دانش اصفهان
کانال تلگرامی فرهنگیان و دانشجویان و دانش آموزان استان اصفهان
Show more456Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
همه خوزستانیایم...
رحیم قمیشی
سالهای خیلی زیادی است تهران زندگی میکنم، اما هر وقت، هر کجای کشور ازم پرسیدهاند کجایی هستم، سرم را بالا داده و با افتخار گفتهام؛
اهل خوزستانام، اهوازی، شوشتریام، کنار گتوند و دزفول. من همۀ آبادانیها همشهریانم هستند، خرمشهریها، شادگانیها، مسجدسلیمانیها، بچههای سوسنگرد و حمیدیه، مردم هویزه و بستان همه برادرانم هستند، مردم رامهرمز و ماهشهر، مردم بهبهان و شوش، بچههای اندیمشک و هندیجان، همشهریانم هستند، صنعت نفت آبودان که میگویند برزیل ایران است، علیابن مهزیار اهوازی، نبیدانیال، سبزهقبای دزفول، شیخ شوشتر، آپادانا... همه منم، من.
سلسله هخامنشیان، ساسانیان، پنجهزار سال تمدن، بناگذاران آبشارهای شوشتر، دوستانم هستند، همشهریانم هستند، اجداد منند... اجداد ایرانند...
سالهای زیادی با افتخار گفتم من بچه اهوازم، اهواز که هشت سال قلب ایران برایش تپید، که وقتی اخبار میگفت آخرین خبر از خوزستان، همه ایرانیان ساکت و سراپا گوشها میشدند؛
یعنی خرمشهر آزاد شد؟ یعنی جنازه بچههایمان پیدا شد؟ یعنی صدام رفت؟ یعنی نفس ایران برگشت...
سالهای متمادی همینکه میگفتم خوزستانیام نگاه مهربانانه مردم، نفسهای گرم و عمیق آنها، پر از شادی و افتخارم میکرد. میگفتند نمیدانیم خاکتان چه دارد که اگر دهها سال است نرفتهایم، اما هنوز دلمان برایش میتپد.
خوابش را میبینیم.
هنوز عاشقشیم!
عاشق نخلهایش، عاشق ساحلش، عاشق مردمش
و هنوز اشکمان به دلتنگیاش جاری میشود...
اما این روزها خجالت میکشم دیگر بگویم اهوازیام.
زبانم نمیچرخد...
آنجا که لرها کنار عربها، بختیاریها کنار شوشتریها، دزفولیها همراه بهبهانیها، اصفهانیهای مهاجر کنار آبادانیها و خرمشهریها همه با دلخوشی و خنده و آوازهای جنوبی زندگی میکردند...
خوزستانی که صدام نتوانست نفسش را بگیرد، حالا ضربان قلبش به شماره افتاده.
نفسش بالا نمیآید، بغض کرده، فریادش را بلند کرده، نالههایش برخاسته.
از خوزستان آبش را گرفتهاند! شبهای زیبایش را گرفتهاند، صدایش را نمیشنوند، تنگدستی مردمش را نمیببنند، دیگر چه مانده برایش...
از خوزستان خندهاش را بگیرید، زندگیاش را گرفتهاید.
روستاهاییانش نکارند، کشاورزانش بشوند کارگران روزمزد، امیدش بمیرد.
چه از آن میماند دیگر...
ایران بدون خوزستان دیگر ایران نیست
گریۀ خوزستان ایران را به گریه انداخته
مردم بدون امید که دیگر زندگی نمیکنند!
خوزستان عزیز!
اگر حاکمان تو را به نفتت میشناسند
ما خودت را میخواهیم...
مردم خونگرمت را
خاک پر از عشقت را
ما خاکریزهای دلمان هنوز آنجاست
خون جوانانمان آنجاست
ما رأی تو را نمیخواهیم
نکند قهر کنی
نکند بقچه ببندی و بروی...
خوزستان
تو درون دل مایی
ما همه خوزستانیم
ما همه بیآبیم
ببین!
همه تشنهایم...
همه دلگرفتهایم
به فدای لبهای تشنهات برویم
همۀ ایران...
همۀ جهان...
وت در مورد هر شخصی از جمله معلم هایشان، خودشان را جای آنها قرار دهند و هم خودشان را در قالب همسالانشان در دنیای غرب، منتقل نموده و با این دو قشر " همزاد پنداری" نمایند. همانطور که قبلا گفتم از تبارشناسی فوکو استفاده نموده و بچه ها را به دل تاریخ و تمدن چندین هزار ساله ی این مرز پرگهر بردم. گفتم که طبق اسناد تاریخی هویت و قدمتی به وسعت تاریخ داریم. گفتم که طبق نظریات و اسناد جدید تاریخی دیگر برخی مورخان بین النهرین را مهد تمدن دنیا نمی دانند بلکه شرق " هلال خصیب " یعنی زاگرس ایران به مرکزیت کارون، لرستان و کردستان که بازمانده ی تمدن ایلامی(عیلامی) ست را مهد تمدن دنیا می دانند. گفتم که ما اولین امپراتوری جهان را در زمان هخامنشیان تاسیس نمودیم. گفتم که ما " بیانیه ی حقوق بشر" را از پاسارگاد و پرسپولیس به دنیا صادر نمودیم. از مدارس نظامیه سلجوقیان سخن راندم. و از قول اقبال عرض نمودم: " آفتاب از ماست و ما از آفتاب". بعد از خودم ، وضع مالی خودم و مدارک دانشگاهی ام و... صحبت کردم که همه چیز گل و بلبل است. گفتم درست است که بخشی از اعتراضات فرهنگیان بخاطر وضع معیشتی و حقوق است ولی پول بخشی از حقوق آنهاست ولی این همه آن نیست؛ اتفاقا بخش اعظم دغدغه ی معلمان شما به همین فیلم و شما برمی گردد چون معلمان دلسوز شما هم این امکانات را برای فرزندان سرزمین شان می خواهند، چون دغدغه شما و فرهنگ این سرزمین را دارند. چون باور دارند لیاقت شما نه تنها کمتر از بچه های دنیای غرب نیست بلکه با توجه به تمدن چندین هزارساله ی مان، حتی بیشتر از آنهاست. خلاصه از هر چیز که به قول مک کله لند، جامعه شناس و روانشناس مکتب نوسازی روانی، که باعث برانگیخته شدن " ویروس ذهنی " " انگیزه ی پیشرفت " و رفتن به سمت مدرنیته و نوسازی شود، استفاده نمودم و با ادبیات داستانی، شخصیت های بزرگ و تاریخ ساز مملکتمان را برجسته نمودم. در همان حال زبان بدن و تیک های صورت تک تک شاگردانم را می نگریستم؛ تغییر چهره که نشات گرفته از مکنونات درونی آنها بود را احساس می کردم. دیگر کسی حرفهای جلسه ی قبلش را تکرار نمی کرد. احساس کردم نوع نگاه و زاویه ی دیدشان به معلمان شان در حال تغییر است. به هدفم، که اعتلای شان فرهیخته ترین قشر جامعه بود هر چند در یک کلاس کمتر از ۴۰ نفر، رسیده بودم چون آنها را نمونه ی جامعه آماری دانش آموزان مملکت در فضای شبکه های متصل اجتماعی می دانستم.
✅اپیزود ششم:
برای اعتلای فرهنگ جامعه و روانه شدن به سوی فتح قله های علم و پیشرفت ، نه تنها در سطح ساختارهای آموزشی و نوع نگاه مسئولان باید " پارادایم شیفت" صورت گیرد؛ بلکه همین مساله باید در رفتار و اندیشه های خود معلمان هم اتفاق افتد. یعنی اگر معلم شغل خود را هم پایه ی شغل انبیا می داند و ادعای روشنگر ی و تدریس درس انسانیت دارد ؛ باید پرستیژ و شخصیت خود را حفظ نماید. باید شان خود را با اتصال به آگاهی و دانش بالا ببرد. نباید سفره ی دل خود را پیش هر کس و ناکسی باز نماید، باید بداند که " حرمت امامزاده به متولی آن است " یعنی باید بداند طبق قانون سوم نیوتن که " هر عملی عکس العملی در پی دارد " هر رفتاری از او سر زند، چه خوب یا چه بد ، بر روی شخصیت معلم بیگناهی که در مدارس کپرنشین مرزهای کردستان و سیستان و بلوچستان در حال خدمت است ، تاثیر می گذارد .
( تقدیم به تمام معلمان فرهیخته ی سرزمین مادری ام )🌸
♦️خوزستان سیراب می شود
🔺با افزایش خروجی سد کرخه از ۷۵ متر مکعب بر ثانیه به ۱۶۰ متر مکعب آب به رودخانه ها و مزارع و شالیزارها و گاومیش پروری های پایین دست در استان خوزستان رسید و سیراب شد.
🔺با پیگیری های سپاه و بسیج برای پر کردن خلاهای مدیریتی علاوه بر افزایش خروجی سد کرخه، لوله گذاری خط انتقال آب در دو مسیر و گسیل لشکر تانکرهای آب رسان به ۲۰ درصد مساحتی از خوزستان که دچار تنش آبی بود، اکنون هیچ نقطه ای از استان خوزستان بدون آب نیست./دانا
۳
@KDnews_ir
🔴تجربه ی زیسته ی یک معلم 🔴
✍🏻ناصر نظریان
✅اپیزود اول:
چند سال پیش در یکی از دبیرستانهای اصفهان تدریس می کردم. در آن سال معلمان بخاطر تضییع حقوق شان و رفع تبعیض و بی عدالتی در درون مدارس دست به تحصن و اعتصاب زده و چند روز سرکلاس حاضر نشدند. اولین جلسه ی بعد از تحصن ها به محض ورود به کلاس بعد از سلام و صلوات، بچه ها شروع به متلک گفتن نمودند. یکی می گفت "اقا حقوقتان اضافه شد"، دیگری می گفت" آقا به اندازه یک کارگر حقوق می گیرید"، یکی اخر کلاس بلند شد و گفت " معلمی شغل انبیاست اما حقوقش نصف افغانی هاست " و... خلاصه هم همه شد و هر کسی چیزی می گفت.
✅اپیزود دوم:
من چون دانش آموخته ی جامعه شناسی و البته تاریخ بودم، کنجکاوی جامعه شناسانه به من آموخته بود سعی کنم با "بینش جامعه شناختی" مد نظر سی رایت میلز و طبق دیدگاه خرد پارادایم تفسیرگرایی، که حرفهای آزمودنی ها در آن بسیار مهم است، فقط شنونده و نظاره گر رفتار و گفتار آزمودنی ها، که در اینجا شاگردان خودم بودند، باشم. در ذهنم تمام پارادایم ها، مکاتب و تئوری های جامعه شناسی را برای جوابی معقول جستجو می کردم که عزت این فرهیخته ترین قشر جامعه که سکاندار کارخانه آدم سازی هستند را حفظ نمایم. آن لحظه خودم را نماینده دو میلیون فرهنگی در مقابل میلیون ها دانش آموز که آینده سازان مملکت بودند، تصور می کردم.اندیشه های پوپر، فیلسوف ابطال گرا، در "تئوری نورافکن" که معتقد است:" شناخت با مسائل آغاز می شود" به من در شناخت و حل مساله ی پیش آمده کمک نمود. از ایده پوپر به نظریات " تبارشناسی " میشل فوکو, که معتقد است:" برای تحلیل و پژوهش باید پیچیدگی های تاریخی مساله را واکاوی نماییم" رهنمون شدم؛ چون دانش آموخته ی تاریخ هم بودم کارم راحت شد. با زبان بدن کلاس را مدیریت نمودم و به بچه ها گفتم جلسه آینده پاسخ سوالات تان را خواهم داد.
✅اپیزود سوم:
سالها قبل بعنوان مدرس کتابهای جدیدالتالیف مطالعات احتماعی از طرف اداره کل آموزش و پرورش استان اصفهان برای گذراندن دوره آموزش تدریس به تهران مامور شدم. در آنجا فیلمی آموزشی از کلاس درس معلمی از یکی از کشورهای مدرن منطقه اسکاندیناوی که مربوط به سالهای قبل بود؛ به دستم رسید. در این تدریس تفاوت نظام آموزشی آن کشور مدرن با نظام آموزشی ایران مشهود بود. کلاس ۱۵ نفره مختلط با لباس های فرم یکسان، محیط کلاس به گونه ای بود که به راحتی قابل تغییر کاربری بود و معلم به راحتی می توانست کار گروهی انجام دهد یعنی همان که به نوعی در روش تحقیق علوم اجتماعی به آن "گروه متمرکز" می گویند ، تمام کلاس پر از ماکت ها، مدل ها، نقشه ها و ابزارهای جدید تدریس بود.بچه ها همگی کامپیوتر داشتند، معلم از روش آنلاین برای بازخورد تدریس استفاده می نمود، محوطه ی آموزشگاه تفاوتی با زیباترین پارک ها نداشت. انواع سالن ها برای ورزش های متنوع مانند استخر، فوتبال و بسکتبال و... به چشم می خورد. بعد از کلاس به بچه ها ناهار می دادند. (کل این فیلم کمتر از ۲۰ دقیقه بود.)
" میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است "
✅اپیزود چهارم:جلسه ی بعد به محض ورود به کلاس به بچه ها گفتم الوعده وفا. امروز جواب سوالاتتان را با تماشای یک فیلم خواهم داد. زمانی که فیلم درحال پخش شدن بود، طبق همان بینش جامعه شناختی، همزمان حرکات دانش آموزان را می نگریستم ، حرکاتی که برایم قابل پیش بینی بود. بعد از اتمام فیلم نظر بچه ها را جویا شدم. جالب اینکه تمام نظرات این بچه های حدود ۱۵ ساله، که در اوج بلوغ و غریزه ی جنسی بودند؛ پیرامون دخترهای کلاس می چرخید؛ با اینکه فیلم طبق هنجارهای جامعه ما و حتی بعضا خیلی بالاتر از برخی فیلم های صدا و سیما قابلیت پخش داشت. فکر نمی کنم نظریه ی فروید که :"تمام عقده های روانی را ناشی از واپس زدگی میل جنسی می داند " در مورد این نوجوانان که هنوز در اول راه زندگی بودند، مصداق داشته باشد. یا شاید هم "محدویت، محرومیت به همراه دارد" ؟ یا " آدم هر چه محروم تر و محدودتر باشد، حریص تر می شود"؟ راستش چون در این زمینه تحقیقی انجام نداده ام، پس نظری ندارم. به بچه ها گفتم یک بار دیگر فیلم را ببینید ولی این دفعه غیر از مسایلی که مطرح کردید را باید عنوان نمایید. این بار بچه ها از محیط زیبای آموزشی، سالن های ورزشی، ابزارهای مدرن و... سخن می راندند، همان چیزهایی که هدف من از نمایش فیلم بود. حتی یکی از بچه ها بلند شد و با حرص و ولع خاصی گفت:" اگه من اونجا بودم حتی شب ها هم خونه نمی رفتم؛ کجا بهتر اینجا، و شرطی چند دکترا می گرفتم... "
✅اپیزود پنجم:
نوبت به من رسید. از نظریه ی فلسفی " ذوب افق های" گادامر که در " نظریه ی کنش متقابل نمادین" و "مکتب شیکاگو" در جامعه شناسی جورج هربرت مید آمریکایی به آن " همدلی " و لرنر به آن " شخصیت انتقالی " می گوید وام گرفته، تا هم بچه ها قبل از قضا