سفینة النجاة
کشتی نجات اركبوا فُلكَ الحسينِ أيّهَا الغَرقَى به کشتی حسین بیایید ای غرق شدگان
Show more12 792Subscribers
-324 hours
-377 days
-8530 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
مرا هرگز نمیگنجد، دومعنی راست در باور
غزل گفتن پس از سعدی، جوانمردی پساز حیدر
#حسین_جنتی
شنیدم که پیری شبی زنده داشت
سحر دست حاجت به حق بر فراشت
یکی هاتف انداخت در گوش پیر
که بی حاصلی، رو سر خویش گیر
بر این در دعای تو مقبول نیست
به خواری برو یا به زاری بایست
شب دیگر از ذکر و طاعت نخفت
مریدی ز حالش خبر یافت، گفت
چو دیدی کز آن روی بستهست در
به بی حاصلی سعی چندین مبر
به دیباچه بر اشک یاقوت فام
به حسرت ببارید و گفت ای غلام
به نومیدی آنگه بگردیدمی
از این ره، که راهی دگر دیدمی
مپندار گر وی عنان بر شکست
که من باز دارم ز فتراک دست
چو خواهنده محروم گشت از دری
چه غم گر شناسد در دیگری؟
شنیدم که راهم در این کوی نیست
ولی هیچ راه دگر روی نیست
در این بود سر بر زمین فدا
که گفتند در گوش جانش ندا
قبول است اگر چه هنر نیستش
که جز ما پناهی دگر نیستش
یکماردیبهشتروزبزرگداشتجنابسعدی
أين يستريح المتعبون من أنفسهم؟
آنان که از خویش خستهاند، کجا خستگی در میکنند؟
فَلاٰ تَجْعَلْنِى مِمَّنْ صَرَفْتَ عَنْهُ وَجْهَكَ،
مرا از کسانی که رویت را از آنان برگرداندی قرار مده…