cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

جهان تاریخی

مجموعه بی نظیر از تصاویر قدیمی و مطالب تاریخی ایران و جهان بابت برخی تبلیغات که در کانال درج می شوند پوزش میطلبیم تبلیغات: @Historyican

Show more
Advertising posts
84 896Subscribers
-2924 hours
-2347 days
-95030 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

گم شدن مداد سیاه  از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می‌گفت: «چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم، ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد‌ها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار‌های بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم!» مرد دوم می‌گفت: «دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت:«خوب چه کار کردی بدون مداد؟» گفتم:«از دوستم مداد گرفتم.» مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:«چگونه نیکی کنم؟» مادرم گفت:«دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیریم.» خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن‌قدر که در کیفم مداد‌های اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مداد‌های ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هستم.»   @Worlddax 🌐 ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
Show all...
شعور يعنى پيش از آنكه درک شويم؛ "درک كنيم"... ژوزه ساراماگو @Worlddax 🌐
Show all...
نوستالژی رنو ۵ ۱۱ خرداد ۵۴ @Worlddax 🌐
Show all...
‏تفاوت مفهوم رنگ‌های‌ چراغ راهنمایی و رانندگی در ایران و خارج از کشور ! @Worlddax 🌐
Show all...
دزد با شرافت میرزا ادیب شاعر ونویسنده پاکستانی (1999) در یکی از کتابهایش چنین نوشته است . در دهه 60 جهت یافتن شغلی مناسب راهی دهلی شدم روزی در خیابان از اتوبوس پیاده شدم دستم را که در جیب فرو بردم آه از نهادم برخواست . دزد همه نُه روپیه ای که در جیب داشتم با نامه ای را که برای مادرم نوشته بودم به سرقت برده بود . در نامه نوشته بودم مادر مهربانم من  کارم را از دست داده ام واین ماه نمی توانم مبلغ 50روپیه ای که هر ماه جهت هزینه زندگی برایت می فرستام ارسال کنم . چند روز بود نامه را در جیب داشتم اما هزینه پست آنرا نداشتم واکنون دزد آنرا با خود برده بود. نه روپیه پول زیادی نبود ولی برای کسی که شغل ودرامدی نداشت ارزش نه هزار را داشت . 🔻روزها گذشتند ومن بیکار روزی نامه ای از مادرم دریافت کردم ، از باز کردن پاکت نامه هراس داشتم ،می ترسیدم مادرم مرا به خاطر بی کفایتی در تأمین هزینه زندگیش توبیخ کرده باشد . به هر حال نامه را بازکردم وشگفت زده شدم مادرم نوشته بود حواله 50 روپیه ای تو را دریافت کردم چقدر انسان بزرگی هستی، با اینکه کارت را از دست دادی ولی بازهم برایم پول فرستادی .از خود گذشتگی تو شگفت انگیز است و کلی برایم دعای خیر کرده بود هاج وواج مانده بودم چه کسی این پول را واسه مادر من حواله کرده بود . چند روزی گذشت وجوابی نیافتم تا اینکه باز هم نامه ای دریافت کردم . در نامه نوشته بود: من آدرس خونه ات را از بشت پاکت نامه مادرت گرفتم . 41روپیه را بر 9 روپیه ات نهادم و به آدرسی که بر پشت نامه بود حواله زدم من بعد از اینکه پولهایت را به سرقت بردم نامه ات را بازکردم مادرت را با مادر خودم مقایسه کردم دیدم فرقی بین مادر تو ومن نیست با خود گفتم چرا باید گناه گرسنگی مادر تو را بر دوش بکشم به همین خاطر مبلغ مورد نیاز مادرت را کامل کردم وبرایش فرستادم . من کسی هستم که جیب تو را زدم مرا ببخش . گاهی وقتها شرافت دزدان بیشتر از کسانیست که مدعی انسانیتند مردمانی را گرسنه می یابند اما بازهم به فکر بد بخت کردن آنها هستند. @Worlddax 🌐 ما را در اینستاگرام نیز دنبال کنید👇✅ https://instagram.com/_u/world.ax
Show all...
فیلم باکیفیت رنگی از بازارهای مشهد در سال 1350 با صدای احمد شاملو @Worlddax 🌐
Show all...
شما یادتون نمیاد پسرایی که موهاشون این مدلی بود، معمولاً مامانشون اجازه نمی‌داد بیان تو کوچه با ما بازی کنن @Worlddax 🌐
Show all...
از حکیمی پرسیدند تا بهشت چقدر راه است؟ گفت یک قدم. گفتند: چطور؟ گفت: یک پایتان را که روی نفس شیطانی بگذارید پای دیگرتان در بهشت است. @Worlddax 🌐
Show all...
دوربین جاسوسی ! 1949 میلادی @Worlddax 🌐
Show all...
يكى از دلايلى كه در دوران باستان از قلاده؛ مخصوصا قلاده تيغ دار، براى سگها استفاده ميكردند، جلوگيرى از آسيب ديدن گردن سگ هنگام درگيری با حيوانات وحشی همچون گرگ بود! @Worlddax 🌐
Show all...