cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

عشـ♥️ـق شهــ🔞ـوتی

انقدر تن و بدنتو لیس بزنم که صدای نفس نفس زدنات در بیاد...🔞🥃 بنرا پارت اصلی رمانن💯🔥 به قلم #ترانه ❌کپی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع❌ ورود افراد زیر🔞 سال به هیچ عنوان توصیه نمیشود‼️ رزرو تبلیغ: https://t.me/Par_tarik

Show more
Advertising posts
8 434Subscribers
-624 hours
-787 days
-35530 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

عشقام نویسنده خوبمون قرارع به مناسبت تولدش به دوستانی که هنوز ویپ نگرفتن یه فرصت مجدد بده🙈🙈🙈 به مناسبت تولد نویسنده لینک چنل vip رو به ۱۰ نفر اول رایگان میدیم و بعد از ۱۰ نفر به طور خودکار لینک باطل میشه جوین بدین⛔️ ببینیم شانس با کی یاره💦 دریافت لینک رایگان         
Show all...
_ آییییی خیلی بزرگه! توروخدا جلو عقب نکن. زود جلوی دهنمو گرفت. مشت بی اختیارم رو تند تند روی بازو هاش فرود اوردم و با ناخون هام تموم پشتش رو چنگ کشیدم. _ آیییییی توروخدا، آخخخخ غلط کردم! کوروش ...من درد دارمممم. سرعتش رو برعکس خواسته من بیشتر کرد و با ناله مردونه ای متوقف شد. _ هیششش، تموم شد! با هق هق گردنش رو چسبیدم. _ خیلی نامردی....🫦💦🔞 https://t.me/+1eKkgPwNmVA1YWZk https://t.me/+1eKkgPwNmVA1YWZk
Show all...
#جـ_ـنـ_ـده سال ۸۴ بود یک سال بود که از سربازی اومده بودم تا اون موقع با جنس مخالف سـ.ـکـ.ـس نداشتم با دوستام می نشستم همش از سـ.ـکـ.ـس حرف میزدن من هیچ حرفی نداشتم بزنم تا اینکه یکی از رفیقام شماره یه جـ.ـنـ.ـده رو بهم داد رفتم با پسرداییم هماهنگ کردم بعد زنگ زدم بازنه که اسمش اعظم بود هماهنگ کردم خونش تو فردیس بود رفتیم جلو در زنگ زدم یه پیرزنه در باز کرد شوکه شدم این دیگه کیه ازش پرسیدم اعظم خانم گفتش بیا تو اون داخل خونه هستش این پسر دایی ما جا زد ترسید نیومد تو راستش منم ترسیده بودم استرس داشتم اولین بار هم بود اصلا نمیدونستم چکار باید بکنم با هزار ترس و لرز رفتم تو دیدم عجب کـ..ـسیه حدودا ۲۱تا ۲۴ سنش بود ازم پرسید کـ.ـاندوم داری گفتم نه خودش یه کـ.ـاندوم داد گفت بپوشش گفتم بلد نیستم خودت اینکار انجام بده دوست داشتم خودش اینکار کنه بهش گفتم اولین باره میخوام با یه زن سـ.ـکـ.ـس بکنم گفت آره همه مردا همینو میگن بعد میان اینجا پدر ما رو در میارن بعد لباسامو دراوردم زن رو مثل دیوونه ها گرفتم بغلم انداختم رو تخت گفت یواش چه خبرته خودمم نمیدونستم چکار میکنم پیراهنش و در آوردم شلوارش در اوردم لباس زیرش قرمز بود منم عاشق رنگ قرمز هستم حال کردم یه خورده با سینه هاش ور رفتم بعد شستشو در آوردم با چو.چول کـ..ـسش بازی کردم بعد کـ...ـیــرمو... https://t.me/+cYrpLxjlDPc3NTY0 ادامه این داستان کوتاه سک.سی رو اینجا بخون👆 منبع کلی داستان کوتاه شهوانی🔞💦💦
Show all...
#بی_غیرتی محسن ام 34 سالمه از تهران و همسرم مهنوش 30 ساله. یه پسر 5 ساله هم داریم. مهنوش روز به روز اندامش جا افتاده و سـ. ک. ــسی تر میشد تا همین اواخر که واقعا چشمهای بقیه رو به اندام خودش خیره میکرد. از اول زندگیمون هم زیاد پوشش و حجابش کاری نداشتم و مهنوش هم زیاد اهل ج.ندگی و امار دادن نبود. اولین بار که حس بیغیرتیم تحریک شد چند ماه پیش بود که تو یکی از مهمونی های فامیلی دامن پوشیده بود و از زیرش هم یه ساپورت نازک سورمه ای. دامن تا زانوهاش بود. شیطونی پسرم باعث شد تا یه قاشق ماست بریزه رو ساپورتش. بدجور شده بود. مهنوش رفت تو اتاق و ساپورتشو در اورد و بدون ساپورت و با پاهای لخت برگشت. ساق پاهای سفید و گوشتی زنم خیلی تو چشم و چون دامن تا زانوش بود کل ساق پاهای سفیدش بیرون بود. باجناقم و پسر خواهر زنم خیره داشتن به پاهای مهنوش نگاه میکردن. خیلی تحریک شده بودم از اینکه دارن به زنم با شــهــوت نگاه میکنن. استارت بیغیرتیم زده شد و مهنوش رو هم تشویق میکردم که موقع بیرون رفتن لباس های کوتاه بپوشه جوری که کل تابستون رو با دامن میرفت بیرون بیرون و پاهای لختش همه رو تحریک میکرد بعضی جاها هم ازش فاصله میگرفتم تا عکس العمل بقیه رو ببینم. خیلی واسم لذت داشت این لختی پوشیدن زنم. این بیغیرتی من رو زنم هم تاثیر گذاشته بود و باعث شده بود به بعضی نگاه ها و لبخندها جواب بده. تو همین سایت خیلیا پیام میدادن ماساژورن. اولین بار یه پسر اومد خونمون 22 ساله که مفعول هم بود و خیلی عالی ماساژ میداد و از لوسیون های با کیفیت هم استفاده میکرد. چند بار در طی دو هفته اومد خونمون. مهنوش هم جلوش کاملا راحت با لباس تو خونه ای بود. از ماساژ دادنش واسه مهنوش تعریف کردم و زنمو هم قرار شد ماساژ بده و قبل از اومدنش با علی ماساژور هماهنگ کردم که تا میتونه زنمو بماله و تحریکش کنه. پسرمو بردم مهد کودک. علی اومد و زنم هم با دامن تا بالای زانوش رفت تو اتاق. من به بهونه فوتبال دیدن تو هال نشسته بودم. ولی بعد از چند دقیقه رفتم تو اتاق خواب. زنم پشتش به من بود و منو نمیدید. علی از ساق پاهاش شروع کرده بود و بعد از ماساز دادن تا زانوش شروع کرد به لیس زدن ساق پاهای سفید و ســ.ک.ــسی زنم. از مچ پا لیس میزد تا لای ک.ص تنگش زنم هم چیزی نمیگفت. همزمان که ک. ص زنمو لیس میزد با دستاش رون و کــ. ون زنمو هم میمالید و باعث شده بود یه صدای اه و ناله ریزی از زنم بیاد... https://t.me/+cYrpLxjlDPc3NTY0 https://t.me/+cYrpLxjlDPc3NTY0 ادامه این داستان کوتاه سکسی رو اینجا بخون👆 منبع کلی داستان کوتاه شهوانی🔞💦💦
Show all...
رابطه ی پرشهوت و داغ و خشن عروس با شوهر و برادر شوهرش...💯🔞💧 https://t.me/+2nQsV1xrOMA0ZDVh https://t.me/+2nQsV1xrOMA0ZDVh دختره عروس یه پسر به شدت هات و سک.سی میشه و شب زفافش با دیدن برادر شوهرش شوکه میشه و... پسره با برادرش ک‌🍓ص وکــ🍑ـون زن خودشو جــــ🍆ــر میده و...💦👅🔥 #فول‌هات‌وبه‌شدت‌سک_سی‌شورت‌خیس‌کن🔞💦 #محدودیـــت‌سنــــــی🔞💯
Show all...
سه راه برای پولدار شدن 1 .گوشی ساده 2 اتصال به اینترنت 3 عضو شدن در این کانال اینجا بهت یاد میده کسب درامد کنی : @daramd
Show all...
#لـ_ـز_دخترخاله 🔥ﻟـ.ـﺰ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻟﻢ ﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ! ﻣﻨﻪ ﭘﺮﯾﺴﺎ ﺧﺎﻧﻢ ﮐﻪ ﺍﻻﻥ ﺗﺎﺯﻩ 20 ﺳﺎﻟﻢ ﺷﺪﻩ 15 ﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻟﻪ ﻣﻬﺮﺑﻮﻧﻢ ﻟﺬﺕ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﻭﻟﯽ ﺍﯾﻦ ﻟﺬﺕ ﺩﻭﺳﺎﻟﻪ ﮐﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺷﺪﻩ ﺑﻪ ﺳﻮ.ﭘﺮﻟﺬﺕ !!! ﻗﻀﯿﻪ ﺵ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻋﯿﺪ 94 ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﯿﺪ ﺩﯾﺪﻧﯽ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺟﻮﻧﻢ ﮐﺮﺝ . ﺭﺍﺳﺘﯽ ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻡ ﻧﺮﻓﺘﻪ ﻣﻦ ﺗﮏ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻫﻤﯿﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻟﻪ ﮔﻠﻢ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﻡ ﺭﺳﯿﺪﻡ . ﺍﺯﺑﺤﺚ ﺩﻭﺭﻧﺸﯿﻢ ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻟﻤﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻨﻮ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺑﺪﺗﺮﺍﺯﻣﻦ ﻗﻨﺪ ﺗﻮ ﺩﻟﺶ ﺁﺏ ﻣﯿﺸﻪ .. ﺧﻼﺻﻪ ﮐﻠﯽ ﺑﺎﻭﺟﻮﺩ ﻫﻢ ﺣﺎﻝ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ . ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﻣﺎﻣﺎﻧﻢ ﻭﺧﺎﻟﻢ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻦ ﺑﺮﻥ ﺧﺮﯾﺪ ﻣﻨﻮﻋﺎﻃﻔﻪ ﻫﻢ ﮐﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻠﻮﻏﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﻣﻮﻧﺪﯾﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﭙﯿﻮﺗﺮﻫﻨﮓ ﮐﺮﺩﺷﻮ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﺩﺍﺩﺍﺷﺸﻢ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﺎﺵ ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﻭﻧﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺎﺑﺎﻫﺎﻣﻮﻧﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﻣﺎﺷﯿﻦ ﻣﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﯿﮑﺎﻧﯿﮑﯽ ﺁﺧﻪ ﯾﮑﯽ ﻧﺒﻮﺩ ﺍﻭﻧﻤﻮﻗﻊ ﺑﮕﻪ ﭘﮋﻭﻫﻢ ﺷﺪ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺗﺎ ﮐﺮﺝ ﺑﺮﺳﯿﻢ ﭘﺪﺭﻣﻮﻧﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ! ﺍﺯﺍﯾﻨﺎ ﺑﮕﺬﺭﯾﻢ ﻣﻦ ﻣﻮﻧﺪﻣﻮ ﺩﺧﺘﺮﺧﺎﻟﻤﻮ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺎﻟﯿﺸﻮﻥ ﻣﻦ ﺷﮏ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﮔﻪ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﻭﭘﺴﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺑﺎﺷﻦ ﻧﻔﺮﺳﻮﻡ ﺷﯿﻄﺎﻧﻪ ﻭﻟﯽ ﺍﻻﻥ ﻣﻄﻤﺌﻨﻢ ﺍﮔﻪ ﺩﻭ ﺩﺧﺘﺮﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﻥ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻦ ﻧﻔﺮﺳﻮﻡ ﺧﻮﺩﻩ ﺍﺑﻠﯿﺴﻪ ! ﻣﻦ ﻭﻋﺎﻃﻔﻪ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﺭﻭﺗﺨﺘﺶ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻤﻮ ﭘﻮﺳﺘﺮﺍﺷﻮ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﺁﺧﻪ ﺍﻭﻥ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﺎﺯﯾﮕﺮﺍﯼ ﺯﻥ ﺧﺎﺭﺟﯿﻪ ﺗﻮ ﮐﻞ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻓﻘﻂ ﭘﻮﺳﺘﺮ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ .. ﻫﻤﯿﻨﺠﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﻨﺎﺭﻫﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻤﻮ ﭘﻮﺳﺘﺮﺍﺭﻭ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﯾﻮﻫﻮ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺣﺎﻻ ﻣﻨﻮ ﻟﺨﺖ ﻟﺨﺖ ﺗﺼﻮﺭﮐﺮﺩﯼ؟ ﻣﻦ ﮐﻪ ﺟﺎﺧﻮﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ .. ﻣﺸﮑﻠﻪ . ﯾﻪ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺮﺩﻭﮔﻔﺖ ﺧﯿﻠﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻣﯿﺸﺪ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﻭ ﺑﺪﻭﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﯿﻢ ﺁﺧﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻣﯿﺸﯿﻢ ! ﻣﻨﻮ ﺑﮕﯽ ﺍﻧﮕﺎﺭﯾﻪ ﭘﺎﺭﭺ ﺁﺏ ﺧﻨﮏ ﺭﯾﺨﺘﻦ ﺭﻭﻡ ﻫﻤﻪ ﺑﺪﻧﻢ ﯾﻮﻫﻮ ﺳﺮﺩﺷﺪ .. ﺧﻮﺩﻡ ﺑﺎﻭﺭﻡ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﺎﺷﻪ ﻟﺒﺎﺳﺘﻮ ﺩﺭﺑﯿﺎﺭ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﺳﺮﯾﻊ ﻫﻤﻪ ﻟﺒﺎﺳﺎﺷﻮ ﺩﺭﺍﻭﺭﺩ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎ ﯾﻪ ﺷﺮﺗﻮ ﺳﻮﺗﯿﻦ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﻨﺎﺭﻡ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ... https://t.me/+cYrpLxjlDPc3NTY0 https://t.me/+cYrpLxjlDPc3NTY0 ادامه این داستان کوتاه سک.سی رو اینجا بخون👆 منبع کلی داستان کوتاه شهوانی🔞💦💦
Show all...
#ک..یر اهورا تو ..ص من بود و خواهرم #چو_چولمو میمالید، آه و نالم رو هوا بود که یهو از ک..صم بیرون کشید، جیغی زدم - حالا ..ص خواهرت بلیس... خواهرم پاهاشو باز کرد، ک..صش #خیس خیس بود، خم شدم و زبونی روش کشیدم، لرزید و موهامو چنگ زد، اهورا سوراخ کو..نم رو که روی هوا بود با روغن مالید و با #دیل_دو...🔞🍆 https://t.me/+ipRrorhVJbMzN2Vk #تریسام‌خشن🔥😈
Show all...
#part18🍑🔥 مامان با ملچ ملوچ برام سا...ک میزد و رفیقام با ولع به جون #تپل مامانم افتاده بودن و #م.مه هاشو فشار میدادن و #میخوردن آخخ .. جوون . یهو آراد مردونه #گندشو فرو کرد تو #تپل خوش فرم و #گوشتی مامان که مامان با #ش.هوت آه و ناله کرد - اوووومممممم اووفففف چه ک×ی.راییییی #کلفتییی آخخخخخ ک×ص..ممممم آه ه ه https://t.me/+2nQsV1xrOMA0ZDVh #‌کثیف‌و‌داغ👅💦 #تری_سام🔞🍑
Show all...