cookie

We use cookies to improve your browsing experience. By clicking «Accept all», you agree to the use of cookies.

avatar

کتابخانه سیب🍎📚

Show more
Advertising posts
976Subscribers
+224 hours
+27 days
+4330 days

Data loading in progress...

Subscriber growth rate

Data loading in progress...

پیشنهاد: قبلا کنفرانسی تحت عنوان "ناآشکارگی حقیقت" در کانال ارائه شد و در آن به نگاه دیونیزوسی (دیونیسوسی) و آپولونی به جهان نیز پرداخته شد. با توجه به مبحث امروز کتابخوانی "تاریخ فلسفه" ویل دورانت که نیچه بود، پیشنهاد می شود نگاهی به این کنفرانس بیندازید. چرا گفته می شود که ما با "ناآشکارگی حقیقت" روبرو هستیم؟ چگونه افکار و عقاید ما تحت تاثیر دیدگاه های ما قرار می‌گیرند؟ دیدگاه‌های دیونیزوسی و آپولونی به دنیا چیستند و نگاه ما به دنیا بر اساس کدامیک باید استوار باشد؟
Show all...
فریدریش نیچه/ ۳۶۱ دولت همواره از چنین اشخاص می ترسد.»۲۳  او در مقالۀ «آینده نهادهای آموزشی ما» حمله خود را تجدید کرد و در مقاله «استفاده و سوء استفاده از تاریخ» غوطه ور شدن ذهن آلمان را در اباطیل علوم قدیم به باد استهزا گرفت. در این دو مقاله دو نظر مشخص را بیان داشته است: نخست آنکه علم اخلاق و کلام باید از نو بر اساس نظریه تطور بنا شوند؛ و دوم آنکه وظيفة حيات «اصلاح وضع جامعه - که از افراد بی ارزش تشکیل یافته است - نیست» بلکه «ایجاد نوابغ است»، یعنی تحول و تکامل شخصیتهای برتر.۲۴ با حرارت ترین مقالات او «واگنر در بایرویت»* است. او واگنر را مانند زیگفرید «که هرگز معنی ترس را در نیافته است»،۲۵ تقدیس می کند؛ و او را یگانه بنیانگذار هنر حقیقی می داند؛ زیرا تمام هنرها را در ترکیب عظیمی از زیبایی ممزوج ساخت و آلمانیها را دعوت کرد تا معنی باشکوه جشن آینده واگنر را دریابند - «بایرویت برای ما به منزله نمازی است که در بامداد جنگ می خوانند.»۲۶ این صدای یک پرستش کودکانه بود و صدای روح ضعیف زنانه ای بود که در واگنر چیزی از شجاعت و تصمیم مردانگی می دید، چیزی که بعد به مفهوم مرد برتر منجر می شود. ولی این پرستش کننده فیلسوف نیز بود و در واگنر مایه ای از خود پسندی مستبدانه می دید که مقبول روح اشرافی نیست. او نمی توانست حمله واگنر را به فرانسویها در سال ۱۸۷۱) تحمل کند (پاریس از آهنگ «تانهویزر» اثر واگنر استقبال نکرده بود!)؛ و از اینکه دید واگنر به برامس حسد می ورزد، به تعجب افتاد.۲۷ مایۀ اصلی این مقاله تحسین آمیز برای واگنر خوشایند نبود: «روح شرق به اندازه کافی در مردم رخنه کرده است، اکنون نوبت رخنه روح یونان است.»۲۸ نکته اینجاست که نیچه می دانست که واگنر نیمه سامی است. بعد در ۱۸۷۶ بایرویت فرا رسید و اپرای واگنری شبها پشت سر هم لا ينقطع ادامه داشت، - زنان هواخوا واگنر، پادشاهان، امرا، نیمچه امرا و مردم بیکار دولتمند راهی به هواخواهان فقیر نمی دادند. ناگهان به خاطر نیچه رسید که چه مایه از گایر۲۹ در واگنر موجود است؛ و چه اندازه «حلقه نیبلونگ» موفقیت خود را مدیون فوت و فن نمایشی است و چه اندازه قسمتهای عامیانه که در موسیقی نیست، در درام آمده است. «من رؤیای درامی را می دیدم که مملو از سمفونی است و از سرود مردم آلمان مایه گرفته است. ولی آوردن اپرا بر روی صحنه واگنر را به طرز غیر قابل اجتنابی به جهت دیگر سوق داد.»۳۰ نیچه نمی توانست پ.ن. ۲۳. «شوپنهاور همچون آموزگار»، قسمت ۸. ٢٤. همان قسمت ۶. * بایرویت؛ Bayreuth از شهرهای باواریای آلمان. در ۱۸۷۶ لویی دوم پادشاه باواریا در آنجا تئاتری برای نمایش آثار واگنر بساخت. - م. ۲۵. «ملاحظات نابهنگام»، ج ۱، ۱۱۷. ٢٦. همان. ١٠٤. ۲۷. «نامه های واگنر و نیچه»، ص۲۲۳. ۲۸. «ملاحظات نابهنگام»، ج ۱، ۱۲۲. ۲۹. به عقیده نیچه لودویگ گایر، بازیگر یهودی، پدر و اگنر بود. ۳۰ «نامه های واگنر و نیچه»، ص ۲۷۹.
Show all...
٣٦٠/تاریخ فلسفه نمی فهمم نامعقول نیست و شاید هنر رفیق ملازم و ضمیمۀ علم است.»۱۷ ولی دیگر دیر شده بود، منطق و عقل کار خود را کرده بودند، درام یونانی با اخلاق یونانی رو به انحطاط گذاشته بود. «چیز عجیبی اتفاق افتاد: شاعر و فیلسوف هنگامی از عقیده خود برگشتند که این عقیده همه جا پیروز شده بود.»۱۸ با این دو، عصر قهرمانی و هنر دیونوسوس به پایان رسید. ولی ممکن است عصر دیونوسوس برگردد؟ مگر كانت عقل نظری و عملی را به باد انتقاد نگرفت؟ مگر شوپنهاور عمق غریزه و تراژدی اندیشه را بیان نکرد؟ مگر ریشارد واگنر اشیل دیگری نیست که افسانه ها و رموز را از نو زنده می کند و به موسیقی و درام دوباره ذوق و حال دیونوسوسی می بخشد؟ «از ریشۀ دیونوسوسی روح آلمان قدرتی برخاسته است که به هیچ وجه شباهت به وضع ابتدایی فرهنگ سقراطی آن ندارد - این همان موسیقی آلمان است که در مدار پهناوری از باخ تا بتهوون و از بتهوون تا واگنر سیر می کند.»۱۹ مدتها روح آلمانی تحت تأثیر هنر آپولونی ایتالیا و فرانسه بود؛ آلمانها باید بدانند که غرایز خاص آنها از این فرهنگهای منحط عمیقتر است؛ بگذار تا در موسیقی نیز نظیر اصلاحی که در دین کردند بنمایند؛ بگذار تا این قدرت وحشی لوتر را از نو در قالب هنر و حیات بریزند. کسی چه می داند که از این روح جنگجویی مردم آلمان، عصر قهرمانان از نو زنده نخواهد شد؟ و از روح موسیقی تراژدی متولد نخواهد گشت؟ در ۱۸۷۲ نیچه به «بال» برگشت، در حالی که ناتوان و رنجور بود ولی در آتش جاه طلبی می سوخت و از مطالعه در گوشه انزوا متنفر بود. «من در پیش خود تا پنجاه سال کار دارم و باید روزگار خود را در بند و زنجیر به سر برم.»۲۰ عقاید او درباره جنگ کمی تعدیل یافته بود؛ می نویسد: «امپراتوری آلمان روح آلمان را از ریشه و بن خواهد کند.»۲۱ پیروزی ۱۸۷۱ خودخواهی و کبر خشنی به آلمانیها داد و برای پیشرفت معنوی چیزی بدتر از آن نیست. نیچه صفتی شیطانی داشت که از هر بتی ناراحت می شد و بدین ترتیب تصمیم گرفت که به بالاترین مظهر این خودخواهی گرانبار یعنی داوید اشتراوس حمله کند. «من با یک جنگ تن به تن به اجتماع وارد شده ام: این نصیحت را استندال به من داده است.»۲۲ در قسمت دوم کتاب «ملاحظات نابه هنگام» (که عنوانی بجاست) ـ یعنی «شوپنهاور آموزگار» - به دانشگاههای وطنخواه متعصب حمله می کند. «تجربه به ما یاد داده است که هیچ مانعی برای ظهور فلاسفه بزرگ بزرگتر از آن نیست که در دانشگاههای دولتی از فلاسفه بد ستایش کنند. هیچ دولتی جرئت ندارد از امثال افلاطون و شوپنهاور حمایت کند... پ.ن. ۱۷. ص ۱۱۳. ۱۸. ص ۹۵. ۱۹. ظهور تراژدی، ۱۵۰. ۲۰. نقل از «آلوی»، ۱۶۹. ۲۱. همان ۱۵۱. ۲۲. همان.
Show all...
فریدریش نیچه/۳۵۹ پدیده زیبایی و یک موضوع هنری و ابداعی است.۱۱ «کمال مطلوب در پیروزی هنر پر وحشت است.»۱۲ بدبینی نشانه انحطاط و خوشبینی علامت برتری است. «خوشبینی غم انگیز» حال آن مرد توانایی است که در جستجوی خطر و شدت است، گرچه به قیمت درد و رنج باشد. چنین کسی از دریافتن اینکه پیکار قانون زندگی است خوشحال است. «تراژدی خود نشانه آن است که یونانیان بدبین نبوده اند.» آن روزها که درام اشیل و فلسفه های ماقبل سقراط به وجود می آمد، «روزهای حساس و پر هیجان یونانیان بود.»۱۳ سقراط - که «نمونه یک مرد صاحبنظر است»۱۴ - نشانه گسستگی تار و پود اخلاق یونانیان بود. «روح و جسم توانایی فاتحان ماراتون روز به روز قربانی روشنفکری تردیدآمیزی می گردید و مایه فساد تدریجی قوای جسمی و معنوی می شد.»۱۵ فلسفه انتقادی جای شعر فلسفی عهد ماقبل سقراط را می گرفت؛ علم جایگزین هنر میشد و عقل جانشین غریزه می گردید و بازیهای ورزشی جای خود را به جدل و مشاجره می داد؛ افلاطون قهرمان، تحت تأثير سقراط، زیباشناس گردید. درام نویسی را کنار گذاشت و به فرا گرفتن منطق پرداخت، دشمن عواطف و بدخواه شعرا گردید و «پیش از مسیحیت مسیحی شد» و به بحث در احکام معرفت مشغول گردید. در معبد آپولون واقع در دلفی این سخنان بی روح نوشته شده بود: «خودت را بشناس و افراط مکن.» این سخنان موجب شد که سقراط و افلاطون فضیلت را در علم بدانند و ارسطو نظريه حد وسط را تبلیغ کند، یک قوم به هنگام جوانی شعر و افسانه و داستان می آفریند و به هنگام انحطاط و پیری فلسفه و منطق را. یونانیان در دوران جوانی هومر و اشیل را داشتند و در ایام انحطاط اوریپید را - اوریپید آن منطقدان و درام نویس، هواخواه عقل و نابود کننده رمز و افسانه، پیرو احساس و نابود کننده خوشینی غم انگیز قرن مردانگی، رفیق سقراط و کسی که مشاجرات و خطابه های آپولونی را جایگزین آواز دسته جمعی دیونوسوسی ساخت. جای شگفتی نیست که هاتف غیبی آپولون سقراط را خردمندترین یونانیان دانست و اوریپید را تالی او شمرد؛ و جای شگفتی نیست که «غریزه اشتباه ناپذیر آریستوفان، سقراط و اوریپید را به دیده دشمنی می نگریست و آن دو را نشانه یک فرهنگ فاسد می دانست.»۱۶ درست است که آنها بعد پشیمان شدند و نمایشنامۀ آخری اوریپید به نام «باکخانی» به منزله تسلیم به دیونوسوس و مقدمۀ خودکشی اوست و سقراط در زندان برای استراحت خاطر به تمرین موسیقی دیونوسوس مشغول گردید و نیز همین سقراط از خود پرسید: «شاید آنچه من پ.ن. ۱۱. ظهور تراژدی، ۵۰، ۱۸۳. ۱۲. ص ۶۲. ۱۳.«نامه های واگنر و نیچه»،نیویورک، ۱۹۲۱؛ص۱۶۷. ۱۴. ظهور تراژدی، ۱۱۴. ۱۵. ص ۱۰۲. ۱۶. ظهور تراژدی، ۱۸۲.
Show all...
. ۳۵۸/تاریخ فلسفه(ویل دورانت) آن را کمال مطلوب می دانست و با تخیل قوی کسی که تجربه ندیده است، آن را کمال مطلوب می پنداشت. به قدری نازک دل و سریع التاثیر بود که در پرستاری هم نتوانست بماند؛ منظره خون او را ناخوش می کرد و به همین جهت بیمار شد، او را به کهنه پیچیدند و به خانه اش فرستادند، پس از آن همواره اعصاب «شلی» و معده کارلایل را داشت و دختری بود در شناس جنگی. 🔹 ۳. نیچه و واگنر در آغاز سال ۱۸۷۲ نیچه نخستین کتاب خود را که تنها اثر کامل او محسوب می شود به نام «تولد تراژدی از روح موسیقی»۱۰ منتشر ساخت. هیچ لغوی و زبانشناسی این گونه به شیوه تغزل ننگاشته است. در این کتاب از دو خداوندی که الهامبخش هنر یونانی بوده اند سخن می راند، نخست دیونوسوس (یا باکوس) خدای شراب و عیش و نوش و لهو و لعب و حال و ذوق و غریزه و استقبال خطر و رنج، خدای آواز و موسیقی و رقص و درام است. دیگری که مؤخرتر است آپولون خدای صلح و فراغ و استراحت و جمال پرستی و سیر عقلانی و نظم منطقی و آرامش فلسفی، خدای نقاشی و پیکرتراشی و شعر حماسی است. اصالت هنریونانی در اتحاد این دو کمال مطلوب - یعنی نیروی مردانه تزلزل ناپذیر دیونوسوس و زیبایی زنانه آرام آپولون است. در هنر درام دیونوسوس آواز دسته جمعی و آپولون مکالمه را الهام کرده اند. آواز دسته جمعی از موکب لباس طرب پوشان هواخواهان دیونوسوس برخاسته است و مکالمه درام تفکری است که پس از اعمال لذتبخش حاصل می شود و در حقیقت انعکاس آن است. عمیقترین نشانه درام یونانی پیروزی دیونوسوس بر بدبینی است از راه هنر. یونانیان در آغاز بدان گونه که نوشته های نو نشان می دهد مردمی خوشحال و خوشبین نبوده اند، آنها نیش زندگی و کوتاهی غم انگیز آن را عمیقاً حس می کردند. هنگامی که میداس از سیلنوس پرسید که بهترین تقدیر انسان کدام است، سیلنوس در پاسخ گفت: «ای نژاد کوته روز رقت انگیز، ای زادگان حوادث و غم و اندوه، چرا مرا ناگزیر می سازید که سخنی که نباید گفت بگویم؟ بهترین تقدیر آن است که در دسترس شما نیست، یعنی نزادن و نبودن. پس از آن بهترین تقدیر زود مردن است.» مسلماً این مردمان از شوپنهاور و هندوان چیزی نیاموخته بودند، ولی یونانیان با هنر درخشان خویش بر اندوه نومیدی خود پیروز شدند. آنها از درد و رنج خود منظره درام را به وجود آوردند و دریافتند که سازگار شدن زندگی با جهان یک پ.ن. ۱۰. تصادفاً پس از قطع رابطه نیچه و واگنر، واگنر در همان ایام کتابی به نام «تحول موسیقی از درام» نوشت (آثار نثری، ج ۱۰).
Show all...
▪️گویی عزمی جدی در کار است تا هیچ صدای امیدی در این سرزمین باقی نگذارند. ▪️توماج تنها نیست، در قلب بسیاری از مردم این سرزمین جای دارد و صدا‌های دیگری را  هم به صحنه می‌خواند،  میدان رزم بزرگیست یاران... #توماج_صالحی
Show all...
خانواده #تیبو_105 جلد سوم کتاب هفتم/تابستان ۱۹۱۴ از ص۱۴۳۳ تا ص۱۴۴۶ کتابخانه سیب 🍎📚 @ketabsib
Show all...
👍 1
▪️Classical Persian Dance: Azarshin #رقص_ایرانی: آذرشین موسیقی: دیدار لیلی و مجنون ز حد بگذشت مشتاقی‌و صبر اندر غمت یارا به وصل خود دوایی کن دل دیوانهٔ ما را علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد مگر لیلی کند درمان، غم مجنون شیدا را ▪️سعدی
Show all...
1
من آموخته ام که در صبح بهار خاموش بمانم و از اندوهی که برایم ترانه بخواند  سخن نگویم سرخ گل های رخشان را پرتو خورشید را و مرا جمله سرنوشتی یگانه است... #آنا_آخماتووا #سلام ، صبح بخیر و شادی
Show all...
👍 1 1
#بی_پلاس_31 #آینده_نزدیک #خلاصه_کتاب : | آیندهٔ نزدیک ؛ درک ۱۲ نیروی فناورانه که سرنوشت دنیا را رقم می‌زنند | The Inevitable : Understanding the 12 Technological Forces That Will Shape Our Future نویسنده: Kevin Kelly
Show all...
👏 1