زندگی دوم با تو
نویسندگان : #ادوینا و #حسنا
Show moreThe country is not specifiedThe language is not specifiedThe category is not specified
1 308Subscribers
No data24 hours
No data7 days
No data30 days
- Subscribers
- Post coverage
- ER - engagement ratio
Data loading in progress...
Subscriber growth rate
Data loading in progress...
#رابطه_پنهانی_شوهرخالع_بادخترعمودهاتیش😳🔞
#زنش_میفهمه😱💦💦
نفسمو حبس کردم و توی فاصله بین مهرداد و در کمد خودمو نگهداشتم...
توی اتاق خان روستا با دوتا مرد با #اسلحه بودن...یه صدا کافی بود تا ما رو به رگبار ببندن...
با حس چیزی پشتم کمی سرمو به عقب بردم و با دیدن مردونگی مهرداد بین پاهام با چشمای گشاد شده نگاش کردم...
نیشخندی بهم زد و #شلوارمو پایین کشید...خودمو جلو کشیدم که به در خوردم و از ترس کامل عقب رفتم و به مهرداد چسبیدم...
با حس #مردونگیش روی بهشتم به خودم لرزیدم که دستشو جلو اورد و همونطور که بهشتمو میمالید گفت :
-اگه تقلا کنی اونا میفهمن اینجاییو دو نفری #حسابتو میرسن بعدشم میکشنت بهار!!
پس دختر خوبی باش...
من که با لمس #بهشتم توسط مهرداد کم کم شل شده بودم و حس خوبی بهم دست داده بود توی جوابش سکوت کردم که حرکت دستشو تندتر کرد و #مردونگیشو لبه #بهشتم گذاشت و با یه حرکت واردم کرد...
آهی کشیدم که سریع با لباش اهمو خفه کرد و شروع کرد به تکون دادن خودش...
با دستام دیوارهای دو طرفو گرفتم و خودمو به مهرداد چسبوندم...
دستش به سمت...
#صکصی_هات_مخصوص_حشریا🤤💯💦
https://t.me/joinchat/AAAAAE-jEQ6sv9fguvv71g
#هیجانیترین رمان تلگرام...تا پاک نشده سریع بمال رو لینک👍📛💦
https://t.me/joinchat/AAAAAE-jEQ6sv9fguvv71g
attach📎
#پارت_واقعی_رمان💦❌❌
#وحشی_اما_واقعی♨️🔞💦❌💦❌
بهار دختر #هاتی که برای ارضای خودش با مهرداد رابطه #سکسی برقرار میکنه و هر شب با مهرداد و #زنش #سکس و لز میکنه ولی...
کمربندو بازکرد:رابطه امشب یه فرقی داره💦
_چه فرقی؟!!!
+میخوام تخممو تو شکمت بکارم
_اگه خاله بفهمه...
با حرکت زبونش روی بهشتم بین پام به نبض افتاد و سرشو به بهشتم مالیدم که زبونشوداخل بهشتم فرو کرد و صدای ملچ ملوچش توی ناله هام گم شد طاقت نیاوردمو بلند شدمو وحشیانه مردونگیشو وارد خودم کردم که قهقهه شیطانی ای زد و شرو به تلنبه زدن کرد که یهو دخترخاله وارد اتاق شد و 🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAE-jEQ6sv9fguvv71g
رمانش #کامل شده و تو کاناله برو با پارتاش هزار بار #ارضا💦💦 شو تا فردا تا حذفش نکردن از کانال بخاطر فیلترینگ😱😱😱
#شکنجه_سسی_و_گی♨️💦💯
#رابطه_ممنوعه_فول_خشنبابچه❌🔞💦🔞❌
سامان دستو #پامو به زنجیر بست قدرت تکون خوردن نداشتم، ساسان مثل #سگ جلو اومد و زبونش و داخل #بهشتم کرد و #لیس میزد #آه شهوتی از #دهنم خارج شد.
سامان #شلاقشو بالا برد و محکم روی #کو.ن🍑💦 #ژلهایم زد با حرکت #کو.نم #نالهی ساسان در اومد دستشو روی #کی.رش گذاشته بود و تند تند میمالید.
ساسان دوتا از انگشتهاشو داخل #بهشتم کرده بود محکم #تلمبه میزد سامان به حرکاتمون زل زده بود #الت #کلفتشو میمالوند؛بعد اومد سمتمو سمت تخت بردم؛ ساسان مثل وحشیا به جون #بهشتم افتاده بود و #لیس میزد مهرداد روم نشست و گلومو تو چنگش گرفت و #آلتش و وارد #دهنم کرد.
مثل #بستنی #آلتشو #لیس میزدم با ریختن کمی از #مایه #منیش توی دهنم #سکسی #امممم بلندی گفتم که سامان ساسانو هل داد و #آلتشو #لبههای #بهشتم گذاشت و وحشیانه واردم کرد و تلمبه میزد.
#نالههامون کل اتاقو پر کرده بود
#آه آه.. چشمهام از شدت شهوت خمار شده بود #گاز ریزی از #لبهای خوش فرم قلویم گرفتم.
ساسان روی #سینههای گردم خم شد و #لیسشون میزد #زبونش و از گردنم بالا آورد و لبامو عمیق #بوسید صدای #نالم توی بوسه هاش گم شده بود.
ساسان #آلتشو همراه با #آلت ارباب وارد #بهشتم کرد که جیغئ کشیدم و #آبم با #فشار بیرون ریخت ساسان سمت #بهشتم خم شده بود و تموم #آبم و خورد.
بیحال روی تخت افتادم که سامان به ساسان اشاره کرد..
ساسان به حالت #داگی روی تخت نشست سامان دیلدوی بزرگ و توی نازم کرد در حالی که #آلتشو با فشار وارد #کون ساسان کرد و شروع به #تلمبه زدن واسه جفتمون کرد #نالههامون بلند شده بود که یک دفعه..
سورپرایییییززززز
http://Telegram.me/joinchat/AAAAAD8y-_R99pL0pCC9Ww
سه رمان😍😍تو یه کانال برا رفتن به ابتدای هررمان لینکای زیرو لمس کنین😍😍👇 حماقت کامل شدهههه😍
https://t.me/ide_luxury/33630 شیطان https://t.me/ide_luxury/33746 حماقت https://t.me/ide_luxury/96214 تیغ زن
#پارت_واقعی_رمان💦❌❌
#وحشی_اما_واقعی♨️🔞💦❌💦❌
بهار دختر #هاتی که برای ارضای خودش با مهرداد رابطه #سکسی برقرار میکنه و هر شب با مهرداد و #زنش #سکس و لز میکنه ولی...
کمربندو بازکرد:رابطه امشب یه فرقی داره💦
_چه فرقی؟!!!
+میخوام تخممو تو شکمت بکارم
_اگه خاله بفهمه...
با حرکت زبونش روی بهشتم بین پام به نبض افتاد و سرشو به بهشتم مالیدم که زبونشوداخل بهشتم فرو کرد و صدای ملچ ملوچش توی ناله هام گم شد طاقت نیاوردمو بلند شدمو وحشیانه مردونگیشو وارد خودم کردم که قهقهه شیطانی ای زد و شرو به تلنبه زدن کرد که یهو دخترخاله وارد اتاق شد و 🔞
https://t.me/joinchat/AAAAAE-jEQ6sv9fguvv71g
#پارت_10
#فولسسکی💦💦📛
https://t.me/joinchat/AAAAAFNxgcVb9Y3-ofHLVw
💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦
شروع کرد با ولع #لبامو خوردن .
وحشیانه میک میزد .
لباسامو تو تنم جر داد سرشو کرد لای پاهام و #ک_صمو میک زد.
با زبونش با #چوچولم بازی میکرد و صدای آه و نالم خونه رو پر کرده بود .
_جون برا گریه زوده #جـ.نده کوچولویه من .
شلوارشو در اوردو سمتم اومد.
موهامو از پشت گرفت و سریع #ک_یرشو کرد توحلقم.
با کشیدن موهام جلو عقب میکرد .
حس کردم دارم بالا میارم .
از تو دهنم در اوردشو روی #ک_صم گذاشتش.
پاهامو بستم چون هنوز دختر بودم و نمیخواستم پر.ده مو بزنه.
که یهو داد زد:مخالفت کنی عکسای جنازه ت میشه سر در مجله ها .
از ترس جونمم که شده مجبور بودم باهاش راه بیام.
پاهامو باز کردم که یدفعه همه ی کیـ.رشو فرو کرد تو #ک_صم.
جیغ خفیفی کشیدم که بلافاصله دستشو گذاشت رو دهنمو تند تند #تلمـ.به زد.
از روی درد نفسم حبس شد.
دیگه نایی برام نمونده بود داشتم از هوش میرفتم اما با کاری که کرد از شدت درد به خودم پیچیدم.
#ک_یرشو تا ته فرو کرده بود تو #کون_م و محکم تلمبـ.ه میزد .
دوباره نفسم رفت. فقط ناله میکردمو تو دلم از خدا شکایت میکردم .
دستی لای پام کشیدمو با دیدن دست خونی شدم ناباورانه بهش زل زدم....
https://t.me/joinchat/AAAAAFNxgcVb9Y3-ofHLVw
بچه نزنه رو لینک😡
#س_سخشن #زوری
#داستان_پر_دهزنی💦💦
#پارت_۲۳
#خانومم_باش
#سسکیهاتبکنبکن
وارد #حجله شدم
درو دیوار و تخت خواب رو با گل و ربان تزیین کرده بودن
علی پشت سرم وارد شد و از #پشت بهم چسبید بند لباس عروسمو پایین کشید و #سینه هامو چلوند و با #شهوت کنار گوشم گفت:
_اوووف دلبر #سسکی من دارم برای #جر دادنت له له میزنم
امشب جوری #میکنمت که هیچ وقت شب #زفافتو یادت نره
قلبم شروع کرد به تند تند تپیدن میدونستم #بیماری #جنسی داره
کم کم لباس عروسمو بالا زد و دستشو از #لای #شرتم برد داخل و شروع کرد به مالیدن #چوچولم
بدنم شل شده بود که خانم بزرگ اومد تو اتاق و علی بی توجه بهش سرشو برد بین پامو #کصمو #لیس زد
خانم بزرگ #سرفه ای کرد وگفت:
_لباس عروستو در بیار
فقط لباس #زیرت بزار باشه
بعد ریز خندید و ادامه داد:
_پسرم خودش اونارو #پاره میکنه
از خجالت سرخ شدم که گفت:
_پسرم یادت نره پارچرو #خونی کنی
طوری #مردونگیتو نشون بده که آوازت تو کل روستا بپیچه
بگم خدمتکارا کمکش کنن لباسشو در بیاره؟!
علی انگشتشو از پشت #وارد #باسنم کرد که از درد جیغی کشیدم و شروع کرد به #عقب #جلو کرد و گفت:
_همه بیرون خودم کمکش میکنم
اینو گفت و #زیپ #شلوارشو پایین کشید که #کیرش افتاد بیرون
تنم لرزید
چقدر #بزرگ و #کلفت بود
با این کارش از شرم سرمو پایین انداختم که بقیه #پشتشونو کردن و شروع کردن به خندیدن
علی فریاد زد چیه نکنه اول باید شمارو #بکنم بعد ادامه داد:
_کسی اینجا نمونه
همه برن خونه هاشون
تا سه روز نمیخوام کسی مزاحممون بشه
لبخند از روی لب همه محو شد و #ترس تو وجودم پیچید
خدمتکارا و خانم بزرگ در حالی که با دلسوزی و نگرانی بهم نگاه میکردن از اتاق خارج شدن
علی پرتم کرد رو تخت و در حالی که یکی یکی انگشتاشو وارد #کصم میکرد #کیرشو یه #ضرب کرد تو #کونم و...
https://telegram.me/joinchat/AAAAAEEcswUt3yVt_hdDYQ
#رمانیکهتودوروزپنجاههزارمخاطبجمعکرده😳
#دامادبیملرجنسیشبعروسیهمروبیرونمیکنهوعروسوازپشتوجلوجرمیده🔞🔞
#پرش_به_شماره_یک👇
https://t.me/hamsar_beheshtii/1332
_ قمبل کن حرف نزن دختر خوبی باش
با گریه چرخید.. سوراخشو لمس کردم .. تنگ بود به اندازه کافی
خیار رو توی سوراخش فشار دادم که آخ بلندی گفت.. با دست محکم زدم روی باسن.ش و گفتم
_ خفه شو لیدا صدات درنیاد
به زور نصف دیلدو رو کردم تو ک.ونش
بدنش منقبض شد
صحنه قشنگی بود با لذت شروع به عقب وجلو کردن کردم
بعد از چند لحظه با یه فشار همه خیار رو کردم تو کو.نش یه داد خیلی بلند زد دستمو گذاشتم جلو دهنش و یه سیلی محکم زدم تو گوشش
اشک از چشاش جاری شد
https://t.me/joinchat/AAAAAFhq7ggDueKy6YgRhA
🔞ناله ی زنجیر ها🔞
✅ موبوگرام بدون فیلتر و مسدودی
دوستان برای نصب👇
باید اول نسخه جدید رو از گوشی حذف کنین
اصلا اپدیتش نکنین ⛔️