شده دیگه
1 794Subscribers
+224 hours
-27 days
+2430 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
یکی دختِ شاهِ سمنگان منم...
استاد حمیدیان برآنند که در میان زنانِ شاهنامه، شخصیتهایی وجود دارد که در برابر هنجارهای سنّتی جامعه قد عَلَم میکنند، و تمام جذابیتشان در همین عصیان و سرکشی است.
آنها هرگونه عامل بازدارنده در راه وصول به مقصود خود را کنار میزنند. عواملی از جمله: اختلاف قومی، اختلاف دینی و محیطی، و از همه مهمتر، مخالفت پدر:
«این هنجارشکنی، آن هم در جوامع پدرسالاری، کم چیزی نیست.
زنانی چون رودابه و تهمینه، بیشتر از جهتِ مطالبهٔ حقوقِ طبیعی خود جالب توجّهاند؛ گو اینکه این جنبه مورد پسندِ جامعهٔ اسلامی، از جمله در عصر فردوسی، نبوده است.»
تهمینه، نمونهای حیرتانگیز از همین شهامت و جسارت است. نمونهای تمام و کمال، از زیرِ پا گذاشتنِ رسوم و سنن جاری.
او، وصف دلاوریهای رستم را شنیده است و اکنون میداند که رستم، تنها یک شب، در منزل آنان مهمان است، و فردا به محض پیدا کردن رَخش، خواهد رفت. او نیمهشب، به خلوتگاهِ پورِ زال میآید، تا جسم و غرورش را، یکجا، به رستم بسپارد:
تو رایَم کنون، گر بخواهی مرا!
تهمینه در آن خلوتگاه، چنین حماسهوار او را میطلبد:
یکی دختِ شاهِ سمنگان منم
ز پشتِ هژبر و پلنگان منم
کس از پرده بیرون ندیدی مرا
نه هرگز کس آوا شنیدی مرا
به کردارِ افسانه از هر کسی
شنیدم همی داستانت بسی
که از دیو و شیر و نهنگ و پلنگ
نترسی و هستی چنین تیزچنگ
به تنها یکی گور بریان کنی
هوا را به شمشیر گریان کنی!
چو این داستانها شنیدم ز تو
بسی لب به دندان گزیدم ز تو
بجستم همی کتف و یال و برت
بدین شهر کرد ایزد آبشخورت
تو رایَم کنون، گر بخواهی مرا
نبیند جز این مرغ و ماهی مرا..
استاد مینویسند: «سخنِ او از ژرفنای تمایلِ دختری به یال برآمده و آمادهٔ نطفه پروردن خبر میدهد که کسی را جز رستم، درخورِ برخورداری از خوانِ تنِ خویش نمیداند. او در ضمن آینهای است برای بهتر نمودنِ بزرگی رستم.
اصل همین است، و پیداست قضایای بعدی مثل فرستادن به دنبال موبد در دل شب برای بستن عقد، کوششی در بخشیدنِ صورتی موجّه و معقول به داستان است.»
#شاهنامه
❤ 26👍 1
کامیاب وقتی تحت فشاریم تو با پستایی که میذاری با ما گفتگو میکنی. همدلی میکنی. ما اینو میفهمیم و ممنونیم ازت.
❤ 27👍 3👎 2
بیایید دوستان. بیایید در این شب زیبای بارانی، به نمایشنامهخوانی شبانه ادامه دهیم:
[در شهر آشوب است. مردمان، سراپا خشم، شمشیر کشیده و به جانِ یکدیگر افتادهاند. سندباد، تازه از راه رسیده است و به دنبال نوفل میگردد. او را زخمی مییابد:]
«سندباد: چه کسی بود؟ به من بگو! چه کسانی بودند؟
نوفل: گوش کن سندباد...
سندباد: کدام نامردی؟ فقط یک کلمه بگو...
نوفل: سندباد، من بیشتر از یک کلمه حرف دارم. میدانی اینان چرا میجنگند؟
سندباد: نه نوفل؛ من دیروز رسیدهام و هیچ نمیدانم.
نوفل: فاتحی که خواست حکومتِ خود را استوار کند، آنها را علیه یکدیگر برانگیخت. او خشم مردم را متوجّه خودِ مردم کرده است سندباد. میبینی؟ آنها که دیروز بر سرِ سفرهٔ هم مینشستند، امروز بر سرِ نعشِ یکدیگر نشستهاند.»
#بهرام_بیضایی
❤ 14👏 5💔 2
https://t.me/be_har_hal/23558
پنج نفرم همچین حرفی رو تایید کردند. اوضاع کانالت وخیمه برادر
شده دیگه
اسراییل اگه به ما حمله کنه نابودیشو جلو انداخته