- yūgen

امروز موکا رو بردم پیش مامان بزرگم، پسری یک ظرف کباب خورد بعد رفت رو مبل رو بالشتک خوابید. مامان بزرگم هی میگفت سگی که غذا بخوره بره چرت بزنه که دیگه سگ نیست!😹

“ یکی از بزرگ‌ترین تراژدی های زندگی اینکه تو همیشه بیشتر از آنچه که خودت میدونی دوست داشته میشی. یکی در کلاس شخصیت تورو گرم و دوست داشتنی میبینه، حتی اگه فقط چند کلمه باهاش صحبت کرده باشی یا شایدم هیچی. یکی در خیابان لبخندت رو زیبا میبینه و تا چند قدم بعدیش او هم لبخند میزنه. کسی که قبلا باهاش دوست بودی، دوست داره دوباره صمیمانه اسمت رو صدا بزنه. همکارت از اینکه یک روز نیومدی تا روزشو با حضورت روشن کنی، از نبودنت ناامید میشه. شخصی که وقتی رفتی متوجه عدم حضورت میشه. شاید فکر کنی وقتی از عکس کناری رفتی محو شدی ولی تو هیچ وقت فریم ذهن ادم هارو ترک نمیکنی. “

-ناشناس

دیگه برم فیلم ببینم ولی آخر شب میام ناشناس های امروزو جواب میدم قلبببب**

چند وقت پیش یکی از بچه ها یادآوری کرد که اندرو آهنگ جدید داده و من الان تونستم بشنومش. چون نمیتونم از ناشناس پیدات بکنم گفتم تا وقتی ببینی از همین جا ازت تشکر کنم🫶

“ من تورو جای اشتباهی گم کردم، بزار پیدات کنم تو دلیل وجود منی، نگاهم همیشه روی توست در آخر، زندگی منوتو رو بهم میرسونه ما برای دنیای متفاوت بودن ساخته نشدیم تمام غم هات رو به من بده “

هر وقت یه چیزی میبینم از این تیک تاکر/ یوتیوبر اون آهنگ که میگه « من از خدا نمیترسم، از مردا میترسم» میاد تو‌ ذهنم…

مشخصه هوس سریال چینی کردم فکر کنم😹

منیکه هربار می‌رم تیک تاک یک سریال به لیستم اضافه میشه:

دلیلی که این عکس و گذاشتم این بود که مزه‌ش واقعا رفت توی خاطرم. به عنوان «نوشیدنی خوش آمد گویی» برامون سرو کردن و تا به روز دمنوشی به اون خوشمزگی نخورده بودم!