cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

داستان سکسی

هر روز کلی پورن جدید😍 جهت تبادل @alix_e @dastansexyie

Show more
The country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
Advertising posts
763Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

گپ خریدارم هرکی گپ داره یا چنل یا سایتی سراغ داره ک خرید فروش کنه ب این ایدی پی بده معرفی کنه ی انعامم میگیره @its_admi_n
Show all...
ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﯾﻪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭﯼ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﭼﺮﺍ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺑﺮﺳﻮﻧﻪ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺧﺮﺍﺏ ﺑﺸﻪ . ﻧﻮﺷﺘﻪ : ﻣﯿﺘﺮﺍ @dastansexyie
Show all...
ﺳﻮﺀﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﺯﻥ ﺷﻮﻫﺮﺩﺍﺭ ﺳﻼﻡ ﻣﯿﻨﺎﻡ 38 ﺳﺎﻟﻤﻪ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﻭﺍﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﻗﺒﻠﻪ 96 ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺑﺎ ﯾﮑﯽ ﺩﻋﻮﺍﺵ ﺷﺪ ﺣﺴﺎﺑﯽ ﭼﮏ ﻭ ﻟﮕﺪﯾﺶ ﮐﺮﺩ ﯾﺎﺭﻭ ﻫﻢ ﺷﮑﺎﯾﺖ ﮐﺮﺩ ﭼﻮﻥ ﺷﺎﻫﺪ ﺩﺍﺷﺖ ﻫﻢ ﺩﻭﺭﺑﯿﻦ ﺟﻠﻮﯼ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﮐﻪ ﺩﺭﮔﯿﺮ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﯾﻪ ﻣﺪﺭﮎ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﻪ ﺑﺮﯾﺪﻥ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺗﺎﺯﻩ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺑﺎ ﻭﺍﻡ ﻭ ﻗﺮﺽ ﺩﺳﺘﻤﻮﻥ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻣﺎﻣﻮﺭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻥ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺍﺧﺮﺵ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺯﻭﺩ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﺷﺪ ﻃﺮﻓﻢ ﻭﻝ ﮐﻦ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ 6.200 ﺷﺶ ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﻭ ﺩﻭﯾﺴﺖ ﻭﺍﺭﯾﺰ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺗﺎ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺪﻩ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎﺯﺩﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺑﺪﺷﺎﻧﺴﯽ ﺑﺎ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﻭ ﭘﺪﺭﺵ ﻗﻬﺮ ﺑﻮﺩ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻧﺎ ﺭﻓﺘﻢ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﻧﻤﯿﺮﻓﺘﻢ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺗﺤﻘﯿﺮ ﻭ ﮐﻨﺎﯾﻪ ﺍﺧﺮﺵ ﮔﻔﺘﻦ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﺍﻭﻥ ﻣﻮﻗﻊ ﮐﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻓﮑﺮ ﺍﯾﻨﺠﺎﺵ ﻫﻢ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﻣﯿﺨﺎﺳﺖ ﺑﻪ ﺍﻭﻧﺎ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻪ ﭼﺘﺪ ﺑﺎﺭﯼ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﺵ ﻭﻟﯽ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺪﻩ ﻧﺒﻮﺩ ﺗﺎ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﭘﯿﺸﺶ ﮐﻪ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻣﯿﺪﻩ ﯾﺎ ﻧﻪ ﮔﻔﺖ ﻫﺮ ﺩﯾﻘﯿﻘﻪ ﻧﯿﺎﯾﻦ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭﻣﻪ ﮐﺎﺭﺗﺶ ﺭﻭ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﺗﻠﻔﻨﯽ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯿﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻋﺼﺮﯼ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺑﺪﯼ ﺍﺷﮑﺎﻝ ﻧﺪﺍﺭﻩ ﺑﯿﺎ ﺑﺒﻮﺳﻤﺖ ﺑﻌﺪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻣﯿﺪﻡ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﻭ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﻔﺖ ﺣﺎﻻ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﮐﺎﺭ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻢ . ﮔﺬﺷﺖ ﻧﺘﻮﻧﺴﺘﻢ ﭘﻮﻝ ﺟﻮﺭ ﮐﻨﻢ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﻦ ﯾﻪ ﺑﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﻭﻟﯽ ﺗﻮ ﻣﮑﺎﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﻧﺮﻭ ﺑﯿﺎﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﺕ ﺍﻣﮑﺎﻥ ﺩﺍﺭﻩ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﮕﯿﺮﻩ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﺐ ﮔﯿﺮﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﺍﮔﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻧﺪﺍﺩ ﭼﯽ ﮔﻔﺖ ﻣﯿﺨﺎﯼ ﺗﻮ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﮕﯿﺮ ﺍﮔﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﻧﺪﺍﺩ ﺗﻮ ﺗﻬﺪﯾﺪﺵ ﮐﻦ ﮐﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺍﻏﻔﺎﻟﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻞ ﺷﺪﯼ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﮐﻪ ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ . ﺑﻌﺶ ﺯﻧﮓ . ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ . ﭼﻪ ﺗﻀﻤﯿﻨﯿﻪ ﮐﻪ ﺑﻌﺪﺵ ﺯﯾﺮ ﺣﺮﻓﺖ ﻧﺰﻧﯽ ﮔﻔﺖ ﻗﺴﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﺑﻪ ﺟﻮﻥ ﺑﭽﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺗﻪ ﯾﺎ ﺍﻋﺘﻨﺎﺩ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﯾﺎ ﻧﻪ ﻓﮑﺮﺍﻡ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﺎﺭﻩ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻓﺮﺩﺍﺵ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﻗﺒﻮﻟﻪ ﮔﻔﺖ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﺩﺭﺱ ﻣﯿﺪﻡ ﺑﯿﺎ ﮔﻔﺘﻢ ﻧﻪ ﺗﻮ ﺑﯿﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﻗﺒﻮﻝ ﮐﺮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺳﺎﻋﺖ 9 ﺑﯿﺎﺩ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﺧﻮﻧﻪ ﻣﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﮐﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺪﻩ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﮔﻔﺘﻢ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﭼﻪ ﮐﺎﺭ ﮐﻨﻢ ﺑﻪ ﭘﺴﺮ 5 ﺳﺎﻟﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﻏﺮﻭﺏ ﻣﯿﺎﻡ ﻣﯿﺒﺮﻡ ﭘﯿﺶ ﺧﻮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﭘﺴﺮﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭ ﺑﭽﺶ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺏ ﺑﻮﺩ ﺧﻼﺻﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﺑﺮﺩ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺷﺐ ﻣﯿﺎﻡ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﺍﺯ ﺍﻟﮑﯽ ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﯾﮏ 9 ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﻣﯿﺒﺮﻩ ﻧﻤﺒﺮﻓﺘﻢ ﻫﻢ ﮔﺮﯾﻪ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺎ ﮐﻠﯽ ﺗﺮﺱ ﻭ ﺍﺳﺘﺮﺱ 9 ﺷﺪ ﺍﻗﺎﯼ ﺍﻻﻕ ﺧﺎﻥ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﻏﺬﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﻦ ﯾﮑﻢ . ﺑﻠﻨﺪﺗﺮ ﺳﺒﺰﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻦ ﻗﺪﻡ 170 ﻭﺯﻧﻢ 55 ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻔﯿﺪﻡ ﺍﺳﻤﺶ ﺳﯿﻨﺎ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻦ ﺍﺷﺘﻬﺎ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺨﻮﺭ ﮔﻔﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﭽﺴﺒﻪ ﯾﮑﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻘﯿﺶ ﺭﻭ ﻧﺨﻮﺭﺩ ﯾﮑﻢ ﻧﺸﺴﺖ ﻭ ﯾﮑﻢ . ﭼﺮﺕ ﻭ ﭘﺮﺕ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﻤﺘﻢ ﺷﻠﻮﺍﺭﺵ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮔﻔﺖ ﺳﺎﮎ ﺑﺰﻥ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻨﻢ ﺯﺍﻧﻮ ﺯﺩﻡ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﺳﺎﮎ ﺯﺩﻥ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﺗﺨﻢ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺑﻠﯿﺴﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﮕﯿﻦ ﭼﻪ ﺭﺍﺣﺖ ﻭﻟﯽ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﺑﻪ ﺛﺎﻧﯿﺶ ﻭﺍﺳﻢ ﺳﺨﺖ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﺴﻪ ﻟﺨﺖ ﺷﻮ ﮐﻤﮑﻢ . ﮐﺮﺩ ﮐﻞ ﻟﺒﺎﺳﺎﻡ ﺩﺭ ﺍﻭﺭﺩ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﮐﺮﺩ ﺭﻭ ﻣﺒﻞ ﮔﻔﺖ ﺑﺸﯿﻦ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﭘﺎﻡ ﺩﺍﺩ ﺑﺎﻻ ﮐﯿﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺗﻔﺶ ﺧﯿﺲ ﮐﺮﺩ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﺴﻢ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﺩﺍﺧﻞ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﭘﺎﺷﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﺴﻢ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﻟﺮﺿﯿﺪﻧﻢ . ﻓﻬﻤﯿﺪ ﯾﮑﻢ ﺻﺒﺮ ﮐﺮﺩ ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺩﻡ ﮐﻮﻧﻢ ﺯﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﺤﮑﻢ . ﺑﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﺑﺶ ﺭﻭ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﺑﺎﺳﻦ ﻭ ﮐﻤﺮﻡ ﭘﺎﮐﺶ ﮐﺮﺩ ﯾﻪ ﻧﯿﻢ ﺳﺎﻋﺘﯽ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺩﺍﮔﯽ ﺷﻮ ﺩﺍﮔﯽ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺗﻮ ﮐﺴﻢ ﻣﻮﻫﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﺩﻡ ﮐﻮﻧﻢ ﺯﺩ ﮐﻪ ﮐﻮﻧﻢ ﺑﯿﺤﺲ ﺷﺪ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﺷﮑﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﻮﻧﻢ ﮐﻞ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﯾﻪ ﯾﻪ ﺭﺑﻌﯽ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩ ﮐﻪ ﺍﻭﺭﺩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺑﺶ ﺭﯾﺨﺖ ﺭﻭ ﮐﻤﺮﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺭﻭﻡ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﺭﻭﻡ ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺷﺪ ﺭﻓﺖ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﻨﻢ ﺑﻌﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﻭ ﺷﺴﺘﻢ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﯿﺮﺵ ﭘﺎ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﺳﺎﻋﺖ 11 ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﮔﺮﻓﺖ ﻣﯿﺮﯼ ﯾﺎ ﻫﺴﺘﯽ ﮔﻔﺖ ﻧﻪ ﻫﺴﺘﻢ ﺻﯿﺢ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻣﯿﺮﯾﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﯾﻨﻮ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻣﯿﺨﺎﺩ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺑﺪﻩ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﺨﻮﺍﺑﯿﻢ ﺍﻭﻥ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ ﻣﻦ ﺧﺎﺑﻢ ﻧﻤﯿﺒﺮﺩ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺳﺎﻋﺖ 3 ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﺎﺷﺪ ﮔﻔﺖ ﺍﺏ ﺑﯿﺎﺭ ﺗﺸﻨﻤﻪ ﺍﺏ ﺍﻭﺭﺩﻡ ﺧﻮﺭﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﺎﺯ ﻟﺨﺖ ﺷﻮ ﻟﺨﺖ ﺷﺪﻡ ﺩﻣﺮﻡ ﺧﻮﺍﺑﻮﻧﺪ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺎﻟﺶ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺯﯾﺮ ﺷﮑﻤﻢ ﮐﻮﻧﻢ ﺑﺎﻻ ﺍﻭﻣﺪ ﭼﺎﮎ ﮐﻮﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻣﯿﺨﺎﺩ ﮐﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﺑﮕﺎﺩ ﻗﺒﻼ ﮐﻮﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻡ ﺗﻮﻑ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﮐﯿﺮﺵ ﺩﺭﺩﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺎ ﺍﻧﮕﺸﺘﺶ ﺑﺎﺯﺵ ﮐﺮﺩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﯿﺮﺵ ﺭﻭ ﺩﻡ ﺳﻮﺭﺍﺧﻢ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺍﺭﻭﻡ ﺍﺭﻭﻡ ﺗﻮ ﺑﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺧﺎﯾﻪ ﻫﺎﺵ ﺑﻪ ﮐﻮﻧﻢ ﺧﻮﺭﺩ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺭﻓﺖ ﺩﺍﺧﻞ ﯾﮑﻢ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺭﻭﻡ ﻋﻘﺐ ﺟﻠﻮ ﮐﺮﺩ ﮐﻢ ﮐﻢ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﻣﯿﺰﺩ ﺍﻧﻘﺪﺭ ﻣﺤﮑﻢ ﮐﻪ ﺷﮑﻤﺶ ﺑﻪ ﮐﻮﻧﻢ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ ﺻﺪﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪﯼ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺟﻠﻮ ﭘﺮﺕ ﻣﯿﺸﺪﻡ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﻡ ﻋﻘﺐ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺸﺪ ﻣﻮﺝ ﮐﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﺣﺲ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﭼﻨﺪ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﺑﺶ ﺭﻭ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﻢ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﺮﺩ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺍﺯ ﮐﻮﺱ ﻭ ﮐﻮﻥ ﻣﻨﻮ ﮔﺎﯾﯿﺪ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ ﺷﺪ ﭼﺸﺎﻡ ﻣﯿﺴﻮﺧﺖ ﺍﺯ ﺑﯿﺨﻮﺍﺑﯽ ﻭ ﮐﻮﻧﻢ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻨﻄﻮﺭ ﺳﺎﻋﺖ 7.5 ﺯﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﺍﺩﺳﺮﺍ ﮐﻪ ﺍﻗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺩﺍﺩ ﺷﻮﻫﺮﻡ . ﺍﺯﺍﺩ ﺷﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭘﻮﻝ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺟﻮﺭ ﮐﺮﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﭘﻮﻝ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺕ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺧﻮﻧﺶ ﺩﻟﺶ ﺳﻮﺧﺖ ﺭﺿﺎﯾﺖ ﺩﺍﺩ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﮐﻮﺱ ﻭ ﮐﻮﻧﻢ ﺭﻭ ﺟﺮ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯﺍﺩ ﺷﺪﻧﻢ ﺑﺎﺯ ﺗﻤﺎﺱ
Show all...
👅داستان سسکی👅: ضربدری با داماد ضربدری سلام من محسن‌هستم ۲۸ سامه و متاهل و ساکن‌ تهران ۴سال میشه ازدواج کردم و زنم مرجان ۲۷‌سالشه و خدایی زن خوش گل خوش اندام قد متوسط سینه ۸۵ و کون خیلی گردو بزرگ که عاشقشم من بیشترین جایی که حساسم کون بزرگه که نمیتونم جلو خودمو بگیرم و خدا دوسم داشت و یه زن کون گنده بهم‌داد ولی خوب زیادم خوب نبست چون هرجایی که میریم دعوت میشیم میفهمم که همه هواسشون به کونه مرجان هست. خلاصه ماجرا از اینجا شروع شد که بهترین تجربه زندگیم رقم خورد یه روز پنجشنبه ظهر خواهرم‌ نگار بهم زنگ زد که پاشید شب با مرجان بیایید خونه ما دوره هم باشیم منم قبول کردم به مرجان‌زنگ زدم که حاضر باشه شب برم دمبالش ما رابطمون با خواهرم و رضا شوهرش خیلی خ به اکثر اوقات خونه هم دیگه جم میشیم یه چند پیک مشروب میزنیمو حال میکنیم خلاصه شب شد رفتم خونه ی دوش بگیرم که بریم از حموم اومدم دیدم اووف مرجان خانوم یه شرتک سفید تنگ با ی تاپ مشکی پوشیده که کونش داشت دیونم میکرد رفتم جلو یدونه زدم‌رو کونش گفتم جووون نکنه اینطوری میخوایی بیایی که گفت اره چشه مگه غریبه نیست که گفتم رضا چی پس گفت بابا اقا رضا که مثل داداشمه هیچی منم قبول کردمو رفتیم رسیدیم دم خونه نگار اینا زنگ زدم‌ رفتیم بالا نگار درو باز کرد یهو خشکم زد اوووف چی میدیدم نگار ی دامن کوتاه پوشیده بود رونای سفید بزرگشو بیرون‌انداخته بود با یه نیم تنه که بالای نافش بود یهو گفتم اووف نگار خانوم چه کرده خوش به حال اقا رضا یهو نگار یه تیکه بهم‌انداخت گفت چیه خوشت اومده گفتم مگه میشه ادم هوری ببینه بدش بیاد بعد رضا اومد بعد احوال پرسی گفت بابا کجایین پس زود باشین بیاین که کلی از ما عقبین دیدم بلله بساتو چیدنو حسابی خوردن پس نگو نگار خانوم‌مست بود و گرنه بعید بود ازش این حرفا خلاصه مرجان رفت لباسشو عوض کرد اومد دیدم تا از در اتاق اومد بیرون‌رضا چشماش ۴ تا شد چشمش به کون زنم افتاد من به رویه خودم نیاوردم‌دیگه عادی شده بود منم بودم همچین کون گردی میدیدم نگاه میکردم بعد نگار گفت تو خودت یه هوری به این خوبی داری باز به خوارت چشم‌داری گفتم بابا دیونه شوخی کردم.گفت میدونم داداشی اصلا مال تو تو نبینی کی میخواد ببینه من سرخ شدم‌جلو رضا مرجان هیچی نگفتم معلوم بود حسابی مست شده بعد شروع کردیم به چند تا پیک خوردن که مرجان رفت زغال بزاره واسه قلیون بلند که شد بره سمت اشپزخانه رها که میرفت کونش حسابی تکون میخورد نگاه کردم دیدم رضا حسابی تو کفه دیوث بعد نگار گفت من میرم‌پیش داداشم‌سیگار بکشم تو با مرجان قلیون بکش اومد سمتم رو صندلی جا نبود ی سیگار دادم‌بهش روشن کرد یهو نشست روپام گفت جا نیست همینجا میشینم من با تعجب قبول کردم اولش خجالت میکشیدم بعد چند ثانیه راحت تر شدم‌خودمو شل تر کردم رونایی سفیدش رو کیرم بود انگار تو رویا بودم باورم‌ نمیشد از بچگی تو کف اون رون کون بودم راستی اینم بگم که خواهرم ۳۴ سالشه و مربی شنا هستش و هیکل ورزشکاری خیلی خوبی داره خلاصه سرتون درد نیارم خاک سیگارش ریخت رو زمین که یهو خم شد تمیزش کنه همونطوری که روپام بود خم شد کسش جلو چشمم بود واااای خدا چی میبینم ی شرت قرمز ی کوس بزرگو گوشتی دوست داشتم همونجا بخوورمش زود نگامو برگردوندم تابلو نشه دیدم‌نه رضا مرجان‌گرم قلیون کشیدن شدن بعد مرجان گفت یکم‌ چراغ هارو کم کنید اهنگ بزاریم برقصیم نگار که کاملا تلو تلو میزد گفت من میخوام با داداشیم برقصم دست منو زود گرفت یه نگاه به مرجان‌انداختم معلوم بود حرصش گرفته گفت اااا پس منم با اقا رضا میرقصنم بعد نگار هی خودشو میمالید بهم معلوم نبود امشب چش شده یه نگاه انداختم دیدم اقا رضا هم داره حسابی حال میکنه دستش دور کمر زنم بود و یه دستش هم تقریبا رو کونش نگار گفت سرم داره گیج میره حالم خوب نیست میشه منو بزاری رو تختم خونه داره دوره سرم‌میچرخه گفتم باشه بردمش تو اتاق رضا مرجان‌هم داشتن میرقصیدن خوابوندمش رو تخت گفتم ابجی بهتری میخوای ببرمت دکتر گفت نه فقط یکم ماساژم بده بهتر میشم یکم‌ماساز دادم‌گفت لباسم اذیت میکنه نیم تنشو دراورد خوابید منم شروع کردم به مالوندنش یل همون‌ماساژ دمر خوابیده بود دامن تنش بود رفتبود بالا کیرم داشت شلوارمو جر میداد رونایی سفید کوس تپل واااای یکم‌ از کمر رفتم‌پایین تر سمت رونش دیدم‌کم‌کم داره صدای نفساش در میاد یه یربع میشد داشتم‌میماایدمش یهو گفتم برم‌پیشه مرجان‌اینا اگه ببینن لباس تنش نیست زشت‌میشه دیدم صدای اهنگم دیگه نمیاد اروم‌درو باز کردم دیدم رضاو مرجان نشستن دسته رضا تو شرت مرجان بود اخ اخ چی میدیدم باورم‌نمیشد نمیدونستم باید چکار کنم از ی طرف تحریک شدم از ی طرف شاکی از یطرف نگار لخت رو تخت رفتم جلو تر شروع کردن به مالوندن کس خواهرم دیدم گفت اخ جون چه دستایی همینو میخواستم یکم مالیدمشو شورتشو دراوردم شروع کردم به خوردن کوس
Show all...
سوراخ کـ.ون سفی دش حس ابی داشت حال میکرد کوسش مثل هلو گوشتی بود باورم‌نمیشد دارم‌کوس خواهرمو میخورم یهو نگار گفت بسه الان رضا میاد شر میشه گفتم خواهر من اوناهم مشغولن گفت چی گفتم اقا رضا زن مارو خفت کرده گفت میشه ما هم بریم گفتم باشه درو باز کردم بلللله دیدم اقا رضا سرپا وایساده مرجانم جلو پاش زانو زده کیر کلفت رضارو داره ساک میزنه یهو مارو دیدن همه چند ثانیه بیمکث وایساده بودیم هر چهارتایی لخت لخت من یه چشمک به رضا زدم به علامت رضایت بعد رضا ک.یرشو تا ته کرد تو حلق زنم مرجان‌یه اوق زد نگارو به حالت سگی خوابوندم رو مبل کوس کونش جلوم باز بود کیرمو اروم گزاشتم تو کوسش یه اااه بلند کشید گفت جوون چه کیری داری داداشی صحنه عجیبی بود خیلی حال میداد داشتم‌از شدت حشر دیونه میشدم زنم ی کیر تو دهنش بود داشت ساک‌میزد کیرم تو کوس خواهرم بود وااای نصیب شما هم‌بشه حتما خلاصه داشتم تو کوس نرم داغ خواهرم تلمبه میزدم یهو دیدم مرجان‌ی جیغ خیلی بلند کشید یهو ترسیدم فکنم همسایه ها هم فهمیدن تو خونه چه خبره نگو اقا رضا یهو بیهوا میخواستا بکنه تو کوس مرجان‌یهو میکنه تو کونس مرجان تا حالا به من کون نداده بود چند بار امتحان کردیم خودشم‌دوست داشت ولی چون‌خیلی تنگ بود اذیت میشد نمیرفت توش حساب کن کون به این بزرگی تا حالا کیر نرفته توش اگه میرفت چطوری میشد خلاصه اقا رضا کون زن‌مارو افتتاح کردو جر داد بعد یکم اه ناله مرجان‌کمتر شد تبدیل به لذت شد مثل اینکه جا باز کرد منم به تلافی اومدم جا کنم تو کون زن اقا رضا که یهو فرو کردم تو کونش دیدم خیلی راحت تا ته کیرم رفت توش یه اه کوچیک کشید نگو پس پس حسابی کون داده خواهرم گفتم اقا رضا میزاشتی ما افتتاح میکردیم.بعد من‌خوابیدم‌زیر خواهرم اومد خوابید روم‌کیرمو گرفت کرد تو کوسش که دیدم‌رضا اومد از پشت کرد تو کونش دوتایی داشتیم دبل میکردیم مرجانم جلو صورت نگار قمبل کرده بود اونم داشت کونشو میلیسید بعد چند دقیقه احساس کردم کیره رضا داره میماله به کیر من نگو رضا داره تلاش میکنه اونم بکنه تو کوسش که ۲تایی از کوس بکنیم که گفتم اقا رضا زن‌مارو جر دادی حالا نکبت خواهرمه نکن گفت نگران نباش نگار به این پوزیشن عادت داره من اونجا متوجه نشدم ولی بعد فک کردم گفتم‌پس نگار خوانوم‌قبلا تجربه گروپ داشته ما نمیدونستیم خلاصه بعد چند دقیقه تلمبه ۲تایی یهو نگار لرزیدو کل ابش خاای شد ارضا شد من رضا که داشت ابمون‌میومد رفتیم جلو مرجان‌مرجان‌نشست رو زمین ۲تایی پاچیدیم تو دهنش مرجان‌عاشق ساک زدن اب خوردن همیشه اب منو‌میحوره و همیشه همه جا هوس کنه واسم ساک‌میزنه حتی شده وقتی پشت فرمونم اقا من دیگه نا نداشتم نگارم‌از شدت خستگی خوابش برده بود مرجان‌گفت من میرم دوش بگیرم‌چون‌کله موهاش پره اب ک.یر شده بود منم‌چشمامو بستم‌یه یربع یه چرت زدم چشمامو باز کردم شنیدم‌از تو حموم‌صدا میاد رفتم‌سمت حموم دیدم بلله اقا رضا ول کن‌نیست زیر دوش داره تو کون زنم تلمبه‌میزنه مرجان کونش قرمز شده بود جوری تلمبه میزد کونش حسابی میلرزید رفتم جلو منم کردم تو دهن زنم گفتم‌ بزار خودمم حداقل از کون بکنم ۴ سال تو کفم جا کردم تو کون‌زنم رضا کرد تو کوسش صدای ااااه ناله مرجان کل خونرو ورداشته بود کل تنش قرمز شده بود داد میزد کیر میخوام‌محکم‌تر بکنید یهو منو رضا با هم‌ارضا شدیم‌من تو کونش رضا تو کوسش خالی کردیم یهو مرجان‌جبغ زد سوختم وااای از کوس کونش داشت اب میچکید بی جون افتاد تو حموم رضا رفت ی دوش گرفتیم بوسم‌کرد گفت‌مرسی عشقم‌بهترین‌شب عمرم‌بود خیلی خوش گذشت بعدش صبح که ببدار شدیم هیچکس به روی همدیگه نیاوردیم که دیشب همچین‌اتفاقی افتاده انگار همون ادمای قبل بودیم تا الانم بعد ۵ ماه اصلا حرفشو نزدیم ولی تجربه خیلی خوبی بود البته بعد اون کون مرجانم باز شد دیگه راحت‌میکنم مرسی از وقتی که گزاشتین ایشالا قسمت شما نوشته: محسن @dastansexyie
Show all...
ﮐﯿﺮﻡ ﺧﻮﺩﺵ ﮔﺮﻓﺖ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩ ﺗﻮ ﮐﺴﺶ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩﻡ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻥ ﻭ ﻫﻤﺶ ﺍﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺣﺪﻭﺩ ﯾﻪ ﺑﯿﺴﺖ ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻡ ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﺑﺎﺭ ﺍﺭﺿﺎﺀ ﺷﺪ ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺰﺍﺭ ﺑﮑﻨﻢ ﺗﻮ ﮐﻮﻧﺖ ﯾﺎ ﺳﺎﮎ ﺑﺰﻥ ﮐﻮﻥ ﻗﺒﻮﻝ ﻧﮑﺮﺩ ﻭ ﺳﺎﮎ ﺯﺩ ﺗﺎ ﺍﺑﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻫﻤﺸﻮ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻟﺒﺎﺱ ﭘﻮﺷﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﯾﮑﻢ ﻟﺐ ﻭ ﻣﺎﻟﯿﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻭ ﺑﺮﺩﻡ ﺭﺳﻮﻧﺪﻣﺶ @dastansexyie
Show all...
ﺯﻥ ﻣﻄﻠﻘﻪ ﺳﻼﻡ ﻣﻦ ﻓﺆﺍﺩ ﻫﺴﺘﻢ 26 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺯ ﺟﻨﻮﺏ ﺧﺎﻃﺮﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﻨﻢ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺳﻪ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼ ﻣﻬﻨﺪﺳﯽ ﺑﻮﺩﻡ . ﮐﺎﺭﻡ ﻭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭﺱ ﻭ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻭ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ﻭ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﺗﻮﯼ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﯿﺎﺑﻮﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻬﺮﻣﻮﻥ . ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻨﻢ ‏( ﭘﺮﺍﯾﺪ ‏) ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﭼﺮﺧﯽ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻧﺦ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻡ ﻭ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﺷﻤﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﻭ ﻓﮏ ﺯﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﻧﺼﻒ ﺷﺒﻮ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﻫﻢ ﻣﯿﺰﺩﯾﻢ ﺑﻪ ﺗﯿﭗ ﻭ ﺗﺎﭖ ﻫﻤﺪﯾﮕﻪ ﻭ ﺑﺎﯼ ﺑﺎﯼ . ﺧﻼﺻﻪ ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺣﺎﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻼﺱ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﯾﻪ ﭼﺮﺧﯽ ﺑﺰﻧﻢ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﺍﻫﻨﮓ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﺗﻮﯼ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﯾﻪ ﺯﻥ ﺑﺎ ﻗﺪﯼ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﺗﯿﭗ ﻣﻌﻤﻮﻟﯽ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻨﺎﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﻮﻕ ﺯﺩﻡ ﻭﺍﺳﺶ : ﮔﻔﺖ : ﻓﻼﻥ ﻓﻠﮑﻪ ﻣﯿﺮﯾﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﻠﻪ ﺁﻗﺎ ﺗﻮﯼ ﺁﯾﻨﻪ ﻋﻘﺐ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﺸﺎﺵ ﺳﺒﺰ ﺑﻮﺩ ﺧﺮ ﮐﯿﻒ ﺷﺪﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﻨﻢ ﻣﺦ ﺯﻧﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﯾﻪ ﺩﻓﻌﻪ : ﮔﻔﺖ : ﺗﺎ ﮐﻮﯼ ﻓﻼﻥ ﺩﺭﺑﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؟ ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ : ﺷﻤﺎ ﺍﻭﻝ ﮔﻔﺘﯿﺪ ﻓﻠﮑﻪ ﻓﻼﻥ ﺍﻻﻥ ﻣﯿﮕﯿﺪ ﺩﺭﺑﺴﺖ ﻓﻼﻥ ﺟﺎ . ﺭﺍﺳﺘﺸﻮ ﺑﺨﻮﺍﯼ ﻣﻦ ﻣﺴﺎﻓﺮ ﮐﺶ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﻡ ﺳﺮﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺯﺩﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﻭﺭ ﺩﻭﺭ ﮐﻨﻢ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺑﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺷﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺳﻮﺍﺭﺗﻮﻥ ﮐﺮﺩﻡ . ﺍﻻﻥ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﻧﺰﻧﯿﺪ ﻫﺮ ﺟﺎ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﺪ ﻣﻦ ﺷﻤﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﺮﻡ . ﮔﻔﺖ : ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻧﻤﯿﺸﻪ ﺑﻼﺧﺮﻩ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﯾﺪ ﺟﺎﯼ ﺑﻨﺰﯾﻦ ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﺐ ﺑﺎﺷﻪ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﯽ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﺑﻨﺰﯾﻨﻤﻮ ﺑﺪﯼ ﮐﺎﻓﯿﻪ ﮔﻔﺖ : ﺩﺭ ﺿﻤﻦ ﺷﻤﺎ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﺘﻮﻧﻪ؟ ﮔﻔﺘﻢ : 23 ﮔﻔﺖ : ﭘﺲ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﮔﻔﺘﻢ : ﻧﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﺰﺭﮔﯽ ﮔﻔﺖ : ﻣﻦ ﺩﻩ ﺳﺎﻝ ﺍﺯﺕ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻡ ﻭ ﺩﻭﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻣﯿﺮﻡ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻣﻮ ﺑﺒﯿﻨﻢ ﻭ .... ﺧﻼﺻﻪ ﺧﺎﻃﺮﻣﻮ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﻧﮑﻨﻢ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﻃﻼﻕ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻣﻌﺘﺎﺩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﮐﺎﺭ ﺍﻣﺎ ﺷﺎﻏﻞ ﺑﻮﺩ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻫﻢ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺷﻮ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺑﺎﺑﺎﺷﻮﻥ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﺍﺩﮔﺎﻩ ﻭ ﻗﺎﺿﯽ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﺟﺎﺭﻩ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺷﺘﻐﺎﻝ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﺁﻭﺭﺩﯼ ﻣﻦ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﺍﻋﺘﯿﺎﺩ ﭘﺪﺭﺷﻮﻥ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯿﺪﻡ . ﺧﻼﺻﻪ ﺑﺮﺩﻣﺶ ﮐﻮﯼ ﻓﻼﻥ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺵ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﯾﻪ ﭘﺴﺮ 9 ﻭ 6 ﺳﺎﻟﻪ ﺭﻭ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﺮﺩﻡ ﭘﺎﺭﮎ ﻭ ﻣﻨﻢ ﯾﻪ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﭘﺎﺭﮎ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﮐﺎﺭﺷﻮﻥ ﻭ ﺑﺎﺯﯾﺸﻮﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺭﻭ ﺗﺤﻮﯾﻞ ﺑﺎﺑﺎﺷﻮﻥ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﻣﺎﺩﺭﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﺣﺎﻟﻤﻮﻥ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺷﺪ ﺧﻼﺻﻪ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺯﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺮﺳﻮﻧﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺍﺧﻪ ﺑﺎ ﺧﻮﺍﻫﺮﺵ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩ . ﺗﻮﯼ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺍﺭﻭﻡ ﺑﺎﺵ ﻭ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﻮﺭ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﻭ ﻣﻦ ﮐﻤﮑﺖ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﺑﺘﻮﻧﻢ ﻭﺍﺳﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﮑﻨﻢ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ ﺩﺳﺖ ﮐﺮﺩ ﺗﻮ ﮐﯿﻔﺶ 12 ﺗﻮﻣﻦ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩ ﺷﻤﺎﺭﻣﻮ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ ﺗﮏ ﺯﺩ ﺳﺮ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﻣﻨﻢ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻭ ﺧﺒﺮﯼ ﻧﺸﺪ ﺍﺯﺵ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺷﺒﺶ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ : ﺳﻼﻡ . ﺗﻮ ﻗﻮﻝ ﺩﺍﺩﯼ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻨﯽ ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻬﺶ : ﺳﻼﻡ ﭼﺸﻢ ﺣﺘﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﮔﻔﺖ : ﻣﺮﺳﯽ ﺑﺨﺪﺍ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﺍﺭﻭﻡ ﻣﯿﺸﻢ ﮔﻔﺘﻢ : ﺧﯿﺮﻩ ﺍﻧﺸﺎﺍﻟﻠﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺱ ﻧﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﻨﻢ ﺍﺱ ﻧﺪﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﺑﺎﺯﯼ ﻫﺎ ﺍﺯ ﺻﺒﺢ ﺷﺮﻭﻉ ﺷﺪ ﻭ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺍﺳﻤﺶ ﭼﯿﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻫﺴﺘﺶ ﻭ .... ﻭﺍﺳﻪ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﺻﺒﺢ ﺳﺎﻋﺖ 10 ﺑﻮﺩ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻭ ﯾﻪ ﭼﺮﺧﯽ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﺮﺩﻡ ﺭﺳﻮﻧﺪﻣﺶ ﻭ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﻡ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻦ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻡ ﺑﻬﺸﻮﻥ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﺪﻡ ﺭﻓﺘﻦ ﺷﻬﺮﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﻇﻬﺮ ﻧﻤﯿﺎﻥ . ﺧﻼﺻﻪ ﻣﻨﻢ ﺍﺱ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﻪ ﻧﺴﺘﺮﻥ ‏( ﻫﻤﻮﻥ ﺯﻥ ﻣﻄﻠﻘﻪ ‏) ﮔﻔﺘﻢ ﺗﻨﻬﺎﻡ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﻡ ﺳﺮ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﺨﺪﺍ ﻧﻬﺎﺭ ﻧﺨﻮﺭﺩﻡ ﺷﺎﻡ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ . ﺑﯿﺎ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﮔﻔﺖ : ﺑﺎﺷﻪ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪﺵ ﺧﻮﺩﻡ ﻣﯿﺎﻡ ﺧﻮﻧﺘﻮﻥ ﻭﺍﺳﺖ ﯾﻪ ﭼﯿﺰ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﻢ ﮔﻔﺘﻢ : 5 ﻣﯿﺎﻡ ﺩﻧﺒﺎﻟﺖ ﺭﻓﺘﻢ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻭ ﮐﯿﺮﻡ ﺷﻖ ﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺧﻮ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﺩﺗﻮﻥ ﻣﯿﺪﻭﻧﯿﺪ ﯾﻪ ﺯﻥ ﻣﻄﻠﻘﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﺩ ﺑﯿﺎﺩ ﺧﻮﻧﻪ ﺧﺨﺨﺨﺦ ﺍﻧﺼﺎﻓﺎ ﻫﺮ ﮐﯽ ﺟﺎﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﺷﻖ ﻧﻤﯿﮑﺮﺩ؟؟؟ ﺧﻼﺻﻪ ﺭﻓﺘﻢ ﺁﻭﺭﺩﻣﺶ ﺧﻮﻧﻤﻮﻥ ﺭﻓﺘﻢ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ ﺍﻭﻧﻢ ﺭﻭﺳﺮﯾﺶ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺩﺭﺍﺯ ﮐﺸﯿﺪ ﺳﺮ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﻢ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﻫﻨﮓ ﭘﻠﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ ﺑﯿﺎ ﭘﯿﺸﻢ ﺑﺸﯿﻦ . ﺭﻓﺘﻢ ﭘﯿﺸﺶ ﺭﻭﺳﺮﯾﺶ ﺭﻭ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﺗﻮ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺑﺨﻮﺍﺏ ﺑﻐﻠﻢ ﻣﻨﻢ ﮐﯿﺮ ﺷﻖ ﺷﻖ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ ﮐﻨﺎﺭﺵ ﻭ ﭼﺴﺒﯿﺪﻡ ﺑﻬﺶ ﻭ ﮐﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻪ ﺧﺒﺮﻩ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﮐﺮﺩﯼ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﺍﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺎﻧﺘﻮﺵ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﺑﻐﻠﻢ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻣﻨﻢ ﺣﺸﺮﯼ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭﺣﺸﯽ ﺧﺨﺨﺤﺦ ﺍﺯ ﺭﻭ ﺗﺎﭖ ﺷﺮﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﻟﯿﺪﻥ ﻭ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻡ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﺭﻭ ﭘﺎﻫﺎﺵ ﮔﻮﺷﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺩﺭﺁﻭﺭﺩﻡ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﻟﯿﺲ ﻣﯿﺰﺩﻡ ﮐﻪ ﺗﺎﭘﺸﻮ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺳﻮﺗﯿﻦ ﻫﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩ ﺷﻠﻮﺍﺭﺵ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺑﻪ ﺷﺮﺗﺶ ﮔﻔﺖ : ﻧﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻓﺆﺍﺩ ﺑﺴﻪ ﺗﻮﺟﻪ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺷﺮﺗﺶ ﻫﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ ﻭ ﺳﺮﯾﻊ ﮐﯿﺮﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ 17 ﺳﺎﻧﺘﻪ ﻭ ﮐﻠﻔﺘﯿﺶ ﻫﻢ ﺑﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﺭﻭ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺍﺧﻞ ﻭ ﯾﻪ ﺁﻩ ﮐﺸﯿﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ : ﯾﻮﺍﺍﺍﺍﺵ ﺟﺮ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺩﻭﺗﺎ ﺗﻠﻤﺒﻪ ﺯﺩﻡ ﺁﺑﻢ ﺩﺍﺷﺖ ﻣﯿﺎﻣﺪ ﮐﺸﯿﺪﻡ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﯾﺨﺘﻢ ﺳﺮ ﺷﮑﻢ ﻭ ﺭﻭﯼ ﮐﺴﺶ ﺗﺎﺯﻩ ﭼﺸﺎﻡ ﺍﺯ ﺷﻬﻮﺕ ﺑﺎﺯ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻧﻮﮎ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﻧﺴﺘﺮﻥ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﯼ ﮐﻢ ﺭﻧﮓ ﺑﻮﺩ ﮐﺲ ﺻﻮﺭﺗﯽ ﺧﻮﺷﮑﻞ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺗﻮ ﻓﯿﻠﻢ ﻫﺎ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﺸﻤﺎﯼ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﺳﺒﺰ ﻭﺍﯼ ..... ﺩﻭﺑﺎﺭ ﮐﯿﺮﻡ ﺷﻖ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺁﺭﻭﻡ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﮐﺴﺶ ﻭ ﺗﮑﻮﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩﻡ ﻭ ﺍﻩ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﺑﮑﻦ ﺩﯾﮕﻪ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ
Show all...
مامان سلام دوستان .اسم من امین ،اسم مامانم حوریه هستش،مامانم درسن پانزده سالگی با پدرم که اونموقع بیست وهشت سالش بود در یکی از شهرهای شمالی ایران ازدواج کرد یعنی سیزده سال فاصله سنی،خب اونموقع بابام جونتر بود ومیتونست خارش کوس مامانمو ازبین ببره ولی الان مادرم حدود ۴۵سال و بابامم ۵۸سال سن داره،بابام بازنشسته شده و کار کشاورزی میکنه دیگه طاقت کوس کردن نداره و فقط موقع سکس بامامانم میزنه آب خودش بیادبعدشم میخوابه… بدبخت مادرم تازه اوج جوونیشه تازه شده یه زن جا افتاده ،قدش ۱۷۵،وزنش۸۵،یکم شکم داره،بدنش سفید وموهای بور،خلاصه خیلی خوشکل ونازه،داستان از اینجا شروع شد چون من متاهلم وتویه شهرستان دیگه زندگی میکنم وقتی برمیگردمم خونه ی ما مامان بابام خیلی تحویل میگیرن وخیلی براشون عزیزم،یه روز بخاطر یکار اداری تنها بدون زنو بچه برگشتم شهرستانمون ساعت ۲شب رسیدم و چون کلید داشتم گفتم بابا مامانم که خوابند بزار برم اتاقم بخوابم تاصبح میبینمشون البته میدنستند دارم میرم شهرستان پیششون،خلاصه من که خسته بودم سریع جا پهن کردم خوابیدم صبح یهو دیدم یکی منو بقل کرده برگشتم دیدم مامان حوریه گفتم سلام مامان خوبی،مامانمم گفت سلام پسر گلم قربونت برم کی اومدی وپاش وگذاشت رو کمرمو منو محکم بوسید گفت دلم برات تنگ شده بود پسرم… منم بقلش کردم خودمو بهش چسبوندم گفتم قربونه مامان گلم برم وبوسیدمش هواسم نبود کیرم رفت لای پاش یکی دو قیقه همینجوری توبقل هم بودیم داشتیم صحبت میکردیم که از گرمای کس مامانم کیرم راست شدکه احساس کردم کیرم چسبید به کسش که مامانمم خودشو بیشتر به من فشار داد وگفت بمیرم برات پسرم یه بوس از لبام گرفت ومنم یکم خودمو عقب جلو کردم دیدم مامان خوشش اومده ومیخواد بمن حال بده،دیدم مامان کیرمو گرفت گفتم مامان چیه گفت پسرم دیگه طاقت ندارم کیرمیخام پسرم کیییییر،بابات که دیگه طاقت نداره نمیتونه ارضام کنه حداقل تو بدادم برس،منم که قبلا دوس داشتم مامانمو بکنم وهمیشه بیادش با شرت وکرستاش جق میزدم شروع کردم اول گفتم پس بابا چی مامان نیاد ببینه مارو،که گفت صبح رفت سر زمین تا ساعت ۲نمیاد،با این حرفش من شروع کردم به دراوردن لباس مامان که پیرهن یسره شو درآوردم ،بعد سینه های سفید بلوریشو در آوردم شروع کردم به خوردن مامان حوریه ام چشاشو بسته بود میگفت بخور پسرم، جووووون کوسمم بماااال وااااای بخوووورر،دارررم میمیییرم از بی کیر بودن جآااان بخووورمنم بایه دست کسشو میمالیدم بادست دیگه سینشو گرفته بودم سینشو گاز گاز میکردم،یهو دیدم صداش رفت بالا همش میگفت واااای اووووووخ بماااال دارم میمییییرررم که یک دفعه محکم لرزیدو تمام آب کسش ریخت تودستم،یخورده بیحال شده ومن شرتشو کامل در اوردموبا کیرم دوباره باچوچولش بازی کردم که گفت آخی پسرم خدا حفظت کنه بابات که فقط میزنه دو قیقه ای ابش میاد برمیگرده اونور میخابه،گفتم ازاین به بعد خودم ارضات میکنم مامان جونم که همون لحظه محکم کردم توکسش که یه آه بلندی کشید گفت اوووف سوختم چه کیری داری پسرم که من گفتم برا خودته مامانم بعد شروکردم به تلمبه زدن تو کس مامان که کیرم داشت داخلش خفه میشد،کس مامان خیلی داغو تنگ بود انگار بابا کیرش کوچک بود که اینقدر تنگ مونده بود،خلاصه داشتم تلمبه میزدم که مامان حوریه همش میگفت وااااای اوووووف چه کیری داری پسرم جااااان جرم بده اووووووخ … منم سینه هاشو میمالیدمو وداشتم تندتند میکردم که مامان با یه جیغ بلند گفت وااااااااای ترکیددددم وبرای دومین بار ارضا شد گفت بمیرم برات امین جووون قربونه کیرت برم ۱۰سال جوونم کردی پسرم،بعد بمن گفت از عقب بزار تو کسم ابتو بیارم پسرم که برگشت وحالت سگی گرفت وکمرشو داد پایین دیدم به یه کس صاااف گوشتی بایه سوراااخ کون قهوه ای وتمیز جلو کیرمه خلاصه کیرمو دادم توکسش که یه اووووف گفتو گفت بزن پسرم جاااااان بزن جرم بده که منم تند تند داشتم تلمبه میزدم که یهو دیدم کیرم داره منفجر میشه که مامانمم همش داشت جیغ میزد ااااخ واااای اووووف بزن که گفتم آبمو کجا بریزم ماماااان گف بریز توش ومنم دیگه طاقت نیاوردمو بایه ضربه محکم تمام ابمو ریختم تو کسشو افتادم روش بعد کنارش بیحال افتادم بعد ۵دقیقه بلند شدم دیدم مامانم رفته حموم منم بلند شدم رفتم حموم یخورده تو اب باهم بازی کردیم گفه مرسی پسرم از این به بعد تو باید منو بکنی منم گفتم چشم مامان حوری واقعا تو یک حوری هستی،بعد زود اومدیم بیرون تابابام نیاد مارو ببینه. این داستان ادامه دارد…̈́ @dastansexyie
Show all...
اولین باری که به شوهرم کـ.ـون دادم🤪💋🙈👇 سلام من رعنا هستم ۳۰ساله ۵ساله که عروسی کردم زندگی خوبی دارم وشوهرم مرتضی هم مرد خوب وایده آلیه اما یه مشکل تو رابطه جنـ.ـسی داریم اینه که مرتضی خیلی دلش میخواست از کـ.ـون منو بکنه ومن هم میترسیدم مرتضی خیلی داغ وحشریه شاید هزار بار بهم گفته بود که بهم کـ.ـون بده ومنم زیر بار نمیرفتم اما میترسیدم بره دنبال جنـ.ـده بازی البته آدم اینطوری نبود یه روز با هم رفته بودیم بیرون که یه زنی با یه مانتو تنگ وچسبون وکوتاه ویه ساپورت جلومون راه میرفت مرتضی چشمش فقط رو کـ.ـونه زنه بود اما به روش نیووردم وتصمیم گرفتم یه دفعه بهش کـ.ـون بدم گذشت تا عروسی دختر خالم شد که عروسیشون قاطی بود من که آرایش خفنی کرده بودم با یه بلوز یقه باز ویه دامن کوتاه وزیرش هم یه ساپورت نازک پوشیده بودم مرتضی هم که تقریبا با همه دخترا وزنای فامیل رقصید وهی خودشو میمالوند بهشون صداش کردم وگفتم بیا با هم برقصیم وتوحین رقص هی کـ.ـونمو میمالوندم به کـ.ـیرشوحشریش کردم بهش گفتم دلت میخواد از کـ.ـون بکنیم گفت از خدامه گفتم امشب اگه تونستم کـ.ـونم بزار کلی ذوق کرد وهی شهـ.ـوتی نگام میکرد حتی سر میز شام ما پشتمون به دیوار بود وتو این مدت یه دست مرتضی از زیر دامن لای کـ.ـونم بود دختر داییم که دست مرتضی را لای کـ.ـونم دید در گوشم گفت زودتر ببرش خونه تا رو میز شام نکرددت وخندید خلاصه عروسی تموم شد ورفتیم خونه مرتضی گفت زود باش که دارم میمیرم از کـ.ـیر درد رفتیم تو اتاق وشروع کردیم به لب گرفتن ومالیدن همدیگه مرتضی کلا یه دستش لای کـ.ـونم ویه انگشتاش تقریبا تا نصفه تو کـ.ـونم بود خوب که مالیدم لباسای منو وخودشو در آورد وشروع کرد به خوردن کـ.ـونم یه ۱۰ دقیقه ای از کـ.ـونم خورد ودیگه سر زبونشو میکرد تو کـ.ـونم منم شـ.ـهوتی شده بودم که مرتضی کـ.ـونمو با روغن زیتون چرب کرد منو به پهلو خوابوندوسر کـ.ـیرشو هی میمالوند دم سوراخ کـ.ـونم ویواش یواش فشار میداد توکـ.ـونم اولش خیلی درد داشت اما اینقدر یواش یواش وبا حوصله میکردم که یه دفعه متوجه شدم که نصف کیـ.ـرش تو کـ.ـونمه بهش گفتم دیگه نکن توش که قبول نکرد وگفت یا مزد تموم یا منت تموم باید تا تهشو بکنم تو کـ.ـونت ودوباره فشار داد تا همه کـ.ـیرشو کرد تو کـ.ـونم ویواش یواش شروع کرد به تلنبه زدن هی قربون صدقه کـ.ـونم میرفت ومیگفت الهی من فدای سوراخ کـ.ـونت بشم که این کیـ.ـر به این کلفـ.ـتی را خورده.جونم به این کـ.ـون تنگت.خوشگلم کیـ.ـرم کجاته منم میگفتم کیـ.ـرت تا ته تو کـ.ـونمه گفت داری چیکار میکنه گفتم دارم به شوهرم کـ.ـیر کلفتم کـ.ـون میدم گفت دردت میاد گفتم دارم جر میخورم گفت میخوای درش بیارم گفتم نه تازه کـ.ـیرت تو کـ.ـونم جاگیر شده تا تو بکنیم وپارش کنی گفت حال میکنی منم گفتم جووون مگه میشه کـ.ـیرت تو کـ.ـونم باشه وحال نکنم بهم گفت بازم بهم کـ.ـون میدی گفتم هر وقت خواستی بگو تا خودم کـ.ـونمو بکنم تو کیـ.ـرت گفت کـ.ـونتو تیز بده عقب که آبم داره میاد.آبش اومد منو محکم فشار میداد بهش گفتم جونم به این کیـ.ـرت که ابش کـ.ـونمو سوزوند چند تا بوسم کرد وهموتطور که کیـ.ـرش تو کـ.ـونم بود کنارم از حال رفت کیـ.ـرش هر چی کوچکتر میشد از کـ.ـونم در میومد که کلا دیگه در اومد.ازم تشکر کرد واین شد اولین کـ.ـون دادن من ولی دیگه تقریبا هفته ای ۱بار باید کـ.ـون بدم.بهتر از اینه که شوهرم چشمش دنبال کـ.ـون این واون باشه.خودم که میتونم کـ.ـون بهش بدم میدم تا اونم چشمش رو کـ.ـون خودم سام باشه.مرسی که خوندید. داستان {s,x,i} جدید رسید😜👆 @dastansexyie
Show all...
سلام من رمیسام 24سالمه.خیلی وقته که بدون عضویت میام این سایت وداستانای سکسیشو میخونم. میخام منم از قضیه خودمو براتون تعریف کنم...امیدوارم خوشتون بیاد من4ساله ازدواج کردم اسم شوهرم سعیده زندگی خوبی داریم و تقریبا هرشب سکس داریم.خب بزارین یکم از خودم براتون بگم که هرچی بگم کم گفتم قدم175وزنم 59کیلوئه و چشمام سبزه وموهام بلونده رنگ پوستم برنزس و هیکل سکسی دارم ماجرا ازونجا شرو شد که من قبل از ازدواج پسر خالمو دوس داشتم ولی پدر مادرم با ازدواج ما مخالفت کردنو من باسعید ازدواج کردم سعید زود به زود میره ماموریت ومن خونه تنهام یه روز بعدازظهر رفته بودم خرید که سره راه پویا(پسرخالم)با ماشین جلوم نگه داشت وگف:سلام دخترخاله کجا؟سوار شو میرسونمت.اولش قبول نکردم ولی بعد که دیدم سره راهشه سوار شدم.تو ماشین مانتوم که خیلی کوتاه بود تا رون پام کشیده شد و پاهای خوش تراشم با اون شلوارجین تنگ زد بیرون پویا یه نگاه به پاهام انداخت وگف:حاله آقاسعید چطوره؟گفتم رفته ماموریت.توراه فقط داشت به پاهام وسینه هام نگاه میکرد وقتی رسیدیم اصرار کردم بیاد داخل و شربت بخوره اونم بدون تعارف اومد!!من از اول پیش فامیلامون راحت بودم رفتیم تو و مثل همیشه لباسای راحتیم پوشیدم..یه دامن کوتاهه صورتی پوشیدم با یه تاپ مشکی که سوتینم که بنفش بود کامل بیرون بود یه شورت بنفش که با سوتینم ست بودم پوشیدم رفتم پیش پویا نشستم گفتم:خب چه خبرا؟کاروبارت چطوره؟گف:خوبه شکرخدا.پاشدم برم شربت بیارم متوجه شدم که داره نگام میکنه تو آشپرخونه بودم که پرسید سعید کی میاد گفتم پس فردا.گف ماشالا خیلی عوض شدی سعید خوب ساختت خندیدم وگفتم خفه شو رفتم پیشش و دولا شدم شربتو تعارف کنم که سینه هام دیده شد و شربت از دست پویا افتاد خندم گرفت دسمال آوردم تا زمینو تمیز کنم خم شدم که یه دفعه پویا از باسنم گرف و نشوند بغلش گف توله سگ خیلی ناز شدی نمیگی این کیر ما شق میشه حالا بیا جمعش کن گفتم توکه میدونی دوست دارم! پس چرا زودتر نیومدی سراغم گف آآآآآخ فدای تو بشم من خانومی خودمی خواستم حرف بزنم که لباشو گذاشت رو لبام وشروع کرد به مکیدن منم همونکارو کردم دیگه نفهیدم چی شد که لخت رو تختم خوابیدیم سینه هامو گرفت تو دستاش ومالید منم با تمومه وجودم آآآآآخ واوووووووووخ میکردم برا پویا عشقم آه وناله میکردم سینه هامو میخورد گف بیشرف اینا چین؟؟منم گفتم میمین گف جوووووووووووون واااااااااای رمیساااااای خودمی گفتم میلااااااااد نمیخوای بری پایین تر گف چرا گلم ولی بیا اول تو بخور گناه داره آخــــــه گفتم باشه نفسم و شرتشو دراوردم کیرش 20سانتی بود صورتی بود وحسابی شق شده بود کردم دهنم وخوردم پویا شروع کرد به آخ واوخ کردنو موهامو نوازش میکرد براش جلق زدمو گفتم پویام!!گف جوووووونم گفتم نمیخوای این کس موچولوتو بکنی؟گف واااای این کس خوشگل مال کیه؟؟گفتم میلااااد گف مال کی؟؟؟بلندتر!!گفتم میلاااااااااد گف جوووووووون عشقم بخواب بکنمت به پهلوخوابیدم وآروم آروم کیرشو کرد تو کسم و شروع کرد به تلمبه زدن منم آآآآه وناااااله میکردم کم کم تبدیل شد به جیغ پویا تا ته میکرد وبهم فحش میداد آآآآره جنده جوووووون بهم حال بده میخوام جرت بدم اووووووووف منم جیغ میزدمو میگفتم جرررررر بده واسه خودته بعداز چن مدل کردن آبشو ریخت رو سینه هام وباهم رفتیم حموم اونجا بازم یکم انگولکم کرد تا صبح پیشم بود وباهم خوابیدیم شب خوب و به یاد موندنی بود بعد از اون دیگه باهم کاری نکردیمو عشقمونو تو قلبمون حبس کردیم نوشته: رمیسا ♨️داستان {s,x,i} ♨️ @dastansexyie
Show all...
Sign in and get access to detailed information

We will reveal these treasures to you after authorization. We promise, it's fast!