cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

en
avatar

کاش ایرانی نبودم...

ضجه بزنید دوستان گلم🌹🙏

Show more
Iran178 344The category is not specified
Advertising posts
536
Subscribers
No data24 hours
+17 days
+830 days

Data loading in progress...

Tags Cloud
No data
Any problems? Please refresh the page or contact our support manager.
Incoming and Outgoing Mentions
avatar
---
---
---
Attracting Subscribers
No data
Any problems? Please refresh the page or contact our support manager.
Channel Posts
avatar

فرشِ قرمز مربوط به همان فیلم سینمایی با بازی "الجولانی" قبل از تروریست و جقی شدن! @fuckiranilife

7410

2
نقشِ کوتاه ولی خوش دستِ الجولانی در فیلم سینمایی "کنترل خشم" در کنار ستارگانی همچون جک نیکلسون و آدام سندلر، قبل از پیوستن به
نقشِ کوتاه ولی خوش دستِ الجولانی در فیلم سینمایی "کنترل خشم" در کنار ستارگانی همچون جک نیکلسون و آدام سندلر، قبل از پیوستن به القاعده و بعد داعش و باز دوباره القاعده! @fuckiranilife
80
3
به خانه‌ای که استرسِ تمدید قولنامه معده درد عصبی اش را تحریک کرده نگاه میکند... چند دقیقه پیش تلفنِ گویای بانک حتی در روز جمعه زنگ زد و صدای بی روحِ ربات مانندی گفت : ضامن محترم! با توجه به اقساط عقب افتاده در صورت عدم پیگیری حسابِ شما مسد... به اخبار نگاه می‌کند... به اخبار همیشه نگاه می‌کند...انگار که همیشه منتظر خبر پایانِ بدبیاری ها برای تمام جهان باشد و هر بار ولی اخبارها دیوانه تر است... صدای خشن و خش داره مردِ وحشی در اسپیکر می‌خواند : Outside the sky is coal Black! The streets are on fire... The picture windows cracked... And there's nowhere to run... I know, I know, this house is not for sale... @fuckiranilife

Bon-Jovi-This-House-Is-Not-For-Sale-320.mp3

280
4
سلام مارشمالوهای کبابی و لذیذ من هم دارم کباب میشوم اینجا... پدر و مادرم هم اول با آواره خانه له شدند و بعد زیر آتش خانه پخته
سلام مارشمالوهای کبابی و لذیذ من هم دارم کباب میشوم اینجا... پدر و مادرم هم اول با آواره خانه له شدند و بعد زیر آتش خانه پخته و پودر... خواهر و برادرانم هم چنتایی آواره و چنتایی قطعه قطعه شدند که مابقی بدنشان را در مشمای مشکی که سرطان زا هم هست ریختند... تمام خانه و بلوک ما با آتش پودر شد... از ما فیلم گرفتند و در شبکه های اجتماعی "اوه مای گاد دت ایز ریلی کریزی" گویان وایرال شد... چیزی از کودکی و خاطراتِ خوش کمی که داشتم یادم نمانده... دیگر آتش دارد تمام رگه های مغزم را کمپوت میکند... شاید فکر کنید دارم راجع به تصویر سمت راست حرف میزنم اما نه... من از لس انجلسِ سکسی خیلی دورم... من در کمپ پناهجویان ِ غیرنظامی بودم دو سه ماه پیش... از دستِ بمب های پدر جنده فرار کرده بودیم و داشتیم در جایی زندگی را جان میکندیم که بمب ها پیدایمان کردند... خاورمیانه‌ای که باشی لوکس‌ترین و گران ترین و الگانت ترین بمب‌های آمریکای کص پدر پیدایت می‌کند و نازت را می‌کشد و انقدر به تو عشق می‌دهد تا پودر و خاکستر شوی!! اما به آن رفرنسِ تصویری نگاه کن ! هردوی آن عکس ها باز هم از ایرانی بودن خوشبخت تر هستند... خخخ... @fuckiranilife
410
5
🔥بزرگترین حراج سال افق کوروش برنج هندی 24% گوشت منجمد298 روغن10% کوکا28.3 رب29% تن65.9 گوشت ومرغ گرم،قندوشکرزیرقیمت دوستان تبریک خداروشکر @fuckiranilife

08 Kylie Minogue - Can't Get You Out Of My Head.mp3

370
6
دوست داشته شدن و دوست داشتن زیباترین اتفاق زندگی است...اینکه یک نفر به فکرت باشد...یک نفر حالت را بپرسد...تولدهایت و سالگردها یادش باشد...سفر دوتایی زیباست....رفتن زیر دامن..زانو زدن...دعواهای الکی... گریه های دلتنگی... اینها تنها ریسمان زندگی است که پاره نشده اند....خوش به حال هرکی دارد...دوستان پیک می نیستم....پریودم....از کودکی...شش سالگی...نمیدانم چرا... @fuckiranilife

file_1943009.mp3

357
7
یک بند خاورمیانه ای...بله عزیزان.. محبوب دل مردم خاورمیانه و سرزمین هند پاکستان...میدانید چرا چون بسیار ساده هستند و دلنشین...واقعا زرق و برق خاصی ندارند...اگر در حد ریدن و شاشیدن هم ایکیو داشته باشی خوشت میاید... ببخشید دلم خیلی گرفته... پریودم @fuckiranilife

Modern-Talking-Atlantis-Is-Calling-(S.O.S.-For-Love)-320.mp3

360
8
هرشب زیر آسمانی تاریک که سگ صاحبش نمیشناسد...به خودم میگویم چرا من باید زنده بمانم...زندگی باشد برای این روباه های دیگر که داخل لانه های محقر و زیر خاکشان خرگوشی شکار کرده اند و توله های خود را سیر میکنند.... من روباهی هستم که تفکر دیگر دارد...دوس دارد شکار بشود... به شماها ربطی ندارد...جانم است اختیارش برای خودم...بدن خودم است...دلم میخواد هرگهی خواستم بخورم...مگر کسی به شماها گفت چرا در اول پاییز با صد نفر جفت میگیرید... تمام زمستان به این امید سر میکنم که بالاخره فصل شکار سر برسد و فرشته مرگم که یک شکارچی است مرا پیدا کند....دلم میخواد پوستم و دم زیبایم بکند و بفروشد تا از من لباسی گران قیمت بسازند برای یک خانم گران قیمت...یک خانم گران قیمت که صد تا مث من و تورا میخرد و میفروشد...از این خانم ها که از زندگیشان ولاگ میسازند و چند فرزند پشت سرهم دارند از چند مرد مختلف... مرا در فرش قرمز بیانداز دور گردنش و عکاس ها عکس بیاندازن از من.... راستش را بخواهید این سومین بهاری است که انتظارش میکشم...فرصت زیادی برایم نمانده...به زودی پیر و فرتوت میشوم...و کیفیت پوستم پایین میاید... چند روزی بیشتر باقی نمانده تا بهار... اما عزیزان قرار نیست این دنیا حتی مرگ دلخواهم را به من عطا کند... امشب که در لانه سرد تاریکم که بوی شاشم را گرفته خوابیدم بهمنی بزرگ سقوط میکند و زیر آن دفن میشوم... هیچکس دنبالم نمیگردد... به یاد هیچکس نمیمانم... مهمانی های لاکچری خدانگهدار... قراراست این زیر به آرامی خفه شوم... آرزوهایم با من دفن شدند...بی انکه کسی حتی خبردار شود @fuckiranilife
294
9
از هیچی به اندازه فقر متنفر نیستم؛ فقر خونوادتو می‌گیره، عزیزاتو دور می‌کنه، احمق...لاشی....تنها....چشم گشنه...تیغ زن...پر از کینه نفرت حسرت میشی.... فقر زشت‌ترین چیزیه که تو دنیا می‌شناسم. @fuckiranilife

Queen-Bohemian-Rhapsody-320.mp3

377
10
بهت قول میدهم اشکت را درمی‌آورد...قول میدهم حتی اگر یک رابطه عاطفی در زندگی ات نداشته ای...حتی اگر تنهای تنها هستی مثل من... حتی عشقی متفاوت را تجربه کرده باشی... حتی اگر موجودی حسابت زیر ۱۰۰ دلار است... بیخیال ممرضا شایع بشو جان من...ژنتیکمان که کج رفت... مواظب گوش هایت باش... @fuckiranilife

She s gone Steelheart.mp3

393
11
افسانه‌ی جن سه پستون دختری با لباس عروس سفید که درگیر عشقی ممنوعه شده بود، تصمیم گرفت برای پانزده ثانیه چیزی که نباید را نشان دهد. این پانزده ثانیه، تمام زندگی‌اش را نابود کرد. جامعه او را طرد کرد و در نهایت، او را به جنگلی تاریک تبعید شد و گوشت تنش خوراک گرگ گراز خرس شد... اما این پایان ماجرا نبود. چهره‌اش به شکلی ترسناک تغییر کرد: جایی که باید چشم، دماغ و دهانش باشد، پستان‌هایی جایگزین شدند. او به جن سه پستون معروف شد و حالا در شب‌های تاریک به خواب کسانی می‌آید که درگیر حسرت‌های پوچ و زندگی نکبت‌بارشان هستند. او با چهره‌ی عجیب و صدایی سرد می‌پرسد: چرا مرا ترک کردی؟ چرا هنوز در جستجوی چیزی هستی که هیچ‌وقت به دست نمی‌آوری؟ چرا نمی‌گذاری در مترو بسته شود و فکر می‌کنی زندگی سرتاسر نکبتت ارزش ۳ دقیقه منتظر ماندن را دارد؟ چرا سرت تو کون مردم است؟ چرا حسود فقیر هستی؟ چرا فکر می‌کنی با گریه کردن برای گذشته‌ات چیزی عوض می‌شود؟ چرا از صبح تا شب در حال شمردن پول بقیه‌ای؟ چرا فکر می‌کنی موفقیت دیگران از سهم تو کم می‌کند؟ چرا همیشه منتظری کسی بیاید و تو را نجات دهد؟ چرا درس نخواندی؟ چرا یک شغل خوب انتخاب نکردی؟ چرا به جای حل مشکلاتت، از همه انتقام می‌گیری؟ جن سه پستان زبانی تیز دارد ببخشید اما سراغ شما قرار نیست بیاید.... نترسید...ما خودمان درگیر یک نفرین ابدی هستیم...یک داغ ابدی...یک لکه ننگ... @Fuckiranilife
384
12
دارد به سکسی ترین شیوه ی ممکن فریاد می‌زند که در این گیرودارِ بمب و انفجار و بزن و بکش و بگایی ها، با آسمان نزدیک تر از این حرفاییم... که گرچه زندگی این پایین مثل راه رفتن روی میدانِ مینی از دسته خرهای متنوع است اما با آسمان هم همسایه‌ایم به هر حال... که البته این حرفها با دلار 80 و خورده‌ای خیلی کون مشنگانه است... همان فقط گوش کنید و هد بزنید و کسخلتان را برای دقایقی ول کنید در برود پی کارش... @fuckiranilife

Foo-Fighters-The-Sky-Is-A-Neighborhood-320.mp3

318
13
بفرست برای آنکه دلت را شکاند...بفرست برای آنکه دست درازی کرد بهت...بفرست برای آنکه امید الکی برایت ساخت...بفرست برای آنکه مالیدیش اما لخت نشد...برا انکه گفتی دوستت دارم گفت ممنون🌹💅 @fuckiranilife

Black-Eyed-Peas-Shut-Up-320.mp3

330
14
نامش فردریک است. موهای پرپشت نیمه مرتبی دارد، و صورتی بی احساس سنگی و چشمانی بادامی. مادرش به او می‌گوید نخاله، و پدرش او را حمال صدا می‌زند. اما رفقایش، اگر هنوز کسی مانده باشد که او را رفیق بنامد، به او فردی می‌گویند. تفریح‌های فردریک مثل خودش تاریک و بی‌روح‌اند. او عاشق فلج کردن قورباغه‌هاست، کندن یال مگس‌ها، و ریختن آب در لانه مورچه‌ها. گاهی هم، در کمال بی‌رحمی، به آنتونی، پسر سیاه‌پوست همسایه، میگوید کاکا سیاه... رژیم غذایی‌اش هم به اندازه زندگی‌اش عجیب است... سیگارهای ارزان، ته‌مانده‌های ویسکی پدرش، ژامبون دودی خوک، و البته شکر. لباس‌هایش همیشه یکی دو سایز بزرگتر هستند و از مد افتاده بوی تند شوینده‌های درجه چندم می‌دهند، چون تمامشان از تاناکورا خریده شده‌اند. در نزدیکی دهه چهارم زندگی‌اش است، اما هنوز وسیله حمل نقلش مترو و اتوبوس است، یک پرس غذا می‌گیرند که دو نفری بخورند. شغل فردریک: مانند انگل به آدم‌ها می‌چسبد، از منابع مالی‌شان استفاده می‌کند، و تا جایی که بتواند آن‌ها میدوشد و وقتی دید دیگر بدردش نمیخورد قطع ارتباط... فردریک می‌داند که زندگی‌اش به هیچ سمتی نمی‌رود، اما اهمیتی نمی‌دهد. شاید به جای  قلب یک تکه آشغال آنجاست و رفتارش هم با ادم ها همین است....یک تکه اشغال.... تنها کسی که هنوز در کنار او مانده، مایکل است. اما مایکل قرار نیست فرشته نجات فردریک باشد. او هم مثل فردریک فقیر و بدبخت است، شغلی بی‌آینده دارد و درآمدی اندک گرایشی جنسی متغیر... با این حال، دل پاک و ساده‌ای دارد و فکر می‌کند فردریک ارزشش را دارد. مایکل تنها کسی است که دوستش دارد...اگه یک تکه نان خشک دستش باشد با فردریک شریک میشود... فردریک اما ادم چشم دل سیری نیست چشمش گرسنه است.... در نظرش، مایکل فقط کسی است که می‌توان با او وقت گذراند، کسی که بدون توقع، همیشه هست. مایکل و فردریک یک بار در زندگی شان سفر درست حسابی رفته اند....باهم دوتایی...به هزینه و برنامه مایکل...هر روز خاطرات تکراری آن را باهم تعریف میکنند و میخندند...سه سال پشت سرهم هر دوشنبه بعد از ظهر حدود ساعت ۷ این دیالوگ ها تکرار میشوند...اما امروز فردریک اخمو تر...بی احساس تر...مایکل یه عکس چاپ شده نشان فردریک میدهد..مایکل با لبخندی محو، عکسی را که چاپ کرده، به طرف فردریک می‌گیرد. عکسی از آن‌ها کنار ساحل، با شکم‌های ورم‌کرده از غذای ارزان و صورت‌هایی که در آن روز خاص، با همه تلخی‌ها، کمی خوشحال بودند. می‌گوید: "فکر کردم خوبه اینو داشته باشیم، یه چیزی واسه یادگاری... یادته؟ فردریک، که انگار مادرش را جلوی چشمش لخت کرده اند، نگاهی به عکس می‌اندازد. چشمانش خالی‌تر از همیشه است. دستش را تکان می‌دهد و می‌گوید: به تخمم، مایکل. این چرت‌وپرتا چیه؟ مایکل جا می‌خورد، اما خودش را کنترل می‌کند. با صدای آرامی می‌پرسد: چیزی شده؟ چرا اینطوری حرف می‌زنی؟ فردریک سیگارش را روشن می‌کند، پکی عمیق می‌زند و با لحنی که انگار بیشتر با خودش حرف می‌زند، می‌گوید: "هیچی، فقط دیگه حسش نیست. این زندگی مسخره‌ست مایکل آرام روی صندلی می‌نشیند. انگار چیزی در وجودش ترک خورده باشد. می‌پرسد: داری با من این‌طوری حرف می‌زنی چون درآمدم کمتر شده؟ فردریک به او نگاه نمی‌کند. به گوشه اتاق خیره می‌شود و با بی‌احساسی می‌گوید: "خب آره. تو دیگه حتی اون تیکه نون خشکی که می‌تونستی بهم بدی رو هم نداری.بای... مایکل به او خیره می‌شود....زندگی سیلی محکمی به او زد...آدمها این شکلی هستند...لاشی... فردریک پا شد و رفت پشت سرشم هم نگاه نکرد...رفت تا مانند کرم خاکی وول بخورد زیر خاک...رفت تا دوباره خون تازه بمکد...حس کند مهره مار دارد... مایکل هم در گوشی اش سرچ کرد "کیر" تا حداقل یکم ارام بگیرد... عزیزان پایان داستان عجیب بود... لطفاً اعلام کنید تا حالا از رفقا داشته اید؟ ممنون عزیزان @fuckiranilife
358
15
افتاده ای در یک خانه سالمندان...پوشکت به زودی باید تعویض گردد..دهانت مزه تلخ قرص زیر زبانی میدهد...پوست سرت کک مک زده و لکه افتاده... نزدیک بالکن روی صندلی چرخدار پشت کرده ای به همه و با نوای این اهنگ یاد ان روزهای درخشانت افتاده ای...آن کافه ای فرانک سیناترا می‌آمد و اجرا میکرد هفته ای یکبار...یادش بخیر... اما زندگی زود میگذرد عزیزکم.... به قول اقای سهراب سپهری: پاورچین پاورچین دور شد زندگی بی‌خبر از آن همه چیز و من ماندم در کنار آب و درخت‌ها که دیگر نه صدای پای او را بشنوم نه ردپای او را در خاک. @fuckiranilife

Frank Sinatra – Autumn Leaves.mp3

299
16
دان بدهید به من...دان فقط....کاسه ای اب مانده مخلوط شاش آقا بزه و تخم عنکبوت..... روزی سه تخم میگذارم برایتان قول میدهم... نمی‌گذارم سایه پدرانگی شما از سرم دور بشود...من مرغ بی ارزش مگر لیاقت دارم... چریدن و دویدن نخواستم بالای آن دشت های ازاد...قول میدهم حسابی چاق چله بشوم و اگر لیاقت داشتم کبابم کنید...حتی مرا بیاندازید جلوی سگتان... سالی یک خروس بیندازید وسط این مرغدانی تا تک تکمان را بکند اشتراکی... به خدا گلایه‌ای ندارم... می‌گویند خارج از این مرغدانی عاقبت خوبی در انتظارم نیست، آخه... روباه مکار... گرگ گرسنه... شکارچی شکم‌پرست... دست شما درد نکند که هوای مارو دارید و آقا بالاسرمان هستید... دم‌تان گرم. این مرغدانی همانطور که هست برایم کافی است. چه فرقی می‌کند که جوجه‌ام گرسنه بماند یا شکمش پر از کاه باشد؟ همه چیز به این وابسته است که از کسی چه انتظاری داشته باشی. وعده‌های شما همانطور که همیشه بود، در دل شب گم می‌شوند. دنیای شما پر از دروغ‌ها و وعده‌هایی است که حتی نمی‌خواهید به آنها عمل کنید. همین که ما اینجا در سرما و گرسنگی در کنار هم نشسته‌ایم، کافی است. برای من هیچ چیز جز این وضع دیگر مهم نیست. تورو به خدا دان بدهید...دان @fuckiranilife
294
17
زندگی در کام من آشامیدنی تلخی شده است، و با این‌حال باید که آن را سر کشم، جرعه‌ جرعه، قطره‌ قطره @fuckiranilife

04-Ballade Pour Adeline.mp3

307
18
تنها مانده‌ام... در به در شده‌ام... سرمای کوهستان استخوان‌هایم را شکسته. زور زوزه‌هایم به باد نمی‌رسد. انگاری قرار است همینجا دفنم کند... طی یک هفته از رهبر گله تبدیل شدم به یک گرگی که هاری امانش را بریده و از گله طرد شده. وحشت و دیوانگی مرا فراگرفته. گرگ شدن انتخابم نبود... یک سرنوشت شوم بود. نمی‌دانم دیگر چه چیزی در این بدن باقی مانده که هنوز به من نامی انسانی می‌دهد. تمام دردهایم را می‌شمارم، اما حتی خودم هم از تعدادشان سردر نمی‌آورم. در هر قدمی که برمی‌دارم، صدای زوزه‌هایم را در میان برف‌ها گم می‌کنم. دنیا دیگر برایم هیچ معنایی ندارد. شاید در گذشته، در دل گله، در کنار توله‌هایم،حالا حتما جفت عزیزم را که عاشقانه دوستش داشتم جوانک های گله دارند سر کردنش خونریزی میکنند... امشب معلوم نیست کی سراغش را بگیرد...مهم نیست... عزت..شرافت..رگو‌ریشه... احساس ازادگی را این بیماری از من گرفته...کاش صاعقه ای بهم بخورد خشکم کند در ثانیه ای.... شکارچی با یک گلوله خلاصم کند... زندگی که این چیزها نداشته باشد ارزشی ندارد...حالا باید شکمم را سیر کنم....گوشت تلخ یک کفتار تنها..یا یک پیرمرد شاشو غارنشین...روحم را ارضا میکند.... شفق قطبی چه رقصی در آسمان میکند..انگاری برای خود جشنی گرفته اند...کاش زیر این شفق بمیرم... انگار حتی آسمان از عذاب کشیدن من خوشحال است...مرگ زیر این شفق بهتر از دست پا زدن در تاریکی است... @fuckiranilife
351
19
کریسمس مبارک عزیزان...سال خیلی خوبی در انتظارمان هست...بس است نق ناله و نا امیدی..حسابی قرار است بترکونیم.. با کمک تیم اقتصادی انشالله قیمت تن ماهی رب گوجه مرغ و گوشت خیلی گران نمیشود ناراحت نباشید...به هرحال هرملتی یک دغدغه ای دارد.... @fuckitanilife

13.One Day.mp3

348
20
غروب است... اتاقک زیر شیروانی به سختی روشن است... لوکا زل زده به تابلوی نقاشی‌اش... چشمانی درشت دارد... گونه‌های استخوانی... لبخندی سرد...سینه هایی درشت... برایش قصه تکراری امروزش را تعریف می‌کند... دوباره لوکا از کنار بازار رد شده و مردم شهر او را دست انداخته‌اند... پیراهن سفیدش جای گوجه‌های گندیده مانده... می‌گوید امروز داد نکشیدم، فقط فرار کردم... زن هیچ جوابی ندارد، مثل همیشه... می‌داند لوکا همین سکوت را دوست دارد... با سرصدای زیادی و جمع‌های بالای سه نفر... گریه‌های یک نوازد... فریادهای یک مرد دچار حمله عصبی می‌شود... حتی ناله‌های یک گربه خیابانی... باز هم همان حس را داشتم... می‌خواستم یک گوشه بشینم و زل بزنم به دیوار... فقط نفس بکشم... یادته مادر می‌گفت با زندگی کنار بیا... اما نشد... نه برای من، نه حتی مردم شهر... در تمام این سال‌ها لوکا سراغ کشیدن تابلوهای زیادی رفته اما در نیمه رها شده‌اند... فقط با وسواس عجیبی این تابلو را ادامه داده... تابلو همیشه نیمه‌تمام مانده... مثل زندگی‌اش... مثل خودش... مثل من، مثل تو... یک رنگ خاص می‌خواهد... یک لبخند عمیق‌تر... برق چشمی بیشتر... کمی خوشحال‌تر... اشک از چشمان لوکا آمد... مادرش به او گفته بود در این دنیا نه، اما شاید در دنیایی دیگر که شاید نامش بهشت است قرار نیست به این سختی بگذرد... لوکا به سراغ کوله‌پشتی‌اش می‌رود... عزیزم، امروز یه چیز خاص گرفته‌ام... قرار است تبدیل شویم به یک قصه ماندگار... اینه عبرت... زندگی سگی... بوی تند بنزین می‌آید... می‌خواهم خاکستری رها بشوم... میان ابرها... خسته شدم از سوال‌های بی‌پاسخم... هر چه عشق حال بود کرده‌ام... دل نبسته‌ام به دنیا... پایان تابلو این‌طوری بود... باید بسوزد... همه‌چیز باید بشود یک خاطره محو... انگاری که یک توهم بود... @fuckirsnilife
360

Data loading in progress...

Choose a Different Plan

Your current plan allows analytics for only 5 channels. To get more, please choose a different plan.