O.R

‍ PDF

بزرگ بشه چه ميشه ، پناه بر خدا

اين حقيقيه

تابحال پرواز را تجربه كرده اى !؟ ابتدا بسيار ترسناك به نظر مى رسد چرا كه ذهن طبق معمول سرگرم انجام وظيفه خويش است به بهترين شكل ممكن كه همانا ترساندن توست از هر فرصتى كه بتواند برايت لذت بخش باشد و تو را به سطح بالاتر از انچه هستى برساند ذهن درون گوش تو فرياد مى كشد كه تو نمى توانى ، سقوط مى كنى تو خودت را به كشتن مى دهى اين چتر پوسيده است ، كم كم از وراجى خسته مى شود و به مرحله دوم تلاش خود بشكل اتوماتيك سويچ خواهد شد ، همان مرحله اما و اگر ها . كه اگر طناب پاره شود چه ؟ اگر اون بالا حالت بد شود سرت گيج برود بالا بياورى چه ؟ خلاصه دست و پا مى زند تا تورا از انجام هركارى منع كند هنگامى كه همچون دلاورى رشيد ، مردانه مقابلش ايستادگى كنى سرانجام خاموش مى شود سپس از انجا كه در برابر اقتدار تو شكست خورده با نگاهى مملو از خشم و تنفر به تو خيره مى شود سرى تكان داده و رهايت مى كند (( چه مبارك لحظه ايست ان لحظه )) حالا مجال يافته اى از پرواز لذت ببرى اكنون تنها در آغوش باد در پهناى آسمان طنابهاى هدايت در دست چرخ مى زنى و آرام ارتفاع كم مى كنى ، از آن بالا همه چيز ريز ديده خواهد شد حس غرور با لذت دلاورى و غلبه بر ترس لذت عجيبى را به تو هديه مى دهد لرزه خفيفى را نه در اندام خويش كه در واپسين لحظه استفاده از دستگاه انسان ساز تجربه مى كنى هر شب بل اين يكى را روحت تجربه خواهد كرد كه بسيار شديدتر و خوش ايند تر از آن تجربه شبانه است ، حسى از رهايي وا دادگى ، رفتن و خود را به آغوش باد افكندن آرى همه چيز را مى شود به راحتى با پول خريدارى كرد اما پرواز را نه ، تجربه پرواز به چيزى بالاتر از پول نياز دارد