یاد گذشتگان صادو، میراث آیندگان
ياد گذشتگان 🏆History Of Shoghlabad🏆 به ناله کار میسر نمی شود سعدی ولیک ناله ی بیچارگان خوش است بنال مطالب ،عکسها،پیشنهادات ، انتقادات خودرا از طریق لینک زیر ارسال نمایید: ارادتمند محمدخسروی 👇 👇👇👇👇 https://t.me/kanal_sado
Show more379Subscribers
+124 hours
No data7 days
+430 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
هشدار: این تصاویر برای همگان مناسب نمی باشد
لطفا در صورت حساسیت از بازکردن تصاویر پرهیز نمایید.
خاکبرداری از قبرهای قدیمی حرم شهرکهنه
اینم اسکلت هایی که خاک خارج
شده
@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان صادو در گذر
🤯 1😱 1
لوگوی سبزیجات آماده شهرکهنه
🕌برگرفته از درب قدیمی آستان سلطان ابراهیم(ع) 🕌
ورودی هشتی امام زاده سلطان ابراهیم
که پیشینه آن به دوران قاجار برمیگردد
و در سال 1384 ثبت ملی شد.
@tarikh_sado
یادگذشتگان میراث آیندگان صادو در گذر زمان
Repost from یاد گذشتگان صادو، میراث آیندگان
مرحوم حاج حسن صالحي هنگام برگشت از سفرحج
فرودگاه مشهد
#حجاج
@tarikh_sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان
Repost from یاد گذشتگان صادو، میراث آیندگان
بانو صديقه اسفندياري همسر مرحوم محمدحسين غفاري دختر عموی مرحوم استاد غلام واحدالعین
ايشان از اولاد الياس و دختر عموي ما محسوب مي شود
@tarikh_sado
Repost from یاد گذشتگان صادو، میراث آیندگان
چقدر این تصویر زیباست وخیال انگیز،پارهای از بهشت انگار بر گستره ی این کره ی خاکی ، با چشمه ای پیر که انگار سر بر دامن دایه ای گذاشته، با خانه ها ، بالاخانه ها و کلبه های گلین در دو سوی استخر و کوچه های باریک و کج و معوج که سر از این بهشت خیالی بر می آورند و حیاط خانه های دنگال و بامهای گل اندود و آلونک های تو در تو و توده های مردمی افسانه ای با اخلاق های گاها تند و مهربان ودخترکانی شاد و کودکانی بازیگوش ومادران زحمتکش که بدون تردید افسانه شدند و به افسانه ها پیوستند
اما آثاری از آن کلبه ها و کوچه ها ومردمانش نیست
@tarikh_sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان
Repost from یاد گذشتگان صادو، میراث آیندگان
به این سنگ قبر دقت کنید
خداوند صاحب قبر را بیامرزد
ولی به هنر دستی که اینگونه حکاکی نموده و در حدود 130 سال بیشتر بدون ابزار چنین هنر دستی آفرین باید گفت این هنرمند حکاک از اهالی صادو بوده و قدیمی ها اسمش را نیز گفته اند لذا فراموش کرده ام
همه ما علم بزرگ مسجد ده را دیده ایم به چه بلندی و وزن و عدم تعادل
فکرکنم همان فردی که علم بزرگ مسجد را روی انگشتانش جابجا می کرد وبه دندانش می گر فت و باهمان حال دراز می کشید و بلند می شد
دوستان بزرگتر یادشان هست
سنگ قبر گویا متعلق به الهوردی کدخدا از اولاد دلاور و.... باشد
@tarikh_sado🌺
کلمات فراموش شده
کِر رِی یعنی....
حال دلتان خوش 🌺 Tarikh_Sado@ ياد گذشتگان میراث آیندگانAnonymous voting
- گوسفند گوش کوتاه
- گاو بدون شاخ
- گوساله ماده
- نشنیدم
گم شدن مداد سیاه
از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاهشان در مدرسه شنیدم.
مرد اول میگفت:
«چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بیمسئولیت و بیحواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مدادهای دوستانم را بردارم. روز بعد نقشهام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش میرفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام میدادم، ولی کمکم بر ترسم غلبه کردم و از نقشههای زیادی استفاده کردم تا جایی که مدادها را از دوستانم میدزدیدم و به خودشان میفروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کارهای بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفهای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفهای شدم!»
مرد دوم میگفت:
«دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت:«خوب چه کار کردی بدون مداد؟» گفتم:«از دوستم مداد گرفتم.» مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:«چگونه نیکی کنم؟» مادرم گفت:«دو مداد میخریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم میشود میدهی و بعد از پایان درس پس میگیریم.» خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آنقدر که در کیفم مدادهای اضافی بیشتری میگذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقهام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونهای که همه مرا صاحب مدادهای ذخیره میشناختند و همیشه از من کمک میگرفتند. حالا که بزرگ شدهام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفتهام و تشکیل خانواده دادهام، صاحب بزرگترین جمعیت خیریه شهر هستم.»
@Tarikh_Sado
ياد گذشتگان میراث آیندگان