cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

「فـرنـ🔞ـوی!💦」

انقدر از جلو بُک.ـنت که بهـ.شته کوچولوت خیس و سرخ بشه!🔞💦" -صحنه‌دار، بزرگسال، ممنوعه!🔥🤤 -رَده‌سنی𝟏𝟖+🚷

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
14 712
Suscriptores
-16324 horas
+9477 días
+28630 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

2 پارت جدید💕🩵
Mostrar todo...
❤‍🔥 1
#گر/وپ_سک/س_در_زندان🔞🔥 - جووون، خانم رییس عجب ک.صیه!!! #وسط راهروی زندان لخت شده بودم و دور تا دورم پر شده بود از #خلافکار هایی که با #دیدن ک.ر های کلفتشون ک.صم داشت نبض میزد و هر لحظه خیس تر میشد.💦💦 روی زمین خوابیدم و پاهامو از هم باز کردم که با معلوم شدن ک.ص تنگ و #صورتیم سمتش حمله ور شدن و شروع به خوردن و #مک زدن چ.چ.ول خیسم👅💦 -آههه.......با کر های کلفتتون جرم بدید امروز هر کی بیشتر بتونه ارضام کنه نامه آزادیش از #حبس رو میزنم.....🔞 https://t.me/+Api1aQ39M6UyYWE0 https://t.me/+Api1aQ39M6UyYWE0 خلافکارهای ک.ر کلفت ک.ص ک.چولوی خانم #رییس رو جوری لیس میزنن و می**گان که ......⛔️😈
Mostrar todo...
داشت #جند*ه های زندانو میکرد و منم با لذت به ک*ر کلفتش از پشت #دیوار نگاه میکردم🔞😈 من رئیس #زندان بودم و یه دختر سر سخت و اونم گردن کلفت ترین زندانی که دیده بودم.. با سر و #صدا داخل اتاق رفتم و همه رو متفرق کردن به جز خودش ..💦 یه ضربه تو ک*رش زدم و گفتم : _اگه میخوای به خاطر این کارت تا آخر عمرت تو زندان نپوسی همین الان ارض**ام می‌کنی ک*ر کلفت🍓💦 https://t.me/+Api1aQ39M6UyYWE0
Mostrar todo...
"☽︎فِرنوی!☾︎" #𝗣𝗮𝗿𝘁127 "𝐋𝐢𝐦𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐞" ↬🔞💦↫ ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ "ناز‌ارجمند" در حالی که گلاره رو روی تخت دراز می‌کردم کمکش کردم لباساش و عوض کنه. کنارش نشستم که حالش خوب نبود و میشه گفت شوک بزرگی براش بود.. ناراحت دستم رو روی دستش گذاشتم و با لحن غمگینی گفتم: -حالت خوبه؟ خیره تو چشمام نگاه کرد و با صدایی که ناراحتی توش موج می‌زد گفت: -بعضی از آدما رو هر کاری هم کنی نمی‌تونی از زندگیت حذف کنی، حتی اگه بهت صدمه بزنن.. سری به نشونه‌ی تایید تکون دادم و ادامه داد: -شاید حسی که به هامین داشتم کمتر شده باشه ولی هنوزم دلم براش می‌سوزه هنوزم با بعضی از کاراش هوایی میشم، نمی‌دونم شاید دیوونه شدم.. گونه‌اش رو بوسیدم و در حالی که موهای خوش رنگش رو نوازش می‌کردم رو بهش گفتم: -سعی کن به هیچی فکر نکنی اصلا چطوره بری یه دوش آب گرم بگیری؟ سری تکون داد و بدن بی‌جون و خسته‌اش رو از روی تخت تکون داد و به سمت حموم رفت. نفس عمیقی کشیدم و از اتاق بیرون اومدم و با صدای پیام از گوشیم کلافه نفسم و به هوا بخشیدم. با دیدن پیام از دیان سریع بازش کردم که نوشته بود: -هروقت وقت داشتی بیا حرف بزنیم! عصبی از خونه بیرون زدم و تند تند پله‌ها رو پایین رفتم. در حالی که سه تا پسرا بیرون روی پله نشسته بودن به سمتشون رفتم و پشت سرشون وایسادم. با انگشتم آروم به شونه دیان زدم و گفتم؛ -بیا بریم بالا حرف بزنیم. جا خورده نگاهم کرد و سری به نشونه‌ی تایید تکون داد و در حالی که سیگارش رو دود می‌کرد باهام به سمت طبقه بالا اومد. ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ ↬🔞💦↫ -مَه‌سا- - @Novelsihsefid -
Mostrar todo...
7❤‍🔥 1👍 1🐳 1🍓 1💘 1
"☽︎فِرنوی!☾︎" #𝗣𝗮𝗿𝘁126 "𝐋𝐢𝐦𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐞" ↬🔞💦↫ ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ "دیان‌آریانمهر" عصبی طول و عرض خیابان رو طی کردم و با کلافگی به دور و اطرافم خیره شدم. نگران ناز بودم و همچنین از هامین به شدت عصبانی بودم، آخرش با این دیوونه بازیاش کار دست خودش می‌داد، هرچی باهاش حرف می‌زدم که متوقف کنه کاراش و اصلا ً اهمیت نمی‌داد.. من اونو خوب می‌شناختم اون برای چیزی که می‌خواست تا پای مرگ تلاش می‌کرد. نفس عمیقی کشیدم و به خیابون خیره شدم، کلافه بودم که لحضه آخری فهمیدم و عصبی بودم که چرا ناز بهم نگفت! طولی نکشید که با دیدن ماشین ایلیا که جلوی پام ترمز زد به سمت ماشین رفتم. در حالی که گلاره و ناز از ماشین پیاده می‌شدن سریع به سمتشون رفتم و گفتم: -حالتون خوبه؟بلایی که سرتون نیومده؟! ناز با دلخوری و عصبانیت بهم توپید: -به لطف دوست عزیزت، گلاره رو از آتش سوزی و مرگ نجات دادیم. با شنیدن این جمله عصبی نفسم رو به هوا بخشیدم و رو به ناز گفتم: -باید حرف بزنیم! عصبی دستش رو روی تخته سینم کوبید و گفت: -بمونه برای بعد دیان. بی‌توجه از کنارم رد شد و با گلاره که هیچ جونی تو تنش نمونده بود به سمت آپارتمان حرکت کردن‌. ایلیا در حالی که ماشینی رو گوشه‌ای پارک می‌کرد از ماشین با هاوش پیاده شدن و به سمتم اومدن. ایلیا کنارم روی یکی از پله‌های آپارتمان نشست و هاوش هم سمت چپم نشست. در حالی که از توی جیب شلوارم پاکت سیگاری رو بیرون می‌کشیدم تعارف کردم بهشون هرکدوم یکی یه دونه سیگار برداشتن، و هاوش بهم گفت: -یکم به خواهرم صبر بده اون الان به شدت عصبیه خودتم خوب می‌دونی که چقدر گلاره برای ناز مهمه. ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ ↬🔞💦↫ -مَه‌سا- - @Novelsihsefid -
Mostrar todo...
❤‍🔥 7👍 1 1🔥 1🍓 1💘 1
داشت #جند*ه های زندانو میکرد و منم با لذت به ک*ر کلفتش از پشت #دیوار نگاه میکردم🔞😈 من رئیس #زندان بودم و یه دختر سر سخت و اونم گردن کلفت ترین زندانی که دیده بودم.. با سر و #صدا داخل اتاق رفتم و همه رو متفرق کردن به جز خودش ..💦 یه ضربه تو ک*رش زدم و گفتم : _اگه میخوای به خاطر این کارت تا آخر عمرت تو زندان نپوسی همین الان ارض**ام می‌کنی ک*ر کلفت🍓💦 https://t.me/+Api1aQ39M6UyYWE0
Mostrar todo...
#گر/وپ_سک/س_در_زندان🔞🔥 - جووون، خانم رییس عجب ک.صیه!!! #وسط راهروی زندان لخت شده بودم و دور تا دورم پر شده بود از #خلافکار هایی که با #دیدن ک.ر های کلفتشون ک.صم داشت نبض میزد و هر لحظه خیس تر میشد.💦💦 روی زمین خوابیدم و پاهامو از هم باز کردم که با معلوم شدن ک.ص تنگ و #صورتیم سمتش حمله ور شدن و شروع به خوردن و #مک زدن چ.چ.ول خیسم👅💦 -آههه.......با کر های کلفتتون جرم بدید امروز هر کی بیشتر بتونه ارضام کنه نامه آزادیش از #حبس رو میزنم.....🔞 https://t.me/+Api1aQ39M6UyYWE0 https://t.me/+Api1aQ39M6UyYWE0 خلافکارهای ک.ر کلفت ک.ص ک.چولوی خانم #رییس رو جوری لیس میزنن و می**گان که ......⛔️😈
Mostrar todo...
#عکاسی که کـ*ص تپل کارآموزشو جر میده و عکس میگیره که..🔞💦📸#part3 _آههه اووف کارآموز ح*شری من داری روی کـ*ـرم حال #میکنی آهههه اومم تندتررر آههه با لذت و شهوت روی کـ*ر صاحب شرکت عکاسی کـ*ص تپلمو #محکمتر کوبیدم که تند تند #شروع کرد عکس گرفتن از کـ*صم و #پستون های تپل و گردم که روشون آثار آب ک.رش #مشخص بود.. _آهههه اوومم چه ج*نده کـ*ص تنگی هستی آههه💦💦کـ*صمو از هم باز کردم که تلمبه ی محکمی توی کـ*صم زد و آب داغش پاچید و همزمان صدای چلیک دوربین... https://t.me/+GWHVgfaxH845MGM8 #شورتم‌خیس‌شد..🙊🔞💦💦
Mostrar todo...
_حالا ک**ص صورتیتو بمالون و آه و #ناله کن🍑🙊 عکاس با ک**ر سیخ و‌ نگاه ح*شریش رو به #پستون های نوک صورتیم این حرفو زد.. خودمم خیس شده بودم و دلم کر کلفتشو میخواست❌ چو*چو*ل ک*صمو از هم باز کردم که با دیدن آب جمع شده دور سوراخ ک*صم رگ گردنش باد #کرد و با دوربین شروع کرد #عکس گرفتن از کص و کو.نم..💦🔞 _آهههه اومم آهههه دلم ک*ر میخواد آههه عکاس حش‍*‍ریم طاقت نیاورد و سریع دوربینشو انداخت و زیپ شلوارشو کشید پایین که با دیدن ک*ر قطورش... https://t.me/+GWHVgfaxH845MGM8 #عکاس ترتیب کص تپل کارآموز حشریشو میده..🔞🔞💦💦🍑
Mostrar todo...
بابا لنگ دراز سک*سی🔞🫦 #Part67 -آخ بابایی تلم*به بزن آهههه ک.صم خیلی خیسم #اومممم توی #دفتر کارگاه با شوگر #ددیم سک*س میکردیم و ک..صم ک...ر کلفتش رو قورت داده بود.. 💦هرکی از کنار دفتر رد میشد از شیشه ها مارو تو اون وضعیت میدید و از ترس پا به فرار میذاشت. سینه هامو تو دستش گرفت و #غرید: -هزار بار بکنمت باز تنگی ؛ جنده #کوجولوی بابا . ناله کن . ناله کن تا ک**صتو پاره نکردم💦 محکم خودش رو بهم کوبید که از درد #جیغی زدم و....💦🔞 https://t.me/+P9UryE8GNNswMDBk
Mostrar todo...