مَِــَِاَِهَِ نَِقَِرَِهَِاَِیَِ🌙
اَندَرتنِمَـن جـآنورگوخـون همهاوسـت.. . . . ♡⃤ 『 @Silvermoonnn 』
Show more287Subscribers
No data24 hours
+17 days
-130 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
کی گفته محبت ها هیچ وقت فراموش نمیشن؟
اتفاقا فراموش میشن, ازت طلبکارم هستن.
@silvermoonnn🌱
دل از من برد و روی از من نهان کرد
خدا را با که این بازی توان کرد
|حافظ|
@silvermoonnn🌱
❤ 1
عمرت دراز باد که ما را فراق تو
خوش میبرد به زاری و خوش زار میکشد
مجروح را جراحت و بیمار را مرض
عشاق را مفارقت یار میکُشد
|وحشی بافقی|
شببخیر🌒
@silvermoonnn🌱
👍 2
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا
ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا
ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا
دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم
مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا
نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده ازان نعمت دیدار جدا
دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا
می دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش ازان خواهی، بستان و نگهدار جدا
حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
|امیرخسرودهلوی|
@silvermoonnn🌱
😢 1
به اختیار گرو برد، چشم یار از من
که دور از او ببرد گریه اختیار از من
به روز حشر اگر اختیار با ما بود
بهشت و هر چه در او از شما و یار از من
سیه تر از سر زلف تو روزگار من است
دگر چه خواهد از این بیش روزگار از من
به تلخکامی از آن دلخوشم که می ماند
بسی فسانه شیرین به یادگار از من
در انتظار تو بنشستم و سرآمد عمر
دگر چه داری از این بیش انتظار از من
به اختیار نمی باختم به خالش دل
که برده بود حریف اول اختیار از من
گذشت کار من و یار شهریارا لیک
در این میان غزلی ماند شاهکار از من.
|شهریار|
@silvermoonnn🌱
❤ 1
مدتی شد که در آزارم و میدانی تو
به کمند تو گرفتارم و میدانی تو
از غم عشق تو بیمارم و میدانی تو
داغ عشق تو به جان دارم و میدانی تو
خون دل از مژه میبارم و میدانی تو
از برای تو چنین زارم و میدانی تو
از زبان تو حدیثی نشنودم هرگز
از تو شرمنده ی یک حرف نبودم هرگز
مکن آن نوع که آزرده شوم از خویت
دست بر دل نهم و پا بکشم از کویت
گوشهای گیرم و من بعد نیایم سویت
نکنم بار دگر یاد قد دلجویت
دیده پوشم ز تماشای رخ نیکویت
سخنی گویم و شرمنده شوم از رویت
بشنو پند و مکن قصد دلآزرده ی خویش
ورنه بسیار پشیمان شوی از کرده ی خویش...
|وحشی بافقی|
@silvermoonnn🌱
❤ 1
ای پیش تو لعبتان چینی حبشی
کس چون تو صنوبر نخرامد به کشی
گر روی بگردانی و گر سر بکشی
ما با تو خوشیم گر تو با ما نه خوشی
|سعدی|
@silvermoonnn🌱
❤ 1
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن
منم که دیده نیالودهام به بد دیدن
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم
که در طریقت ما کافریست رنجیدن
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات
بخواست جام می و گفت عیب پـوشیدن
|حافظ|
🌥
@silvermoonnn🌱
❤ 1
تو را با غیر میبینم، صدایم در نمیآید
دلم میسوزد و کاری زِ دستم بر نمیآید
شبان آهسته میگریم که شاید کم شود دردم
تحمل میرود اما شبِ غم سَر نمیآید
|اخوان ثالث|
@silvermoonnn🌱
👍 2
ما به اندازه هم سهم ز دریا بردیم
هیچكس مثل تو ومن به تفاهم نرسید
خواستی شعر بخوانم دهنم شیرین شد
ماه طعم غزلم را ز نگاه تو چشید
منكه حتی پی پژواك خودم می گردم
آخرین زمزمه ام را همه شهر شنید
|محمدعلی بهمنی|
@silvermoonnn🌱
❤ 1