😍﮼رفیقانه😍
✨♥️﷽ •𝑾𝑳𝑪• 𝐑𝐀𝐅𝐈𝐐𝐀𝐍𝐇_ ﮼رفیقانه 𝑺𝒕𝒂𝒓𝒕 𝒄𝒉𝒂𝒏𝒏𝒆𝒍==>𝟏𝟒𝟎𝟎/𝟑/𝟏𝟑 ⒷⒻⒻ💕👯♀️ ℙℝ𝕆𝔽📱🤳🏻 𝚃𝙴𝚇𝚃📝 🅑🅘🅞💌 𝐕𝐄𝐃𝐈𝐎🎥🎞 🅼🆄🆂🅸🅲🎧🎤 ѕтσяу🍻🍿 ﮼لفتندهبیصداکندگ 🤍✨ https://telegram.me/BChatBot?start=sc-890892-gAyY7Ow
Show more587Subscribers
-324 hours
-17 days
-930 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#شیوا_رحیمی
#معجزهٔ_عشق
#پارت_صدوهفت
#سپیده
دگه پیامایو سین نکدم 😂
باش کمی از فضولی دست و پنجه نرم کنه طفلک
خدی دخترا چت کردم و از میله گفتم
اونا هم هر کدوم جایی رفته بودن دگه و در مورد نوروز گپ میزدیم
که لباس چی بگیریم و امتحان کنکور چی وقته
بالاخره حوصله مه سر رفت و خداحافظی کدم از دخترا
و گوشی بقدیشتم رو تخت
وخیستم لباس بیرون با یک دست لباس راحتی عوض کدم
ولی منصرف شدم و برفتم حموم و یک دوش اساسی کدم
چون صبح هم خودخو گربه شوی کده بودم 🤦🏻♀️😂
از حموم بیرون شدم موهاخو سشوار زدم لباس گرم کن پوشیدم و گوشی بدست برفتم سالون
بعد حموم حسابی سرحال شده بودم
مادر و بابامه داخل سالون بودن و ساحل نبود به احتمال زیاد خاو شده چون خیلی خسته کد خور از بس فوتبال کدن😑
خدی مادر و باباخو احوال پرسی کدم
بعد از قصه کدن که چی رقم برفتیم و ایشته محفلی بود و خیلی خش گذشت
رو بطرف مادر گفتم:
-خب حالی مه خو قصه کدم شما کجا بودیم وقتی ما آمدیم
قبل ازیکه مادر جواب مه بدن بابامه گفتن:
بابا-خیره که شما مار به محفل خو نبردین ماهم خدی هم خلوت کدیم
ازی گپ بابا بخنده شدم 😂
مادر-شوخی میکنن بابا تو دخترمه خلوت کجا بوده بعد ازیکه شما برفتین مه و خاله تو هم تصمیم گیرفتیم شاوه به خونه حجی مادرمه باشیم
-خوو یعنی از صبح هم اونجی بودیم؟
مادر-ها جان مادر
-خبه دگه حجی ننه مه خب بودن؟
مادر-ها شکر خب بودن سلامم میگفتن بری تو خاله و حجی ننه تو
-علیکم السلام
-شاو چی پخته کدیم؟
بابا-دیر بود که آمدیم خونه از سر راه خو قابلی گیرفتم به همه همونا بخوریم دگه
با حرف بابا موافقت کدیم و راهی آشپزخونه شدیم بابا هم برفتم ساحل بیدار کنن
نون با شوخیا بابا که ساحل کله پر خاوه اذیت میکدن خورده شد🤭
😂
بعد از نون هم بابا گفتن شما بریم خاو شیم چون حسابی خسته اییم
مه و ساحل هم از خدا خاسته برفتیم اتاقا خو
رو تخت سرخو بقدیشتم چون حموم کده بودم خنک خوردم و بخزیدم زیر پتو بی حال بودم احساس سنگینی میکردم و کمکم سرم درد میکرد که مر خاو برد😴
❤ 3
#شیوا_رحیمی
#معجزهٔ_عشق
#پارت_صدوشیش
#سپیده
اولی وا کردم عکس خودیو بود جا خیلی مقبولی بود به احتمال هشتاد فیصد بند بودک
ماستم بقیه رم چک کنم که پیام آمد
فردوس-پروفامه چک نکنین ماین خودم بشما عکسا خو ری کنم🫢😂
مه که از تعجب زیاد ماستم شاخ بیرو کنم
گفتم:
-شما از کجا متوجه شدین؟؟؟😳😨
فردوس-هههه ای کارا بمه عادیه
-خب چی رقم مگه میشه ؟ لابد اتاق مه دوربین مخفی داره😑
فردوس-نهنه او گپا نیه ببخشیم شما ، ما واسه چند وقت تعمیر موبایل و به گوگل کار کدم حالی هر کس هر کاری که به اکانت مه مربوط باشه انجام بده خودکار بمه پیام ارسال میشه و میفهمم
-هااان خدا روا داری کنه☹️
فردوس-تشکر بازم اگه ناراحت شدین ببخشیم
-خاهش میکنم. مه فقط واسه بیکار بودم و دوستامه آف بودن ماستم وقت خو تیر کنم
فردوس-حالی هم آف اند دوستا شما؟
-ها بدبختانه
فردوس-پس باشه مه سعت شما تیر میکنم خدی سوالا خو😁
-بازم معادله؟🤦🏻♀️
فردوس-نهنه سوالا شخصی🫢
-خووب باشه🫤
ولا ازیکه بیکار بشینم سوالا ازی جواب بدم بهتره🤷🏻♀️
ایته که ای میگف فک کنم همسایه روبرو ما هس به او طرف سرک
باش منم کمی ایر بعذاب کنم 😁
-به سمت جنوب سرک میشینیم دگه دو طرف در سرا شما درخت هس و روبرو سرا شما هم یک تعمیر سه منزله هست که داخل باغه🤭
اینار بریو بگفتم و خدمه عشغش میخندیدم😂
ها دگه اودم او بود که مر خر کد حالی هم نوبت مه بود اور بتازم👊🏻😂
بعد یک مکث طولانی شروع کد به تایپ کدن
فردوس-مه کارمند گوگل بودم که فهمیدم پروف مه چک کدیم شما چکاره اییم که آدرس خونه ما از مه بیشتر بلدیم؟😑😳
-ههههههه شاید منم فال بین باشم🤭😂
فردوس-بیخی شُکه شدم🤦🏻😟
-در ضمن رنگ در سرا شما هم طوسی هست😁
فردوس-ازی بیشتر مر گنس نکنیم شمار بم قرآن بگیم دگه😫
به همی اثنا دخترا هم به گروه مسج کدن یعنی آن شدن دگه
-خب دگه آقا فردوس خداحافظ شما دوستا مه آن شدن
فردوس-کجا؟
-صبر کنیم
-جواب مر ندادیم
-الوووو
-الووووووو
#شیوا_رحیمی
#معجزهٔ_عشق
#پارت_صدوپنج
#سپیده
قرار شد بعد مجلس عمران دوباره بیاییم
هوا رو به تاریکی بود دگه همه موترا به نوبت از ویلا بیرون شدیم
گارد ها موتر دیشتن هردو نفر بعد از ما اونا هم به راه افتادن
خیلی خسته بودم و تا سر حد لالیگا هم خاو دیشتم
مه ساحل یکه بودیم به موتر
دگرا هم هر کدوم مث ما موتر دیشتن دگه
به سیت جلو پیش ساحل شیشته بودم
سرخو تکیه دادم به چوکی چون خیلی راه بود تا خونه
از زور خسته گی چشمامه گرم شد و دگه نفهمیدم😴
☟
با ضربه ها آرومی که مداوم به شونه مه وارد میشد از خاو بیدار شدم که ساحل دیدم
ساحل-وخی دگه برسیدیم
-هووم خووب
خیلی خاو دیشتم
از موتر پایین شدم و راسته برفتم داخل سالون هیچ کس نبود
هوا هم کاملا تاریک بود
مم برفتم اتاق خو و خودخو رو تخت انداختم و هموته بودم ولی مر خاو نبرد دگه😩😑
خیلی کفری شدم😢
گوشی خو وردیشتم برفتم تلگرام یادم از فردوس آمد
از داخل چت خودخو و مهسا لینک کپی کدم و برفتم داخل گروه ولی جوین نشدم اکانت فردوس پیدا کدم بریو مسج دادم سلام
آف بود باش تا آن شه دگه بعد داخل گروه دوستا خو پیام دادم اونا هم آف بودن
ای بابا😩
داخل لیست چتا مه چشمم به اکانت سروش افتاد که روشن بود 🥲💔
یعنی حالی خدی آیسو پیام بازی میکنه؟
ن شایدم پیش یو باشه 😢
گوشی خاموش کدم که پیام آمد وقتی چک کدم فردوس بود
خدیو احوال پرسی کدم
بعد شروع کدیم به حل کدن معادله هایی که مشکل دیشت
مم یک قلم وکتابچه وردیشتم و همونایی که نمیفهمید حل میدم و باز عکسیو به فردوس ری میکدم
خیلی بچه مؤدب و با شخصیتی بود
تا سعت ۹ مشکلایو حل کدم بعد خداحافظی کدیم ولی هر دوتا ما آن بودیم
باش پروفایو چک کنم 😁🤭
❤ 2
#شیوا_رحیمی
#معجزهٔ_عشق
#پارت_صدوچهار
#سپیده
ساحل-بد میکنه ای چهارتا مبل جابجا کدن که آدم شل نمیشه
بهرام-پس او وسیله ها که کرایی بود کی آورد دم در
-کی برد اونار؟
عمران-بهرام خان تا دم در برد از اونجی هم مسولایو ببردن شهر
-خوو پس راحت شدیم دگه
آرمان-هاا مم جارو کدم 🤥
-هههه تو و جارو کدن😂
ساحل-ای گع زیادی میخوره همه کارا ما کردیم و دخترا هم کمک کدن مار
بهرام-ها بخدا ای سه نفر خاو بودن😒😂
عمران-پس کبابا به جم آرمان بهین و سپیده 😌😂
-نمااام مه گشنه یوم بمه چی😩
ساحل-ما کار نداریم به جم شما سه تا خابوکه ما هم فوتبال میکنم
بهرام-ها بچه ها بریم
عمران-دخترا هم صدا کنیم بیشتر باشیم
همه موافقت کدن خرا
مه موندم و آرمان
بهین هم تازه به جم ما آمد
بهین-شما هم به جریانیم؟☹️
آرمان-خرواری😂
-سگ خورد ، بریم دگه شروع کنیم
هر سه نفر ما دست به کار شدیم آرمان ذغال ها پکه میکد مه کبابایکه دخترا به سیخ کشیده بودن میبردم پیش آرمان و خدیو کمک میکدم بهین هم برفت داخل و گف سالاد و دِسر درست میکنم
گوشی خو به باند که رو تخت بود وصل کدم و آبشاری شادی پلی کدم
دگرا هم فوتبال میکدم خیلی حس و حال خبی بود🤗✨
آرمان پکه به دستیو بود و میرقصید🕺🏻😂
-دیونه هوش کن نسوزه😂
آرمان-میرررریم سازدولی خالق جان رستمی🕺🏻🥳
پکه بستوندم ازو مه پکه میکدم و او میرقصید 🕺🏻😂
بالاخره بعد شش دیقه که معلوم بود هلاک شده آبشاری خلاص شد و مم دو دوره کبابا وردیشتم
آرمان-آخ مر شل کد😜😂
-چی زور بود بسر تو خب نمیرقصیدی🤦🏻♀️😂
بالاخره کارا ما سه نفر خلاص شد قالین بنداختیم رو تخت و سفره بچیندیممقبول بعد آرمان برفت همه صدا کرد خیلی مزه دار بود همه چیز
بیامدن و شروع کدیم به خوردن
اومایگاد خیلی عالی بود همه تعریف کدن جز مژده که میگفت:
مژده-خامه پخته نشده سالادا شماهم شوره
در حالی که هیچ کدوم هم نظریو نبودن😑😒
بعد غذا هم بهرام و عمران قلیون چاق کدن و ماهم بکشیدیم
میوهیی دو سیب خیلی سنگین بود لامصب
باندا روشن کدیم و والیبال بازی کدم
بعد دگه نمازدیگر بود بچه ها میگفتن بستیم امشاو هم ولی مه و ساحل قبول نکدیم
❤ 2