود، سرش را پایین می انداخت و روی زمین ییخزده قدم می زد. هر چند ساکت بود اما حس می کردم در درونش با کسی حرف می زند. یک بار دلیل کارش رو پرسیدم و پدر بزرگم با همان لهجه محلی و کلمات ساده اش برایم توضیح داد که مزرعه در زمستان، محصولی ندارد، هیچ چرنده ای روی آن نمی چرد، هیچ پرنده ای برایش آواز نمی خواند و هیچ کسی به آن سر نمی زند، برای همین خیلی تنهاست، اگر من هم که صاحبش هستم به آن سر نزنم، قلبش می شکند و با من قهر می کند، آنوقت در بهار و تابستان به من محصول نمی دهد. این حرفهای پدر بزرگم، فقط یک باور شخصی نیست، بیشتر مردم آن منطقه چنین اعتقاداتی دارند و رابطه شان با آسمان و زمین و آب و باد، از جنس دیگری است. برای همین، خیلی عجیب نیست که دو قله بزرگ عرفان ایران، جناب بایزید بسطامی و ابوالحسن خرقانی در چنین فرهنگی بدنیا آمده و رشد کرده اند. این مردمان مهربان و قدر شناس، زمستان که تمام می شد، پاداش خود را دریافت می کردند، آسمان و زمین دست به دست هم می دادند و زندگی این مردمان را لبریز از خیر و برکت می کردند. بهار که می آمد، باران می بارید، خورشید می تابید و زمین پر می شد از علف و گلهای نو رسیده، شکوفه های زردالو باز می شد و عطر مست کننده گلهای محمدی تمام کوچه باغ ها را پر می کرد. این نگاه قدرشناسانه و همراه با تواضع به زندگی، چیزی است که ما آدمهای امروزی فراموش کرده ایم، ما قدر همدیگر را نمی دانیم، هوای یکدیگر را نداریم، گذشت نمی کنیم، مهربان نیستیم، خیرمان به یکدیگر نمی رسد و مدام گله می کنیم که چرا زندگیمان برکت ندارد. حقیقت این است که خیر و برکت از آسمان نمی آید، آسمان فقط آینه ایست که آنرا به ما بر می گرداند. برکت واقعی در دلهای ما خلق می شود، وقتی که بی هیچ انتظاری دیگران را دوست داریم و به آنها مهر می ورزیم. به قول حضرت مولانا: اين جهان كوه است و فعل ما ندا سوي ما آيد نداها را صدا فعل تو كان زايد از جان و تنت همچو فرزندي بگيرد دامنت پس تو را هر غم كه پيش آيد ز درد بر كسي تهمت منه، بر خويش گرد فعل تست اين غصه هاي دم به دم اين بود معناي قَد جَفٌَ القَلَم..! (برگرفته از دفتر زمانه ) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
216
4
✅بحث انتساب شعر به دیگران از منظر دکتر 🌷(27 اسفند 1301- 24 شهریور 1378)🌷 یکی از آثار مهم دکتر عبدالحسین زرین‌کوب در حوزۀ نقد شعر، کتاب نقد ادبی است. در این کتاب ایشان درباره مطالب مهم نقد ادبی و سیر تاریخی آن بحث کرده‌اند. بحث سرقت‌های ادبی و انتحال نیز بخشی از این کتاب است و ایشان این موضوع را از این منظر شایان اهمیت می‌دانند که اگر منتقدی با این مسأله آشنا نباشد، در نقد خود احتمالاً دچار اشتباه خواهد شد. یکی از مباحثی هم که دکتر زرین‌کوب در این زمینه به آن پرداخته‌اند، بحث "انتساب شعر به شاعران دیگر" است. استاد پس از بحثی مختصر در زمینه انتساب شعر به دیگران، این نتیجه را بیان می‌کنند که تصحیح علمی متون و تشخیص شعر درست شاعران از لوازم اصلی کار منتقد ادبی است. به چند نکته از آرای ایشان صرفاً در حوزۀ انتساب شعر به دیگران (و نه سرقات ادبی و ...) در کتاب نقد ادبی اشاره می‌شود. «تحقیق در صحت و سقم نسبت از مباحث مهم نقد ادبی به شمار می‌آید و آن را می توان اولین قدم در انتقاد دانست. گاه اثری را به شاعری یا نویسنده‌ای نسبت می‌دهند که از وی نیست‌ یا اثری هست که گوینده و نویسنده آن مجهول است. در تاریخ ادبیات ملل نمونه این امر بسیار است. نویسندۀ این درام‌های بی‌مانند که به‌نام شکسپیر شهرت دارد کیست؟ اشعاری که از شاعران جاهلی روایت کرده‌اند آیا واقعاً مربوط به آن اعصار است؟ ... وقتی منتقد می‌خواهد اثری را چنان‌که هست بشناسد و نقادی کند، باید صاحب اثر را بشناسد و محیط و عصر و مقتضات اجتماعی و مختصات فردی او را ادراک کند. ناچار اولین قدم او در کار انتقاد آن است که از صحت انتساب اثر به صاحب آن مطمئن گردد» (ص 89). ایشان سپس راه‌حل‌هایی برای شناخت آثار انتسابی از آثار اصلی، بر مبنای آثار منتقدان را ارئه می‌دهند. دو دلیل مهم که دکتر زرین کوب برای جعل شعر به دیگران ذکر می کنند، بدین قرار است: 1- تعصب سیاسی و حزبی: یعنی کسانی به واسطۀ تعلق خاطر به یک نحلۀ فکری سیاسی، اشعار و نوشته‌هایی را به آن گروه سیاسی منتسب می‌کنند که از آن‌ها نیست. برای نمونه نهضت شعوبیه، اشعار و آثاری را به شاعران عرب نسبت داده‌اند که امروزه اثبات شده که بسیاری از اشعار از آن شاعران نیست. 2- تأثیر آراء و عقاید دینی: برای نمونه اشعاری به شاعران جاهلی نسبت داده‌اند که ظهور پیامبر را پیشبینی کرده و امروزه اثبات شده، خیلی از این اشعار جعلی است. انتساب اشعاری با صبغۀ دینی به یک شاعر نیز در این طبق قرار می‌گیرد (ص 92). البته هر چند که دلایل بسیار دیگری هم برای این موضوع وجود دارد، ایشان در تاریخ شعر فارسی این دو دلیل را مهم‌تر می‌دانند. 3- شباهت شعر به اشعار دیگران: «در بعضی موارد، عامه به حکم عادت و ظن و سابقه ذهنی خویش، شعری را که از جهتی با اشعار شاعری شباهت دارد به او نسبت می‌دهند. نمونه این امر بسیار است... انتساب منظومه یوسف و زلیخا به فردوسی و نسبت دادن داستان ویس و رامین فخر گرگانی به نظامی گنجوی و ... درباره خیام و حافظ نیز تا اندازه ای همین کار را کرده اند، چنان که هر رباعی که مضمون آن را با آنچه شبیه به خیام بوده است شبیه می یافته اند، وقتی گوینده آن را نمی شناخته اند به خیام نسبت می داده اند و بسا غزلیات مجعول و مجهول نیز از همین طریق در دیوان حافظ راه یافته است» (ص 92). این مورد سومی را که استاد بیان می‌کنند، شاید در دوران ما که رسانه های اجتماعی گسترش بیشتری یافته، شاید امروزه خیلی مهم‌تر از دو مورد نخست باشد. 4- انتساب آگاهانه اشعار به دیگران: در این مورد نیز کسانی بوده‌اند که فارغ از ایدئولوژی‌های سیاسی یا مذهبی، شاعرانی بوده‌اند که بنابر تسلطی که در شعر داشته‌اند، سبک یک شاعر را به بهترین وجهی تقلید می‌کرده و اشعاری را به‌نام آن شاعر می‌سروده‌اند. استاد در این مورد به چند شاعر عربی استناد می‌کنند: «در کتب عربی از روات شعر نیز که خود ابیاتی می سروده اند و به قدما نسبت می داده اند سخن گفته اند. اگر چه این دعوی را بعضی رد کرده اند و احتمال این را که کسی شعر زیبا بگوید و آن را به دیگری نسبت کند و خود را فقط حافظ و راوی آن جلوه دهد درخور قبول ندانسته‌اند؛ لیکن شواهد و مدارک زیادی در این باب می توان در کتب به دست آورد... باری ابیات و اشعاری که بعضی از کتّاب و نساخ از پیش خود بر دواوین و کتب شعرا الحاق کرده‌اند از همین گونه است و از این روست که برای منتقد، قبل از هر کار تحقیق در صحت و سقم نسبت هر اثر بیش از همه چیز اهمیت دارد» (نقد ادبی، ص 93). منبع: نقد ادبی (جلد اول و دوم)، دکتر عبدالحسن زرین‌کوب، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، 1382. (توضیحات از علی اصغر بشیری از کارشناسان ادبی کمپین مبارزه با نشر جعلیات)
ادامه مطلب ...
81
1
گویند که ماه روزه نزدیک رسید من بعد به گرد باده نتوان گردید در آخر شعبان بخورم چندان می کاندر رمضان مست بخسبم تا عید! از خیام نیشابوری نیست
71
0
این عمر گرانمایه عجب می‌گذرد شوال و محرم و رجب می‌گذرد شوال و محرم و صفر خیلی زود اما رمضان! وجب وجب می‌گذرد از خیام نیست
68
0
🔴🔴🔴 «جعلیات ادبی و تاریخی، معضلی فرهنگی از دیرباز تا کنون» یکی از پژوهشهایی که جای خالی آن در بین کارهای مفید ادبی-فرهنگی حس می‌شود، تحقیق دربارۀ تاریخچۀ جعل ادبی است. در این باره در خلال پژوهشهای مرتبط با تصحیح متون کهن، مصحّحان خبره با درک ظرایف شعری شاعر، بیتهایی را که کاتبان بر شعر او افزوده‌اند، درمی‌یابند و آن را از سخن شاعر جدا می‌کنند(در این بین کتاب "رباعیات خیّام در منابع کهن" به‌خاطر میزان بالای اشعار منتسب به خیّام و دشواری بازشناسی رباعیات اصلی از جعلی، از ارزش تحقیقی بسیار بالایی برخوردار است). کارهایی از این دست -احتمالاً- مهمترین تلاش پژوهشگران برای شناسایی جعلیات ادبی بوده‌است. نگارنده بر این باورند که به سبب نبود ابزار کافی، انجام یک پژوهش مستقل و منسجم دربارۀ جعلیات ادبی نزدیک به محال است؛ چرا که از دوره‌های گذشته هیچ سندی در دست نیست(یا لا اقل نگارنده بی خبر است) که بر طبق آن دریابیم نخستین جاعلان ادبی ما چه کسانی بودند؟ آیا غیر از افزودن بیت و عبارت در لا به لای سخن شاعر و یا نویسنده روش دیگری برای جعل ادبی وجود داشته‌است؟ (برای مثال به تالیف کتابی دست یازند و آن را به اسم شخص شهیری توزیع کنند). با وجود چنین مانع اساسی‌ای و تا زمان یافت‌شدن سند مهمّی نمی‌توان به، به نتیجه رسیدن این‌گونه پژوهشها دل بست. متأسّفانه در گذشته مردم و حتّی طبقۀ فرهنگی چندان توجّهی به آرشیو و نقدکردن جعلیات از خود نشان نداده‌اند و در مقابل، غربیها سند یکی از کهنترین متنهای جعلی‌ای را که به اسم شکسپیر منتشر شده‌است، دارند و حتّی جاعل آن را هم می‌شناسند(برای آگاهی در این باره رک. K.K.Ruthven ,Faking literature ,p5-6). علاوه بر این، شاخص‌ترین چهره‌های جعل در ادبیّات انگلیسی -مثلMacpherson - نیز شناخته شده‌اند و از دیرباز به آثار و فعّالیتهای آنان توجّه می‌شده‌است(این بدین معناست که آنها بسیار زودتر به اهمیّت این موضوع پی برده‌اند و برای مقابله با آن اقدام کرده‌اند)، (برای مثال علاوه بر کتاب فوق که در آن برخی فعّالیتهای جعلی آنها بررسی شده‌است، مقاله‌ای با نام: MACPHERSON, CHATTERTON, BLAKE AND THE GREAT AGE OF LITERARY FORGERY به تحلیل و بررسی کارهای این جاعلان می‌پردازد). حال با توجّه به سخن یاد شده باید گفت کاری که کمپین مبارزه با نشر جعلیات در پیش گرفته و در تاریخ تحقیقی و فرهنگی ما –اگر نگوییم بی سابقه- کم سابقه است، مبارزه با پیشروی و افزایش انواع جعلیات ادبی و تاریخی و مهمتر از آن ترویج فرهنگ مقابله با آن است. هرچند جاانداختن هر فرهنگ تازه و درستی زمان‌بر است؛ با این حال ، با توجّه به موفقیّتهای بدست آمده و توسعۀ روزافزون مخاطبان کانالِ این کمپین و افزونتر شدن فعّالیتهای اعضا می‌توان این امید را داشت که روزی این رفتار ضدّ فرهنگی پایان بیابد. طبیعی است برای رسیدن به این مهم، مشارکت مخاطبان سهم بسزایی خواهد داشت، منظور از مشارکت این است که 1) جعل ادبی را مساوی با دزدی فرهنگی بدانیم و دریابیم که عواقب چنین کاری در بلند مدّت به ادبیّات و تاریخ ما لطمۀ جدّی وارد می‌کند 2) از پیش‌رانی(forward) اشعار و عبارات بدون اطمینان از صحّت انتساب آن به شخص یاد شده در پیام -و فقط به صرف داشتن این باور غلط که محتوا مهم است نه نویسنده- خودداری کنیم (کما اینکه اگر شخصی سخنی را از طرف ما -ولو سخن خوب و بسزا- در جایی نقل کند، خوشایند ما نیست پس باید بدانیم شعرا و نویسندگان بزرگ ما نیز راضی به مالکیّت جملات حکیمانۀ دیگر افراد نیستند). عرفان چوبینه بهروز، کارشناس ارشد ادبیات فارسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، کارشناس زبان و ادبیات فارسی کمپین مبارزه با نشر جعلیات
ادامه مطلب ...
جعلیات ادبی و تاریخی، معضلی فرهنگی از دیرباز تا کنون - پایگاه خبری فردای همدان
یکی از پژوهشهایی که جای خالی آن در بین کارهای مفید ادبی-فرهنگی حس می‌شود، تحقیق دربارۀ تاریخچۀ جعل ادبی است.       به گزارش “فردای همدان”، در این باره در خلال پژوهشهای مرتبط با تصحیح متون کهن، مصحّحان خبره با درک ظرایف شعری شاعر، بیتهایی را که کاتبان بر شعر او افزوده‌اند، در می‌یابند […]
110
1
گویند که ماه روزه نزدیک رسید مِن بعد به گرد باده نتوان گردید در آخر شعبان بخورم چندان می کاندر رمضان مَست بخسبم تا عید! (جلال عضد یزدی، درگذشته 739 ق) این رباعی که بیت دومش با تغییراتی در شبکه‌های اجتماعی به اسم خیام آمده، از جلال عضد یزدی شاعر قرن هشتم است. از دیوان جلال عضد، نسخه‌های خطی زیادی باقی است؛ از جمله دستنویسی که در سال 811 ق فراهم آمده و در کتابخانه حمیدیه ترکیه نگهداری می‌شود و دستنویس مورخ 823 ق کتابخانه خدیوی مصر. این رباعی، در هر دو این دستنویس‌ها هست (رک. جُنگ رباعی، ص 488، 494). در بعضی مجموعه رباعیات منسوب به خیام، از جمله طربخانه رشیدی تبریزی (ص 105)، رباعی به اسم خیام درج شده که همچون بسیاری دیگر از رباعیات این مجموعه‌ها، از عمر خیام نیشابوری نیست و موجب وهن شخصیت این حکیم شاعر است. همه این مجموعه‌ها، بعد از دستنویس‌هایی که بدان اشاره کردیم، فراهم آمده‌اند.
ادامه مطلب ...
68
0
بر دلبر دیوانه بگویید بیاید دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید از خیام نیست.
71
1
گویند اگر می بخوری عرش بلرزد عرشی که به یک جام بلرزد به چه ارزد در خانه ما زیرزمینی است که در آن یک خم بخوری خشتی از آن نیز نلرزد از خیام نیست
71
0
گویند که ماه روزه نزدیک رسید مِن بعد به گرد باده نتوان گردید در آخر شعبان بخورم چندان می کاندر رمضان مَست بخسبم تا عید! (جلال عضد یزدی، درگذشته 739 ق) این رباعی که بیت دومش با تغییراتی در شبکه‌های اجتماعی به اسم خیام آمده، از جلال عضد یزدی شاعر قرن هشتم است. از دیوان جلال عضد، نسخه‌های خطی زیادی باقی است؛ از جمله دستنویسی که در سال 811 ق فراهم آمده و در کتابخانه حمیدیه ترکیه نگهداری می‌شود و دستنویس مورخ 823 ق کتابخانه خدیوی مصر. این رباعی، در هر دو این دستنویس‌ها هست (رک. جُنگ رباعی، ص 488، 494). در بعضی مجموعه رباعیات منسوب به خیام، از جمله طربخانه رشیدی تبریزی (ص 105)، رباعی به اسم خیام درج شده که همچون بسیاری دیگر از رباعیات این مجموعه‌ها، از عمر خیام نیشابوری نیست و موجب وهن شخصیت این حکیم شاعر است. همه این مجموعه‌ها، بعد از دستنویس‌هایی که بدان اشاره کردیم، فراهم آمده‌اند.
ادامه مطلب ...
1 784
5
در محفل خود راه مده همچو منی را افسرده دل افسرده کند انجمنی را ما افسرده دلان ساکن کوی غم و دردیم در عشق شکست خورده ولی توبه نکردیم
70
2
86
1
حافظ*غزلیات *غزل شمارهٔ ۲۶ زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست سر فرا گوش من آورد به آواز حزین گفت ای عاشق دیرینه من خوابت هست عاشقی را که چنین باده شبگیر دهند کافر عشق بود گر نشود باده پرست برو ای زاهد و بر دردکشان خرده مگیر که ندادند جز این تحفه به ما روز الست آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم اگر از خمر بهشت است وگر باده مست خنده جام می و زلف گره گیر نگار ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
77
1
مولوی*دیوان شمس *غزلیات*غزل شمارهٔ ۱۶۷۴ ما ز بالاییم و بالا می رویم ما ز دریاییم و دریا می رویم ما از آن جا و از این جا نیستیم ما ز بی‌جاییم و بی‌جا می رویم لااله اندر پی الالله است همچو لا ما هم به الا می رویم قل تعالوا آیتیست از جذب حق ما به جذبه حق تعالی می رویم کشتی نوحیم در طوفان روح لاجرم بی‌دست و بی‌پا می رویم همچو موج از خود برآوردیم سر باز هم در خود تماشا می رویم راه حق تنگ است چون سم الخیاط ما مثال رشته یکتا می رویم هین ز همراهان و منزل یاد کن پس بدانک هر دمی ما می رویم خوانده‌ای انا الیه راجعون تا بدانی که کجاها می رویم اختر ما نیست در دور قمر لاجرم فوق ثریا می رویم همت عالی است در سرهای ما از علی تا رب اعلا می رویم رو ز خرمنگاه ما ای کورموش گر نه کوری بین که بینا می رویم ای سخن خاموش کن با ما میا بین که ما از رشک بی‌ما می رویم ای که هستی ما ره را مبند ما به کوه قاف و عنقا می رویم 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
74
0
رباعیات خیام : ادوارد فیتزجرالد در سده نوزدهم دست به ترجمه رباعیات خیام به انگلیسی زد و اینگونه خیام را به شهرت جهانی رساند. ابتدا اصلِ تعدادی از رباعیات و سپس ترجمه فیتزجرالد تقدیمتان می شود:👇👇👇👇 اسرار اَزَل را نه تو دانی و نه من وین حرفِ معمّا نه تو خوانی و نه من هست از پس پرده گفت‌وگوی من و تو چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من. There was the Door to which I found no Key There was the Veil through which I might not see Some little talk awhile of Me and Thee There was–and then no more of Thee and Me آنان که محیط فضل و آداب شدند در جمع کمال شمع اصحاب شدند ره زین شب تاریک نبردند برون گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند. The Revelations of Devout and Learn’d Who rose before us, and as Prophets burn’d Are all but Stories, which, awoke from Sleep They told their comrades, and to Sleep return’d یاران موافق همه از دست شدند در پای اجل یکان یکان پست شدند خوردیم ز یک شراب در مجلس عمر دوری دو سه پیشتر ز ما مست شدند. For some we loved, the loveliest and the best That from his Vintage rolling Time hath prest Have drunk their Cup a Round or two before And one by one crept silently to rest گر بر فلکم دست بدی چون یزدان برداشتمی من این فلک را ز میان از نو فلکی دگر چنان ساختمی کازاده بکام دل رسیدی آسان. Ah, Love! could you and I with Him conspire To grasp this sorry Scheme of Things entire Would not we shatter it to bits–and then Re-mould it nearer to the Heart’s Desire یک‌چند به کودکی به استاد شدیم یک‌چند ز استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که مارا چه رسید چو آب برآمدیم و چون باد شدیم! With them the seed of Wisdom did I sow And with mine own hand wrought to make it grow And this was all the Harvest that I reap’d I came like Water, and like Wind I go گویند کسان بهشت با حور خوش است من می‌گویم که آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کآواز دهل شنیدن از دور خوش است. Some for the Glories of This World; and some Sigh for the Prophet’s Paradise to come Ah, take the Cash, and let the Credit go Nor heed the rumble of a distant Drum این کوزه چو من عاشق زاری بوده‌ست در بند سر زلف نگاری بوده‌ست این دسته که بر گردن او می‌بینی دستی‌ست که بر گردن یاری بوده‌ست. I think the Vessel, that that with fugitive Articulatilon answer’d, once did live And merry-make; and the cold lip I kiss’d How many kisses might it take - and give خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش. And if the Wine you drink, the Lip you press End in the Nothing all Things end in - Yes Then fancy while Thou art, Thou art but what Thou shalt be- Nothing- Thou shalt not be less چون عهده نمی‌شود کسی فردا را حالی خوش دار این دل پر سودا را می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه بسیار بتابد و نیابد ما را. Yon rising Moon that looks for us again How oft hereafter will she wax and wane How oft hereafter rising look for us Through this same Garden–and for one in vain (برگرفته از صفحات وب) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
84
2
حکیم عمر خیام یکی از بزرگترین مردان تاریخ کشورمان ایران است. شخصیت برجسته ای که نه تنها در ادبیات جایگاه ویژه ای داشته، بلکه یک حکیم، ریاضی دان، فیلسوف و اخترشناس هم بوده است و تاثیر بسیار عمیقی بر جهان علم گذاشته است. (بیست و هشتم اردیبهشت ، روز بزرگداشت حکیم عمر خیام‌ ) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
1 790
2
جان مکسول: تجربیات ۴۰ساله خود با بیش از هزاران ساعت سخنرانی برای میلیونها نفر را در یک جمله به مردم دنیا هدیه میکنم: «هرگز ظاهر زندگی دیگران را با باطن زندگی خود مقایسه نکنید» 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
198
4
▪️جهان بازتابی از خود شماست... اگر خود را از درون دوست بدارید و به خود مهر بورزید و ارج و ارزش نهید در زندگی بیرونی نیز همین حالات آشکار خواهد‌ شد. اگر طالب عشق بیشتری هستید به خود عشق بورزید. اگر خواهان پذیرفته شدن هستید خود را بپذیرید. و اگر از اعماق وجودتان خود را محترم شمارید همان سطح احترام را از هستی فرا خوانده و دریافت خواهید کرد، چرا که جهان بازتابی از خودِ شماست ... 🖋 دبی فورد 📓 نیمه تاریک وجود ‌ 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
174
4
در داستانهای مثنوی معنوی مولوی مغز قصه و نتیجه گیری مهم است ، قرار نیست داستانها مستند و واقعی باشند... افراد ساده اندیش به پوست و شکل داستان می پردازند ، در حالیکه مغز داستان و نتیجه گیری مهم و قابل توجه است ! این سخن چون پوست و معنی مغز دان این سخن چون نقش و معنی همچو جان مولانا چون مغز یابی ای پسر از پوست برداری نظر در کوی عیسی آمدی دیگر نگویی کو خرم مولانا پوست بهل دست در آن مغز زن یا بشنو قصه آن ترک و کرد مولانا مثنوی با شیدایی و خودانگیختگی آشکاری همراه است🌹 تلاشی آگاهانه و هدفمند است برای تعلیم و ارشاد ابنای روزگار 🌹مولانا از الگویی آشنا و مؤثر برای ارشاد و موعظه استفاده می کند که همانا تمثیل و قصه گویی است اما در هر گام یادآوری می کند که قصه های او تنها برای سرگرمی نیست 🌹بلکه خواننده باید برای درک معنای درونی قصه تلاش کند. او صورت و معنی قصه را در هر مناسبت به پوست و مغز، میوه و هسته یا ظرف و دانه تشبیه می کند 🌹 ای برادر قصه چون پیمانه ای ست معنی اندر وی به سان دانه ایست 🌹 نطقها نسبت به تو قشر است لیک پیش دیگر فهم ها مغز است نیک اين سخنان براى تو همانند پوست است، ولى براى فهم هاى ديگران مغزى نيكو است. 💠 @golchinaz 💠 🍁🌸🌷🌹🌻🌹🌷🌸🍁
ادامه مطلب ...
142
3
فریدونِ فرّخ، فرشته نبود ز مُشک و ز عنبر سرشته نبود ز «داد» و «دَهِش» یافت او نیکویی تو داد و دهش کن، فریدون تویی (این ابیات در برخی نسخه های شاهنامه آمده است!) به ساده‌ترین و شیواترین زبان می‌گوید: «فریدون، آدم فرازمینی نبود. به سبب داد و دهش (عدالت و بخشش) از او به نیکی یاد می‌شود. تو هم داد و دهش داشته باش تا همچون فریدون شوی.» 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
2 041
8
ما درین انبار گندم می‌کنیم گندم جمع آمده گم می‌کنیم می‌نیندیشیم آخر ما بهوش کین خلل در گندمست از مکر موش موش تا انبار ما حفره زدست و از فنش انبار ما ویران شدست اول ای جان دفع شر موش کن وانگهان در جمع گندم جوش کن بشنو از اخبار آن صدر الصدور لا صلوة تم الا بالحضور گر نه موشی دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست ریزه‌ریزه صدق هر روزه چرا جمع می‌ناید درین انبار ما (دفتر اول مثنوی معنوی مولوی) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
118
1
قیمت زندگی  چنده؟ فرزندی از پدرش پرسید قیمت زندگی چقدر است؟ پدر یک سنگ زیبا بهش داد و گفت این را ببر بازار، ببین مردم چقدر می خرند؛ اگر کسی قیمت را پرسید، هیچ نگو، فقط دو انگشت را بیاور بالا ببین آنها چگونه قیمت گذاری می کنند. او سنگ را به بازار برد. نفر اول سنگ را دید وپرسید قیمت این سنگ چند؟ کودک دو انگشتش را بالا آورد؛ آن مرد گفت: دو هزار تومان! آن کودک نزد پدرش بازگشت و ماجرا را گفت؛ پدر به او گفت: این بار برو در بازار عتیقه فروشان، آنجا وقتی کودک دو انگشتش را بالا برد عتیقه فروش گفت: دویست هزار تومان! این بار هم کودک نزد پدر بازگشت و ماجرا را تعریف کرد. پدر به او گفت: این بار به بازار جواهرفروشان و نزد فلان گوهرشناس برو . وقتی دو انگشتش را بالا برد آن گوهر شناس گفت دو میلیون تومان! آن کودک باز ماجرا را برای پدر تعریف کرد. پدر گفت: فرزندم! حالا فهمیدی که قیمت زندگی چنده؟! مهم این است که گوهر وجودت رابه کی بفروشی قیمت ما به این بستگی دارد که مشتری ما چه کسی باشد پس مراقب باشید (برگرفته از پیام های کابران تلگرام) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
141
4
شیخ بهایی*دیوان اشعار*رباعیات *رباعی شمارهٔ ۳ ای عقل خجل ز جهل و نادانی ما درهم شده خلقی، ز پریشانی ما بت در بغل و به سجده پیشانی ما کافر زده خنده بر مسلمانی ما 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
1 990
7
عارفی ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند تمام روزها روزه بود. در حال اعتکاف. از خلق الله بریده بود. صبح به صیام و شب به قیام. زاری و تضرع به درگاه او شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می‌گفت: ساعت ۶ بعدازظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می‌گشت. می‌گوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می‌داد، قصد فروش آنرا داشت. به هر مسگری نشان می‌داد، وزن می‌کرد و می‌گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می‌گفت: نمیشه۶ریال بخرید؟ مسگران می‌گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمیصرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می‌چرخید و همه همین قیمت را می‌دادند. بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ریال می‌فروشم، خرید دارید؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟ پیرزن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه‌ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می‌شود مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، امّا اگر اصرار داری من آنرا به ۲۵ریال می‌خرم! پیرزن گفت: مرا مسخره می‌کنی؟! مسگر گفت: ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت پیرزن که شدیدا متعجب شده بود، دعاکنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد. من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند، آنگاه تو به ۲۵ ریال می‌خری؟! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه‌اش را نفروشد، من دیگ نخریدم. از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که ندایی با صدای بلند گفت: با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد دست افتاده‌ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد! (برگرفته از پیام های کاربران تلگرام) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
107
0
نظرات برخی علاقه مندان به مثنوی معنوی در این زمینه تقدیمتان می شود:👇👇👇 ده در این شعر نماد عقل جزئی است و شهر نماد عشق کلی است( پیش شهر عقل کلی این حواس چون خران چشم‌بسته در خراس) برای تعریف عقل کلی و جزئی کتاب با پیر بلخ محمدجعفر مصفا رو حتما مطالعه بفرمایید در ضمن دوستان برای فهم شعر های مولانا باید به معنی شعر ها توجه کرد تا به حرف مولانا پی بریم و خدای نکرده از ظن خود یار مولانا نشویم واین رو در نظر بگیریم که مولانا در بطن داستان هایش معنی برای اهل معنا دارند و هدف مولانا دریافتن آن هاست ای برادر قصه چون پیمانه ایست معنی اندر وی مثال دانه‌ایست دانهٔ معنی بگیرد مرد عقل ننگرد پیمانه را گر گشت نقل در بیت چهارم، مولانا منظور از ده را در این حکایت معلوم می کند: ده، شیخی است که به کوی حقیقت نرسیده و تنها دست به دامن تقلید و مغالطه شده است، و خود را در زمره مردان الاهی و راهنمایان حقیقی جا زده اند. زبان مولوی زبان قرآن است. در قرآن ده (قریه) به جایی گفته میشود که افراد با ایمان حضور ندارند: سوره یس وأضرب لهم مثلاً اصحاب القریة اذ جائها المرسلون (13) میبینید که به یک شهر بزرگ (أنطاکیه) که اهالی آن کافرند میگوید ده (قریه) ولی چند آیه بعد وقتی در همین ده یک نفر (حبیب نجار) ایمان می آورد به آن می گوید شهر: و جاء من أقصا المدینة رجل یسعی قال یا قوم إتبعوا المرسلین (20) در همین شعر اخیر نیز همین استعاره وجود دارد مراد مولانا از ده در بیت ده مرو، ده مرد را احمق کند. جامعه بسته است. اگر به کتاب جامعه باز ودشمنان آن اثر کارل پوپر مراجعه کنید، ویژگیهای جوامع بسته را که منجر به حماقت پروری می شود، در خواهید یافت. افق دید و زاویه ی نگاه: در حدیثی آمده است که هر کس روزی در ده بماند،یک ماه احمق می شود و اگر یکماه در ده بماند،عمری احمق خواهد ماند:" مَن سَکَنَ فِی القُری یوماً ، تَحَمَّقَ شهراً و مَن سَکَنی فِی القری شهرأ ، تَحَمَّقَ دَهرأ ." (حدیث شماره29) این حدیث یک دلالت جامعه شناسانه ی قوی دارد که طبق آن هر چه محیط انسان کوچک تر باشد، افق های ذهنی او محدود تر خواهد بود. لذا خداوند سیر و سفر و تعقل و تدبر در حین این سیر و سفر را توصیه می کند .مولوی در شرح این حدیث می گوید: ده مــرو،ده مــرد را احمــق کنــد عقل را بی نـور و بـی رونـق کنــد قــولِ پیغمبـر شنــو ای مجتبـــی گــورِ عقــل آمـد،وطـن در روستـا هـر که در رُستـا بود روزی و شـام تـا به مـاهی عقـل او نبــود تمـام وان که ماهی باشد انــدر روستــا روزگاری باشدش جهــل و عَمـی ده چه باشد! شیخِ واصل نـا شــده دست در تقلیـد و در حجّت در زده
ادامه مطلب ...
111
1
ده مرو ده مرد را احمق کند عقل را بی نور و بی رونق کند قول پیغامبر شنو ای مجتبی گور عقل آمد وطن در روستا هر که را در رستا بود روزی و شام تا بماهی عقل او نبود تمام تا بماهی احمقی با او بود از حشیش ده جز اینها چه درود وانک ماهی باشد اندر روستا روزگاری باشدش جهل و عمی ده چه باشد شیخ واصل ناشده دست در تقلید و حجت در زده پیش شهر عقل کلی این حواس چون خران چشم‌بسته در خراس این رها کن صورت افسانه گیر هل تو دردانه تو گندم‌دانه گیر گر بدر ره نیست هین بر می‌ستان گر بدان ره نیستت این سو بران ظاهرش گیر ار چه ظاهر کژ پرد عاقبت ظاهر سوی باطن برد اول هر آدمی خود صورتست بعد از آن جان کو جمال سیرتست 📚دفتر سوم مثنوی معنوی مولوی📚 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
1 858
9
مولوی*دیوان شمس*غزلیات *غزل شمارهٔ ۲۵۷۷ همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی در کوی خرابات آ تا دردکشان بینی درکش قدح سودا هل تا بشوی رسوا بربند دو چشم سر تا چشم نهان بینی بگشای دو دست خود گر میل کنارستت بشکن بت خاکی را تا روی بتان بینی از بهر عجوزی را تا چند کشی کابین وز بهر سه نان تا کی شمشیر و سنان بینی نک ساقی بی‌جوری در مجلس او دوری در دور درآ بنشین تا کی دوران بینی این جاست ربا نیکو جانی ده و صد بستان گرگی و سگی کم کن تا مهر شبان بینی شب یار همی‌گردد خشخاش مخور امشب بربند دهان از خور تا طعم دهان بینی گویی که فلانی را ببرید ز من دشمن رو ترک فلانی گو تا بیست فلان بینی اندیشه مکن الا از خالق اندیشه اندیشه جانان به کاندیشه نان بینی با وسعت ارض الله بر حبس چه چفسیدی ز اندیشه گره کم زن تا شرح جنان بینی خامش کن از این گفتن تا گفت بری باری از جان و جهان بگذر تا جان و جهان بینی 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
100
1
سعدی*بوستان *باب پنجم در رضا*حکایت یکی مرد درویش در خاک کیش نکو گفت با همسر زشت خویش چو دست قضا زشت رویت سرشت میندای گلگونه بر روی زشت که حاصل کند نیکبختی به زور؟ به سرمه که بینا کند چشم کور؟ نیاید نکوکار از بدرگان محال است دوزندگی از سگان همه فیلسوفان یونان و روم ندانند کرد انگبین از زقوم ز وحشی نیاید که مردم شود به سعی اندر او تربیت گم شود توان پاک کردن ز زنگ آینه ولیکن نیاید ز سنگ آینه به کوشش نروید گل از شاخ بید نه زنگی به گرما به گردد سپید چو رد می‌نگردد خدنگ قضا سپر نیست مربنده را جز رضا 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
101
1
مولوی*دیوان شمس*غزلیات *غزل شمارهٔ ۱۳۷۹ آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم در چشم مست من نگر کز کوی خمار آمدم سرمایه مستی منم هم دایه هستی منم بالا منم پستی منم چون چرخ دوار آمدم آنم کز آغاز آمدم با روح دمساز آمدم برگشتم و بازآمدم بر نقطه پرگار آمدم گفتم بیا شاد آمدی دادم بده داد آمدی گفتا بدید و داد من کز بهر این کار آمدم هم من مه و مهتاب تو هم گلشن و هم آب تو چندین ره از اشتاب تو بی‌کفش و دستار آمدم فرخنده نامی ای پسر گر چه که خامی ای پسر تلخی مکن زیرا که من از لطف بسیار آمدم خندان درآ تلخی بکش شاباش ای تلخی خوش گل‌ها دهم گر چه که من اول همه خار آمدم گل سر برون کرد از درج کالصبر مفتاح الفرج هر شاخ گوید لاحرج کز صبر دربار آمدم 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
120
2
نقل است که چون از مکه می‌آمد به همدان رسید. تخم معصفر خریده بود. اندکی از او بسر آمد، برخرقه بست. چون به بسطام رسید یادش آمد. خرقه بگشاد، مورچه ای از آنجا بدر آمد. گفت: ایشان را از جایگاه خویش آواره کردم. برخاست و ایشان را به همدان برد. آنجا که خانه ایشان بود بنهاد، تا کسی که در التعظیم لامرالله به غایت نبود، الشفقة علی خلق الله تا بدین حد نبود. (تذکرةُالأولياء عطار) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
142
1
یادمان باشد با شکستن پای دیگران ما بهتر راه نخواهیم رفت! یادمان باشد با شکستن دل دیگران ما خوشبخت‌تر نمی‌شویم! کاش بدانیم اگر دلیل اشک کسی شویم دیگر با او طرف نیستیم، با خدای او طرف هستیم… (منتسب به دکتر کاتوزیان) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
104
1
به جیب تست اگر خلوتی و انجمنی‌ست برون ز خویش‌کجا می‌روی جهان خالیست 📚بیدل دهلوی📚 💠 @golchinaz 💠 🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷
130
4
تصویری زیبا ❤️ 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
120
3
وقتی تخم‌ مرغ با‌ نیروی خارجی می‌شکند،یک زندگی به پایان میرسد اما وقتی با نیروی داخلی می‌شکند،یک زندگی آغاز میشود تغییرات بزرگ همیشه از درون انسانها آغاز می‌شوند. (برگرفته از نبض بازار) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
163
6
مجلس ترحیم من: بعد مرگم شده بود... آمدم مجلس ترحیم خودم، همه را می‌دیدم همه آنها که نمی‌دانستم عشق من در دلشان ناپیداست... از نیست
2 067
5

file

1
0
چشم بداندیش که برکنده باد عیب نماید هنرش در نظر ور هنری داری و هفتاد عیب دوست نبیند به جز آن یک هنر (سعدی علیه الرحمه) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹 نه بدگمانی درست است، که هنر را عیب بنگرد، و نه خوش گمانی زیاد که تنها هنر ببیند و عیبها را برای اصلاحش ننگرد. 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
2 095
7
روز اول اردیبهشت ماه، روز آغاز نگارش کتاب گلستان، توسط مرکز سعدی‌شناسی ایران، روز سعدی نامیده شده است. این رسم از سال ۱۳۸۱ برقرار بوده ولی در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ و در اجلاس شاعران جهان در شیراز، نخستین روز اردیبهشت ماه از سوی نهادهای فرهنگی داخلی و خارجی به عنوان روز سعدی نامگذاری شد. 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹 ریاست به دست کسانی خطاست که از دستشان دستها برخداست نکو کار پرور نبیند بدی چو بد پروری خصم خون خودی 📚سعدی علیه الرحمه 📚 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
1 893
6
هجویری*کشف المحجوب*باب الجود و السّخاء*کشفُ الحجاب السّابع فی الصّوم قوله، تعالی: «یا أیَّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمْ الصِّیامُ (۱۸۳/البقره).» و قال النبی، علیه السّلام: «الصّومُ لی و أنا اُجزی به.» روزه از ان من است و به جزای آن من اولی‌ترم؛ از آن‌چه آن عبادتی سری است به ظاهر هیچ تعلق ندارد و غیر را اندر آن هیچ نصیب نباشد جزای آن بی نهایت است و گفته‌اند که: «دخول بهشت خلق را به رحمت است و درجت به عبادت و خلود به جزای روزه؛ از آن‌چه خداوند گفت: انا اُجزی به.» جنید گفت، رضی عنه: «الصَّومُ نِصفُ الطّریقةِ. روزه داشتن نیمی از طریقت است.» و دیدم از مشایخ که روزۀ پیوسته داشته‌اند ودیدم که جز ماه رمضان نداشته‌اند. آن مر التماس اجر را بود و این ترک اختیار را و ریا را و دیدم که روزه داشتندی و کس ندانستی چون طعام پیش آوردندی بخوردی و این موافق‌تر است مر سنت را. و از عایشه و حفصه رضی اللّه عنهما آمده است: چون پیغمبر نزدیک ایشان درآمد، گفتند: «إنّا قَدْ خَبَأنا لَکَ حَیْساً.» قال علیه السّلام: «امّا إنّنی کنتُ اُریدُ الصّومَ، و لکن قَرِّبیه، سَأَصومُ صَوْماً مکانَه.» و دیدم که ایام بیض و عشرهای مبارک بداشتندی و رجب و شعبان و ماه رمضان بداشتندی و دیدم که صوم داود صلوات اللّه علیه بداشتندی؛ که آن را پیغمبر علیه السّلام گفت: «خیرُ الصّیام»، و آن صوم روزی بود و فطر روزی. وقتی من به نزدیک شیخ احمد نجار رحمة اللّه علیه اندر آمدم طبقی حلوا اندر پیش وی نهاده بود و همی‌خورد به من اشارت کرد. من، بر حکم عادت کودکی، گفتم: «روزه می‌دارم.» گفت: «چرا؟» گفتم: «بر موافقت فلان کس.» گفت: «خلق را بر خلق موافقت درست نیاید.» من قصد کردم تا روزه بگشایم. گفت: «ای جوان، از موافقت وی تبرا می‌کنی، پس موافقت من هم مکن؛ که من نیز از خلقم، و این هر دو یکی باشد.» و حقیقت روزه را امساک باشد و کل طریقت اندر این مضمر است و کمترین درجه اندر روزه گرسنگی است. «والجوعُ طعامُ اللّه فی الأرضِ، گرسنگی طعام خدای است در زمین.» و گرسنگی به همه زبان‌ها ستوده است اندر میان خلق شرعاً و عقلاً. پس وجوب روزه یک ماه باشد بر عاقل بالغ مسلم صحیح مقیم و ابتدای آن از رؤیت هلال رمضان باشد، یا کمال ماه شعبان، و مر هر روز را نیتی صحیح باید و شرطی صادق. اما امساک را شرایط است: چنان‌که حلق را از طعام و شراب نگاه داری، باید که چشم را از نظارۀ حرام و شهوت و گوش را از استماع لهو و غیبت و زبان را از گفتن لغو و آفت، و تن را از متابعت دنیا و مخالفت نگاه داری. آنگاه این روزه بود بر حقیقت؛ کما قال رسول اللّه صلّی اللّه علیه «اذا صُمتَ فلیَصُمْ سمعُک و بصرُکَ و لسانُک و یدُک»؛ و قوله، علیه السّلام: «رُبَّ صائمٍ لیسَ له مِنْ صیامِهِ إلّا الْجُوعُ و العَطشُ. بسیار روزه دارا که با پنداشت روزه گرسنه و تشنه بوده است.» و من که علی بن عثمان الجلابی‌ام، پیغمبر را صلی اللّه علیه و سلم به خواب دیدم. گفتم: «یا رَسولَ اللّهِ، أوْصِنی» گفت: «أحْبِسْ حواسَّکَ.» حواس خویش را اندر حبس کردن تمامی مجاهدت باشد؛ از آن‌چه کلیت علوم را حصول از این پنج در بود: یکی دیدن و دیگر شنیدن و سدیگر چشیدن، چهارم بوئیدن، پنجم بسودن و این پنج حواس سپاه سالاران علم و عقل‌اند. چهار را از این محل خصوصیت است و یکی اندر همه اندام شایع. چشم محل بصر و آن کون و لون دیدن است و گوش محل سمع و آن خبر و صوت شنیدن است کام محل ذوق و آن چشیدن است. بینی محل شم و آن بوئیدن است. لمس را خصوصیت نیست که شایع است اندر همه اعضا و آن نرمی و درشتی و گرمی و سردی دانستن است و هیچ چیز نبود که آن معلوم آدمی گردد از علوم که نه حصول آن از این پنج درباشد، مگر بدیهی و الهام حق تعالی و اندر آن آفت روا نباشد. و اندر هر دری از حواس خمس صفو و کدری است؛ چنان‌که عقل و علم و روح را اندر آن مساغ و مجال است مر نفس و هوی را نیز مجال است؛ که این آلت مشترک است میان طاعت و معصیت و سعادت و شقاوت. پس ولایت حق اندر سمع و بصر رویت و استماع خیر است و از آنِ نفس استماع دروغ و نظر شهوت و اندر لمس و ذوق و شم موافقت امر است و متابعت آن، و از آنِ نفس مخالفت فرمان شریعت. پس باید تا روزه دار این جمله حواس را بند کند از مخالفت تا روزه دار بود. و روزه از طعام و شراب کار کودکان وپیرزنان بود. روزه از ملجا و مشرب و مهرب باید؛ کما قال اللّه، تعالی: «تو ما جَعَلْناهُم جَسَداً لایَأکُلونَ الطّعامَ (۸/الأنبیاء)»، و نیز گفت، جل جلاله: «أَفَحَسِبْتُم إنّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً (۱۱۵/المؤمنون).» ما مر مطبوع رانیازمند طعام گردانیدیم و خلق را برای بازی نیافریدیم. پس امساک از لهو و حرام می‌باید نه از اکل حلال. عجب دارم از آن که گوید روزۀ تطوع دارم و فریضه دست بدارد؛ که معصیت ناکردن، فریضه است و روزۀ پیوسته داشتن سنت. فنعوذ باللّه من قَسْوَةِ القلب. 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
129
0
میدونید با یه خندیدن ساده چه چیزی را بدست می آورید؟ بیخود نبود که قدیمی ها میگفتند خنده بر هر درد بی درمان دواست! 👌1- خنده فشار خون را کم میکند. 👌2-خنده چروک صورت را ازبین میبرد. 👌3- خنده تعادل هورمونی ایجاد میکند. 👌4- خنده باعث رفع خسـتگی میشود. 👌5-خنده سن افراد را کمتر نشان میدهد. 👌6- خنده قدرت یادگیری را افزایش میدهد. 👌7- خنده سیستم ایمنی را تقویت میکند! 👌8- خنده تعداد ضربان قلب را تنظیم میکند. 👌9- خنده باعث طولانی شدن عمر میشود. 👌10-خنده باعث افزایش اشتهای کودک میشود! 👌11- خنده باعث شفاف شدن پوست صورت میشود. 👌12 - خنده بهترین دارو، برای درمان افسردگی است. 👌13-کودکانی که بیشتر میخندند کمتر کمبود وزن دارند! 👌14-کسانی که فیلم طنز بیشتر میبینند کمتر بیمارند! 👌15- خنده از بیماریهای زخم معده و اثنی عشر جلوگیری میکند. 👌16- خنده در پیشگیری از سکتۀ قلبی و سکتۀ مغزی بسیار مؤثرست. 👌17- خنده نوعی تخلیۀ روانی بوده و تنشها و احساسات سرکوب شده را رها میکند! 👌18- خنده باعث افزایش اندرفین مغز میشود و باعث احساس سرخوشی و شادی میشود. 👌19-  خنده هورمون سوروتونین را افزایش داده و باعث احساس سرخوشی در انسان میشود.  👌20- خنده باعث افزایش هورمون کورتیزول شده، ایمنی بدن و گلبول های سفید را در برابر بیماریها زیاد میکند. 👌21- خنده با بازدم انجام میشود و این کار باعث خارج شدن 2 coاز خون میشود و احساس مطلوبی ایجاد میکند. (برگرفته از کانال اولوالالباب) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
154
5
🌹برخی از ما هرگز زندگی نمی کنیم،  🌷بلکه همیشه در انتظار زندگی هستیم.  🌸ما بجای اینکه همین امروز خوشحال باشیم، به امید یک آینده خوب و خوش نشسته ایم و به همین خاطر امروزمان را از دست می دهیم.  ما وقت بیشتر می خواهیم،  پول بیشتر می خواهیم،  شغل بهتر می خواهیم،  بازنشستگی می خواهیم،  مسافرت و تعطیلات می خواهیم  و امروز برای همین از دست خواهد رفت.  و ما به این مسئله اصلا توجهی نمی کنیم.  ❇️مهم نیست در آینده چه چیزی پیش می آید.  اگر امروز می توانی غذا بخوری، از نور خورشید تابان لذت ببری و با دوستانت بگویی و بخندی پس خدا را شکر کن و از امروزت لذت ببر.  به خاطرات بد گذشته نگاه نکن.  و نگران آینده نباش.  تو فقط در این لحظه، از زنده بودن خود مطمئنی،  پس این شانس بزرگ را از دست نده و قدر آن را بدان. (برگرفته از پیام های کاربران تلگرام) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
2 363
20
۳۰ ویژگی افراد توانا ۱-وقت ندارند  علیه کسی، کاری انجام دهند ۲-وقت ندارند پشت سر دیگران صحبت کنند ۳-وقت ندارند در وقایع گذشته، متوقف شوند ۴-وقت ندارند که دروغ بگویند ۵-بسیار انتخاب می کنند چون ذهن اولویت‌بندی شده دارند ۶-تفاوت‌های انسانها را می‌ستایند ۷-بدنبال این نیستند کسی را مانند خود کنند ۸-حجم و کیفیت غذای خود را با دقت زیر نظر دارند ۹-بد بودن بعضی انسانها را، عادی می‌دانند ۱۰-با دو زبان مهم، آشنایی ندارند بلکه بر آنها مسلط‌ اند ۱۱-در فهم رفتار انسانها، اول منافع آنها را می شکافند ۱۲-کارآمدی را بر مساوات ترجیح می‌دهند زیرا که مساوات خود نتیجه کارآمدی است ۱۳-کارآمدی را نتیجۀ رقابت می‌دانند ۱۴-راستگو هستند چون منافع دراز مدت دارند ۱۵-حتی در استفاده از حروف اضافه دقت می کنند تا اعتماد دیگران را حفظ کنند ۱۶-از افراد توانا، با مهارت و باهوش، هراسی ندارند ۱۷-دائما در حال گسترش شعاع شبکه‌های ارتباطی خود هستند ۱۸-بعد از شش ماه که آنها را می‌بینید، بهتر شدن آنها را متوجه می‌شوید ۱۹-اطرافشان، مملو از افراد تواناست ۲۰-میلی‌متری مراقب سخنانشان هستند ۲۱-مبنای تواناییهایشان، قدرت نرم است ۲۲-یک تا صد هر مسئله ای را، دقیق طراحی و مانیتور می‌کنند ۲۳-به ندرت از کسی، درخواستی داشته باشند ۲۴-اگر لازم باشد، ظرفیت تنها ماندن را دارند ۲۵-آنقدر تلاش می‌کنند، درخواب هم اغلب، مسئله حل می‌کنند ۲۶-با هر فردی، دوست نمی‌شوند ۲۷-وقتی با فردی آشنا می‌شوند می‌پرسند: چه کتابی این روزها می‌خوانید؟ ۲۸-سلول‌های مغزشان، فرصت استراحت ندارند ۲۹-شناخت عمیقی از طبع بشر دارند ۳۰-سؤالاتشان از پاسخ‌هایشان به مراتب مهم‌تر است. (برگرفته‌ از پیام های کاربران تلگرام) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
141
4
در دنیا فقط یک گناه هست و آن دزدی ست! ... ﻣﺮﺩ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺩﺭ ﮔﻮﺵ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺗﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺑﻠﻮﻍ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﺍﺵ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﻨﺪ، ﭼﻨﯿﻦ ﻧﺠﻮﺍ ﮐﺮﺩ : " ﭘﺴﺮﻡ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ " ﭘﺴﺮ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻭ ﻣﺒﻬﻮﺕ ﺑﻪ ﭘﺪﺭ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﺑﺪﯾﻦ ﻣﻌﻨﺎ ﮐﻪ ﺍﻭ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺳﺖ ﮐﺞ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ .. ﭘﺪﺭ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ : ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮ ﭼﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺻﺪﺍﻗﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، خيانت ﻧﮑﻦ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺧﺸﻮﻧﺖ ﻧﮑﻦ که ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﻧﺎﺣﻖ ﻧﮕﻮ که ﺍﮔﺮ ﮔﻔﺘﯽ ﺣﻖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﺑﯽ ﺣﯿﺎﯾﯽ ﻧﮑﻦ که ﺍﮔﺮ ﮐﺮﺩﯼ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺭﺍ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ، ﭘﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻓﻘﻂ ﺩﺯﺩﯼ ﻧﮑﻦ..!! (برگرفته از پیام های کاربران تلگرام) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
114
3
یکی بیشه در گردش از چوبهٔ تیر چو باشد گیا بر لب آبگیر ز پرهای تیر عقاب افکنش عقابان فزونند پیرامنش همه خیل قفچاق کانجا رسند دو تا پیش آن نقش یکتا رسند زره گر پیاده رسد گر سوار پرستش کنندش پرستنده‌وار سواری که راند فرس پیش او نهد تیری از جعبه در کیش او شبانی که آنجا رساند گله کند پیش او گوسفندی یله عقابان درآیند از اوج بلند نمانند یک موی از آن گوسفند ز بیم عقابان پولاد چنگ نگردد کسی گرد آن خاره سنگ صنم بین که آن نقش پرداز کرد که گاهی گره بست و گه باز کرد 《نظامی》 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
150
0
نظامی*خمسه*شرف نامه*بخش ۴۷ - رسیدن اسکندر به دشت قفچاق بیا ساقی آن باده بر دست گیر که از خوردنش نیست کس را گزیر نه باده جگر گوشهٔ آفتاب که هم آتش آمد به گوهر هم آب دو پروانه بینم در این طرفگاه یکی رو سپیدست و دیگر سیاه نگردند پروانه شمع کس که پروانه ما نخوانند بس فروغ از چراغی ده این خانه را که سازد کباب این دو پروانه را گزارشکن فرش این سبز باغ چنین برفروزد چراغ از چراغ که چون یافت اسکندر فیلقوس خبرهای ناخوش ز تاراج روس نخفت آن شب از عزم کین ساختن ز هر گونه با خود برانداختن که جنبش در این کار چون آورم کز این عهد خود را برون آورم دگر روز کین بور بیجاده رنگ ز پهلوی شبدیز بگشاد تنگ سکندر بران خنگ ختلی نشست که چون باد برخاست چون برق جست ز جوشنده جیحون جنیبت جهاند وز آنجا سوی دشت خوارزم راند سپاهی چو دریا پس پشت او حساب بیابان در انگشت او بیابان خوارزم را در نوشت ز جیحون در آمد به بابل گذشت بدان تا کند عالم از روس پاک قرارش نمی‌بود در آب و خاک در آن تاختن دیده بی خواب کرد گذر بر بیابان سقلاب کرد بیابان همه خیل قفچاق دید در او لعبتان سمن ساق دید به گرمی چو آتش به نرمی چو آب فروزان‌تر از ماه و از آفتاب همه تنگ چشمان مردم فریب فرشته ز دیدارشان ناشکیب نقابی نه بر صفحهٔ رویشان نه باک از بردار نه از شویشان سپاهی عزب پیشه و تنگ یاب چو دیدند روئی چنان بی نقاب ز تاب جوانی به جوش آمدند در آن داوری سخت کوش آمدند کس از بیم شه ترکتازی نکرد بدان لعبتان دست یازی نکرد چو شه دید خوبان آن راه را نه خوب آمد آن قاعدت شاه را پری پیکران دید چون سیم ناب سپاهی همه تشنه و ایشان چو آب ز محتاجی لشگر اندیشه کرد که زن زن بود بی گمان مرد مرد یکی روز همت بدان کار داد بزرگان قفچاق را بار داد پس از آنک شاهانه بنواختشان به تشریف خود سر برافراختشان به پیران قفچاق پوشیده گفت که زن روی پوشیده به در نهفت زنی کو نماند به بیگانه روی ندارد شکوه خود و شرم شوی اگر زن خود از سنگ و آهن بود چو زن نام دارد نه هم زن بود چو آن دشتبانان شوریده راه شنیدند یک یک سخنهای شاه سر از حکم آن داوری تافتند که آیین خود را چنان یافتند به تسلیم گفتند ما بنده‌ایم به میثاق خسرو شتابنده‌ایم ولی روی بستن ز میثاق نیست که این خصلت آیین قفچاق نیست گر آیین تو روی بربستن است در آیین ما چشم در بستن است چو در روی بیگانه نادیده به جنایت نه بر روی بر دیده به وگر شاه را ناید از ما درشت چرا بایدش دید در روی و پشت عروسان ما را بسست این حصار که با حجلهٔ کس ندارند کار به برقع مکن روی این خلق ریش تو شو برقع انداز بر چشم خویش کسی کو کند دیده را در نقاب نه در ماه بیند نه در آفتاب جهاندار اگر زانکه فرمان دهد ز ما هر که خواهد بر او جان دهد بلی شاه را جمله فرمان بریم ولیکن ز آیین خود نگذریم چو بشنید شاه آن زبان آوری زبون شد زبانش در آن داوری حقیقت شد او را که با آن گروه نصیحت نمودن ندارد شکوه به فرزانه آن قصه را گفت باز وز او چاره‌ای خواست آن چاره ساز که این خوبرویان زنجیر موی دریغست کز کس نپوشند روی وبالست از این چشم بیگانه را چو از دیدن شمع پروانه را چه سازیم تا نرم خوئی کنند ز بیگانه پوشیده روئی کنند چنین داد پاسخ فراست شناس که فرمان شه را پذیرم سپاس طلسمی برانگیزم از ناف دشت که افسانه سازند ازان سرگذشت هر آن زن که در روی او بنگرد بجز روی پوشیده زو نگذرد به شرطی که شاه آرد آنجا نشست وزو هر چه در خواهم آرد به دست شه از نیک و بد هر چه فرزانه خواست به زور و به زر یک به یک کرد راست جهاندیدهٔ دانا به نیک اختری درآمد به تدبیر صنعت گری نو آیین عروسی در آن جلوه‌گاه برآراست از خاره سنگی سیاه برو چادری از رخام سفید چو برگ سمن بر سر مشک بید هرانزن که دیدی در آزرم اوی شدی روی پوشیده از شرم اوی درآورده از شرم چادر به روی نهان کرده رخسار و پوشیده موی از آن روز خفچاق رخساره بست که صورتگر آن نقش برخاره بست نگارنده را گفت شه کاین نگار در این سنگ‌دل قوم چون کرد کار که فرمان ما را ندارند گوش در این سنگ بینند و یابند هوش خبر داد دانای بیدار بخت که خفچاق را دل چو سنگ است سخت ببر گرچه سیمند سنگین دلند به سنگین دلان زین سبب مایلند بدین سنگ چون بگذرد رختشان از او نرم گردد دل سختشان که روئی بدین سختی از خاره سنگ چو خود را همی پوشد از نام و ننگ روا باشد ار ما بپوشیم روی ز بیداد بیگانه و شرم شوی دگر نسبتی کاسمانیست آن نگویم که رمزی نهانیست آن به پامردی این طلسم بلند بران رویها بسته شد روی بند هنوز آن طلسم برانگیخته در آن دشت ماندست ناریخته 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹 👇👇👇👇
ادامه مطلب ...
132
0
🍃🍀🍃🍀🍃🍀 خطبه [110] نهج البلاغه ومن خطبة له عليه السلام [في أركان الدين] [الاسلام] إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اللهِ سُبْحَانَهُ: الاِْيمَانُ بِهِ وَبِرَسُولِهِ، وَالْجِهادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الاِْسْلاَمِ، وَكَلِمَةُ الاِْخْلاَصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ، وَإِقَامُ الْصَّلاَةِ فَإِنَّهَا الْمِلَّةُ، وَإِيتَاهُ الزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ، وَصَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَاب، وَحَجُّ الْبَيْتِ وَاعْتَِمارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ الْفَقْرَ وَيَرْحَضَانِ الذَّنْبَ وَصِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي الْمَالِ وَمَنْسَأَةٌفي الاَْجَلِ، وَصَدَقَةُ السِّرِّ فَإِنَّهَا تُكَفِّرُ الْخَطِيئَةَ، وَصَدَقَةُ الْعَلاَنِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ السُّوءِ، وَصَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِي مَصَارعَ الْهَوَانِ. أَفِيضُوا في ذِكْرِ اللهِ فَأنَّهُ أَحْسَنُ الذِّكْرِ، وَارْغَبُوا فِيَما وَعَدَ المُتَّقِينَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْدِ، وَاقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ، وَاسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أهْدَى السُّنَنِ. [فضل القرآن] وَتَعَلَّمُوا الْقرْآن [فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ، وَتَفَقَّهُوا فِيهِ] فَإِنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ، وَاسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ، وَأَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ. وَإِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لاَ يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ، بَلِ الْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ، وَالْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَهُوَ عَنْدَ اللهِ أَلْوَمُ خطبه 110 نهج البلاغه از خطبه‏هائى است كه حضرت امام علی علیه السلام ايراد فرموده اند اركان اسلام: برترين وسيله‏اى كه متوسلان ميتوانند با آن بسوى خداوند تقرب جويند:«ايمان به اوو پيامبر او»است،و همچنان‏«جهاد»در راه او. چه اينكه‏«جهاد»قله مرتفع اسلام است.و نيز«كلمه اخلاص‏»(شهادت به يگانگى‏خدا و رسالت پيامبر)كه همآهنك با سرشت‏بشر است،و«به پا داشتن نماز»كه آئين اسلام‏است،و«اداى زكات‏»كه فريضه‏اى است واجب،و«روزه ماه رمضان‏»كه سپرى است دربرابر مجازات خدا،و«حج و عمره خانه خدا»كه نابود كننده فقر و شستشو كننده گناه است،و«صله رحم‏»كه باعث فزونى مال و طول عمر است،و«صدقه‏هاى پنهانى‏»كه كفاره‏ى خطاهااست،و«صدقه‏هاى آشكار»كه از مرگهاى ناگهانى و بد پيش‏گيرى ميكند،و«نيكوكارى‏»كه از لغزشها و شكستهاى خوار كننده باز مى‏دارد. دائما به ياد خدا باشيد كه بهترين ذكرهاست. و به آنچه به پرهيزكاران وعده داده‏اند دل بنديد،كه وعده‏اش درشترين وعده‏ها است‏براه و رسم پيامبرتان اقتدا كنيد كه بهترين راه و رسم‏ها است. رفتارتان را با روش پيامبر(ص)تطبيق دهيد كه هدايت كننده‏ترين روشها است. برترى قرآن بر همه چيز! قرآن را فرا گيريد كه بهترين گفته‏ها است،و در آن بينديشيد كه بهار قلبها است،ازنور آن شفا بجوئيد كه شفاى دلهاى بيمار است،آن را به نيكوترين وجه تلاوت كنيد كه سودبخشترين سرگذشتها است،دانشمندى كه به غير علمش عمل كند همچون جاهل سرگردانى‏است كه هرگز از جهل بهوش نمى‏آيد،بلكه حجت‏بر آن دانشمند عظيمتر و حسرت براى اوثابت‏تر است،و در پيشگاه خدا سزاوار سرزنش بيشتر. 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
96
1
از وصایاى حضرت علی(علیه‎السلام) در واپسین دم حیات مى‎توان به وصیت گهربار ذیل اشاره نمود. بسم الله الرحمن الرحیم این آن چیزى است كه على پسر ابوطالب وصیت مى‎كند: به وحدانیت و یگانگى خدا گواهى مى‎دهد و اقرار مى‎كند كه محمد بنده و پیغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دین خود را بر دیگر ادیان پیروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حیات و زندگانى من از آن خداست. شریكى براى او نیست، من به این امر شده‎ام و از تسلیم شدگان اویم . فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بیتم و هر كس را كه این نوشته من به او رسد را به امور ذیل توصیه و سفارش مى‎كنم : 1- تقوای الهى را هرگز از یاد نبرید، كوشش كنید تا دم مرگ بر دین خدا باقى بمانید. 2- همه با هم به ریسمان خدا چنگ بزنید، و بر مبناى ایمان و خداشناسى متفق و متحد باشید و از تفرقه بپرهیزید، پیغمبر فرمود: اصلاح میان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چیزى كه دین را محو مى‎كند، فساد و اختلاف است . 3- ارحام و خویشاوندان را از یاد نبرید، صله رحم كنید كه صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎كند. 4- خدا را! خدا را! درباره یتیمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند. 5- خدا را! خدا را! درباره همسایگان، پیغمبر آن قدر سفارش همسایگان را فرمود كه ما گمان كردیم مى‎خواهند آنها را در ارث شریك كند. 6- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران در عمل كردن، بر شما پیشى گیرند. امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنید؛ نتیجه ترك آن این است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نیكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد. 7- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پایه دین شماست . 8- خدا را! خدا را! درباره كعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطیل شود كه اگر حج متروك بماند، مهلت داده نخواهد شد و دیگران شما را طعمه خود خواهند كرد. 9- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در این راه مضایقه نكنید. 10- خدا را! خدا را! درباره زكات؛ زكات آتش خشم الهى را خاموش مى‎كند. 11- خدا را! خدا را! درباره ذریه پیغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گیرند. 12- خدا را! خدا را! درباره صحابه و یاران پیغمبر، رسول خدا (صلى الله علیه و آله) درباره آنها سفارش كرده است . 13- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهیدستان، آنها را در زندگى شریك خود سازید. 14- خدا را! خدا را! درباه بردگان، كه آخرین سفارش پیغمبر درباره اینها بود. 15- در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشید و به سخن مردم (در صورتی كه مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید. 16- با مردم به خوشى و نیكى رفتار كنید چنانكه قرآن دستور داده است . 17- امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنید؛ نتیجه ترك آن این است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نیكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد. 18- بر شما باد كه بر روابط دوستانه ما بین خویش بیفزایید، به یكدیگر نیكى كنید، از كناره‎گیرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهیزید. 19- كارهاى خیر را به مدد یكدیگر و به اتفاق هم انجام دهید، از همكارى در مورد گناهان و چیزهایى كه موجب كدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهیزید. در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشید و به سخن مردم (در صورتی كه مخالف آن هستند) ترتیب اثر ندهید. 20- از خدا بترسید كه جزا و كیفر خدا شدید است . «واتقوااللَّهَ إنّ اللَّهَ شَديدُالعِقاب». خداوند نگهدار شما خاندان باشد و حقوق پيغمبرش را در حق شما حفظ فرمايد، اكنون با شما وداع مى ‌كنم و شما را به خداى بزرگ مى ‌سپارم و سلام و رحمتش را بر شما مى ‌خوانم. 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
100
0
✅ شناسنامه قرآن کریم✅ ☀نام : قرآن مجید ☀شهرت : فرقان،تنزیل,... ☀محل تولد : مکه،غارحراء ☀فرستنده : خداوند تعالی ☀گیرنده : محمدِامین(ص) ☀ملکه وحی : جبرئیل ☀تعدادسوره : ١١۴ ☀تعدادآیه : ۶٢٣۶ ☀تعداد کلمات : ٧٧٨٠٧ کلمه ☀تعدادحروف : ٣٢٢٣٧۴ حرف ☀تعدادجزء : ٣٠جزء ☀تعدادحزب : ١٢٠حزب ☀اولین سوره نازل شده: سوره علق ☀آخرین سوره نازل شده : سوره نصر ☀بزرگترین سوره : سوره بقره ☀کوچکترین سوره : سوره کوثر ☀قلب قرآن : سوره یس ☀عروس قرآن : سوره الرحمن ☀تعدادسوره های مکی : ۸۲ تا ٨۶سوره ☀تعداد سوره های مدنی : ۲۰ سوره موارد اختلافی ۱۲ سوره ، بقیه مکی محسوب می شوند. ☀سوره ایکه بسم ا... ندارد : سوره توبه ☀سوره ایکه دوبسم ا...دارد : سوره نمل  ⌛ معنای اسم سوره ها ی قرآن⌛ 👇 👇 👇 1- فاتحه (حمد)👈گشاينده ، بازکردن 2- بقره👈گاو ماده 3- آل عمران👈خاندان حضرت عمران علیه السلام 4- نساء👈زنان 5- مائده👈سفره و خوان (غذا طبق غذا) 6- انعام👈احشام و چهار پايان 7- اعراف👈جائى است ميان بهشت و جهنم 8- انفال👈منابع و ثروت هاى عمومى در طبيعت غنیمت ، هبه 9- توبه👈بازگشتن 10- يونس👈نام يكى از پيامبران 11- هود👈نام يكى از پيامبران 12- يوسف👈نام يكى از پيامبران 13- رعد👈 صدای غرش آسمان و ابر 14- ابراهيم👈نام يكى از انبياء 15- حجر👈نام سرزمين قوم ثمود (شهر اصحاب الحجر) 16- نحل👈زنبور عسل 17- اسراء👈حركت شبانه 18- كهف👈غار وسیع 19- مريم👈مادر حضرت عيسى 20- طه👈 از حروف مقطعخ ،رمزى است خطاب به پيامبر اسلام صلی الله علیه وسلم 21- انبياء👈پيامبران 22- حجّ👈قصد و آهنگ و نام يكى از عبادات اسلامى كه از فروع دين است 23- مؤمنون👈ايمان آوردگان 24- نور👈روشنایی و روشنی 25- فرقان👈جدا كننده 26- شعراء👈شاعران 27- نمل👈مورچه 28- قصص👈قصّه ها ، داستانها 29- عنكبوت👈نوعی حشره 30- روم👈نام شهر یا كشورى است 31- لقمان👈نام مردی حکیم که اصلش حبشی بوده و در روزگار داوود می زیسته است 32- سجده👈سجده كردن ، خضوع و اظهار فروتنی 33- احزاب👈حزب ها و گروه ها 34- سبا👈نام قوم شهری که بلقیس در کشور یمن، پادشاه آن بود. او به عقد حضرت سلیمان علیه السلام در آمد 35- فاطر👈شكافنده، پديد آورنده 36- يس👈از حروف رمز قرآن و خطاب به پيامبر 37- صافّات👈به صفّ كشيده ها ، منظم ساختن 38- ص👈از حروف مقطعه رمز 39- زمر👈جمع زمره: گروه ها و دسته ها 40- غافر : بخشاینده (مؤمن)👈ايمان آورنده 41- فصّلت👈بخش بخش و فصل فصل شده ، بیان روشن 42- شورى👈مشورت و هم فكرى و نظر خواهى 43- زخرف👈زينت و زيور 44- دُخان👈دود 45- جاثيه👈به زانو افتاده 46- احقاف👈نام سرزمين قوم عاد در نزديكى يمن 47- محمّد👈صلی الله عیله وسلم[نام پيامبر بزرگ اسلام 48- فتح👈پيروزى 49- حجرات👈حجره ها و اطاق ها 50- ق👈از حروف رمز اوائل سوره ها 51- ذاريات👈پراكنده كنندگان ، بادهایی که اشیاء را به پرواز در می آورد. 52- طور👈نام کوهی که حضرت موسی برای مناجات با خدا به آنجا رفت 53- نجم👈ستاره 54- قمر👈ماه 55- رحمن👈بخشنده 56- واقعه👈پيش آمد، حادثه عظیم ، قیامت 57- حديد👈آهن 58- مجادله👈گفت و گو و جَدَل ، تابیدن طناب 59- حشر👈بيرون آمدن، بر انگيخته شدن ، جمع کردن 60- ممتحنه👈زن امتحان شده ، آزمون شده 61- صفّ👈رديف و صفّ کشیدن 62- جمعه👈یکی ازایام هفته ، آخرین روز هفته 63- منافقون👈دو چهره ها 64- تغابن👈گول خوردگى و حسرت و خسران 65- طلاق👈رها ساختن و طلاق دادن زن 66- تحريم👈حرام و ممنوع ساختن 67- ملك👈فرمانروائى 68- قلم👈وسیله نوشتن 69- حاقّه👈آن چه سزاوار و مسلم و حقّ است، روز رستاخیز 70- معارج 👈نردبان ها، رتبه هاى بالا برنده 71- نوح👈از پيامبران بزرگ 72- جن👈موجودى نامرئى با ويژگيهائى عجيب 73- مزمّل👈گليم به خود پيچيده 74- مدثّر👈جامه به خود پيچيده 75- قيامت👈برخاستن 76- دهر (انسان : بشر)👈روزگار، دوران 77- مرسلات👈فرستاده شده ها 78- نبا👈خبر 79- نازعات👈 کشیدن ، آنها كه از روى قوت مى كشند 80- عبس👈چهره در هم كشيد 81- تكوير👈 پيچيدن نور خورشید 82- انفطار👈شكافته شدن 83- مطففين👈كم فروشان 84- انشقاق👈دو شقه شدن و شكاف برداشتن 85- بروج👈برج ها 86- طارق👈 کوبیدن ،ستاره ظاهر شونده 87- اعلى👈برتر 88- غاشيه👈فرا گيرنده، پوشاندن 89- فجر👈سپيده دم 90- بلد👈شهر 91- شمس👈خورشيد 92- ليل👈شب 93- ضحى👈نور و روشنائى ، اوایل روز 94- انشراح👈گشاده شدن، وسيع شدن 95- تين👈انجير 96- علق👈خون بسته 97- قدر👈اندازه گیری و تقدیر ، سنجش، ارزش 98- بيّنه👈دليل روشن و حجت آشكار 99- زلزال👈لرزش و زلزله 100- العاديات 👈دوندگان با سرعت 101- قارعه👈كوبنده ، حادثه مهم 102- تكاثر👈افتخار به زيادى ثروت و عزّت 103- عصر👈زمان، بعد از ظهر، فشار و ... 104- همزه👈عيب جو و طعنه زن 105- فيل👈نوعی حیوان 106- ايلاف👈الفت دادن 107- ماعون👈ظرف غذا 108- كوثر👈خير فراوان 109- كافرون👈كافرها 110- نصر👈يارى 111- تبّت👈شكسته باد 112- اخلاص 👈خالص كردن ، یگانگی 113- فلق 👈صبح 114- ناس👈مردم               🌸🍁🌻🍁🌸
ادامه مطلب ...
2 418
72
مولوی*مثنوی معنوی*دفتر اول* بخش ۱۴۰ وصیت کردن رسول صلی الله علیه و سلم مر علی را کرم الله وجهه کی چون هر کسی به نوع طاعتی تقرب جوید به حق تو تقرب جوی به صحبت عاقل و بندهٔ خاص تا ازیشان همه پیش‌قدم‌تر باشی گفت پیغامبر علی را کای علی🌷 شیر حقی پهلوان پردلی🌷 لیک بر شیری مکن هم اعتماد اندر آ در سایهٔ نخل امید اندر آ در سایهٔ آن عاقلی کش نداند برد از ره ناقلی ظل او اندر زمین چون کوه قاف روح او سیمرغ بس عالی‌طواف گر بگویم تا قیامت نعت او هیچ آن را مقطع و غایت مجو در بشر روپوش کردست آفتاب🌻 فهم کن والله اعلم بالصواب🌻 یا علی از جملهٔ طاعات راه🌸 بر گزین تو سایهٔ خاص اله🌸 هر کسی در طاعتی بگریختند خویشتن را مخلصی انگیختند تو برو در سایهٔ عاقل گریز تا رهی زان دشمن پنهان‌ستیز از همه طاعات اینت بهترست سبق یابی بر هر آن سابق که هست چون گرفتت پیر هین تسلیم شو🍃 همچو موسی زیر حکم خضر رو🍃 صبر کن بر کار خضری بی نفاق🌿 تا نگوید خضر رو هذا فراق🌿 گرچه کشتی بشکند تو دم مزن🌴 گرچه طفلی را کشد تو مو مکن🌴 دست او را حق چو دست خویش خواند تا ید الله فوق ایدیهم براند دست حق میراندش زنده‌ش کند زنده چه بود جان پاینده‌ش کند هرکه تنها نادرا این ره برید هم به عون همت پیران رسید دست پیر از غایبان کوتاه نیست دست او جز قبضه الله نیست غایبان را چون چنین خلعت دهند حاضران از غایبان لا شک به‌اند غایبان را چون نواله می‌دهند پیش مهمان تا چه نعمتها نهند کو کسی کو پیش شه بندد کمر تا کسی کو هست بیرون سوی در چون گزیدی پیر نازک‌دل مباش سست و ریزیده چو آب و گل مباش ور بهر زخمی تو پر کینه شوی پس کجا بی‌صیقل آیینه شوی 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
101
1
رو ز حکمت خور علف کان را خدا بی غرض دادست از محض عطا فهم نان کردی نه حکمت ای رهی زانچ حق گفتت کلوا من رزقه رزق حق حکمت بود در مرتبت کان گلوگیرت نباشد عاقبت *این دهان بستی دهانی باز شد* *کو خورندهٔ لقمه‌های راز شد* *گر ز شیر دیو تن را وابری* *در فطام اوبسی نعمت خوردی* ترک‌جوشش شرح کردم نیم‌خام از حکیم غزنوی بشنو تمام در الهی‌نامه گوید شرح این آن حکیم غیب و فخرالعارفین غم خور و نان غم‌افزایان مخور زانک عاقل غم خورد کودک شکر قند شادی میوهٔ باغ غمست این فرح زخمست وآن غم مرهمست (دفتر سوم مثنوی معنوی مولوی) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
1 929
8
121
2
📌روزی یک معلم در کلاس ریاضی شروع به نوشتن بر روی تخته‌سیاه کرد: 9*1=7 9*2=18 9*3=27 9*4=36 9*5=45 9*6=54 🔹وقتی کارش تمام شد به دانش‌آموزان نگاه کرد، آن‌ها دیگر نتوانستند جلوی خود را بگیرند و شروع به خنده کردند. وقتی او پرسید چرا می‌خندید، یکی از دانش‌آموزان اشاره کرد که معادله اولی اشتباه است. 🔹معلم پاسخ داد: "من معادله اول را عمدا اشتباه نوشتم، تا درسی بسیار مهم به شما دهم. دنیا با شما همین‌گونه رفتار خواهد کرد. همان‌طور که می‌بینید من 5 معادله را درست نوشتم، اما شما به آن‌ها هیچ اهمیتی ندادید! همه‌ی شما فقط به خاطر آن یک اشتباه به من خندیدید و من را قضاوت کردید. دنیا همیشه به خاطر موفقیت‌ها و کارهای خوب‌تان از شما قدردانی نمی‌کند، اما در مقابل یک اشتباه سریع با شما برخورد خواهد کرد. پس قوی‌تر از قضاوت‌هایی که همیشه وجود خواهند داشت باشید!" 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹 📌ژاپنی‌ها معتقدند هر انسانی سه تا صورت داره اولی که به دنیا نشون میدید، دومی که به خانواده و دوستانتون نشون میدید، و سومی که به هیچ کس نشون نمیدید! این، واقعی ترین بازتاب از شماست. (برگرفته از :کانال آقای اقتصاد) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
152
4
ذره‌ای گر جهد تو افزون بود در ترازوی خدا موزون بود! (مولانا) من مسئولیت جهان خودم را می‌پذیرم. من نور هستم. با اعلام «من هستم» قدم در راه رشد می‌گذارم و ایمان دارم که جهان با تمامیت خود از من حمایت می‌کند. (برگرفته از پیام های کاربران تلگرام) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
124
1
انسان در درون خود بتی دارد که چه بسا دلش به آن سجده ببرد و آن بت، هوای نفس است: {أَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ} [فرقان:۴۳] (آیا آن کس که هوای [نفس] خود را معبود خویش گرفته است دیدی؟) او برای رای و نظر و دلخواهش سجده می‌برد چنانکه انسان جاهلی برای عُزّای خود سجده می‌برد. (استاد عبدالعزیز طریفی) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
1 882
7
#شرح_مثنوی_معنوی_کریم_زمانی #ناليدن_ستون_حنانه_چون_براى_پيغامبر_عليه_السلام_منبر_ساختند (۲۱۲۲) آنکه او را نَبْوَد از اسرارِ داد کِی کند تصدیق او، نالهٔ جَماد؟ آنکس که از اسرار الهی به وی چیزی داده نشود، او کی می‌تواند ناله و حنین جماد را تصدیق کند؟ [مضموناً اشاره است به آیه ۴۴ سوره اسراء: ... وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلٰكِنْ لٰا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ... «نیست چیزی جز آنکه ستایش خدا گوید ولی شما ستایش آن چیز را در نمی‌یابید.»] @molaviname برگرفته از مولوی نامه 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹 #شرح_جامع_مثنوی_کریم_زمانی 📚حکایت سی و یکم 📙 دفتر سوم ✅حکایت آن شخص که در عهد داود ع.... 1492- چون ز مُفلِس زر تقاضا می کنی زر ببخشش در سِر، ای شاهِ غنی ✴ای شاه توانگر، هر گاه از مستمندی طلا طلب می کنی، ابتدا نهانی به او طلا ببخش، سپس از او تقاضای طلا کن.(ای خداوند بی نیاز، من ذاتا از همه معارف و حقایق جهان هستی خالی و تهیدستم. اگر از من بینوا و مفلس، زرِ حقایق و معارف طلب می کنی، ابتدا مرا از این سرمایه معنوی برخوردار کن و سپس از من بخواه که، گوینده اسرار و حقایق معنوی باشم.) 1493- بی تو نظم و قافیه، شام و سحر زَهره  کی  دارد که آید در نظر؟ ✴ای خداوند حکیم، اگر لطف و عنایت خاصّه تو نباشد، شعر و قافیه کی جرات پیدا می کنند که شب و صبح به ذهن و زبان من سرازیر شوند؟ (پس تا حضرت حق، در کسوت معانی تجلّی نکند، جمال معانی کجا در نظر آید؟ به روایت افلاکی، گاه انشاد مثنوی از آغاز شب تا بامداد ادامه می یافت.ر.ک.شرح بیت ( ۱۸۰۷) دفتر اوّل.) 1494 - نظم و تجنیس و قوافی ای علیم بنده  امرِ  تواَند  از  ترس و  بیم ✴ای خداوند دانا، شعر و جِناس و قافیه سازی ها، جملگی مطیع فرمان تو هستند و از بیم و خوف، بنده تو. 1495- چون مُسَبّح کرده یی هر چیز را ذاتِ  بی تمییز  و  با  تمییز  را ✴خداوندا، چون موجودات بی عقل ( جماد و نبات و حیوان) و موجوداتِ با عقل (فرشته و جنّ و انسان)را نیایشگر خود کرده ای. 1496 - هر یکی تسبیح بر نوعی دگر گوید و، از حالِ آن این بی خبر ✴هر یک از آنان با زبان مناسب ذاتِ خود، تو را به نوعی نیایش و تقدیس می کند، در حالی که این یکی از حالِ دیگری خبر ندارد.(دو بیت اخیر اشاره دارد به مضمون آیه ۴۴ سوره اسراء که توضیح آن در بیت ۵۱۳ دفتر اول آمده است.) 1497 - ادمی مُنکر ز تسبیحِ جماد و  آن جماد  اندر عبادت  اوستاد ✴انسان، منکر تسبیح و نیایش جمادات است، در صورتی که جمادات در بندگی و حق تعالی، ماهر و حاذق اند.(موضوع تسبیح جمادات در بیت ۵۱۳،۲۱۱۳- ۲۱۱۹ دفتر اول ) 🔻🔻🔻🔻🔻 🆑 @molana_shams 🆑 برگرفته از ڪــانــال شــمــس تــبــریــزے 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
156
2
📌سال ۱۴۰۲ با این ۶ عادت شگفتی ساز شو 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
155
4
«چه وقت انسان بزرگی هستیم؟» هرگاه از خوشبختی کسانی‌ که دوستمان ندارند، خوشحال شدیم.... هرگاه برای تحقیر نشدن دیگران از حق خود گذشتیم.... هرگاه شادی را به کسانی که آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم..... هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن بدی دیگران نبود.... هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم. هرگاه به بهانه ی عشق از دوست داشتن دیگران غافل نشدیم.... هرگاه اولین اندیشه ما برای رویارویی با دشمن انتقام نبود.... هرگاه دانستیم عزیز خدا نخواهیم شد، مگر زمانی که وجودمان آرام بخش دیگران باشد.... هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود.... هـــرگــاه هـــمه چـیز داشتیم و بــودیــم ، اما ادعا و تفاخر نکردیم ! درود ، ایامتان به کام (برگرفته از پیام های کاربران تلگرام) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
141
1
✅ تفاوت عشق و دوستی ✍️مصطفی ملکیان 🔹دوستی و عشق نباید با هم خلط شود. در زندگی اجتماعی خیلی وقتها این مساله خلط شده و مشکلاتی پدید می آورد مثلا با کسی دوست بوده است ولی توقعات عشق داشته یا عاشق کسی بوده ولی با توقعات دوستانه فقط مواجه شده است. مهم است که بفهمیم که یک وقت عاشق کسی هستیم یک وقت دوست کسی هستیم. این دو به انحای مختلفی با هم فرق می کنند. برای اینکه خیلی حرف مبهم نزده باشم اولا در اینجا عشق که می گویم عشق انسان به انسان محل بحث من هست و عشق انسان به خدا یا عشق خدا به انسان و ... محل بحث من نیست. با این توضیح فرق عشق و دوستی را می توان اینطور بیان کرد که در عشق سه مولفه باید با هم باشد تا بتوان به من گفت عاشق شما هستم.  🔹ویژگی های عشق 1️⃣ شور و شیدایی  (سه مولفه رابرت جی. استرن برگ است، تحقیقات 40ساله تیم عظیم او نشان داد که ظاهرا این سه مولفه باید در عشق وجود داشته باشد. اثرش در ایران تحت عنوان قصه ی عشق ترجمه شده است.)  2️⃣ التزام، تعهد commitment یعنی درد و رنج تو را باید درد و رنج خود بیابم و شادی تو را شادی خودم بیابم تا بتوانم نسبت به تو متعهد باشم. 3️⃣ محرمیت یعنی هیچ چیز را از تو نهان نکنم اگر خودم را در برابر تو سانسور کردم یعنی intimacy نسبت به تو وجود ندارد. باید بتوانم خود را پیش تو کریستالی کنم وقتی به من نگاه می کنی انگار به یک بلور نگاه میکنی. بتوانی تمام ظرائف و لطائف مرا ببینی بتوانی از باورها و احساسات وعواطف و خواسته های من باخبر باشی. اگر یک چیز را مخفی کنم یعنی خدشه ای و عیبی در عنصر سوم هست.  🔹ویژگی های دوستی اما دوستی یک نوع ارتباط اجتماعی است که در آن ارتباط من یکی از این سه چیز را می یابم و دوست دارم که حشر و نشرم با شما بیشتر باشد:  1️⃣ نفس حضورتان برای من لذت بخش است وقتی هستی لذتی می برم که وقتی نیستی آن لذت مضایقه و دریغ میشود. 2️⃣ از شما منفعتی می برم نه لذتی یعنی از طریق شما علم یا فن یا هنری یاد میگیرم حتی ممکن است حضور شما لذت بخش نباشد اما به جهت دوم با شما دوستی دارم زیرا با شماست که به علم یا فن یا هنری می رسم مثل دوستی شاگرد نسبت به استادش چه در علم یا فن یا هنر می باشد.   3️⃣فضیلتی از شما عایدم می شود. به این معنا که اگر مثلا شما بردبار هستید من هم بعد مدتی بردبار می شوم یا صداقت شما به من نشت می کند. فضیلتی از شما به من می رسد در واقع نیکی را از شما یاد می گیرم. انسان نیکی را ازطریق اسوه یاد می گیرد. اگر مدتی با او باشم خلق و خوی او را می گیرم، تو اول بگو با کیان زیستی پس آنگه بگویم که تو کیستی. ویژگی های از مقوله فضیلت و رذیلت از طریق الگو تسری پیدا می کند. این تسری تا جایی است که بعد از مدتی طرز صحبت کردن و تونالیته صدایش مثل دوستش می شود. 🔹در یونان باستان فیلسوفان پی بردند فضیلت و رذیلت کاملا نشت می کند مثل بیماری واگیردار، واگیردار است. مثل ظروف مرتبطه دوستان شبیه هم می شوند. در زندگی زیاد دیدم که دوستان شبیه هم شدند. 🔹دوستی در واقع وجه انحصارطلبانه ندارد یعنی من در آن واحد می توانم نسبت به شما چند نفر احساس دوستی داشته باشم. اما عشق به نظر اکثر روانشناسان وجه انحصارطلبی دارد. یعنی من حداکثر عاشق یک نفرم. امروزه در نظریه multi love بعضی روانشناسان معتقدند که آدم می تواند در آن واحد سه معشوق داشته باشد و نسبت به هر سه نفر هر سه مولفه را داشته باشد.  🔹اخیرا روانشناسی عشق گسترش پیدا کرده و تحقیقات زیادی صورت گرفته است.  - رسول یونان شعر زیبایی دارد "گاه شده است که یک بار چندتا را عاشق شوم گاه شده است که یکی را دوبار عاشق شوم اخر عشق بلدم ریاضیاتم ضعیف است-  یک واقعیتی است که حتی اگر حالت استثنایی هم داشته باشد (از آن استثناهایی که قاعده را هم تایید می کند ولی بالاخره این استثنا هم وجود دارد) ولو در انسان های به هنجار معمولا انتظار این نیست و انتظار این است که در هر آنی انسان عاشق یک نفر باشد.   🎈مصطفی ملکیان،طرحی برای سنجه تعلیم و تربیت ،دی ماه ۹۶ @mostafamalekian 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
147
6
وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَٰكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ موجودی در عالم نیست مگر اینکه ذکر و تسبیح خدا می‌گوید ، اما شما نمی‌فهمید ... 🔸 سوره اسراء ، آیه ۴۴ (برگرفته از باغِ همسفران) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹

file

1 684
11
❇️چهار توصیه مهم ✍️مصطفی ملکیان بارها گفته ام اگر کسی از من بپرسد توصیه هایی که آدم می‌تواند به دوستان و همنوعان خود بکند،چیست، می گویم چهار توصیه است که در واقع کل توصیه ها را در بر می‌گیرد که عبارتند از: 1️⃣ خودت باش: یعنی آنگونه که هستی،بنما و آنگونه که می‌نمایانی باش. 2️⃣ خودت را باش : تو اول مسول خویش هستی لذا هیچ چیزی که تو را از اینکه دغدغه سرنوشت خودت را داشته باشی،دور نکند. 3️⃣ خود را بشناس: شناخت خود،مقدم بر شناخت خدا و جهان و دیگران است زیرا اگر خود را بشناسم و هیچ چیز دیگری را نشناسم،زیان نکرده ام اما اگر خود را نشناسم و هر چیز دیگری را بشناسم ،سود نکرده ام بنابراین مهمترین و اصلی‌ترین مساله فلسفه این است که" چه باید کرد؟" و به تعبیر بهتر و دقیقتر این است که " چه باید بکنم؟" 4️⃣ خودت را بهبود بخش: یعنی با دیگران مسابقه نده بلکه با خودت مسابقه بده .یعنی در هر آن از آناتِ زندگی به خود بگو : فلانی،بهتر از اینکه اکنون هستی،می‌توانی بشوی یا نه؟ 💢 کتاب راهی به رهایی، مصطفی ملکیان.نشر نگاه معاصر،چاپ دوم.ص۸۳و ۸۴ 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
2 572
13
🔅۱۸ ضرب المثلی که ریشه ی قرآنی دارند ۱- هر گلی بزنی سر خودت زدی‌ 🔶 إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ اگر نیکی کنید ، به خودتان نیکی می کنید اسراء آیه ی ۷ ۲- بی گدار به آب نزن 🔶 وَلَا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ و با دستهایتان خود را به هلاکت نیفکنید بقره آیه ی۱۹۵ ۳- آشپز که دوتا شد آش یا شور می شود یا بی نمک 🔶 لوکان فیهما آلهة إلاّ اللّٰه لفسدتا اگر بود در میان آسمان و زمین معبودانی دیگر، هر آینه تباه می شدند آن دو ( و نظام هستی بهم میخورد) انبیاء آیه ی ۲۲ ٤- از تو حرکت از خدا برکت 🔶 وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً و هر کس مهاجرت کند در راه خداوند( برای آسایش و گشایشِ اُمورش) ، جایگاه بسیار خواهد یافت نساء آیه ی۱۰۰ ۵- اگر علی ساربونه میدونه شترش رو کجا بخوابونه 🔶 اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ خداوند بهتر میداند کجا قراردهد رسالتش را انعام آیه ی۱۲۴ ۶- مور همان به که نباشد پرش 🔶 وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ و اگر بگشاید خداوند روزی را برای بندگانش ، هر آینه ظلم و طغیان کنند در زمین شوری آیه ی۲۷ ۷- یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولی الابصار 🔶 فَأَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ پس هر کجا روی گردانید، پس آنجا ذات خداوند است بقره آیه ی ۱۱۵ ۸- به عمل کار برآید به سخندانی نیست 🔶 يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ ای کسانی که ایمان آوردید! برای چه می گویید آنچه را انجام نمی دهید؟ صف آیه ی ۲ ۹- نه چندان بخور کز دهانت بر آید نه چندان که از ضعف جانت بر آید 🔶 وَلَا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلَىٰ عُنُقِكَ وَلَا تَبْسُطْهَا كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُومًا مَحْسُورًا و نه هرگز دست خود (در احسان به خلق) محکم به گردنت بسته‌دار، و نه بسیار باز و گشاده‌دار، که (هر کدام کنی) به نکوهش و درماندگی خواهی نشست اسرا آیه ی۲۹ ۱۰- شتر دیدی ندیدی 🔶 وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِرَامًا هرگاه به عمل لغوی (از مردم غافل) بگذرند، بزرگوارانه از آن درگذرند فرقان آیه ی ۷۲ ۱۱- گر به دولت برسی مست نگردی مردی 🔶 کلا إِنَّ الْإِنْسَانَ لَيَطْغَی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَى حقا كه انسان سركشى مى ‏كند همين كه خود را بى ‏نياز پندارد. علق آیات ۶ و۷ ۱۲- کبوتر با کبوتر باز با باز *کند هم جنس با هم جنس پرواز الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ وَالْخَبِيثُونَ لِلْخَبِيثَاتِ ۖ وَالطَّيِّبَاتُ لِلطَّيِّبِينَ وَالطَّيِّبُونَ لِلطَّيِّبَاتِ زنان بدکار و ناپاک شایسته ی مردانی بدین وصفند و مردان زشتکار و ناپاک نیز شایسته ی زنانی بدین صفتند و (بالعکس) زنان پاکیزه نیکو لایق مردانی چنین و مردان پاکیزه نیکو لایق زنانی همین گونه‌اند. نور آیه ی۲۶ ۱۳-تو مو می بینی و من پیچش مو إِنِّي أَرَىٰ مَا لَا تَرَوْنَ همانا من چیزی می بینم که شما نمی بینید انفال آیه ی ۴۸ ۱٤- ماه پشت ابر نمی ماند 🔶 الْآنَ حَصْحَصَ الْحَقُ الان آشکار شد حقیقت یوسف آیه ی ۵۱ ۱۵-تو را به خیر و ما را به سلامت 🔶 لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِینِ برای شما دین شما و برای من دین من کافرون آیه ی۶ ۱۶- هر آنکس که دندان دهد نان دهد. 🔶 نَحْنُ نَرْزُقُکُمْ وَ إِیَّاهُمْ ما روزی میدهیم شما را و آنها را انعام آیه ی۱۵۱ ۱۷- در نا امیدی بسی امید است 🔶 لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّه ترجمه ؛ناامید نشوید از رحمت خداوند زمر آیه ی ۳۹ ۱۸- از پس هر گریه آخر خنده ای است. 🔶 *إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرًا شرح آیه ی۶ همانا با هر سختی آسانی است. (برگرفته از پیام‌ های زیبای کاربران تلگرام) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
1 879
44
۷ نوع استراحت از نظر دکتر ساندرا دالتون اسمیت: مترجم: مریم رضایی منبع: World Economic Forum : اغلب کارکنان دچار «استرس» می‌شوند؛ اما آنهایی که در محیط‌کاری پرتلاطم قرار دارند، «استرس بیشتری» تحمل می‌کنند. یافته‌های پزشکی می‌گوید «خواب کافی به تنهایی جوابگو نیست» و برای رفع استرس، ۷ نوع استراحت جسمی، ذهنی و روحی لازم است. افراد در طول روز انرژی عاطفی از دست می‌دهند که باید جبران کنند. تست صبحگاهی برای «تامین انرژی» لازم است. در دنیایی‌که دشواری اداره خانواده، فشارهای کاری و استرس زندگی روزمره زیاد است، چطور می‌توانید انرژی، شادی، خلاقیت و روابط خود را تازه و رو به رشد نگه دارید؟ دکتر ساندرا دالتون اسمیت، در کتاب خود با عنوان «استراحت مقدس» توضیح می‌دهد که چرا استراحت‌کردن دیگر کاملا اختیاری نیست و در خواب کافی خلاصه نمی‌شود، بلکه ما به استراحت ذهنی، خلاقانه و اجتماعی هم نیاز داریم. او در این کتاب هفت نوع استراحت را معرفی می‌کند که معمولا جای آنها در زندگی افراد خالی است. ۱- استراحت جسمی. می‌تواند فعالیت‌هایی مثل یوگا، حرکات کششی یا ماساژ باشد که به بدن کمک می‌کند از فشار بیرون بیاید. ۲- استراحت ذهنی. وقتی برای تمرکز کردن یا به خواب رفتن مشکل داریم، به ما کمک می‌کند. استراحت ذهنی باعث آرامش ذهن می‌شود و می‌تواند مدیتیشن، استراحت‌های کوتاه یا نوشتن افکار آزاردهنده را شامل شود. دکتر اسمیت می‌گوید: استراحت ذهنی برای خیلی از مردم مهم است، چون تقریبا در هر حوزه‌ای که وارد می‌شویم، از نظر ذهنی درگیر هستیم. پردازش ذهنی زیاد است و بنابراین استراحت ذهنی می‌تواند بخشی از آن فضای مغزی را خالی کند تا همیشه حس نکنید ذهن شما در حال نشخوار اطلاعات است. ۳- استراحت حسی. اگر همه روز را پشت صفحه کامپیوتر می‌گذرانیم، به استراحت حسی هم نیاز داریم که یعنی باید از نور زیاد، صدای بلند و تماس‌های کاری دور بمانیم. ۴- استراحت خلاقانه. این نوع استراحت را وقتی به خودمان اجازه می‌دهیم زیبایی را در هر شکلی که هست بستاییم، تجربه می‌کنیم؛ زیبایی‌هایی مثل تئاتر و نمایش، هنر یا موسیقی یا زیبایی‌های طبیعی مثل رفتن به کوه یا کنار دریا. ۵- استراحت اجتماعی. اگر در کارتان از نزدیک با مردم سروکار دارید یا در محیط‌های پرچالش کار می‌کنید، به این نوع استراحت نیاز دارید. دکتر اسمیت می‌گوید: «من نمی‌فهمیدم در طول یک روز چقدر انرژی اجتماعی و عاطفی از دست می‌دهم‌ و هیچ سیستمی در اختیار نداشتم که این انرژی را برگردانم.» با کمی تنها بودن، می‌توانیم استراحت اجتماعی داشته باشیم یا از بودن در کنار افرادی که به ما آرامش می‌دهند، لذت ببریم. ۶- استراحت عاطفی. بعد از شرکت در یک مراسم تدفین یا دیدن فیلمی غمگین چه حسی دارید؟ ناامید و افسرده؟ با کسی که شنونده خوبی است صحبت کنید و بار این احساسات را کم کنید. ۷- استراحت معنوی. یعنی درک این احساس که هر‌کسی نیاز دارد به چیزی بزرگ‌تر از خودش تعلق داشته باشد، احساس کند با دیگران در ارتباط است، احساس کند بخشی از بشریت است و چیزی را به دنیا برمی‌گرداند، احساس کند که زندگی او معنا و هدف دارد. برخی تکنیک‌های استراحت عاطفی و معنوی عبارتند از: نوشتن ایده‌ها، درد دل کردن با دوستان و تمرین خودآگاهی. اگر از خواب بیدار شوید و با خودتان بگویید «حالم خوب است، یک روز خوب دیگر را شروع می‌کنم» یعنی این هفت سطح در مرحله سلامتی قرار دارند 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
168
9
خط تعلیق را می‌توان نخستین خط کاملاً ایرانی دانست. درواقع این شیوه اولین نوع خوشنویسی بود که برای خط پارسی که از عربی منشعب شده بود، ابداع گشت و در آن علامت‌های زیر و زبر و پیش به‌کار نمی‌رفت. تعلیق خطی تودرتو و متصل به‌هم است و کلمات و حروف در آن یکنواخت نوشته نمی‌شوند، یعنی گاهی بزرگ و گاهی ریزند. 🌷🌹🌷 خط تَعلیق عربی به فارسی آویختن یا تَرَسُّل اولین شیوه از خوشنویسی فارسی است که خاص ایرانیان پدید آمده است. به نظر می‌رسد این شیوه از خوشنویسی در اواسط سدهٔ هفتم هجری قَمری از ترکیب و توسعهٔ دو خط توقیع و رِقاع و تحت تأثیر خطوط ایرانی پیش از اسلام و با توجه به ذوق و روحیه ایرانی به‌وجود آمده باشد. (به نقل از  ویکی‌پدیا) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
116
2
نمایی از خط نستعلیق به کار رفته شده در آرامگاه حکیم عمر خیام  
110
2
نمای کلی و زیبای آرامگاه حکیم عمر خیام
133
2
عُمَر خَیّام نیشابوری (نام کامل: غیاث‌الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری) (۴۴۰ – ۵۱۷ هجری قمری) که خیامی، خیام نیشابوری، عمر خیام و خیامی النّیسابوری، هم نامیده شده‌است، همه‌چیزدان، فیلسوف، موسیقی دان ،فیزیک‌دان، ادیب، عارف، مفسر، شیمی‌دان، زیست‌شناس، زمین‌شناس، دین‌شناس، ریاضی‌دان، ستاره‌شناس، شاعر رباعی‌سرای ایرانی در دورهٔ سلجوقی است. گرچه جایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست و لقبش «حجّةالحق» بوده‌است، ولی آوازهٔ وی مدیون رباعیاتش است که شهرت جهانی دارد. رباعیات خیام به بیشترِ زبان‌های زنده برگردان شده‌است. آوازهٔ وی در غرب به‌طور مشخص بیشتر مدیون ترجمهٔ ادوارد فیتزجرالد از رباعیات او به زبان انگلیسی است نام اصلی غیاث‌الدین ابوالفتح عمر بن ابراهیم خیام نیشابوری زاده ۲۸ اردیبهشت ۴۲۷ ۴۴۰ (قمری) ۱۸ مه ۱۰۴۸ محل زندگی حیره، نیشابور درگذشته ۱۲ آذر ۵۱۰ ۵۳۶ (قمری) ۱۱۳۱ (میلادی) نیشابور آرامگاه قبرستان حیرهٔ نیشابور، آرامگاه خیام ۳۶°۹′۵۷٫۲۱″ شمالی ۵۸°۴۹′۲۰٫۲″ شرقی نام(های) دیگر خیامی، خیام نیشابوری، خیامی النّیسابوری لقب حکیم حجة الحق تخلص خیام زمینه کاری ریاضیات، اخترشناسی، شعر، فلسفه، تاریخ، گاه‌شماری، موسیقی ملیت ایرانی دانشگاه نظامیهٔ نیشابور در زمان حکومت سلجوقیان رویدادهای مهم سقوط دولت آل‌بویه، قیام دولتِ سلجوقی، جنگ‌های صلیبی، ظهور باطنیان کتاب‌ها رسالة فی شرح ما أشکل مِن مُصادَراتِ اقلیدس، رسالهٔ مشکلات الحساب (مسائلی در حساب)، القول علی اجناس الذی بالاربعه (دربارهٔ موسیقی) مقاله‌ها رساله در جبر دیوان اشعار رباعیات خیام شاگرد ابن سینا، امام موفق نیشابوری دلیل سرشناسی تدوین تقویم جلالی، رباعیات، استاد بی‌بدیلِ فلسفهٔ طبیعی (مادی)، ریاضیات، منطق و متافیزیک، مثلث خیام-پاسکال، چهارضلعی خیام-ساکری تأثیرپذیرفته از اقلیدس، ابن سینا، محمد بن موسی خوارزمی و آپولونیوس تأثیرگذاشته بر خواجه نصیرالدین طوسی، خازنی، نظامی عروضی، حافظ، صادق هدایت، آندره ژید، جان والیس، جیرولامو ساکری، ادوارد فیتزجرالد، موریس بوشور، آنری کزلیس، ژان شاپلن، امین معلوف پدر و مادر ابراهیم خیام نیشابوری (پدر) یکی از برجسته‌ترین کارهای وی را می‌توان سروسامان دادن و سرپرستی محاسبات گاه‌شماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام‌الملک، که در دورهٔ پادشاهی ملک‌شاه سلجوقی (۴۲۶–۴۹۰ هجری قمری) بود، دانست؛ محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از گاه‌شماری میلادی دارد. وی در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. نقش خیام در حل معادلات درجهٔ سوم و مطالعاتش دربارهٔ اصل پنجم اقلیدس نام او را به‌عنوان ریاضی‌دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده‌است. نوپیدا کردن نظریه‌ای دربارهٔ نسبت‌های هم‌ارز با نظریهٔ اقلیدس نیز از مهم‌ترین کارهای اوست. شماری از تذکره‌نویسان، خیام را شاگرد ابن‌سینا و شماری نیز او را شاگرد امام موفق نیشابوری خوانده‌اند. صحت این فرضیه که خیام شاگرد ابن‌سینا بوده‌است، بسیار دور از ذهن می‌نماید، زیرا از دیدِ زمانی با هم تفاوت زیادی داشته‌اند. خیام در جایی ابن‌سینا را استاد خود می‌داند، ولی این استادی ابن‌سینا، جنبهٔ معنوی دارد. (برگرفته از ویکی پدیا دانشنامه آزاد) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
141
2
اشخاصی که از عزت نفس پایین تری برخوردار هستند اغلب بیشتر دیگران را تحقیر می‌کنند ! چرا که با تحقیر کردن دیگران سعی در تقویت عزت نفس خود داشته و بدین شکل در خود اعتماد به نفس ایجاد می‌کنند! 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
111
4
نوروز بمانید که ایام شمایید آغاز شمایید و سرانجام شمایید. 🌿🌾🍁🌻🍁🌾🌿 نوروز بمانید که ایّام شمایید  آغاز شمایید و سرانجام شمایید آن صبح نخستین بهاری که به شادی می آورد از چلچله پیغام، شمایید آن دشت طراوت زده آن جنگل هشیار  آن گنبد گردننده ی آرام شمایید خورشید گر از بام فلک عشق فشاند خورشید شما ، عشق شما ، بام شمایید نوروز کهنسال کجا غیر شما بود؟ اسطوره ی جمشید و جم و جام شمایید عشق از نفس گرم شما تازه کند جان  افسانه ی بهرام و گل اندام شمایید هم آینه ی مهر و هم آتشکده ی عشق هم صاعقه ی خشم ِ بهنگام شمایید امروز اگر می چمد ابلیس، غمی نیست  در فنّ کمین حوصله ی دام شمایید گیرم که سحر رفته و شب دور و دراز است در کوچه ی خاموش زمان، گام شمایید ایّام به دیدار شمایند مبارک  نوروز بمانید که ایّام شمایید 📚 پیرایه یغمایی 📚 💠 💠 🌸🌻🌹🌷🌹🌻🌸
ادامه مطلب ...
132
3
تا چه دوزخ‌خوست محمود ای عجب که مثل گشتست در ویل و کرب من همی‌لرزیدمی از بیم تو غافل از اکرام و از تعظیم تو (دفتر ششم مثنوی معنوی مولوی) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
93
1
(برگرفته از کانال شمس و مولانا)
89
0
مارگیری در یک هوای سرد و زمستانی  برای گرفتن مار به کوهستان می رود  در ضمن جست وجو ناگهان به یک مارِ عظیم الجنه  مُرده و یخ زده بر می خورَد.  بطوری که  وی از هیبتِ مار ،وحشت می کند .  مارگیر ،مار ،را برداشته و با سختی و زحمت بسیار  با خود به شهر بغداد  می بَرَد . مردم از دیدنِ این مار بزرگ   مبهوط و شگفت زده شده و مارگیر  پیوسته لاف می زند که من با چه زحمت و سختی و مهارتی این مار غول آسا را شکار کرده ام . جمعی از مردم و مارگیر ،آن مار را مُرده  می پنداشتند ،در حالی که  به واقع ،مار زنده بود  ولی از شدَّتِ سرما  بی حرکت مانده بود . به قولِ مولوی:> او ز سرماها و برف افسرده بود / زنده بود و شکلِ مرده می نمود < مار گیر ،مار را در کنارِ رودِ دجله ،در میدانی گذاشت تا معرکه بگیرد و از این طریق پولی از مردم وصول کند . خبر این معرکه گیری در شهر بغداد غلغله بر پا کرد ،مردم به یکدیگر اطلاع می دادند که مارگیری ،اژدهایی آورده  که کسی تا کنون نظیر آن را  ندیده است  هزاران نفر جمع شدند و باصطلاح کارِ مرد مارگیر سکه شد . در حالی که مار را در پارچه ای پیچیده و برای احتیاط طنابی محکم  به دورِ آن بسته بود ،  از زمانی که مار را گرفته بود تا این زمان که مردم جمع شده بودند ،مدتی گذشته و  آفتابِ داغ و سوزنده برتن یخ زده ی مار تابیده بود به نحوی که تنِ به ظاهر مرده ی مار ، گرم شده و به حرکت و جنبش  افتاد.  مردم از حرکتِ مار حیرت کردند و به تدریج این حیرت به هراس تبدیل شد  لذا پا به فرار گذاشتند . مار یا اژدها هم ، یکایک بندهای طنابی را که به دور او پیچیده و بسته شده بود باز کردو به حرکت افتاد . وبا هر حرکت تعدادی از مردم  را به کامِ خود می کشید و  می کُشت . مارگیر که در گوشه ای  مبهوت پناه گرفته واز ترس خُشک شده بود با خود می گفت:" چه غلطی کردم که این هیولا را با خودم به شهر آوردم. ودر این فکر بود که اژدها  حمله کرد  واو را بلعید. سپس خودرا به ستونی پیچید و فشاری به خود آورد و استخوان های همه ی آنهایی را که بلعیده بود دَرهَم شکست. خویش را بر اُستونی پیچید و بست استخوان خورده را درهم شکست مولوی مارگیر از بهر حیرانیِ خلق .مارگیرد  اینت نادانی خلق آدمی کوهی است چون مفتون شود کوه اندر مار چون حیران شود ؟! خویشتن نشناخت‌ مسکین آدمی از فزونی آمد و شد در کمی صد هزاران مار و کُه( کوه ) حیرانِ اوست او چرا حیران شده است و ماردوست!! بیشتر مردم عاشق لذت های فوری و بالفعل هستند و میل چندانی برای دستیابی به اهداف ارجمند اما پر مشقّت و زحمت ندارند .اکثریت آدمیان به کارهای ساده سرگرم کننده  متمایل بوده و اهل تفکر و تأمل سازنده نیستند. در این حکایت ( مارگیر و اژدها ) مولوی  می گوید که با ورودِ مارگیر به شهر، صدها هزار تن  یاوه گوی سطحی نگر برای امری بیهوده گِردِ مارگیر جمع شدند  و مردِ مارگیر ا  با  استفاده از جهل و نادانی  مردم از احساسات آنان سوء استفاده می کند .  جامعه ای که به جای بهره گیری از لحظه های زندگی برای فهمِ سخنان نغز متفکران شان،  از طریق خواندن کتاب‌های  آموزنده ی  دینی و عرفانی و  فلسفی و ادبی و تاریخی  علمی  آنان ، همواره در پیِ دیدن و شنیدن حرف ها و ادعا های جلب کننده ولی بی محتوا هستند بدون تردید رنگِ خوشبختی نخواهند دید .  و همواره در رنج و سختی خواهند بود . مردمی که از اندیشمندانِ خود نیاموزند و قدرِ یافته ها و پژوهش های گرانبهایِ معرفتی و معنوی آنان را ندانند _ به عبارتی آنان را تنها بگذارند_ نمی توانند از زندگی خوبی بهره مند شوند.  . مثلا ذوالنون مصری ، عارف نامدار قرن سوم هجری ،شخصیت ارجمندی که از کرامات و احوالات معنوی بر خورداربود واولین کسی است که رمز و اشارات را به حوزه ی تجربه های عرفانی آورد. ذوالنون مصری به علت فهم عمیقی که از جهان و انسان به دست آورده بود ،بسیار کوشید تا مردم را از آموخته ها و دریافت های خود آگاه کند . و آنان را از  باور های ساده و سطحی وبی پایه نجات دهد .  اما او بر خلاف مارگیر که در دلربایی   موفق  بود ،توفیق نیافت.  و از طرف بسیاری از مردم نادان و سطحی نگر ، مورد بی مهری قرار گرفت  به جنون متهم شد . وبه این ترتیب مجبور شد در انزوا بماند و گوشه گیرشود.  وکسی از دانش و معرفت او بهره نگیرَد . چرا مردم نمی توانستند ذو النون را تحمل  کنند ، زیرا دعوت به خدا و حقیقت می کرد دعوت به آموختن  و سخن از خود شناسی می زد . که برای عوام جذابیت خاصی نداشت. از طرفی ذوالنون افکار افراد سطحی را به نقد می کشید وبه پیراستن اذهان آنان از علف های هرزِ باور های نادرست می پرداخت .  ولی مردم عادی وعامی از او قدردانی نکردند. و تنهایش گذاشتند . اینچنین است که همیشه انسان های فرزانه و فرهیخته ، در میان عوام تنها مانده اند   . سینه مالا مالِ درد است ای دریغا  مرهمی دل ز تنهایی به جان آمد خدارا همدمی (حافظ)
ادامه مطلب ...
103
2
🌹 معیار صادقانه بودن اخلاق شخص، اخلاق او با خانواده‌اش است، زیرا هر کس می‌تواند در برابر دیگران خودش را خلاف آنچه هست نشان دهد، اما اخلاق عادی و همیشگی‌اش را نمی‌تواند پنهان کند. حضرت پیامبر صلوات الله علیه و آله و سلم فرمودند: «بهترینِ شما کسی است که با خانواده‌ی خود بهترین باشد». (استاد عبدالعزیز طریفی) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
107
2
مولوی*مثنوی معنوی*دفتر پنجم*بخش ۹۱ - یافته شدن گوهر و حلالی خواستن حاجبکان و کنیزکان شاه‌زاده از نصوح بعد از آن خوفی هلاک جان بده مژده‌ها آمد که اینک گم شده بانگ آمد ناگهان که رفت بیم یافت شد گم گشته آن در یتیم یافت شد واندر فرح در بافتیم مژدگانی ده که گوهر یافتیم از غریو و نعره و دستک زدن پر شده حمام قد زال الحزن آن نصوح رفته باز آمد به خویش دید چشمش تابش صد روز بیش می حلالی خواست از وی هر کسی بوسه می‌دادند بر دستش بسی بد گمان بردیم و کن ما را حلال گوشت تو خوردیم اندر قیل و قال زانک ظن جمله بر وی بیش بود زانک در قربت ز جمله پیش بود خاص دلاکش بد و محرم نصوح بلک هم‌چون دو تنی یک گشته روح گوهر ار بردست او بردست و بس زو ملازم‌تر به خاتون نیست کس اول او را خواست جستن در نبرد بهر حرمت داشتش تاخیر کرد تا بود کان را بیندازد به جا اندرین مهلت رهاند خویش را این حلالیها ازو می‌خواستند وز برای عذر برمی‌خاستند گفت بد فضل خدای دادگر ورنه زآنچم گفته شد هستم بتر چه حلالی خواست می‌باید ز من که منم مجرم‌تر اهل زمن آنچ گفتندم ز بد از صد یکیست بر من این کشفست ار کس را شکیست کس چه می‌داند ز من جز اندکی از هزاران جرم و بد فعلم یکی من همی دانم و آن ستار من جرمها و زشتی کردار من اول ابلیسی مرا استاد بود بعد از آن ابلیس پیشم باد بود حق بدید آن جمله را نادیده کرد تا نگردم در فضیحت روی‌زرد باز رحمت پوستین دوزیم کرد توبهٔ شیرین چو جان روزیم کرد هر چه کردم جمله ناکرده گرفت طاعت ناکرده آورده گرفت هم‌چو سرو و سوسنم آزاد کرد هم‌چو بخت و دولتم دلشاد کرد نام من در نامهٔ پاکان نوشت دوزخی بودم ببخشیدم بهشت آه کردم چون رسن شد آه من گشت آویزان رسن در چاه من آن رسن بگرفتم و بیرون شدم شاد و زفت و فربه و گلگون شدم در بن چاهی همی‌بودم زبون در همه عالم نمی‌گنجم کنون آفرینها بر تو بادا ای خدا ناگهان کردی مرا از غم جدا گر سر هر موی من یابد زبان شکرهای تو نیاید در بیان می‌زنم نعره درین روضه و عیون خلق را یا لیت قومی یعلمون 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
122
0
●‏ ‎بیشتر رسن‌ها را روزی كسانی که شايد خود ته چاه زندانی بوده‌اند بافته‌اند... مقاوم باشید و صبور! ○ چه زيبا مولانا ، قبل از هايدگر اين تعابير را در قالب شعر درآورد: آه کردم چون رَسَن شد آهِ من گشت آویزان رَسَن در چاهِ من آن رَسَن بگرفتم و بیرون شدم شاد و زَفت و فربه و گُلگُون شدم در بن چاهی همی‌بودم زبون در همه عالم نمی‌گنجم کنون آفرینها بر تو بادا ای خدا ناگهان کردی مرا از غم جدا گر سر هر موی من یابد زبان شکرهای تو نیاید در بیان 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
98
0
📚اصل بقای سختی📚 ■ مارتين هایدگر فیلسوف معاصر آلماني می گوید: ‌‎اگر بخواهم با شما رو راست باشم باید بگویم که زندگی به شکل گُریز ناپذیری سخت است و این ربطی به جایی که هستید و جوری که زندگی می‌کنید ندارد. ‌‎من به آن می‌گويم: "اصل بقای سختی". □‌‎یعنی سختی از شکلی به شکل دیگر تبدیل می‌شود ولی نابود نمی‌شود. ‌‎برای همین هم، در غرب در يک زندگیِ خیلی خوب و عادی، جایی که هیچ کسی به هیچ کسی به خاطر عقایدش شلیک نمی‌کند و همه چیز آرام است؛ آدمهای زیادی مُشت مشت قرص ضد افسردگی می‌خورند که بتوانند خودشان را هر روز صبح از داخل رختخواب بکشند بیرون! اينجا هم فراوانند آدم‌های پُف کرده، آدم‌های بد حال، آدم های روی لبه... ●‏ ‎خیلی‌ها معتقدند که پیشرفت تکنولوژی، اینترنت، نخودفرنگیِ غیر ارگانیک و گِلوتِن، ما‌ها را اینجوری کرده و قدیم‌ها مردم خوشبخت‌تر بودند. من می‌گويم بشنوید ولی باور نکنید. ○‏ ‎حتی هزار‌ها سال پیش شاهزاده‌‌ای هندی به نام سیزارتا یا همان بودا از قصر بلورين خود گريخت تا مفهوم زندگي را بيابد و در آخر گفت: "زندگی رنج است"؛ رنج، یا به زبان بودا "دوکا"... ■‏ ‎هایدگر خود اين مفهوم را به نحو ديگري بيان می‌كند: "اضطراب وجودی" و اضافه می‌کند: ‌‎اینها را نگفتم که ناامیدتان کنم. چیزهای خوب و دلنشین هم در دنیا کم نیست كه هر وقت داشتید در چاه غم فرو می‌رفتید از آنها در راه کمک بگیرید و مثل "رَسَن"( علف های بلند ) به آن چنگ بیندازید و بياييد بیرون! □‏ ‎یکی از این "رَسَن"‌ها؛ موسیقی است. ‌‎اگر می‌توانيد سازی بزنید؛ اگر نتوانستید به آن گوش کنید. ‌‎وقت‌هایی که شاد هستید، موسیقی گوش کنید و وقتهایی که غمگین بودید بیشتر موسیقی گوش کنید. آنجا که از هر حرکتی عاجز ماندید؛ حرکات موزون انجام دهید ، بهترین و مفید‌ترین کاری است که می‌توانید برای روحتان بکنید. ●‏ ‎هر جا ریتمی شنیدید که می‌شود با آن هم آهنگ شد ، خودتان را تکان بدهید، حتی اگر ریتم چکیدن قطره‌های آب از شیروانی باشد. (سماع از نظر علمی، هم ارتعاش شدن با جریان هستی است،...) ○‏ ‎راستی اگر صدای خوبی داشتید موقع رقص و سماع (حرکات موزون) یک کم هم آواز بخوانید، اما اگر نداشتید هم مهم نیست. ■‏ ‎چیز دیگری که می‌توانید انجام دهيد کتاب خواندن است. ‌‎خواندن کتاب به شما کمک می‌کند در عالَم تصور، زندگی‌های دیگری را که هیچ وقت نمی‌توانستید آنها را عملا تجربه کنید را تجربه کنید. □‏ ‎فیلم هم همین کار را در ابعاد دیگری می‌کند اما کتاب همیشه یک سر و گردن بالا‌تر از فیلم است، چون قوهٔ تخیلتان رو به کار می‌گیرد و به تجربيات ذهنی عمیق تری دست خواهيد يافت. ● تا می‌توانيد کتاب بخوانید. وسط خواندن انواع کتابها حتما چند صفحه هم برای مطالعه در مورد ستاره‌ها و کهکشان‌ها وقت بگذارید، چون کمکتان می‌کند که ابعاد چیز‌ها را بهتر درک کنید و یادتان نرود که در کل هستی در كجا ایستاده‌اید. ○‏ ‎برای همین، قدیم‌ها بیشتر فیلسوف‌ها، ستاره‌شناس هم بودند. شاید نخواهید یا نتوانید منجم بشوید، ولی همیشه می‌توانید وقت‌هایی که غمگین هستید به آسمان نگاه کنید و ببینید که غم‌هایتان در برابر عظمت کهکشان چقدر کوچک است... ■‌‎"رَسَن" ‌های دیگری هم هست؛ چیزهایی مثل نقاشی کردن، عکاسی، کاشتن یک درخت؛ آشپزی با ادویه‌های جدید، سفر کردن، حرکت... ‌‎ما برای نشستن خلق نشده‌ایم. صندلی یکی از خطرناک‌ترین اختراعات بشریست. □ به جای نشستن قدم بزنید؛ بدوید، شنا کنید.اگر مجبور شدید بنشینید برای خودتان، همنشین‌هایی پیدا کنید و از مصاحبتشان لذت ببرید. ‌‎دایرهٔ دوستانتان را به آدم‌های اطراف خود محدود نکنید. ● در ضمن، شما می‌توانید تقریباً با همهٔ موجودات زندهٔ دنیا دوست شويد؛ ‌‎گل‌ها، علف‌ها، ماهی‌ها، پرنده‌ها، و بله حتی گربه‌ها. حیوان‌ها گاهی حتی از آدم‌ها هم دوست‌های بهتری می‌شوند. ○‏ ‎در زندگی چاه غم زیاد است ولی رَسن هم هست؛ سَرِ رَسَن‌ها را ول نکنید. ‌‎اما مراقب باشید که به رسن‌های پوسیده مثل الکل، دود، پول و حتی غرور و موفقیت آویزان نشوید، چون نه تنها از داخل چاه بیرونتان نمی‌آورند بلكه بدتر ولتان می كنند ته چاه! ■‏ ‎بِگَرديد و رسن هاي خودتان را پیدا کنید و اگر نتوانستید پیدایشان کنید؛ "ببافیدشان". ‌‎آدمهای انگشت شماری "رسن بافی" بلدند؛ ‌‎دانشمند‌ها، کاشفها، مربی‌های فوتبال، کمدین‌ها، و هنرمندها همه رسن باف هستند و با رسن‌هایی كه می‌بافند آدمهای دیگر هم می‌توانند سَرشان را بگیرند و با آن از داخل چاه بیایند بيرون! □‏ ‎اگر ما امروز از سیاه سرفه نمی‌میریم برای این است که "رسني"را گرفته‌ايم که لویی پاستور سالها پیش بافته است. ‌‎"سمفونی شماره پنج" رَسَني است که بتهوون با نُت‌ها به هم پیوند زده است. ‌‎"صد سال تنهایی" رسنی است که گابريل مارکز با کلمه و خیال به هم بافته است. (برگرفته از پیام های کاربران تلگرام) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
92
1
کانون و مرکز سطحی زلزله
68
0
با پیاده سازی زلزله‌های گذشته، مشاهده میشود که اغلب زلزله‌های جهان، منطبق بر مرز صفحات کره می­باشند. یعنی با جابجائی صفحات نسبت به هم، انرژی این جابجائی بدلیل وجود اصطکاک بین صفحات، ذخیره میگردد و لحظه­ای که این مقدار انرژی برای غلبه بر نیروی اصطکاک سنگ‌ها کافی بود، بصورت ناگهانی آزاد می­شود. علاوه بر این پدیده، عوامل مختلف دیگری نیز باعث ایجاد لرزش در زمین می­گردند
69
0
1963-98 نقشه مراکز زلزله های ثبت شده در طی سالهای ۱۹۶۳ تا ۱۹۹۸ کره زمین
68
0
 مولوی زلزله را جزیی جدایی نشدنی از فرایند طبیعی همانند گردش زمین به دور خورشید می داند.  به عنوان مثال در ابیات زیر که فقط قسمتی از شعری کامل است زلزله از ویژگی های جدایی ناپذیر زمین ذکر شده است:  طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را لابه گری می‌کنمت راه تو زن قافله را مست و خوش و شاد توام حامله داد توام حامله گر بار نهد جرم منه حامله را هیچ فلک دفع کند از سر خود دور سفر هیچ زمین دفع کند از تن خود زلزله را 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹 زلزله، لرزشهاى قوى و ضعيف در پوسته زمين ناشى از نيروهاى درونى آن. علاوه بر واژه عربى زلزله، در فارسى واژه زمين لرزه و نيز در پهلوى و فارسى، بومَهَن/ بومهين به اين معنى به كار رفته اند. بخش مهمى از قلمرو اسلامى بر روى كمربند بزرگ زلزله با نام آلپ ـ هيمالايا قرار دارد كه از كوههاى آلپ شروع مى شود و از طريق درياى اژه، آناتولى، زاگرس، مكران، آسياى ميانه، و افغانستان به رشته كوههاى هيمالايا و اندونزى، و استان سين كيانگ (تركستان شرقى) در چين و درنهايت به اقيانوس آرام و ژاپن مى رسد. 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
76
0
بیش از ۲۰۰۰ سال قبل، ارسطو  (فیلسوف یونانی) فکر میکرد که علت زلزله ها گازهایی هستند که در غارهای زیر سطح زمین محبوسند. او معتقد بود در اثر گرما این گازها منبسط میشوند و به دیواره های غارها فشار آورده و آنها را به حرکت درمی آورند و باعث زلزله می شوند! (این نظریه امروز مورد قبول متخصصان زمین شناسی نمی باشد!)
76
0
نزد آنکس که نداند عقلش این زلزله هست از بخارات زمین (مولانا) هیچ فلک دفع کند از سر خود دور سفر هیچ زمین دفع کند از تن خود زلزله را (مولانا) هر که صحرایی بود ایمن بود از زلزله هر که دریایی بود کی غم خورد از جامه کن (مولانا) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹 چندان که زمیست مرز بر مرز خاکیست نهاده درز بر درز گه زلزله گاه سیل خیزد زین ساید خاک و زان بریزد چون زلزله ریزد آب ساید درزی زخریطه واگشاید وان درز به صدمه‌های ایام وادی کده‌ای شود سرانجام جوئی که درین گل خرابست خاریده باد و چاک آبست از کوی زمین چو بگذری باز ابر و فلک است در تک و تاز (نظامی) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
85
1
هر جوهر فردکو بسیط است میلش به ولایت محیط است گردون که محیط هفت موج است چندان که همی‌رود در اوج است گر در افق است و گر در اعلاست هرجا که رود به سوی بالاست زآنجا که جهان خرامی اوست بالائی او تمامی اوست بالا طلبان که اوج جویند بالای فلک جز این نگویند نز علم فلک گره گشائیست خود در همه علم روشنائیست گرمایه جویست ور پشیزی از چار گهر در اوست چیزی اما نتوان نهفت آن جست کین دانه در آب و خاک چون رست گرمایه زمین بدو رساند بخشیدن صورتش چه داند وآنجا که زمین به زیر پی‌بود در دانه جمال خوشه کی بود گیرم که ز دانه خوشه خیزد در قالب صورتش که ریزد در پرده این خیال گردان آخر سببی است حال گردان نزدیک تو آن سبب چه چیز است بنمای که این سخن عزیز است داننده هر آن سبب که بیند داند که مسبب آفریند زنهار نظامیا در این سیر پابست مشو به دام این دیر (نظامی) 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
76
1
نظامی*خمسه*لیلی و مجنون*بخش ۳ - برهان قاطع در حدوث آفرینش در نوبت بار عام دادن باید همه شهر جام دادن فیاضه ابر جود گشتن ریحان همه وجود گشتن باریدن بی‌دریغ چون مل خندیدن بی‌نقاب چون گل هرجای چو آفتاب راندن در راه ببدره زر فشاندن دادن همه را به بخشش عام وامی و حلال کردن آن وام پرسیدن هر که در جهان هست کز فاقه روزگار چون رست گفتن سخنی که کار بندد زان قطره چو غنچه باز خندد من کین شکرم در آستین است ریزم که حریف نازنین است بر جمله جهان فشانم این نوش فرزند عزیز خود کند گوش من بر همه تن شوم غذاساز خود قسم جگر بدو رسد باز ای ناظر نقش آفرینش بر دار خلل ز راه بینش در راه تو هر کرا وجودیست مشغول پرستش و سجودیست بر طبل تهی مزن جرس را بیکار مدان نوای کس را هر ذره که هست اگر غباریست در پرده مملکت بکاریست این هفت حصار برکشیده بر هزل نباشد آفریده وین هفت رواق زیر پرده آخر به گزاف نیست کرده کار من و تو بدین درازی کوتاه کنم که نیست بازی دیباچه ما که در نورد است نز بهر هوی و خواب و خورد است از خواب و خورش به اربتابی کین در همه گاو و خر بیابی زان مایه که طبعها سرشتند ما را ورقی دگر نوشتند تا در نگریم و راز جوئیم سررشته کار باز جوئیم بینیم زمین و آسمان را جوئیم یکایک این و آن را کاین کار و کیائی از پی چیست او کیست کیای کار او کیست هر خط که برین ورق کشید است شک نیست در آنکه آفرید است بر هر چه نشانه طرازیست ترتیب گواه کار سازیست سوگند دهم بدان خدایت کین نکته به دوست رهنمایت کان آینه در جهان که دید است کاول نه به صیقلی رسید است بی‌صیقلی آینه محال است هردم که جز این زنی وبال است در هر چه نظر کنی به تحقیق آراسته کن نظر به توفیق منگر که چگونه آفریده است کان دیده‌وری ورای دیده است بنگر که ز خود چگونه برخاست وآن وضع به خود چگونه شد راست تا بر تو به قطع لازم آید کان از دگری ملازم آید چون رسم حواله شد برسام رستی تو ز جهل و من ز دشنام هر نقش بدیع کایدت پیش جز مبدع او در او میندیش زین هفت پرند پرنیان رنگ گر پای برون نهی خوری سنگ پنداشتی این پرند پوشی معلوم تو گردد ار بکوشی سررشته راز آفرینش دیدن نتوان به چشم بینش این رشته قضا نه آنچنان تافت کورا سررشته وا توان یافت سررشته قدرت خدائی بر کس نکند گره گشائی عاجز همه عاقلان و شیدا کین رقعه چگونه کرد پیدا گرداند کس که چون جهان کرد ممکن که تواند آنچنان کرد چون وضع جهان ز ما محالست چونیش برون‌تر از خیالست در پرده راز آسمانی سریست ز چشم ما نهانی چندانکه جنیبه رانم آنجا پی برد نمی‌توانم آنجا در تخته هیکل رقومی خواندم همه نسخه نجومی بر هر چه از آن برون کشیدم آرام گهی درون ندیدم دانم که هر آنچه ساز کردند بر تعبیه‌ایش باز کردند هرچ آن نظری در او توان بست پوشیده خزینه‌ای در آن هست آن کن که کلید آن خزینه پولاد بود نه آبگینه تا چون به خزینه در شتابی شربت طلبی نه زهر یابی پیرامن هر چه ناپدیدست جدول کش خود خطی کشیدست وآن خط که ز اوج بر گذشته عطفیست به میل بازگشته کاندیشه چو سر به خط رساند جز باز پس آمدن نداند پرگار چو طوف ساز گردد در گام نخست باز گردد این حلقه که گرد خانه بستند از بهر چنین بهانه بستند تا هر که ز حلقه بر کند سر سرگشته شود چو حلقه بر در در سلسله فلک مزن دست کین سلسله را هم آخری هست گر حکم طبایع است بگذار کو نیز رسد به آخر کار بیرون‌تر ازین حواله گاهیست کانجا به طریق عجز راهیست زان پرده نسیم ده نفس را کو پرده کژ نداد کس را این هفت فلک به پرده سازی هست از جهت خیال بازی زین پرده ترانه ساخت نتوان واین پرده به خود شناخت نتوان گر پرده شناس ازین قیاسی هم پرده خود نمی‌شناسی گر باربدی به لحن و آواز بی‌پرده مزن دمی بر این ساز با پرده دریدگان خودبین در خلوت هیچ پرده منشین آن پرده طلب که چون نظامی معروف شوی به نیکنامی تا چند زمین نهاد بودن سیلی خود خاک و باد بودن چون باد دویدن از پی خاک مشغول شدن به خار و خاشاک بادی که وکیل خرج خاکست فراش گریوه مغاکست بستاند ازین بدان سپارد گه مایه برد گهی بیارد چندان که زمیست مرز بر مرز خاکیست نهاده درز بر درز گه زلزله گاه سیل خیزد زین ساید خاک و زان بریزد چون زلزله ریزد آب ساید درزی زخریطه واگشاید وان درز به صدمه‌های ایام وادی کده‌ای شود سرانجام جوئی که درین گل خرابست خاریده باد و چاک آبست از کوی زمین چو بگذری باز ابر و فلک است در تک و تاز هر یک به میانه دگر شرط افتاده به شکل گوی در خرط این شکل کری نه در زمین است هر خط که به گرد او چنین است هر دود کزین مغاک خیزد تا یک دو سه نیزه بر ستیزد وآنگه به طریق میل ناکی گردد به طواف دیر خاکی ابری که برآید از بیابان تا مصعد خود شود شتابان بر اوج صعود خود بکوشد از حد صعود بر نجوشد او نیز طواف دیر گیرد از دایره میل می‌پذیرد بینیش چو خیمه ایستاده سر بر افق زمین نهاده تا در نگری به کوچ و خیلش دانی که به دایره است میلش 👇👇
ادامه مطلب ...
75
1
زمین خوش است و زمان خوش، در این هوای بهاری هزار چشمه ی جوشان، ز هر کران شده جاری نهاده لاله به سر جام سرخ لاله عذاری رسد ز سوی گلستان، سرود سبز قناری به پاست،مجلس شادی به افتخار نزاری خوش آمدید حلا، سالکان وادی عرفان رها ز بند بلا، روحتان، کبوتر ایوان جدا ز حول و ولا، جامتان، ز رحمت رحمان زنید جمله صلا، ای سخنوران سخندان که بوستان سخن، گشته، نغمه سار نزاری چه مجلسی، چه صفایی، چه جلوه ای، چه جلایی! چه نغمه ای، چه نوایی، چه شور و حال و هوایی ز عاشقان ولایی، ز هر سریست صدایی چه رونقی چه غنایی، چه مجمع الادبایی خوش است، بزم ادب، چونکه در دیار نزاری غزلسرای زمانها، شکوه نام و نشانها صفای روح و روانها، دلیل خط امانها بود امیر لسانها، ز شعر شادی جانها کلام او به کرانها، شده چو نقد زبانها که شد تفاخر تاریخ،اعتبار نزاری خوشا به نقد کلامش، خوشا شکوه مقامش خوشا به طبع عظامش، خوشا به نظم و نظامش شراب شعر به کامش، چنانکه جرعه ی جامش خوشا به رفعت نامش، خوشا به عزت عامش خوشا به شوکت اشعار ماندگار نزاری ز طبع او که درخشید، شعرهای گل افشان دلش ز پرتو خورشید، شد چو آیینه رخشان ز نوش جرعه ی توحید، شد چو ساغر جوشان درون خویش، خروشید همچو سیل خروشان که شد صدای سخن، یاد و یادگار نزاری روانشاد استاد غلامحسین یوسفی (ناقوس) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
65
3
74
2
76
2
غزل شمارهٔ ۱۳۹۸ دیوان شمس مولانا جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم راه تو دیدم پس از این همره ایشان نشوم ای که تو شاه چمنی سیرکن صد چو منی چشم و دلم سیر کنی سخره این خوان نشوم کعبه چو آمد سوی من جانب کعبه نروم ماه من آمد به زمین قاصد کیوان نشوم فربه و پرباد توام مست و خوش و شاد توام بنده و آزاد توام بنده شیطان نشوم شاه زمینی و زمان همچو خرد فاش و نهان پیش تو ای جان و جهان جمله چرا جان نشوم 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
85
2
ما ز بالاییم و بالا می‌رویم ما ز دریاییم و دریا می‌رویم ما از آنجا و از اینجا نیستیم ما ز بیجاییم و بیجا می‌رویم ناقوس عروج ملکوتی ناقوس شعر و ادب دیارمان، استاد شادروان غلامحسین یوسفی به صدا درآمد و طنین خبر درگذشت دردآلود و غمبار این شاعر دلسوخته همه جا پیچید. باری استاد ناقوس از تبار عاشقان و قلندرانی بود که عمر گران‌مایه‌اش را صرف معلمی و شاعری کرد که حاصل آن تربیت شاگردان و شاعرانی شد که هر کدام از آنها اینک خود از شاعران نامدار دیارمان هستند. ناقوس فرزند خصال خویشتن بود. او به معنای واقعی کلمه شاعر بود. عشق و معرفتی که از آن دم می‌زد زاییده‌ی شعر او نبود بلکه شعرش زاییده‌ی نفس پاک و معرفت او بود. اینک ناقوس در بین ما نیست؛ اما چه باک که او عاشق بود و عاشقان نمی‌میرند. او در تمام عمرش صدای سخن عشق سرداد و بهترین یادگار را از خود در این گنبد دوار بجا گذاشت. خداوند او را رحمت کناد و به بستگان، دوستان و شاگردانش اجر و صبر ارزانی داراد. هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده‌ی عالم دوام ما 📚پیام جناب استاد دکتر محمد بهنام فر به مناسبت درگذشت شاعر گرانمایه استاد غلامحسین یوسفی (ناقوس)📚 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
96
2
76
1
مولوی*مثنوی معنوی*دفتر سوم*بخش ۲۲۲ جذب معشوق عاشق را من حیث لا یعمله العاشق و لا یرجوه و لا یخطر بباله و لا یظهر من ذلک الجذب اثر فی العاشق الا الخوف الممزوج بالیاس مع دوام الطلب آمدیم اینجا که در صدر جهان گر نبودی جذب آن عاشق نهان ناشکیباکی بدی او از فراق کی دوان باز آمدی سوی وثاق میل معشوقان نهانست و ستیر میل عاشق با دو صد طبل و نفیر یک حکایت هست اینجا ز اعتبار لیک عاجز شد بخاری ز انتظار ترک آن کردیم کو در جست و جوست تاکه پیش از مرگ بیند روی دوست تا رهد از مرگ تا یابد نجات زانک دید دوستست آب حیات هر که دید او نباشد دفع مرگ دوست نبود که نه میوه‌ستش نه برگ کار آن کارست ای مشتاق مست کاندر آن کار ار رسد مرگت خوشست شد نشان صدق ایمان ای جوان آنک آید خوش ترا مرگ اندر آن گر نشد ایمان تو ای جان چنین نیست کامل رو بجو اکمال دین هر که اندر کار تو شد مرگ‌دوست بر دل تو بی کراهت دوست اوست چون کراهت رفت آن خود مرگ نیست صورت مرگست و نقلان کردنیست چون کراهت رفت مردن نفع شد پس درست آید که مردن دفع شد دوست حقست و کسی کش گفت او که توی آن من و من آن تو گوش دار اکنون که عاشق می‌رسد بسته عشق او را به حبل من مسد چون بدید او چهرهٔ صدر جهان گوییا پریدش از تن مرغ جان همچو چوب خشک افتاد آن تنش سرد شد از فرق جان تا ناخنش هرچه کردند از بخور و از گلاب نه بجنبید و نه آمد در خطاب شاه چون دید آن مزعفر روی او پس فرود آمد ز مرکب سوی او گفت عاشق دوست می‌جوید بتفت چونک معشوق آمد آن عاشق برفت عاشق حقی و حق آنست کو چون بیاید نبود از تو تای مو صد چو تو فانیست پیش آن نظر عاشقی بر نفی خود خواجه مگر سایه‌ای و عاشقی بر آفتاب شمس آید سایه لا گردد شتاب 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
ادامه مطلب ...
122
0
همچو نیلوفر برو زین طرف جو همچو مستسقی حریص و مرگ‌جو مرگ او آبست و او جویای آب می‌خورد والله اعلم بالصواب ای فسرده عاشق ننگین نمد کو ز بیم جان ز جانان می‌رمد سوی تیغ عشقش ای ننگ زنان صد هزاران جان نگر دستک‌زنان جوی دیدی کوزه اندر جوی ریز آب را از جوی کی باشد گریز آب کوزه چون در آب جو شود محو گردد در وی و جو او شود وصف او فانی شد و ذاتش بقا زین سپس نه کم شود نه بدلقا خویش را بر نخل او آویختم عذر آن را که ازو بگریختم (دفتر سوم‌ مثنوی معنوی مولوی) 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
102
0
مولوی*مثنوی معنوی*دفتر سوم*بخش ۱۳۷ - مکرر کردن قوم اعتراض ترجیه بر انبیا علیهم‌السلام قوم گفتند از شما سعد خودیت نحس مایید و ضدیت و مرتدیت جان ما فارغ بد از اندیشه‌ها در غم افکندید ما را و عنا ذوق جمعیت که بود و اتفاق شد ز فال زشتتان صد افتراق طوطی نقل شکر بودیم ما مرغ مرگ‌اندیش گشتیم از شما هر کجا افسانهٔ غم‌گستریست هر کجا آوازهٔ مستنکریست هر کجا اندر جهان فال بذست هر کجا مسخی نکالی ماخذست در مثال قصه و فال شماست در غم‌انگیزی شما را مشتهاست 💠 💠 🌹🌷🌸🍁🌻🍁🌸🌷🌹
120
1
Last updated: ۱۰.۱۱.۲۲
Privacy Policy Telemetrio