⊱𝚄𝚔𝚒𝚢𝚘𝚂𝚝𝚘𝚛𝚢⊰

𝘼 𝙈𝙖𝙩𝙩𝙚𝙧 𝙊𝙛 𝙏𝙞𝙢𝙚 ◇⇜کاپـل: وانگشیان ◆⇜قسمت چهارم: بخش سوم: خانواده ◇⇜مترجم: ꜱᴇʙᴀꜱᴛɪᴀɴ ◆⇜برشی از فیک: 【وی‌یینگ نفس نفس زد و رداش رو پایین انداخت"چیزی نمونده بود بمیرم... نزدیک بود بدون اینکه داشته باشمت بمیرم، لطفا لان ژان... ما نمی‌تونیم... من نمی‌تونم برای بار دوم زندگـ..." لان ژان قسم خورد مغزش برای چند ثانیه کوتاه خاموش شد اما در صدم ثانیه کاملا وحشیانه به وی‌یینگ هجوم برد. به سختی حواسش بود تا طلسم سکوتی رو روی در بذاره و بعد لباس‌هاش رو درآورد.】 ᝰ𝑫𝑳 𝑳𝒊𝒏𝒌 [4-3] 🎐 لینک فیک در «AO3» ، راستی ♥️Kudos یادتون نره🫶 هشتگ فیک برای «📮نظر دهی»: [#AMOT] •──────────• ᪲࣪ . 🎠࿒ ⸼‌⁩𝚄𝚔𝚒𝚢𝚘𝚂𝚝𝚘𝚛𝚢ꞋꞌꞋꞌ🪁

🌈خفن‌ترین ناول‌ها و مانهواهای قرن تو این چنل💅🏻 🚫 https://t.me/+4g_Zes_JaV1kOWU0 💯

💦محتوای بزرگسالانه ‌‌بی‌ال💦

☀️𝓒𝓸𝓿𝓮𝓻 𝓶𝓮 𝓲𝓷 𝓼𝓾𝓷𝓼𝓱𝓲𝓷𝓮 ◇⇜کاپـل: وگاس‌ پیت ◆⇜قسمت: 16 ◇⇜مترجم: ꜱᴇʙᴀꜱᴛɪᴀɴ ◆⇜برشی از فیک: 【وگاس نوک بینیش رو بوسید"تو اولین کسی هستی که می‌تونم پیشش بخندم و اینطوری باهاش حرف بزنم. اولین کسی که وقتی ضعیف بودم هوام رو داشت و اشک‌هام رو با دست یه بچه پاک کرد. اولین کسی که منِ واقعی رو دید"】 ᝰ𝑫𝑳 𝑳𝒊𝒏𝒌 [16] هشتگ فیک برای «📮نظر دهی»: [#CMIS] •──────────• ᪲࣪ . 🎠࿒ ⸼‌⁩𝚄𝚔𝚒𝚢𝚘𝚂𝚝𝚘𝚛𝚢ꞋꞌꞋꞌ🪁

🧜𝕻𝖍𝖔𝖊𝖓𝖎𝖝 & 𝖒𝖊𝖗𝖒𝖆𝖎𝖉🧜 ◇⇜کاپـل: ییجان ◆⇜قسمت: 21 ◇⇜نویسنده: ᴘᴛꜰᴍ5 ◆⇜برشی از فیک: 【اما شاهزاده که کم مونده بود دوباره اشک از چشم‌هاش جاری بشه، دست‌هاش رو با زور از دست ییبو بیرون کشید و گفت"تو دیگه اخراج شدی وانگ ییبو، به چه حقی به من دست می‌زنی؟" "بیخیال جان‌گه، تو که می‌دونی من چقدر عاشقتم، چطور می‌تونم همینجوری ولت کنم و برم؟"】 ᝰ𝑫𝑳 𝑳𝒊𝒏𝒌 [21] هشتگ فیک برای «📮نظر دهی»: [#PHM] •──────────• ᪲࣪ . 🎠࿒ ⸼‌⁩𝚄𝚔𝚒𝚢𝚘𝚂𝚝𝚘𝚛𝚢ꞋꞌꞋꞌ🪁

〄 𝙰𝚗𝚐𝚕𝚎𝚜 𝚊𝚗𝚍 𝚂𝚢𝚖𝚖𝚎𝚝𝚛𝚢 〄 ◇⇜کاپل: ییژان ◆⇜قسمت: یک ◇⇜مترجم: ᴀᴠʏ ◆⇜برشی از فیک: 【"ییبو" شیائو ژان وول خورد و بدنش از خنده‌های سرکوب شده لرزید، تلاش کرد خودش رو آزاد کنه اما موفق نشد و با دلخوری گفت "کیکم می‌سوزه!" ییبو هومی گفت و محکم‌تر بازوهاش رو دور کمر ژان حلقه کرد. بوسه نرمی به گردنش، دقیقا زیر گوشش زد "ترجیح میدم واسه دسر تو رو بخورم ژان گه"】 ᝰ𝑫𝑳 𝑳𝒊𝒏𝒌  [01] فیک جدید؟ آره فیک جدید🤭 استبقال گرم نباشه، چُس کنمو می‌زنم به برق🥱 هشتگ برای «📮نظر دهی»: [#AAS] •──────────• ᪲࣪ . 🎠࿒ ⸼‌⁩𝚄𝚔𝚒𝚢𝚘𝚂𝚝𝚘𝚛𝚢ꞋꞌꞋꞌ🪁

დGɾαʋιƚყ დ ◇⇜کاپل: ییژان ◆⇜قسمت: 2 ◇⇜مترجم: ᴜɴɪQᴜᴇ ◆⇜برشی از فیک: 【ساعت سه نیمه‌شب در حالی‌که عرق کرده بود و بیش از حد احساس گرما می‌کرد بیدار شد. پتو رو از روی بدنش کنار زد و سعی کرد برای خوردن آب بایسته. پاهاش کم آورد و دوباره روی تخت افتاد. کل بدنش اونقدر شدید می‌لرزید و به هم می‌پیچید که از درد ناله کرد و زانوهاش رو خم کرد تا کمی آروم‌تر بشه. فایده‌ای نداشت؛ و بعد مارک پیوندش شروع به سوختن کرد. "نـ...نه...الان نه، لطفاً..."】 ᝰ𝑫𝑳 𝑳𝒊𝒏𝒌  [02] هشتگ برای «📮نظر دهی»: [#Gravity] •──────────• ᪲࣪ . 🎠࿒ ⸼‌⁩𝚄𝚔𝚒𝚢𝚘𝚂𝚝𝚘𝚛𝚢ꞋꞌꞋꞌ🪁

╯ 💐ادامه لیست گل‌گلی‌مون رو یادت نره چک کنی⁦ ╰🌸 𖹬 Bʟᴀᴄᴋ Tᴀʙ Lɪsᴛ 1ᴋ 3ᴋ 𖹭 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

💚یه لیـست #گــل_گـلــی بـرات آوردم دارلینـگ؛ تا پاک نشده توی گـلبـرگـــهـای موردعلاقـه‌ات جوین بده🩷 𖹬 Bʟᴀᴄᴋ Tᴀʙ Lɪsᴛ 1ᴋ 3ᴋ 𖹭 〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️

⧉ 𝐎𝐥𝐝 𝐒𝐜𝐚𝐫 ⧉ ‎ ◇⇜کاراکتـرها: نینگ‌یو، سونگ بای لائو ◆⇜قسمت: 07 ◇⇜مترجم: ʙᴀʜᴀʀ ◆⇜برشی از ناول: 【اما فراموش کرده ‌بودم... مگه سونگ‌بای‌لائو اصلا به هیچ کدوم از شرکای جنسیش احساسی داشت؟ درسته که ازدواجمون تجاری بود و هیچ پایه و اساسی جز منفعت نداشت و حقیقت داشت که نمی‌خواست هیچ بچه‌ای باهم داشته باشیم اما هیچوقت نگفت که قراره تو عمارتش فقط یه دکور باشم. نیمه‌شب خواب بودم که یه لحظه حس کردم قامت پرحرارتی پشتم قرار گرفت. پشت گردنم‌ رو محکم فشار داد و نفس‌های سنگینش با بوی تند الکل به مشامم خورد و باعث لرزیدنم شد. "سونگ…سونگ‌بای‌لائو؟" به‌سرعت از خواب بیدار شدم، قلبم به‌شدت می‌تپید. غیر از وحشت حس عجیب و غیرقابل توضیح دیگه‌ای هم داشتم. "می‌خوای شب عروسی بذاری شوهرت تنها بخوابه؟ چطور می‌تونی؟"】 ᝰ𝑫𝑳 𝑳𝒊𝒏𝒌 [07] هشتگ برای «📮نظر دهی»: [#OS] •──────────• ᪲࣪ . 🎠࿒ ⸼‌⁩𝚄𝚔𝚒𝚢𝚘𝚂𝚝𝚘𝚛𝚢ꞋꞌꞋꞌ🪁

#notification فیکشن #pragma این هفته آپ نمیشه، جمعه هفته بعد منتظر قسمت جدید(🫦⛓️🩸) این فیکشن باشید. ممنون برای صبوریتون نقلای رنگی اوکیواستوری🫶🏻✨🤍