دانستنی | کوییز
18 415
Suscriptores
-6624 horas
-5107 días
+3 19430 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Photo unavailableShow in Telegram
🔴#درویشی که زن پادشاه رو حامله کرد
پادشاهى بود عادل و رعيتپرور. يک روز رفت جلوى آينه و ديد ريش او جوگندمى شده است با خودش گفت: پاى من لب گور رسيده و هنوز جانشينى ندارم. چند روز بعد سر و کله يک درويش پيدا شد. شاه به درويش گفت: 'من چهل زن دارم که خدا به هيچکدام آنها اولادى عطا نمىکند.......
ادامه ی داستان ➡️❎
▪️آیا ابراهیم نبی با خواهرش ازدواج کرده؟
▪️چرا اهل سنت دست بسته نماز می خوانند ؟
▪️راز عدد 19 ، 7 در قرآن چیست ؟
▪️چرا دوربین اومده معجزه ای نمیبینیم؟
▪️چرا دیه مرد به اندازه دو زن است؟
▪️چرا زنان نباید شب ها با لباس بخوابند؟
جواب هزاران چرا دیگه در کانال زیر بدون سانسور سنجاق شده 👇👇👇👇👇
https://t.me/+8c9buCOtS-1iNTNk
📖 هفت آیه معجزه گر کدامند ؟
همسرم قبل از ازدواج با من عاشق دخترخاله اش بود و قسمت هم نشده بودند. ...
وضع مالیمون بد نبود و دو طبقه خانه داشتیم. تولد همسرم بود و از دو طرف مهمان داشتیم. وسط مهمانی بود که متوجه شدم همسرم نیست و کمی طول کشید. رفتم طبقه ی بالا که ببینم چرا نیست و اگه کاری هست انجام بدم و رفتم تواتاق و دیدم که...... ادامه داستانو بخوانید
🤣 1
شب جمعه بود با شوهرم رفتیم دریاچه چیتگر(تهران) که براش تولد بگیرم و چند تا از دوستامم دعوت کردم.اونشب واقعا به خودم رسیده بودم.دوست شوهرم رضا که مجرد بود و شوهرم خیلی بهش اعتماد داشت از اول تا آخر نگاش به من بود نگاهش خیلی اذیتم میکرد.مراسم که تموم شد هر چی ماشینو استارت زدیم روشن نشد و شوهرم گفت آقا رضا اگه زحمتی نیست شما خانومم و شایان(پسرم)رو ببرید خونه تا ماشین درست بشه خیلی دیر میشه.تا میخواستم بگم نه منم همینجا هستم که دیدم رضا ماشینشو روشن کرده و گفت: ستاره خانوم بفرماید...چند دقیقه ای که توو مسیر بودیم یه مرتبه رضا نگه داشت و اومد در عقب و باز کرد و گفت خب حالا...ادامه ی داستان
⛔️داستان تجاوز به ستاره
شب جمعه بود با شوهرم رفتیم دریاچه چیتگر(تهران) که براش تولد بگیرم و چند تا از دوستامم دعوت کردم.اونشب واقعا به خودم رسیده بودم.دوست شوهرم رضا که مجرد بود و شوهرم خیلی بهش اعتماد داشت از اول تا آخر نگاش به من بود نگاهش خیلی اذیتم میکرد.مراسم که تموم شد هر چی ماشینو استارت زدیم روشن نشد و شوهرم گفت آقا رضا اگه زحمتی نیست شما خانومم و شایان(پسرم)رو ببرید خونه تا ماشین درست بشه خیلی دیر میشه.تا میخواستم بگم نه منم همینجا هستم که دیدم رضا ماشینشو روشن کرده و گفت: ستاره خانوم بفرماید...چند دقیقه ای که توو مسیر بودیم یه مرتبه رضا نگه داشت و اومد در عقب و باز کرد و گفت خب حالا...😱❤️🔥⬇️⬇️
ادامه ی داستان
🔥شاید این زندگی دردناک من براتون درس عبرت بشه
⛔️شب جمعه بود با شوهرم رفتیم دریاچه چیتگر(تهران) که براش تولد بگیرم و چند تا از دوستامم دعوت کردم.اونشب واقعا به خودم رسیده بودم.دوست شوهرم رضا که مجرد بود و شوهرم خیلی بهش اعتماد داشت از اول تا آخر نگاش به من بود نگاهش خیلی اذیتم میکرد.مراسم که تموم شد هر چی ماشینو استارت زدیم روشن نشد و شوهرم گفت آقا رضا اگه زحمتی نیست شما خانومم و شایان(پسرم)رو ببرید خونه تا ماشین درست بشه خیلی دیر میشه.تا میخواستم بگم نه منم همینجا هستم که دیدم رضا ماشینشو روشن کرده و گفت: ستاره خانوم بفرماید...چند دقیقه ای که توو مسیر بودیم یه مرتبه رضا نگه داشت و اومد در عقب و باز کرد و گفت خب حالا...😱❤️🔥
ادامه ی داستان
🔥شاید این زندگی دردناک من براتون درست عبرت بشه براتون
🔴 حاملگی عجیب دخترم
دختر ۱۶ساله ای دارم که فقط یه دوست صمیمی به نام مریم داشت.
یک روز دخترم گفت برای المپیاد علمی احتیاج داره با یکی درس بخونه و منم بهش اجازه دادم که با مریم اونم فقط تو خونه خودمون میتونه درس بخونه.
رفت و آمد مریم به خونمون شروع شد تا اینکه یه روز دخترم مریض شد😞 و رسوندیمش دکتر ولی تلخ ترین خبر دنیا رو دکتر بهم داد .
خدای من دخترم باردار شده😳😳
اما چجوری؟؟😰
ادامه ی داستان 👉،
👍 1
Photo unavailableShow in Telegram
▪️آیا ابراهیم نبی با خواهرش ازدواج کرده؟
▪️چرا اهل سنت دست بسته نماز می خوانند ؟
▪️راز عدد 19 ، 7 در قرآن چیست ؟
▪️چرا دوربین اومده معجزه ای نمیبینیم؟
▪️چرا دیه مرد به اندازه دو زن است؟
▪️چرا زنان نباید شب ها با لباس بخوابند؟
جواب هزاران چرا دیگه در کانال زیر بدون سانسور سنجاق شده 👇👇👇👇👇
https://t.me/+RR7WayP0GjY0NDA8
https://t.me/+RR7WayP0GjY0NDA8
📖 هفت آیه معجزه گر کدامند ؟
دخترم 17 ساله یه شب دستم تو شلوارم بود داشتم خودمو میخاروندم فکر کردم داداشم
مشاهده اعتراف
#اعتراف
من بچه که بودم مینداختنم پیش خالم و شوهر خالم که تازه عقد کرده بودن که تنها نباشن😐 یروز شوهرش گفت بیا
پلیس بازی منم که از خدام بود، خلاصه دست و پای منو بستن گفتن مثلا آدم بدا مارو گروگان گرفتن تو دستاتو بازکن بیا نجاتمون بده آقا بار اول دوم شکست خوردم ولی بار سوم دست و پامو باز کردم پرواز کردم سمت اتاقشون درو که باز کردم
دیدم ....
ادامه ی اعتراف👉
(پلیس بازی ,سرچ کنید کانالش میاره)