cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

دیـازپام( بهای هوست)

معرفی بهترین ها 🤩 اتلیه📷 🕊 مزون 👠👗 میکاپ و شینیون 💄👰🏻 با ما بهترین باشید 🧚‍♀️

Show more
Advertising posts
5 950Subscribers
-824 hours
-417 days
-14230 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

بچه ها تخفیف از دست ندین با یه خرید رمان یکی اشانتیون میگیرید
Show all...
بچه ها تخفیف گذاشتم دوباره رمان نصف قیمت شد بدو‌بیا پی وی فقط امروز، فایل کامل @videya_ad
Show all...
#بهای_هوست #هانیل #پارت_177 - یعنی اعتماد کنم؟ شونه ای بالا دادم. - تصمیم با خودتونه! ماشین و کشید کنار خیابون. - چون واقعا خسته ام؛ یا زنده میرسیم یا اینکه به دیار حق می پیوندیم. پیاده شدم و جاهامونو عوض کردیم. تقریبا بعد از چند دقیقه که دید واقعا خوب رانندگی میکنم صندلیش رو کمی خوابوند و چشم هاش رو بست. نگاهم رو به جاده دوختم ؛ پرتوهایی از نور آفتاب هنوز هم دو طرف جاده دیده می‌شد. خیلی وقت بود پشت فرمان ننشسته بودم ؛ شاید از همون شب نحس که میکائیل زندگیم رو تغییر داد. این روزها کم تر به گذشته فکر میکردم، انگار واقعا هیچ آشنا و خانواده ی نداشتم. با دیدن دروازه قرآن و ورودمون به شهر شیراز ماشین رو به گوشه ای کشیدم. با نگهداشتن ماشین بنیامین بیدار شد. دستی به گردنش کشید و نگاهش رو به ساعت روی مچ دستش انداخت. - آفرین خوب اومدی؛ خسته نباشی! - خواهش میکنم؛ من دیگه از این به بعدش رو نمیدونستم کدوم قسمت شهر قراره بریم. از ماشین پیاده شدیم و جاهامون رو عوض کردیم. - اول میریم برای خرید لباس. ماشین رو تو پارکینگ پاساژ بزرگی پارک کرد و هردو به سمت آسانسور رفتیم ؛ آسانسور طبقه ی ۴ام پاساژ نگهداشت. - پاساژ خوبیه و خودم همیشه از اینجا خرید میکنم، می تونی به راحتی خرید کنی. نگاهی به مغازه های بزرگ و لوکس پاساژ انداختم. چیزهای که می خواستم بخرم رو توی ذهنم مرور کردم ، پاساژ کمی شلوغ بود. - خب از کجا باید شروع کنیم؟ - از لباس بیرون. همینطور که کنار هم قدم میزدیم به مغاره ها نگاهی انداختم و به سمت مغازه ی بزرگ مانتو فروشی رفتم ؛ کت و شلوار مشکی خوش دوختی برداشتم تا بتونم سر کار بپوشم؛ دو دست کت رنگی دیگه برداشتم با چندتا شال و روسری برای وقتهایی که لازم بود به شرکت برم. دلم می خواست لباس زیر بخرم اما با وجود بنیامین روم نمی شد. نگاهی بهم انداخت ؛ اگر خریدی داری انجام بده منم باید تلفن کاری بزنم. از این همه فهمیده بودنش ناخودآگاه لبخندی زدم و به سمت لباس زنونه فروشی رفتم. از اینکه بنیامین پول قابل توجهی بهم داده بود و گفته بود پول کار کرد خودم هست خوشحال بودم. چند دست لباس زیر و چندتا لباس خونه ای خریدم‌. بنیامین با فاصله‌ منتظرم بود ؛ کیف و کفش خریدم و از لوازم آرایشی لوسیون و شامپو بدن مورد علاقه ام رو خریداری کردم. - من خریدام تموم شدن. - پس بریم تا چیزی بخوریم. کیسه های خرید رو تو ماشین گذاشتیم و قسمت دیگه ای از پاساژ رستوران بزرگ و شیکی بود. هر دو تو سکوت شاممون رو خوردیم. - منشی شخصیم به دلیل برنامه های عروسیش قراره مدتی نباشه؛ اگر می تونی مدتی رو شرکت بیا؛ البته حقوقت بیشتر از الان میشه!
Show all...
بچه ها تخفیف گذاشتم دوباره رمان نصف قیمت شد بدو‌بیا پی وی فقط امروز، فایل کامل @videya_ad
Show all...
تخفیف ویژه نصف قیمت فایل رو خریداری کنید
Show all...
بچه ها تخفیف گذاشتم دوباره رمان نصف قیمت شد بدو‌بیا پی وی فقط امروز، فایل کامل @videya_ad
Show all...
#بهای_هوست #هانیل #پارت_176 - آقا جمال، یکی از اتاق خوابهای پایین مال شما و زیبا خانم هست. شما هم یکی از اتاق های بالا رو به سلیقه ی خودت انتخاب کن و از فردا سر کار حضور داشته باش. کمی شوق زندگی به دلم سرازیر شد. لبخند کم جونی زدم و زیر لب تشکر کردم. بعد از شام بنیامین به اتاقش رفت تا استراحت کنه. کمی به زیبا کمک کردم و به سمت طبقه ی بالا رفتم. ۳ تا اتاق طبقه ی بالا بود که یکی از اتاق ها برای بنیامین بود. سومین اتاق رو انتخاب کردم. اتاقی نسبتا بزرگ بود با تخت یک نفره و پنجره ای بزرگ. نمیدونستم تا کی قراره اینجوری زندگی کنم؛ بدون هویت، بدون داشتن مدارک با اسم مردی که فقط اسمش زندگیم رو سنگین کرده بود؛ روی تخت دراز کشیدم و نگاهم رو به سقف یک دست سفید دوختم. با رفتن شهرزاد خیلی تنها شدم. تازه داشتم معنی داشتن دوست خوب رو می چشیدم. یک ماه از اومدنمون به خونه ی خود بنیامین می‌گذشت. صبح ها به همراه خودش به گلخونه میرفتم و اون بعد از رسوندنم به سمت شرکت میرفت. از اینکه تمام روز رو با گلها سپری میکردم حالم خیلی بهتر بود و ذهنم در طی روز خالی از هر تنشی بود. دستی به گلهای لیلیوم کشیدم و عطرشون رو با عشق بلعیدم؛ صبح باید به یکی از هتل های بزرگ شیراز میفرستادیمشون. هوا سوز خیلی بدی داشت؛ لباس گرم نداشتم و باید میرفتم برای خودم کمی لباس می خریدم. بنیامین اومد دنبالم. سوار ماشین شدم. همیشه در سکوت مثل دو آدم غریبه ای که فقط تو یک مسیر همراه همند با هم می رفتیم و می اومدیم. - می تونم فردا برم و برای خودم کمی لباس بخرم؟ نیم نگاهی بهم انداخت. - فردا عصر شیراز کار دارم؛ می تونی همراهم بیای و از اونجا خرید کنی. - می تونم بیام؟ همینطور که نگاهش به جلو بود سری تکون داد. - فردا ساعت ۵ عصر میام دنبالت با هم بریم. لبخندی روی لبم نشست. - ممنون! دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد. مثل همیشه شام تو سکوت خورده شد و هرکسی به اتاق خودش رفت. صبح به همراه راننده به گلخونه رفتم و بعد از بسته بندی گلها اونها رو به وانتی که از سمت هتل اومده بود سپردم. کار دیگه ای تو گلخونه نداشتم پس تصمیم گرفتم برم خونه. زیبا به همراه جمال خونه ی دخترشون رفته بودن. دوشی گرفتم و یکی از لباس هایی که با خودم از تهران آورده بودم رو پوشیدم. با تماس بنیامین از خونه بیرون اومدم و سوار شدم. به نظر کمی خسته می اومد. - سلام. سری تکون داد. - سلام. میدونستم چند ساعتی رو تو راه هستیم برای همین دل و به دریا زدم. - می خواید اگر خسته هستین من رانندگی کنم؟ سرش به سمتم چرخید و یکی از ابروهاشو بالا داد. - یعنی اعتماد کنم؟ شونه ای بالا دادم. - تصمیم با خودتونه! ماشین و کشید کنار خیابون. - چون واقعا خسته ام یا زنده میرسیم یا اینکه به دیار حق می پیوندیم. پیاده شدم و جاهامونو عوض کردیم. تقریبا بعد از چند دقیقه از اینکه دید واقعا خوب رانندگی میکنم صندلیش رو کمی خوابوند و چشم هاش رو بست.
Show all...
⭕️ «مهراد جم» همسر دنیا جهانبخت دوباره به دنیای موسیقی برگشت!😯😯 خواننده خبرساز یکی دو سال اخیر، پس از حواشی فراوان و بیش از دو سال سکوت، بار دیگر مجو.ز فعالیت هایش را در ایران دریافت کرد. «مهراد جم» که همکاری خبرساز اش با سا.یت های شر/ط بندی و مها/جرت از ایران و ازدواج پرحاشیه اش با «دنیا جهانبخت»، مدت ها خبر د.ا.غ رسانه ها بود، با دریافت مجو.ز رسمی برای انتشار جدیدترین تک آهنگ اش، بار دیگر به فضا.ی ر.سمی موسیقی ایران باز خواهد گشت. مسعود جهانی (تهیه کننده و مدیر هنری مهراد جم) شب گذشته در گفتگویی وید.یوی با من -بهمن بابازاده- خبر اخذ مجو.ز مهراد جم را تا.یید و اعلام کرد او به زودی فعالیت هایش را از سر خواهد گرفت. چندی پیش تهیه کننده قبلی مهراد جم با.زداشت شد و پس از آزا.دی، با انتشار یک استوری اعلام کرد که دیگر هیچ فعالیتی در حو.زه موسیقی نخواهد داشت. ادعاهای مختلفی نسبت به وی در بین اهالی موسیقی مطرح شده و او هرگز حاضر به پاسخگویی در این باره نشده است. گفتگوی اختصاصی من با مسعود جهانی و میثم ابراهیمی، در ساعات آینده منتشر خواهد شد.
Show all...
⭕️ آبروریزی سامی بیگی!!😴😧 از افتادن میکروفن در کنسرت دیشب سامی بیگی (تورنتو) تا ادامه پخش صدای خواننده!!! قیمت بلیت: ۱۰۰ د*لار (پلی بَک آرام آرام به یک لایف استایل تبدیل میشود...)
Show all...
#بیگ پوکی رپر معروف آمریکایی در حین اجرا درگذشت😱
Show all...