cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

📚NARRTOORR📚

رمان ایرانی:طلسم تارادیس پارتگذاری: روزهای فرد رمان ترجمه: دومینیک

Show more
Advertising posts
1 180Subscribers
-124 hours
-177 days
-8330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

<       🏧 𝐂𝐡𝐚𝐭𝐫𝐨𝐨𝐦 𝐆𝐢𝐫𝐥𝐬 🏧      > 🏳‍🌈 گپ فعال LGBT مناسب "افراد بزرگسال" 🇮🇷 ویس چت فعال درباره ی "جامعه bdsm"             https://t.me/+ahteEA3WqDU0YWFk https://t.me/+ahteEA3WqDU0YWFk                  🔸فقط و فقط مناسب افراد +18🔸 🔸پذیرش اسلیوگرل/پت برای پابلیک🔸 🔸پذیرش میسترس/مامی برای پابلیک https://t.me/+ahteEA3WqDU0YWFk https://t.me/+ahteEA3WqDU0YWFk     ⚜تمامی‌افراد‌‌گپ‌موظف‌به‌حفظ‌احترام⚜ 📛 ورود برای جنس مذکر ممنوع 📛⚠️
Show all...
🔥🐈‍⬛️💦🐈🔥💦🐈‍⬛️🔥💦🐈🔥 ژانر = استریت رول = اونر پت‌کیتن 👅 دختره یه کاستوم خوشگل پت پوشیده . مستره اول با پلاگ توی کو*نش ور میره و در میارتش بعد سوراخ گشادش رو با کام خودش پر میکنه 🤤❌ 🔞🔞 دیدن فیلم کامل بالا در ربات 👇 https://t.me/Holyhot_bot?start=5d3f73c8fb54cf51fc0b674c3e2841fc حجم 50MB 👙 🔥🐈‍⬛️💦🐈🔥💦🐈‍⬛️🔥💦🐈🔥
Show all...
Repost from N/a
🔞❌💦🔞❌💦🔞❌💦🔞❌💦 الفایی که به خاطر داشتن بچه های بزرگ نمیتونه درست و حسابی امگاش رو به فاک بده.......🥵🔥 #gay 🏳‍🌈🌈 #omegaverse 🫃💥 _صبرکن ،یکی یکی از شر همشون خلاص میشیم😈😈 به حرفم خنده ای کرد، با یه حرکت نه چندان ملایم شلوارک و باکسرش رو از پاش دراوردم و به جای نامعلومی انداختم با کمی بازی  اطراف #سوراخش_مقعدش🍑 وقتی به اندازه کافی #خیس💦💦شد کل حجم دیک ورم کرده ام🍆 از تنگی سوراخش که به خاطر نداشتن رابطه زیاد بود حالم دگرگون تر شد.......🥵🥵🔥 #امگای_باردارش🫃رو جوری به #فاک میده که #کیسه_ابش پاره میشه💦💧😍......... https://t.me/+WASagx5j-ypjZGY0 https://t.me/+WASagx5j-ypjZGY0 https://t.me/+WASagx5j-ypjZGY0 ⭕️پارت واقعی✨❌
Show all...
Repost from N/a
اگه بیبی خوبی باشی و به حرف ددیت گوش بدی جایزت میشه آبنباتی که بین پای ددیه.🍭 ✦•┈┈┈MEDIA┈┈┈┈┈┈•✦ 🔞💦 ورژن بدون سانسور گیف های 𝔻𝔻𝐋𝐆 🔞 ✯| ادیت های #صافت لیتلی ✨🍭 ✯| ویدیو های پ*ورن #میس‌اسلیو 🩸 ✯| #گیف های پوشک‌کردن بیبی‌گرل 🎀 ✯| تکست های #خیس‌کننده لای پات 🔥 ✯| چالش های نود و #ارسالی وطنی 🇮🇷 ❌ 💦 https://t.me/+wN1kldZqSZowOTk0 ❌ 💦 https://t.me/+wN1kldZqSZowOTk0 آپلود #رمان های فول‌اسمات 𝐁𝐃𝐒𝐌 💯💥 ⚠️ 𝐋𝐆𝐁𝐓𝐐 و #درتی‌چت داخل چنل 🏳‍🌈🕯
Show all...
🔞 گیفـــ از لب بازی و مثــــ18ــــبت میـــخوای⁉️⚠️ ─╼╼━ ✅ 𝗙𝗶𝗹𝗺 𝗞𝗶𝗻𝗸𝘆 ✅ ━╼── ⛔️ گیف و عکس لزبین ، گی ، تی‌اس LGBT 🏳‍🌈 ⛔️ پروف میسترس/ اسلیو برای ساب ها 🔥 ⛔️ تم های چت کیوت برای لیتل‌گرل ها 🥺 ❌ https://t.me/+kkXCe2Xy5mE3MGI0 https://t.me/+kkXCe2Xy5mE3MGI0 https://t.me/+kkXCe2Xy5mE3MGI0 درخواست بده تا وارد دنیای پروف و عکس های کاپلی بشی 🔞🔞🌈🌈
Show all...
321 - نه پیرمرد اینطور نیست . راه برگشت به خانه با او صحبت نکردم .وقتی به خانه پدر رفتم از پلهها پایین رفتم. فصل بیست و چهارم وقتی نگاه خیره دومنیک که پشتم را میسوزاند احساس کردم؛ باعث شد تا به عقب برگردم با صورت او روبروم شوم؛ هر چند که چشمهایش را نمیدیدم. آنگوس اسکوا راست میگفت ما هیولا بودیم. من توانایی دومنیک را دیده بودم و می دانستم جیمز هم شبیه او بود. مهم نبود که من سعی میکردم خودم را متقاعد کنم. من بدجور دلم میخواست انتقام بگیرم. من می خواستم کاری را که با برادرم انجام دادم را تلافی کردم؛ چشم در مقابل چشم، زندگی در مقابل زندگی. من چه کسی بودم؟ با دیدن ویکتور فکر میکردم این را میخواهم. فکر می کردم راضی میشوم با دیدن ویکتور؛ اما این فقط باعث شد احساس پوچی زشتی مریضی کنم. مانند جذب کردن . من همه هیولارا به خود جذب میکردم. - میخوام به خونه برگردم. میخواستم به خونه مادرم برگردم. میخواستم به آنجا برگردم تا بتونیم آن را بفروشیم؛ برای همیشه از اینجا دور شویم، خیلی خیلی دور. اگرچه میدانستم این دویدن و فرار کردن چقدر برام سخته.
Show all...
👍 1
....
Show all...
👍 1
#پارت6 دلم از عالم و آدم گرفته بود. لحظه ای به ماشینهای کهنه خفته در آغوش سبز جنگل خیره شدم. دلم یک پناهگاه امن دور ازآدمها را می خواست. سطح فلزی براقش را لمس کردم، موجی از احساسات گرم و زیبا مرا در برگرفت. صدای هو هوی جغدی از دور دست لبخند بر لبم آورد. برخلاف باورعموم من باوری به شوم بودن شان نداشتم. راهم را از میان درختان بزرگ سبز رنگ و علف های خود رو به بیرون باز کردم. بیرون از جنگل سندی ها زندگی به طور رقت انگیزی در جریان بود. به پله های باریک و تیز نگاه کردم و بالا رفتن از آنها عذاب الیمی به نظر می آمد. آدرس را درون جیب بارانیم انداختم و مثل یک آهوی تیزپا از پله ها بالا رفتم. در دور دست خورشید بالا آمده و انوار زرینش را به سربهشت گمشده با ساکنان خفته در گورهای پوسیده فرو ریخت. باید کفش های آهنین به پا می کردم و دنبال رد و نشانی از برادر سربه هواییم می گشتم. حسی بهم می گفت اتفاق خوبی برایش نیفتاده است. نقش دختر غریبه در این زندگی سراسرآشوب چه بود؟ مانتو و شلوار سیاهم را پوشیده وشال قرمزم را روی موعای آشفته ام انداختم. کوله سنگین پر کتاب را چنگ زدم. صدای تق تق عصای زرینه را که شنیدم، ازدرب چوبی خانه بیرون زدم. وقتی از کودکی با روی تلخ زندگی روبرومی شوی چاره ای نیست جز که لباس روئین تنی پوشیده و به جنگ دیوهای خفته بروی! از سربالایی خاکی خانه میانبر زدم و در خیابان که نیمی از آن را آسفالت کرده بودند، پیکان گوجه ای سامی برایم چراغ زد. با احتیاط در قراضه ماشین را بازکردم. آهنگی بندری توی ماشین پیچیده و سامی بی توجه به هیکل قناسش خودش را تکان می داد. با لبخندی گشاده از درون آینه سری برایم تکان داد. -به خوشگل خانم.. صبحتون بخیرو متعالی! کوله سنگینم را کنار جعبه ها و آت و آشغالهایش گذاشتم: -علیک سلام. باز تو این آشغالاتو جمع نکردی؟ دستی به سیبل پرپشتش که از هر دوطرف صورتش آویزان بود کشید: -جون آبجی همشون عتیقن. همون کتاب سوخته رو ببین، از یه حفاری پیدا کردن. شبیه کتاب نبود؛ جلد چوبی سیاه شده ای داشت. اولین صفحه را ورق زدم جز چند صفحه پاره و پوره از کاغذی کلفت که بیشترش نیمه سوخته وقهوه ای رنگ شده بود چیز جالب توجه ای نداشت. ابروهای پرپشتش را بالا برد و با طنزی حال بهم زن گفت: -خوشت میاد بردار برا خودت. پیش آقا تیرداد یکم ازم تعریف کن تا منو محافظ مریم کنه. انگشت سبابه ام را روی خطوط ریز و مورچه گونه سراندم. -مریم ازت خوشش نیامد. بعد تو بیست و چهارساعته دم پرشی. پیکان گوجه ای با صدای شبیه غرش یک شیرپیر روشن شد. گویا حرفم شبیه سنگی بود که دل کوچک شیشه ای عاشقمان را شکست که آهنگ گوشخراش بندری را خاموش کرد. با پشت دست بر دهانم کوبیدم و در دلم فحشی به خود بی فکرم دادم. حال مگر کسی می توانست دهان این ننه شهرزاد قصه گو ازجنس مذکرش را ببندد. -ضحا توام جای خواهرمی. اصلا کل بچه های بهشت باهم فامیلن. فکر میکنی نمیدونم مریم ازم خوشش نمیاد. یه بار ازش پرسیدم چرا هرکاری می کنم به چشمش نمیام. بهم گفت برا اینکه شبیه بابای الواتشم. حرفهای تکراریش برایم تازگی نداشت. هفته ای سه بار سامی خودش داوطلبانه با پیکان گوجه ای که می گفت موتورش پراید ست، به دنبالم می آمد. البته من می دانستم بیشتر می خواست از طریق من دل مریم را ببرد؛ اما بیچاره از او عاشق نقابی از مریم شده بود. اخ مریم...چند صد بار به اوگفته بودم دل این بیچاره را خوش نکند .
Show all...
𝗖𝗛𝗔𝗧𝗥𝗢𝗢𝗠👯‍♀️ گپ دخترونه 🟣🟣🟣🟣 گپ دخترونه 🛑🛑🛑🛑 🏳‍🌈 𝐋𝐆𝐁𝐓 گپ دخترونه🔺🔺 گپ دخترونه🔷🔷𝐋𝐆𝐁𝐓🏳‍🌈 گپی بدون تبعیض 💎💎💎💎💎 دورهمی تمامی گرایشها🔴🔵🟡🟢 بیایید از گرایش خودمان دفاع کنیم 🌈🦋🌈 کنار هم باشیم قوی و استوار 💪🫵🤙🚬 ورود پسر ممنوع 🚸🚷🚸🚷🚸 https://t.me/+ahteEA3WqDU0YWFk https://t.me/+ahteEA3WqDU0YWFk
Show all...
یه دورهمی فقط برای کسایی که گرایش BDSM یا LGBTQ دارن 💦🌈 https://t.me/+ZuvEHC5HbrM5NTIx https://t.me/+ZuvEHC5HbrM5NTIx 🇮🇷🤍 پر از #ددی و #مسترای جذاب 🇮🇷🤍 #لیتل های کیوت و خوشگل 🏳‍🌈🤍 #اسلیو های حرف گوش کن 🏳‍🌈🤍 گرایش های مختلف #LGBT 🏳‍⚧🤍 #میسترس های صکصی https://t.me/+ZuvEHC5HbrM5NTIx https://t.me/+ZuvEHC5HbrM5NTIx توی این گپ فعالیت های صکصی و مستهجن داریم
Show all...