cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

𝙎𝙚𝙭 𝙝𝙤𝙪𝙨𝙚🔞

بندازمت رو تخت خیمه بزنم روت، بیوفتم به جون لباتو کبودشون کنم🫦💦 این رمان مناسب همه سنین نیست🔞

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
39 747
Suscriptores
+70524 horas
+1 6347 días
+86030 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

- حالا تو یه نظر ببینش شاید به دلت نشست مادر! زانوهایم را توی شکمم جمع کردم و اخمو لب زدم: -این همه سال اون ور اب بوده، نه من اونو خوب یادمه و نه اون خوب منو میشناسه... مگه ازدواج کشکه اخه؟! مامان ناراحت دستی به موهایم کشید: -منم دلم خونه مادر، ولی می دونی که هیچکس رو حرف خان حرف نمی زنه. اشک هایم مظلومانه ریخت از این زور و اجباری که پدربزرگم به اسم مصلحت به ریشم بسته بود. -لباساتو بپوش دخترم... با آقا خان هم همجوابی نکن من نمیتونم طاقت بیارم دست روت بلند کنه. صدای در اتاق را که شنیدم سرم را توی پتو فرو کردم و زار زدم! من امشب در این مهمانی حاضر نمی شدم... نشانشان می دادم که نمی توانند به گندم زور بگویند. *** (چندساعت بعد) صدای آقا خان از پذیرایی می امد و من با وحشت در اتاق را قفل کرده بودم تا دور از چشمشان از خانه بیرون بزنم. -گندم کجاست عروس، نیومد دست بوسی! لباس ها و ملافه ها را به هم گره زدم و از پنجره آویزانش کردم! کوله ام را پشتم انداختم و قبل از اینکه گیرشان بیفتم با ترس از ملافه های بهم گره خورده آویزان شدم. پایم که به زمین رسید نفس راحتی کشیدم اما همان لحظه صدای بم و مردانه ای از پشت تنم را لرزاند. -داری فرار می کنی؟ شانه هایم از ترس بالا پریدند و او از فرصت استفاده کرد و نزدیکتر شد. -اینجوری دزدکی از پنجره ی اتاقت اومدی پایین که این وقت شب کجا بری خانم کوچولو؟ نگاهم روی چند تار مویی که روی پیشانی اش افتاده بود ماند... چقدر جذاب بود. -تو باغبون جدید خونه ای نمیشناسمت؟؟! اول تعجب کرد اما بعد گوشه ی چشمش چین خورد و سر تکان داد. -آره باغبونم. با اخم جلو رفتم و انگشتم را به سینه اش کوبیدم: -خب پس آقای باغبون، به نفعته چیزایی که دیدی رو فراموش کنی و دهنت رو بسته نگه داری خب؟ -من به کسی حرفی نمیزنم ولی لااقل بگو چرا داری فرار میکنی از خونت، اونم دور از چشم بقیه؟ نفسم را با بغض بیرون فرستادم و ناخوداگاه برایش توضیح دادم: -منو میخوان بدن به پسرخاله‌ی بابام که تازه از فرنگ برگشته... اصلا نمیشناسمش نمیدونم چه ملعونیه! ندیده حالم ازش بهم میخوره... مرتیکه هنوز منو ندیده سریع قبول کرده زنش شم. امشب که دستش تو پوست گردو موند میفهمه چخبره. با سرگرمی داشت تماشایم می کرد که به خودم امدم... خواستم به سمت در حیاط بروم که بازویم کشیده شد و در آغوش ان پسرک جذاب باغبان قفل شدم. -داری چه غلطی میکنی ولم کن برم!!؟ همان لحظه در خانه باز شد و همه ی خانواده بیرون امدند. اقا خان عصایش را به زمین کوبید و با خوشحالی گفت: -ظاهرا عروس و دامادمون قبل از اینکه ما بگیم با هم اشنا شدن و به نتیجه رسیدن! با تعجب به مردی که با تفریح تماشایم میکرد نگاه کردم: -تو کی هستی؟ چشمکی زد: -همون پسرخاله‌ی ملعونِ بابات! https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk https://t.me/+zezmfcJXWTs1ODhk یه مرد سکسی و هات ورزشکار با هیکلی گنده در برابر یه دختر ریزه‌ای که از قضا نشون کرده‌ش هم هست!🙈 یه خانِ شیر دل و متعصب...🔥 مردی که کلی خاطرخواه داره! این آقای خوش‌تیپ عاشق دختر جذاب قرتیمون میشه... یه دختر هات و سکسی که هیچ چیزش با تعصب های پسرمون سازگار نیست و دستور میده تا آدماش دختره رو برای زندگی باهاش به عمارتش ببرن ولی...🥹🔥
Mostrar todo...
رمان سکسیِ الهه‌ی شهوت🔞 سینه هاش به نظر خیلی سنگین میومدن با دستم کمی فشارشون دادم که از نوکش شیر سرازیر شد و آخش هوا رفت. - چند وقته زایمان کردی؟ - دو ماهه خانم. - خوبه... نترس قرار نیست سینه درد بگیری شیر سینه هات تخلیه میشه. به سمت ک.صش رفتم، خیسِ آب بود. طبیعی بود چون خیلی وقته سکس نداشته. رز دستمال مرطوبی رو بهم داد تا پاکش کنم. - خانم ها این که خیس باشید اصلا بد نیست اما دلم میخواد در طول آموزشات خودداری رو هم یاد بگیرید. تقریبا همشون تحریک شده بودن. بعضی ها با خجالت و شرم، بعضی ها هم با تحقیر نگاه میکردن. - خب همونطور که میبینید واژنش رنگ خوبی داره، اما به دلیل زایمانی که داشته به شدت قیافه بدی گرفته که خب قابل تغییره! کمی با چ.وچ.ولش بازی کردم تا دوباره خیس بشه و بعد انگشتمو وارد سوراخش کردم ولی به شدت گشاد بود طوری که در لحظه ی اول چهار انگشتم کاملا وارد می‌شد. _سوراخ واژنش هم بدجور گشاد شده باید تنگ بشه! دخترا داشتن با دقت یاداشت میکردن. خیسی واژنشو کمی به سمت پایین سوق دادم و انگشتمو دورانی روی سوراخ پشتش کشیدم که دوباره تقلاهاش شروع شد. - تورو خدا خانم التماس میکنم نه... باهام این کارو نکنید... آبروم رفت! دست دیگه‌مو رو چ.وچ.ولش گذاشتم و محکم فشار دادم که ساکت شد. انگشتمو با فشار وارد سوراخ باسنش کردم. اونقدر تنگ بود که سریعا جیغ زن دراومد. کمی ک.صش رو مالش دادم تا دردش رو فراموش کنه و بعد شروع کردم به حرکت دادن انگشتم. معلوم بود که تا حالا از این سوراخ به کسی نداده! - دقت کنید که وظیفه شما آماده نگه داشتن تمام نقاط بدنتونه! من شما رو با تک تک نقاط لذت بدنتون آشنا میکنم و شما به هیچ وجه نباید از این لذت غافل بشید! زن داشت به ارگاسم میرسید که دست از کار کشیدم... https://t.me/+HWNf54_rIpQ3ZTJh https://t.me/+HWNf54_rIpQ3ZTJh https://t.me/+HWNf54_rIpQ3ZTJh https://t.me/+HWNf54_rIpQ3ZTJh مادام زنی که با ورود به دنیای سیاست مسئولیتی رو به عهده میگیره مسئولیت آموزش لذت جنسی به زن های شیخ های عرب اما... ارحام مردی دو رگه ایرانی عرب که بدجوری دنبال پیدا کردن سرنخ و زمین زدن کله گنده های عربه اتفاقی با مادام، زنی که به عنوان الهه‌ی شهوت ازش یاد میکنن، آشنا می‌شه... رمان به شدت اروتیک و سکسی مناسب بزرگسالان‼️❌🔞🔞
Mostrar todo...
الهه‌ی شَهـوَتـــ

من الهه‌ی شهوتم! میتونم کاری کنم وسط ناله هات التماسم کنی که ارضات کنم🔞 رمان به شدت اروتیک و صحنه دار مناسب بزرگسالان🔞❌

- یارا که سرشو برگردوند، ک.یرمو برام بخورش. چشم گرد شد و لب زدم: - اینجا سر میز؟ چشمکی زد و گفت: - تو میری زیر میز و به امیرعلی کوچیکه میرسی. یارا که رفت دستاش رو بشوره؛ رفتم زیر میز و بین پاهای امیرعلی جا گرفتم. شلوارش رو پایین کشید و... - باده کو؟ دستم رو کشیدم دور کلاهک ک*یرش و امیر علی بی قرار لب زد: - رفت بخوابه. اما من اون زیر بودم؛ بین پاهای شوهره دوستم! - عه چه زود رفت. خواستم فاصله بگیرم اما امیر سرم رو گرفت تا نتونم دور بشم و کی*رش رو دوباره وارد دهنم کرد. - خوابش میومد. یارا بی خبر از همه جا مشغول عشوه ریختن برای شوهرش بود و امیر علی بی قرار چنگی به موهام زد. - لنتی دهنتم مث خودت تنگ و داغه! یارا متعجب پرسید: - خوبی چرا عرق کردی؟ ببینمت. ترسیده خودم رو جمع کردم اما امیر علی توجهی نکرد و خودش رو داخل دهنم به حرکت دراورد! https://t.me/+QBpNeQaFTNplMTk0 https://t.me/+QBpNeQaFTNplMTk0 خیانت و رابطه ی پنهانی🔞♨️ مناسب برای سنین بالای 23 سال؛ داری صحنه های جنسی🔥 #پارت‌واقعی‌رمان💦
Mostrar todo...
رهـــوار

اروتــیک🔥 / مختص به بزرگسالان🔞 #بنرها_پارت_واقعی_رمان_هستن به قلم: لواشک #رهوار ( آنلاین ) #قرتی ( آنلاین ) #ژیوار ( حق عضویتی / آنلاین ) #افیون ( حق عضویتی / آنلاین )

-kiram shagh karde ava! (ک.یرم شق کرده آوا!) با دیدن پیامش لبمو گاز گرفتم این پیام یعنی باید هر طور شده می رفتم اتاقش براش تایپ کردم «-خب چکار کنم فریاد برو تو حموم بخوابونش!» تماس تصویری که گرفت خودمو گم کردم و با هیجان تماسو وصل کردم -برم تو حموم بخوابونمش توله سگ؟ پس تو اینجا چکاره ای؟ صدای گوشیمو کم کردم و با ترس به در اتاق زل زدم -نمیتونم الان بیام اتاقت فریاد، زنت مچمونو با هم می گیره -نگران اون نباش بیا اتاقم تا خودم نیومدم به گـ.ا ندادمت! با ترس باشه ای گفتم و سریع از اتاق بیرون زدم وارد اتاقش که شدم با دیدن ک.یرش که درشت شده بود و زده بود بالا چشمام خمار شد شورتشو پایین کشیدم و ک.یرش که تلق زد بالا ح.شری خندیدم و لیسی به کلاهش زدم -آه فاک دستمو دور ک.یرش حلقه کردم و مشغول ساک زدن شدم تخ.ماشو مالیدم و ک.یرشو تا ته توی حلقم فرو کردم و چشمام سیاهی رفت فریاد زیر لب غرید و موهامو توی چنگش گرفت لباسامو درید و سیلی روی سینم زد -بیا بشین رو ک.یرم سواری بگیر با شستش چو.چولمو مالید و من با ناله روی ک.یر سیخ شدش نشستم -آههههه فااااک چقدر کلفته خودمو روش بالا و پایین کردم و فریاد نوک سینه های درشتمو توی دهنش کشید و مکید -اوفففف آره بخورش، شیرمو بخور پسرم با این حرفم هورنی شد و با خشم پهلوهامو گرفت تلم.به های سرعتی و عمیقشو توی ک.صم کوبید و من صدای جیغم در اومده بود بدنامون به هم برخورد می کرد و صدای شلپ شلوپ آب ک.صم توی فضا پیچیده بود و بیشتر حالمونو خراب می کرد -آهههه آییییی دارم میام فریاد دستش روی کلی.تور.یسم نشست و تند تند مالیدش تلمبه ی محکمش توی ک.صم کوبیده شد همون لحظه با حس زبونی که روی سوراخ کو.نم نشست با تعجب سر عقب برگردوندم که با دیدن زن فریاد....❌💦🔥🍓 https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk https://t.me/+mhcbcVjSpQ0zODdk
Mostrar todo...
- برام بخور تا داداشت نیومده... لیسی به چ.وچ.ولم زد که لرزیدم - می‌ترسی شوهرت بفهمه به داداشش ک.ص میدی جنده؟ کمرمو به تخت می‌کوبم و اون مک محکمی به چ.وچ.ولم می‌زنه - می‌خوام امشب جرت بدم رُز... پاهام می‌لرزه اما قبل از اینکه ارضا بشم عقب می‌کشه و یهویی کلفتش رو تو ک.صم می‌کنه اما با باز شدن در و اومدن شوهرم....😱💦 https://t.me/+F425Hy0EWJ5mOTE0 شوهرش مچش رو موقع ک.ص دادن به داداشش می‌بینه اما....👅❌
Mostrar todo...
1
انگشتشو توی ک.صم فرو می‌کنه که از درد ناله می‌کنم💦🔥 - داداشم ای ک.ص و تا حالا نکرده؟ دستمو به ک.یر شق شده‌ش رسوندم و براش مالیدم - داداشت یه علیله، من دوست دارم زیر داداشش جر بخورم. شلوارمو پایین کشید - به شرط اینکه اونم ارض.ا بشه... چشم گرد می‌کنم که وحشیانه منو تو اتاق شوهرم هل می‌ده - تو برای شوهرت س‌.اک می‌زنی من ک.صت و جر می‌دم....👅👅 https://t.me/+F425Hy0EWJ5mOTE0 https://t.me/+F425Hy0EWJ5mOTE0
Mostrar todo...
👍 1
- لای ک.صت و باز کن دوتایی بکنیم تو کص.ت... وحشت زده نگاهش می‌کنم که خودشو تو واژنم جا می‌ده و به سردار نگاه می‌کنه - بیا داداش... بیا دوتایی جر بدیم ک.ص زنمو... https://t.me/+F425Hy0EWJ5mOTE0
Mostrar todo...
ماهور وکیل سکسی که وارد یه گروه بزرگ مافیایی میشه و با رئیس مافیا یا گادفادر همخوابه میشه اما پنهانی دل میده به مافیا دیگه یعنی دکتر لکتر ولی رئیس مافیا که عاشق ماهور شده و روش تعصب داره با فهمیدن این قضیه ماهور رو رمان سکسی و مافیایی🔞 https://t.me/+mowx-gzKMVM4MmQ0
Mostrar todo...
👍 3
ماهور وکیل سکسی که وارد یه گروه بزرگ مافیایی میشه و با رئیس مافیا یا گادفادر همخوابه میشه اما پنهانی دل میده به مافیا دیگه یعنی دکتر لکتر ولی رئیس مافیا که عاشق ماهور شده و روش تعصب داره با فهمیدن این قضیه ماهور رو رمان سکسی و مافیایی🔞
Mostrar todo...
شوهرش و برادرشوهرش هر دو تا سوراخاشو جر می‌دن💦👅 https://t.me/+F425Hy0EWJ5mOTE0
Mostrar todo...
👍 1