" رَپـتور لاو "
°•﷽•° رَپـتور لاو : رباینده عشـق تمام عشق من ، به تو خلاصه شد 🤍
Mostrar más1 569
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
••
رَپتور لاو
#پارت_16
- این کار بدون هیچ نقشه ایه، امکان نداره همین طوری ساده باشه از اون خونه ای که شما حرف می زنید چیزی بیرون کشید.
چرا باید اینقدر ساده درباره گیر افتادن من حرف بزنید وقتی که میدونید اگه گیر بیوفتم و جونم به خطر بیوفته هر چیزی که نیاز باشه رو کف دستش میزارم!
دستش رو بالا آورد
- تند نرو.
نقشه با خودته! خونه و ماشینی در اختیارت قرار میگیره.
دو ماه فرصت داری، تو اون دو ماه همه چی برات محیا میشه
کار کن، فکر کن، نقشه بکش و هر چیزی!
ساکت فقط به حرفاش گوش سپردم
- اون آدم و اون وسیله ای که..
نذاشت ادامه بدم و گفت
- ونداد رادفر مردی دورگه ایرانی و آلمانی که یکی از بهترین نقاش هاست!
یه برهنه نگاری.
حتی درصدی سر رشته تو این موارد نداشتم و برای ارضای سوال های توی ذهنم میم صورتم رو به تعجب دراوردم تا ادامه بده.
- Nude Art (نود آرت: هنر برهنه)
هنری تو سبک رُمانتیسم¹ فیگوراتیو² که برهنگی انسان موضوع مهم اونه.
این هنر برای نقاشی، تندیس³ و عکاسی و طرفداری زیادی داره که اروتیک پسندن.
••
¹ تخیل گرایی پُر احساس و جنبش هنری
² هنر تجسمی از دنیای واقعی
³ مجسمه سازی
1 75240
ویو میخواد همین طوری بمونه؟..
4کا ممبر با ویوی ۲۴ ساعته ۳۰۰؟
نمیخواید حمایت کنید!؟:)))
15300
••
رَپتور لاو
#پارت_15
با شنیدن صدای خوب آلود من به سرعت اما با آرامش سرش رو بلند کرد و دقیق به سر و وضعی که چند لحظه پیش با دقت درستش کرده بودم تا به تمسخرش نشینم نگاه کرد.
- همیشه صبحا اینقدر سر و صدا میکنی؟
نزدیک تر شدم و با تشبیه لحنم به لحنش لب زدم.
- همیشه تو غذای دیگران قرص خواب می ریزید؟
آهسته بلند شد و با چند قدم کوتاه خودش رو بهم رسوند.
- قرص خواب نیاز بوده تا خواب کافیت رو داشته باشی اما حتی قرص خوابم نتونسته تو رو یک جا بند کنه!
با کج کردن مسیرش ازم دور شد و با یه حرف " دنبالم بیا " من رو دنبال خودش کشوند.
عجیب اینجا خلوت و بی سر و صدا بود!..
وارد اتاق کناریه اتاقی که توش مستقر بودم شد، من هم پشت سرش وارد شدم که به ساک گوشه اتاق اشاره کرد.
- وسایلی که نیازت میشه.
از سکوتم و نگاه خیرم به ساک استفاده کرد:
- آدرس توی کیفه، نکات مهمی که باید بدونی و الان هم گفته میشه نوشته شده تو اون برگه که فراموش نکنی.
اونجا ساده ترین خونهای که شاید تو عمرت ببینیه اما تو نقطه به نقطه اش دوربین وصل شده و سیستمات قوی ای کار برده شده.
با عقلت پیش برو، اگه گیر افتادی فقط و فقط میگی یک دزدی و برای دزدی اومدی مثل یک دزد معمولی.
نزار بهت شک کنه..
••
96640
برای خرید پی دی اف کامل رمان " آرامش طوفان " به مبلغ 25000 تومان به آیدی زیر پیام بدید. 👇🏻
@Lioveli
40320
برای خرید پی دی اف کامل رمان " آرامش طوفان " به مبلغ 25000 تومان به آیدی زیر پیام بدید. 👇🏻
@Lioveli
50820
••
رَپـتور لاو
#پارت_14
از روی تخت بلند شدم و چشمای به زور باز شدهام از شدت زیاد خواب که پف کرده بود رو اطراف چرخوندم .
هوا روشن بود و نشونهش این بود که من از غروب تا الان خوابیده بودم و این شک بر انگیز بود به این دلیل که من خواب کمی داشتم .
این قضیهی خواب من مشکل داشت و فکرم رو منحرف می کرد به غذای دیشب!
احتمال داشت اون لعنتیا توی غذایی که من با لذت خوردم قرص خواب ریخته باشن؟!
با حالت عصبی از این احتمالی که 80 درصد درست از آب در اومده، قدم برداشتم و به سمت در رفتم و با فکر اینکه در حتما قفلِ دستگیره رو به شدت زیاد پایین کشیدم .
از فشار بیش از حد دستم، دری که قفل نبود باز شد و دستگیره در به شدت روی پاهام افتاد .
فاک! وضعیت خوبی برای منی که انگار هار شدم نبود .
بی توجه به درد جزئی پام از اتاق خارج شدم و نگاه سرکشم و که سعی داشت جای جای خونه رو کنکاش کنه دزدیدم و دوختم به فردی که ریلکس روی صندلی ای که در محوطه ای گرد قرار داشت نشسته بود .
_ مرتیکه، جرئت ریختن قرص خواب و توی غدا من از کجا پیدا کردی؟!
••
1 31350
••
رَپـتور لاو
#پارت_13
ریلکس دوباره به حالت قبلم برگشتم و منتظر به روبروم خیره شدم.
بعد از گذشت چند دقیقه ای که برای منِ گشنه، خیلی زیاد بود بالاخره در باز شد و فردی بسته غذایی به همراه نوشابه رو داخل هل داد و در رو دوباره بست.
به سرعت نیم خیز شدم و از روی تخت پایین پریدم، به سمت غذا حمله ور شدم و بعد از دید زدن داخل بسته و دیدن رولادِن، غذای محبوب من چشمام برقی زد.
دوباره به سمت تخت رفتم و روش مستقر شدم و شروع کردم با اشتها به خوردن غذام.
خوردن غذا انقدر به وجد آوردهبودتم و سنگین شده بودم که چشمام سعی داشتن روی هم بیوفتن.
سخت سعی کردم چشمام و باز نگه دارم اما نتیجهام با شکست روبرو شد و بدون اینکه بدونم ساعت چنده و فقط به هوایی که داشت رو به تاریکی می رفت دید داشتم، سخت و سفت از روی تخت پایین اومدم.
ظرف خالی غذا و قوطی نوشابه رو کناری گذاشتم.
بعد از کنار زدن ملحفه تخت، زیرش خزیدم.
نفهمیدم چرا به این روز افتادم اما ثانیه ای بعد چشمام کاملا گرم شد و به دنیای هپروتم که کاملا سیاه بود وارد شدم.
••
16610
پیدا شدن همسر سرهنگ دایره جنایی میان دختران پیش کشی به شیخ های عرب🚫😱
https://t.me/joinchat/zENmbFM31bVmMTA0
_اول خودم بکارتشونو تست میکنم
_یعنی چی؟
_به گواهی پزشکی شما اعتمادی نیست مثل اون سری که برام ده تا گواهی سلامت بکارت اوردی دخترات یکی حامله از آب در اومد
خودم چکشون میکنم
_این قرار ما نبود
_زن حامله هم قرار ما نبود
_اخ...
با اخم بهش نگاه کردم گذاشتم نگاه نافذم دهنش و ببنده
_باشه چک کن
_بگو بیارنشون اتاق چک تک تک صورتهاشون و بپوشون حوصله نگاهای مسخرهاشونو ندارم ...
با همون جدیت ایستادم و به بالکن رفتم تا دخترها و اماده کنن یک نخ سیگار کشیدم و به سالن برگشتم
خبری از هیاهوی چند نیم ساعت پیش نبود اگر بکارت دخترا تایید میشد همین امشب اونها و لای بارا میفرستادم دبی
پا به اتاق که گذاشتم چشم به صحنهی دلپذیری افتاد دختری که پاهاش از هم باز بود و با زاویهی که ساخته بود باعث انقباض بدنم میشد.
روی صندلی نشستم و عینکم و به چشم زد
_دست کش
دکتر تیم سریع یک جفت دستکش مخصوص بهم داد....
https://t.me/joinchat/zENmbFM31bVmMTA0
https://t.me/joinchat/zENmbFM31bVmMTA0
منتظر اخرین دختر بودم
تا الانش که تک تک دخترا بکارت داشتن حتی دوتاشون حلقوی بود از اونایی که میدونی خونریزی ندارن و دلت میخواد یه حال حسابی باهاشون بکنی
_این یکی یکم چموشه بزور اوردیمش
_بزارش رو تخت تا یک نخ سیگار بکشم پشت به دختره
به طرف پنجره رفتم و نگاهم گرداگر حیاط بزرگ عمارتم کشت
_اماده است ارباب
_اوکی
سیگار نیمه شدم رو روی زمین انداختم و به طرفش رفتم
بین پاهاش نشستم
اوف چه تپله
با دقت بین پاهاش و نگاه کردم اروم انگشتم و داخلش لغزوندم
با حس نکردن مانعی اخم کردم
_ذره بین و بده
_چیزی شده اقا
_بده
فریادم باعث شد دکتر سریع ذره بین رو بده بار دیگه با دقت نگاه کردم دخترک با تقلا سعی داشت خودش و از بندهای چرمی خلاصکنه
_نوچ دختر نیست
بگو فر...
با دیدن قسمت بالایی شرمگاهش دهنم باز موند
سه تا سوختگی؟
سه تا سوختگی سیگار که کمرنگ شده
چقدر اشناست
سریع میز و دور زدم و اون کیسه مزخرف رو از روی سرش جدا کردم نگاهم مات چشمهای سرخی شد که یه روز دنیام بود
_مهرا....زنم....
https://t.me/joinchat/zENmbFM31bVmMTA0
https://t.me/joinchat/zENmbFM31bVmMTA0
من #اران تبریزی #سرهنگ دایره مبارزه با مواد مخدر مردی که خانواده اش توسط بزرگترین خلافکار خاورمیانه قتل عام شد عوض شدم دیگه توی قالب یک پلیس نبودم همه چیز رو رها کردم افتادم توی کار #خلاف تا به اون برسم تا ازش انتقام بگیرم بهش رسیدم اما با دیدن #دختر_لالِش نقشهام عوض شد و....
https://t.me/joinchat/zENmbFM31bVmMTA0
🚫یک رمان خاص و ممنوعه❌
معشوقهی شیطان
کانال رسمی《سما اسفندی 》 شما با بنر واقعی رمان وارد شدید پارت گذاری👇 (شنبه،2شنبه،3شنبه،5شنبه،پارت داریم ) #افسونزمان_آنلاین⏳ #عطرآغشتهبهخون_آنلاین🩸 #دهلیز_حقعضویتی🔥
100