❥𝐈‘𝐌 𝐀𝐃𝐃𝐈𝐂𝐓𝐄𝐃 𝐓𝐎 𝐘𝐎𝐔🚬🎈
-معتاد چشمای خائن دلبر نامردم…! ••𝟙𝟟:𝟘𝟘•• • - - - 𝐋𝐎𝐕𝐄 - - - • در حال تایپ: -بهتاعتیاددارم 🤍⛓️ -کرنسیا🖤⚖️ ژانر: #عاشقانە❤️ #فنفیک🧨 #آروتیک🚫 نویسندگان: -دلآرام..🐣! -لارآ…🦋 [ T.me/dliinvll ]
Mostrar más339
Suscriptores
Sin datos24 horas
-97 días
-2530 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from N/a
رمانیمتفاوتباحضورعلییاسینیوحامیم
- میدونم کارام اشتباه بودن، حتی رفتم پیش روانشناس! ولی دلیلِ بروز ندادنِ حسم ترسایی بود که از گذشته داشتم! بزرگترینش ترس از وابسته شدن و از دست دادنت بود! بدتر از همه میدونی چی بود؟ اینکه تو پیش من #زندانی بودی، هیچوقت یه مامور پلیس نمیتونه با زندونیای که پیششه بره تو #رابطه!
-پس الانم نمیتونه... چون هنوز یه مامور #پلیسه!
+ولی تو دیگه زندانی نیستی!
شونهای بالا انداخت و گفت:فرقی نداره، تو هنوزم همون آدمِ سنگدلی هستی که مامور پلیسه و هیچ احساسی تو وجودش نیست!
یه رمان متفاوت و جذابه🫦✨
برای خوندش بیا تو چنلمون!👀
https://t.me/+r0NuPeVf2BMwMmNk
https://t.me/+r0NuPeVf2BMwMmNk
400
Repost from N/a
آدما #همیشه مَحکومن!⚖️
#محکوم به درد، محکوم به #تنهایی!🫴🏻
• • •
- کم #عذاب کشیدم؟ حداقل خودت #جونمو بگیر #راحتم کن!
آروم دستمو لای #موهاش بردم و گفتم: نمیخوام بری، #میفهمی؟ نمیخوام!
-ولی منم #نمیخوام پیش تو باشم💔
+هرکی که تا الان اومده بود توی #زندگیم فرداش رفت، خودم #خواستم که بره!
https://t.me/+r0NuPeVf2BMwMmNk
https://t.me/+r0NuPeVf2BMwMmNk
300
Repost from N/a
Photo unavailable
اون لحظه و صحنهای که جلوی چشمام بود از یادم نمیرفت، چرا یهو اینجوری شد؟ چرا شب تولدش باید این اتفاقا میوفتاد؟
کل #آزادی رو دنبالش بودم و پیداش نکردم؛
+کجایی تو #دختر؟🥲
دستی به ریشام کشیدم و گفتم:شاید #رفتی اولین رستورانی که #باهم شام خوردیم!
پیاده راه افتادم سمت رستورانی که توی ذهنم بود، #امشب باید بالاخره میدیدمش...
#امشب تولدش بود!🫠
برای خوندنش بیا اینجا🔥🤌🏻
با حضور #حامیم!🥹
https://t.me/+r0NuPeVf2BMwMmNk
https://t.me/+r0NuPeVf2BMwMmNk
310
Repost from N/a
علییاسینیشبتولدِعشقشازدستمیدهو تو بیمارستان روانی بستری میشه...
-کجایی تو؟
+نزدیکای خونم، پیاده دارم برمیگردم
-حامی میفهمی چقدر نگرانت شدم؟ چقدر ترسیدم؟
+شلوغش نکن دارم میام، نتونستم پیداش کنم.
-کیو؟
+عشقمو!
-حامی اوم مُرده! بفهم! خودتو نزن به اون راه...
+یعنی از امشب دیگه پیشم نیست؟ ازم دور شده؟
صدایی از امین نشنیدم که گفتم:دِ بگو دیگه!
-حامی برگرد خونه باهات کار دارم.
تماسو قطع کرد، از پله های پل عابر رفتم بالا و نگاهی به شهر و چراغای ماشینا کردم...
+یعنی رفته؟ یعنی امشب شب آخرمون بود؟
❗️برای خوندن ادامش بکوب رو لینک زیر❗️
https://t.me/+r0NuPeVf2BMwMmNk
https://t.me/+r0NuPeVf2BMwMmNk
400
Repost from N/a
دخترهبعددوسالعلییاسینی،عشقشودید...🥲♥️
•اروم از #پله ها رفتم بالا و قبل اینکه برم داخل،یه #نفس عمیقی کشیدم..
نمیدونستم اومده یا نه..،ولی #دلهره عجیبی داشتم..
اگه #میدیدمش چی؟
اگه ازم #میپرسید چرا بعد ۲ سال #برگشتی،چی بهش #میگفتم..؟
درو باز کردم و #رفتم داخل #سالن....
داشتم #دنبالش میگشتم که #چشمم خورد بهش...🔞❤️
❌❌❌❌❌❌ادامه:
https://t.me/+tnX75Gm9oBc3MTQ8
https://t.me/+tnX75Gm9oBc3MTQ8
900
Repost from N/a
یاسینیتوشهربازیپشمکنامزدشوگازمیگیره😂
-هوییی چیکار میکنی #دیونه؟!😒
+دلم خاست گاز بگیرم الانم اروم باش همه دارن #نگامون میکنن!
https://t.me/+tnX75Gm9oBc3MTQ8
100
Repost from N/a
قصهیفوتپدربزرگامیرمقاره🙂🖤
پسری که #بیجون کنار #دیوار افتاده و از شدت #درد حتی نایی برای #گریه هم نداشت...
از گوشه ی ابروهایش خون میچکیدو میچکید...
با #چشمایعسلیش #گیج به آخرین #دیدار نگاه میکرد
دریغ از لحظه ای #پلک زدن!!
جوری چشماش را باز نگه میداشت که انگار دیگه قرار نبود ببینه...🩸💔🖤👇👇👇👇👇
https://t.me/+pZNqT4cyWcs3YWQ0
200
Repost from N/a
دختری که پس از سال ها فراموشی دنبال پدرش رفت ولی اسمی به این نام مرده اعلام نشده...❗️❗️♨️
وجب به وجب #قبرستان را #گشته بودم
حرف مرد در #اتاقک ذهنم #طنیم انداخت:
- #شخصی با این اسم و در این تاریخ #فوت نشده در واقع... #مرده اعلام نشده!🩸🩸🩸
https://t.me/+pZNqT4cyWcs3YWQ0
"رُگا"
A new beginning in:4/9/1402 خط خطی هایی که در آتش خشم سوخته اند...
500
Repost from N/a
سرهنگ امیر مقاره س درگیر پرونده ای میشه که قتل های زنجیره ای، اون را سر از راز های عجیبی از گذشته در میاره...🩸🔪
این #پرونده ...
مطمئن بودم که ارتباط مستقیمی با این #خانواده ی شوم داره.
کسی که مطمئنا از تمام زیرو بم این #خاندان خبر داشته.
#قربانی ها به طرز عجیبی با ضربه های ناشی چاقو #کشته میشدند...
بین تمام این ها فقط یک نفر #زنده مانده بود.
#رستا!
گذشته ای که یک سرش هم به من وصل شده بود!
🩸🩸🩸🩸🩸🩸
https://t.me/+pZNqT4cyWcs3YWQ0
https://t.me/+pZNqT4cyWcs3YWQ0
500
Repost from N/a
رهام هادیان در آستانه ازدواج یهو شخصی ادعا میکنه که...😱😱😱👇👇👇👇
همهی #افکارم بهم ریخته بود دقیقا چند روزی به #عقدمون مونده بود که سرو کلهی یه نفر پیدا شد و #ادعا کرد از من #بچه داره!!!
حالا #نامزدفعلیم #قهر کرده و رفته و من موندم با #دردسر ریحانه!👇👇
اما سرنوشت من و دختری که عاشقشم چی میشه؟🙂🥀💔👇👇👇👇👇
https://t.me/+pZNqT4cyWcs3YWQ0
200