cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

پـَஜـــریــشانـے

Publicaciones publicitarias
563
Suscriptores
+324 horas
-57 días
+6730 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

جز تو هیچ‌ چیز و هیچ‌کس دو جا و یکی نیست. هم‌زمان فرسنگ‌ها از من‌ فاصله داری و در دلم هستی. هم‌زمان هم گریزگاه و هم پناهگاهی...
- سید محمد مرکبیان
Mostrar todo...
❤‍🔥 3🕊 1
بافتنِ مو یه کارِ مردونست لطفا یاد بگیردش...
Mostrar todo...
❤‍🔥 7🕊 1💘 1
با آی مردم آی مردم کردنش بنزین ۳ تومنیو میکنه ۵۰ تومن مستقیم میکنه تو کونمون
Mostrar todo...
👍 3🕊 1
کاش تو بودی و نبود هرآنچه هست!
Mostrar todo...
💔 6❤‍🔥 2💘 1
آرزو میکنم عاشق کسی شوم که هرچه بینمان اتفاق افتاد هرگز غم و اندوهِ من را ناچیز نشمرد.
- محمود درویش
Mostrar todo...
❤‍🔥 4💔 2🕊 1💘 1
Photo unavailableShow in Telegram
وقتی میفهمم ماکارونی جوابه😂
Mostrar todo...
3💘 1
فـور کنید دو پست آخر + پینتون رو فـور کنم.
جوین نبودی فور نکن.
Mostrar todo...
علی‌رغم مردم آسمان گرفته را دوست دارم چون درک میکنم، گرفته بودن و نباریدن را.
Mostrar todo...
💔 4❤‍🔥 2💘 2🕊 1
وقتی ۴.۵ سالم بود یه پسر همسایه داشتیم که ۳ سال ازم بزرگتر بود همیشه باهم بازی میکردیم پاتوقمونم خونه مامانبزرگش بود هر روز حوالی ساعت ۳.۴ ظهر میومد دنبالم اگه مامانم اجازه نمی‌داد تا یک ساعتم میشست جلودرمون که مامانم اوکی بده من برم باهاش بازی کنم. و ازونجا که خانواده هامون همو میشناختن و مامانم با مامانش رفت و آمد داشت خانوادم مثل چشماشون به آقای میم اعتماد کامل داشتن چون خیالشون راحت بود که حواسش بهم هست. همیشه هم همین بود حواسش بود چیزیم نشه مامانم میگفت هیچ وقت نزاشت وقتی سوار سه چرخت بودی کسی هولت بده میگفت شما تند هول میدید مائده میخوره زمین تو کل کوچه هم میدونستن موقع یار کشی ما دوتا باید تو یه گروه باشیم همیشه هم کنارم میشست پسرا چیزی بهم نگن و همیشه مثه یه داداش بزرگتر دوسش داشتم همیشه هم به آبجیش میگفتم آقای میم داداش منم هست گذشت و گذشت من شدم ۷ ساله و بخاطر مامانِ بابام رفتیم یه شهر دیگه برای یک سال اونجا موندیم . وقتی برگشتیم خیلی برای هم غریبه شده بودیم حتی به زور به هم دیگه سلام میدادیم تا ۱۷ سالگیم که اونجا بودیم گاهی شبا از گوشه پنجره اتاقش زل میزد به اتاقم یا وقتی پرده ها کنار بود میرفت پشت بوم به بهونه پهن کردن لباس اتاقمو دید میزد. یا وقتی میرفتم جلوی در اگه مامانبزرگشو میدیدم بهش سلام میدادم زود میومد جلو در تا با مامان جونش حرف بزنه یک ماه قبل اینکه بریم کرج فهمیدم با یکی از همکلاسیام وارد رابطه شده ، با دختری که رل زدنو یه گناه خیلی خیلی بزرگ میدونست هنوز گاهی تو کامپیوتر عکسامونو میبینم از ته دلم میخوام کنار اون دختر خوشبخت بشه و همیشه مثل یه داداش بزرگتر دوسش خواهم داشت 🫠😌🧡
Mostrar todo...
4💔 2❤‍🔥 1🕊 1💘 1
ازت ممنونم چون اومدی کنارم ازت ممنونم چون وقتی دارم همه رو از خودم میرونم میمونی و همه چیز و درست میکنی ازت ممنونم بخاطر صدات، نگاهت، حرفای خوبت و مهربونیات که انقد حس خوبی بهم میده ازت ممنونم چون زندگیمو خیلی قشنگ تر کردی ازت ممنونم که هستی..
Mostrar todo...
4❤‍🔥 2🕊 2💘 1
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.