Ali Miri
8 666Suscriptores
-624 hours
-277 days
-8730 days
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
🌸سلام به همه عزیزان و همراهان🌸
سال نو رو بهتون تبریک میگم و صادقانه و از صمیم قلبم براتون سال خوب و پر از خیر و برکتی آرزو میکنم.
❤️
❤ 316👍 9🤩 9👎 3
امسال دو تا تقویم رومیزی مختلف تولید کردیم.
اولی طبق روال هر سال تقویم یادش به خیر هستش با تصاویر منتخب از دهه شصت
و دومی یک تقویم عاشقانه و لطیف به اسم «مونس» که نگاه کردن بهش میتونه حال آدمو عوض کنه.
خودم این کارو خیلی دوست دارم و صادقانه بگم که براش خیلی مایه گذاشتم. سعی کردم با حس و حال خوبی انجام بدم که انرژیش به مخاطب منتقل بشه.
امیدوارم همینطور شده باشه.
هر دو تقویم سایزشون ۱۷ در ۲۴ هستش روی ۱۵ صفحه مقوای گلاسه چاپ شدن با ۱۵ تصویر مختلف.
امسال پایه مقواییه و نسبت به پایههای قبلی ایستایی بهتری داره.
قیمت تک هر کدوم از این تقویمها ۱۲۰ تومن هستش که میتونید از سایت
www.alimiriart.com
بصورت آنلاین خرید کنید.
(کسانی که هردو تقویم رو با هم سفارش بدن، هزینه ارسال براشون رایگان خواهد بود.)
هر سوالی داشتید میتونید در واتساپ به همکارانم پیام بدید و بپرسید:
شماره واتساپ (فقط پیام):
09022221661
❤ 96👍 25🤩 5👎 3
از من زیاد پرسیده شده که چرا انقدر پولتو راحت خرج میکنی؟ چرا پس انداز نمیکنی؟ چرا انقدر پول خرج سفر رفتن میکنی؟
یادمه زمانی که بچه دبستانی بودم و رفته بودم روستای اجدادی، با دوست و همبازی همیشگی کودکیم حسین، تیرکمون به دست راه افتاده بودیم توی دشت و نشونه میزدیم.
یه جاهایی بود که روی زمین ریگ مناسب خیلی کمی وجود داشت، بنابراین من به ذهنم رسید از جایی که ریگ زیاده چندتایی توی جیبم ذخیره کنم.
از اونجایی که اون ریگهای برای لحظات مبادا بود، ازشون استفاده نمیکردم. یا اگه یه دونه برمیداشتم، از ترس تموم شدن، دو سه تا دیگه جایگزین میکردم!
یواش یواش یه جوری شده بود که همه جیبهام از سنگهای کوچولو پر و سنگین شده بود.
طوری که دائم باید شلوارمو با دست بالا میکشیدم!
تا به فکرم میرسید که یه کم سبکشون کنم، به صدایی توی سرم میگفت:
این همه به زحمت جمع کردی حیفه… بذار الان برسید یه جایی که هیچی سنگ و ریگ نیست، اونجا معلوم میشه این ریگهای توی جیبت چقدر ارزش دارن!
همینطور که من تقریبا نگاهم به زمین و سبک سنگین کردن شرایط و محتویات جیب و نگه داشتن شلوار بود، حسین تلپ و تلپ با تیرکمونش برا خودش تفریح میکرد و عین خیالش نبود!
در حالی که من حتی دست بیکاری برای نگه داشتن تیرکمونم نداشتم!
اون روز غروب شد و ما دو نفر برگشتیم توی ده و خونه خدا بیامرز دایی بابام، در حالی که من جیبهام لبالب پر از سنگ بود و تقریبا در طول روز هیچ پرتاب سنگ و نشونه زنی نکرده بودم!
الانم که شب شده بود و برگشته بودیم و اصلا هم راحت نبودم.بنابراین قبل از این که وارد خونه بشیم، جیبهامو توی باغچه کنار خونه خالی کردم و رفتم داخل!
تمام روز من به این گذشته بود که اگه یه جایی برسیم سنگ نباشه چی!؟ و حسین بدون این که چنین سوالی به ذهنش برسه، هر جا که تونست و عشقش کشید یک سنگ از رو زمین برداشت و شلیک کرد و حالشو برد!
فردا شد و صبح بدون این که به انبوه ریگ کنار باغچه نگاه کنم، راهی دشت و کوه شدم و یک دونه سنگ هم ذخیره نکردم!
گاهی ما برای رسیدن به هدفی، لازم میدونیم که مقدمات و ابزاری فراهم کنیم. ولی بعد از مدتی، پیدا کردن اون ابزار و مقدمات خودش میشه هدف و از هدف اول کاملا غافل میشیم.
نمیدونم درسته یا نه و قصد توصیه به کسی رو هم ندارم، ولی شخص من پول رو صرفا یک وسیله برای بهرهمندی از زندگی میدونم و حواسم هست که جمع کردن یا فکر زیاد کردنش باعث نشه اون بهرهمندی اصلی، تحت الشعاع قرار بگیره.
برای همینه که «ممکنه» مثلا یک سفر برم و تا قرون آخر پولمو خرج کنم!
و معتقدم اون لذت و خاطرات مونده رو با هیچ قیمتی نمیشه خرید.
👍 220❤ 71🤔 10👎 7🤩 5
فایل با کیفیت تصاویر «اگر طبیعت آدم بود» برای دوستانی که میخوان نشر بدن.
❤️🙏🌸
❤ 93👍 15🤔 4👎 2🤩 2
بازی مافیا خوبه یا بد نمیدونم.
بعضیا بازی میکنن، بعضیا نه! یه عده نگاه میکنن یه عده هم نمیکنن… در هر صورت هر کسی همون کاری رو میکنه که فکر میکنه درسته.
من خودم گاهی این بازی رو از پلتفرمهای مختلف نگاه میکنم. چند باری هم که یه عده علاقهمند دوست داشتن بازی کنن و تعداد نفراتشون کم بوده منو توی بازیشون فرو کردن و خوشبختانه به شکل خوشایندی در تمام این موارد من در ساید سفید بودم و مجبور نشدم دروغ بگم! و از اونجایی که در رده بندی افراد ناشی در دروغگویی من جزو ده ناشی برتر هستم، مطمئنا اگه در طرف سیاه بازی بیفتم، در ثانیه اول تشخیصم میدن و با زبان خوش یا تیر غیب منو میندازن بیرون!
ولی یه چیزی در این بازی منو به شدت تحت تاثیر قرار داد.
وقتی در سمت شهروندها بازی میکنی، گاهی پیش میاد که به یک نفر شدیداً مظنون میشی. اونجاست که همه حرفهاش، حرکاتش، استدلالهاش… همه و همه اون شخص رو پیش تو سیاهتر میکنه و به جایی میرسی که طرف رو گردن میگیری و با خوشحالی بیرونش میکنید. هنوز در سکرات پیروزی هستی که بازیگردان اعلام میکنه شخص خارج شده از بازی، شهروند بوده!
اون لحظه خیلی لحظه عجیبیه. کسی که مطمئن بودی دشمن توئه، ناگهان میبینی که اشتباه کردی و یار خودتو از بازی بیرون کردی. انگار یه پارچ آب یخ میریزن روی سر آدم.
بعد از این تجربه با خودم فکر کردم تا الان توی زندگی، چند بار شده که به چیزی صددرصد مطمئن بودم و روی این اطمینان عکسالعمل نشون دادم؟ چند بار یقین داشتم فلان موضوع حقیقت داره و نداشته؟ چند بار با کسی که یارم بوده مقابله کردم؟ چند بار فکر کردم تشخیص من درسته و نبوده؟؟
روزی که بازیگردان عالم درست و غلط تشخیصها و رفتارهای ما رو بگه، قراره چه حالی بشیم؟
کیه که بگه من مصونیت دارم و همه تشخیصهام درسته؟
تجربه من میگه هر چقدر یک نفر به خودش مطمئنتر باشه، احتمال آسیبش بیشتره.
خدا آخر عاقبتمون رو بخیر کنه.
پن: با آقای سینا رازانی در مجموعه پدرخوانده آشنا شدم و چقدر حسم نسبت به این مرد مثبته. به نظرم سینا یک انسان متشخص، دقیق، بااخلاق، باهوش و دوستداشتنیه و در بازی مافیایی که اخلاق اونجا هیچ جایگاهی نداره، رفتار و اخلاق این مرد میدرخشه.
دوست داشتم چهره ایشون رو نقاشی و تقدیمشون کنم.
👍 111❤ 33🤔 4🤩 3
Inicia sesión y accede a información detallada
Te revelaremos estos tesoros después de la autorización. ¡Prometemos que será rápido!