cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

دلـبر هوسـباز

"ببوس مرا به بوسه‌ی تو در رگ من خون می‌دَوَد" رمان بزرگسال و صحنه دار🔞 ژانر: عاشقانه‌، اروتیک🔞 پایان خوش💞 به قلم: Asra بقیه رمان های من👇🏼 @shinenovels تبلیغات👇🏼 @shinetabliq

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
21 177
Suscriptores
-10224 horas
-7607 días
+2 12930 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

#پارت13 _اوفف دریا آهـهه بخور برام آهـهه زبونت #چ*چ*ولمو آتیش میزنه اوففف. جـوونی زیر لب گفتم و همینطور که #مر*د*و*نگیمو بالا پایین میکردم و #جـ*ق میزدم به #لزبین نوه های حـ*شریم نگاه میکردم . با صدای شلپ شلوپ تلمبه‌ زدن ،طاقت نیاوردم و در ماشینو باز کردم و شـ*هوتی گفتم : _اوفف #کس طلاهای من بیاین این ک*ر منو بخورید تا بابایی جرتون بده. با اون پستونای گنده‌اشون حمله کردن سمت #ک*رم و دریا یک ضرب *رمو تا ته فرو کرد تو ... https://t.me/+UPzrneV0mq5hMTU0 https://t.me/+UPzrneV0mq5hMTU0 اوووف پدربزرگ ح.شری دو تا نوه دختر داره که هر روز میکنه شون...🔞🍑 با شرت خشک بیا خیس بروو🙊💦
Mostrar todo...
_شلنگ دستشویی قشنگ اندازه ک.ص گشادته سر شلنگ رو به ک.صم چسبوند و شیر آب رو باز کرد که آب با فشار توم رفت و ناله ای از شهوت کردم _جوووون چه ک.صت باد کرد دیدی بالاخره تو دستشویی مدرسه دارم میگامت جنده شیر آب رو بست و سر شلنگ رو تو فرو کرد و ناله بلندی کردم _آههه من جنده توام جررم بده من زیرخواب پسر مدیرم دستشو به ک.صم برد و با شنیدن صدای پدرش پشت دستشویی از ترس تو دستش جیش کردم... https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0 https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0 پسره تو دستشویی مدرسه ک.ص دختره رو با شلنک پاره میکنه🔞💦
Mostrar todo...
-سکس سه نفره بزنیم؟ تو دفتر مدیر نشسته بودم و پسرش چشماش خمار شد و در رو قفل کرد -آره بابایی تو کونشو پاره کن منم پرده شو جر میدم https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0 https://t.me/+CYlb3fKjn1w1NDI0
Mostrar todo...
فقط کسایی که دانش آموز و دانشجو هستن و میخوان یه درآمدی داشته باشن تا دستشون بره تو جیب خودشون جوین شن🩵 عضویت خیلی محدوده فقط 10 نفر❌
Mostrar todo...
اگه ۱۵ تا ۲۵ سالته، و وضع مالی خوبی نداری به این‌چنل نیاز داری💙 @Daramad
Mostrar todo...
اگه ۱۵ تا ۲۵ سالته، و وضع مالی خوبی نداری به این‌چنل نیاز داری💙 @Daramad
Mostrar todo...
فقط کسایی که دانش آموز و دانشجو هستن و میخوان یه درآمدی داشته باشن تا دستشون بره تو جیب خودشون جوین شن🩵 عضویت خیلی محدوده فقط 10 نفر❌
Mostrar todo...
#همخونه_اخموی_من #پارت_779 #پارت‌واقعیییی💯🔞🙈 تنش لرزید و بیشتر خودش بهم چسبوند و کمرش بالا میگرفت و دوباره روی تخت میکوبید. - نمیتونم دیگه هامون....آییی... زبونم رو تند تند روی ک*صش میکشیدم و خیسیش بیشتر از قبل شد و دستاش روی سرم نشست و موهام گیر انگشتای کوچیکش شد. سرم رو به ک*صش میفشرد و ناله هاش بیشتر شد. - آی..هامون...بیشترر بخورش...ای لعنتی خیلی حال میده...وایی... اه...آخ اخ لعنتی دیگه نمیتونم تحمل کنم... - جووونم ک*صت دیگه کی*رم میخاد اره؟ واسه همین اینجور داره اب پس میده...جووونم خودم کل آبش با یه لیس میخورم. زبون خیس و لزج شده از آب ک*صش رو روی واژنش گذاشتم و محکم لیسی زدم که جیغی کشید. محکم شروع به مکیدن چو‌.چ.ولش شدم و انگشتم رو داخل واژنش فرستادم. همزمان که چوچولش رو میمکیدم انگشتم رو محکم و تندتند داخلش میکوبیدم. ناله هاش تموم اتاق رو گرفته بود و همین حشری ترم کرده بود. زبونم لول کرده داخل سوراخش فرو بردم و شروع به تکون دادنش کردم. - اخ لعنتییی....بسهههه توروخدا بسهههه - تا نگی چیکارت کنم همینجور ادامه میدم جوجه ام گفتم و دوباره شروع به مکیدنش کردم و انگشتم داخلش فرو بردم و تندتر از قبل عقب جلو میکردم که جیغ بلندی کشید و موهام چنگ زد و سرم رو به ک*صش فشرد و با چشمای بسته و لبایی که بین دندوناش گیر کره بود با نفس نفس و جیغ مانند لب زد. - آی هامون...بسه...لعنتی خودت میخام....کی*رت...الان...فقط کی*رت میخااام...همون بجای زبون و انگشتت بکوب داخلش...آیییی.. - جووونم خوشکلم که اینجور بیقرار کی*رم شدی، منم دارم میترکم که کی*رم بکوبم تو ک*ص تپل و خوشمزت...اخ اخ ...لعنتییی سیر نمیشم هرچقد میخورم و میکن*مت... میک محکمی زدم و بلند شدم و خودم بین پاهاش تنظیم کردم. سیلی محکمی به هردو سینه هاش میزدم و با گرفتن کی*رم با اون یکی دستم کلاهکشو روی خیسی واژنش میکوبیدم. واسه تحریک کردن بیشترش چنگی به سینه اش زدم و محکم میمالیدمش و همزمان کلاهک کی*رم داخل واژنش میبردم و درمیاوردم که یهو.... 💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯 https://t.me/+E6zdM4Q6BEk1MmE0 https://t.me/+E6zdM4Q6BEk1MmE0 https://t.me/+E6zdM4Q6BEk1MmE0 https://t.me/+E6zdM4Q6BEk1MmE0 https://t.me/+E6zdM4Q6BEk1MmE0 https://t.me/+E6zdM4Q6BEk1MmE0 https://t.me/+E6zdM4Q6BEk1MmE0 💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞🔥💯🔞 بعد سالها از خارج برمیگرده و دختر عموی خودش رو توی اتاق خودش با پوشش نامناسب و ممه های بیرون زده میبینه و از همون شب اول انگولکش میکنه و...🙈🔞🔥 #سکسی‌هات‌شورت‌خیس‌کن‌کشمکش‌لج‌ولجبازی‌همخونه‌ای🔞🙊🤭💯🔥❌❌
Mostrar todo...
👍 1
نگاهی به دیس شیرینی نارگیلی می‌اندازم و کلافه زنگ در را می‌فشارم. اگر اصرار مادری نمی‌بود، به هیچ‌وجه نزدیک این خانه، مخصوصا صاحبش نمی‌شدم. صدای قدم‌های مردانه باعث می‌شود که پشیمان شده و به خانه‌مان برگردم... اما قبل از اینکه حرکتی بکنم در باز می‌شود و معین در چهارچوب در قرار می‌گیرد. دست به سینه می‌شود و با لبخندی که سعی دارد بروز ندهد می‌گوید: -اگه فکر می‌کردم دعوای امروز باعث میشه با دیس شیرینی نارگیلی، اونم از اون شیرینی‌هایی که منو معتاد بهشون کردی بیای به دیدنم، زودتر این دعوا رو راه می‌نداختم. اخم‌هایم به شدت در هم فرو فرو می‌روند و بدون اینکه نگاهش کنم از همان فاصله دیس را به سویش می‌گیرم و می‌گویم: - من این شیرینی‌ها رو درست نکردم، اگه اصرار مادری و پا دردش نمی‌بود به هیچ وجه خودم نمی‌اومدم و زنگ در این خونه رو نمی‌زدم، این شیرینی‌ها مخصوص گوهر خانمه، مثل اینکه دیروز سفارسشو به مادری داده بودند. بدون اینکه دیس را بگیرد با همان لبخند لعنتی‌اش از خانه بیرون می‌آید و نزدیکم می‌ایستد و سر به سویم خم می‌کند: -حالا چرا نگام نمی‌کنی؟ ناراحتی ازم؟ نگاهم به کفش‌هایش است و لباس ست ورزشی که به تن کرده است. -میشه لطفاً اینو بگیرید؟ من باید برم. -نچ نمیشه. نگفتی ناراحتی ازم؟ مستأصل پا به پا می‌شوم که یک دانه شیرینی بر می‌دارد و در حین خوردنش می‌گوید: -ناراحتی که نگام نمی‌کنی، هر چند بهت حق نمیدم... حرصم می‌گیرد و خیره در چشمان شیطنت بارش می‌گویم: -معلومه حق نمی‌دید، جز خودتون کس دیگه‌ای رو هم می‌بینید؟ هر طور دلتون می‌خواد پیش بقیه با من حرف می‌زنید و سنگ رو یخم می‌کنید، تنها هم که می‌شیم طلبکار و حق به جانبید و حتی یه معذرت خواهی هم نمی‌کنید. همان لبخند لعنتی‌اش وسعت یافته و خیره نگاهم می‌کند که باعث می‌شود دیس را به سینه‌اش بزنم و رو برگردانم. همزمان که دیس را می‌گیرد، بازویم را هم سریع می‌گیرد و مقابلم می‌ایستد. -برای چیزی که حق گفتم معذرت خواهی نمی‌کنم خانم. بازویم را به شدت از دستش بیرون می‌کشم: -آره خب، من اصلا در سطح شما نیستم که ازم معذرت خواهی کنید. به قول خودتون من یه دختر امُل بی دست پام که با بند بازی و‌‌ پارتی بازی پدرم، حسابدار اون شرکت شدم. نفس به نفسم می‌ایستد و با لحن دیوانه کننده‌ مردانه‌اش پچ می‌زند: -قربون گِله کردنات بشم خب؟ نفس کم می‌آورم و عصبانیتم به آنی فروکش می‌کند. نرم شدنم را می‌بیند که ادامه می‌دهد: -آدم معذرت خواهی کردن نیستم ولی بلدم از دلت در بیارم... می‌خواهم فاصله بگیرم که اجازه نمی‌دهد: -صبر کن ببینم کجا؟ -من... من باید برم. ممکنه کسی ما رو ببینه وجه خوبی نداره... شبتون بخیر. باز شدن در همسایه باعث می‌شود معین در یک حرکت مرا به داخل حیاط‌شان بکشاند و در حینی که به دیوار تکیه‌ام می‌دهد در را ببندد. نفس حبس شده‌ام را آزاد می‌کنم و او در تاریکی روشنی حیاط سر به سویم خم می‌کند. -اگه کشیدمت تو حیاط فقط به خاطر ترس تو بود وگرنه من ابایی ندارم از اینکه تو رو تو بغل من ببینند. رنگم پریده و نفسم با گفتن بغل در سینه حبس می‌شود اما به سختی پاسخش را می‌دهم: -نه نباید ببینند، آخه من در سطح شما نیستم و شما موقعیت‌های خوبتون رو از دست می‌دید. با اجازه. دست روی در می‌گذارد و در واقع در حجم تنش گم می‌شوم و او در حینی که سر خم می‌کند و بوسه‌ای آرام روی شانه‌ام می‌نشاند، پچ می‌زند: -تازه پیدات کردم خانم مهندس، کجا بذارم بری وقتی اول و آخرش جات تو بغل خودمه؟ بی‌نفس در گرداب اثری جدید از زهرا سادات رضوی👇👇👇 https://t.me/+6L4OgDa5nC0yYTk8 https://t.me/+6L4OgDa5nC0yYTk8 https://t.me/+6L4OgDa5nC0yYTk8 https://t.me/+6L4OgDa5nC0yYTk8
Mostrar todo...