کلوپ شعر و ادب
تابع قوانین جمهوری اسلامی✨😊 لینک کانالمون رو واسه دوستات بفرست 🌸🤗 @Royahamii آیدی مالک چنل
إظهار المزيد1 103
المشتركون
-2424 ساعات
-1 2227 أيام
-1 70530 أيام
- المشتركون
- التغطية البريدية
- ER - نسبة المشاركة
جاري تحميل البيانات...
معدل نمو المشترك
جاري تحميل البيانات...
نه شهرهای ویران، نه باغهای سبز
دنیای پیش رویمان برهوتیست
تا آنسوی نهایت، تا … هیچ …
دیگر در ما
شور گلایه هم نیست
شور گلایه از بد، دشنام با بدی
دیگر در ما شور مردن هم نیست
رود شقاوت ما جاریست
تا چشمهسارِ خشک شکایت، تا … هیچ …
ما گلّه را سپردیم
به درّههای پر گرگ.
کاریزهای ویران را
به فوج سوگوار کبوترها،
و بافههای فربه جو را
به اسبهای باد سپردیم.
ما راه افتادیم
از خشکسالِ فرجام،
تا چشمهی بدایت …
تا … هیچ …
#منوچهر_آتشی
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺷﺐ ﺷﺪ ﻭ ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﻭ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻏﺰﻝ ...
ﻗﻠﻤﯽ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺑﻪ ﺍﺻﺮﺍﺭ ﻏﺰﻝ !..
ﻣﺒﺤﺚ ﻫﻨﺪﺳﻪ ﻭ ﯾﮏ ﻭﺭﻕ ﮐﺎﻏﺬ ﻭ ﺑﻌﺪ ...
ﻣﺤﻮﺭ ﻋﺸﻖ ﻣﻦ ﻭ ﭼﺮﺧﺶ ﭘﺮﮔﺎﺭ ﻏﺰﻝ !..
ﯾﮏ ﺟﻨﻮﻥ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﻗﺺ ﮐﻨﺎﻥ ﻣﯽ ﮐﻮﺑﺪ ...
ﺳﺮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﺮﺍ ﺑﺮ ﺩﺭ ﻭ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻏﺰﻝ !..
" ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ " ﻭ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﻣﯽ ﺳﻨﺠﻨﺪ ...
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎ، ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎ، ﺑﺎﺯ ﺑﻪ ﻣﻌﯿﺎﺭ ﻏﺰﻝ !..
ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﯾﺎﺩ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ، ﺧﻮﺩﺕ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ ...
ﮐﻪ ﮐﺴﺎﺩ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﻏﺰﻝ !..
ﻏﺮﻕ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﺖ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺍﮐﻨﻮﻥ ...
ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺰﺩﯾﮏ ﺷﺪﻩ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﻓﻄﺎﺭ ﻏﺰﻝ !..
ﺟﻤﻠﻪ ﺁﺧﺮ ﺷﻌﺮﻡ ﭼﻪ ﻗﺸﻨﮓ ﺍﺳﺖ ﻗﻠﻢ ...
ﺭﺝ ﺑﻪ ﺭﺝ ﻧﻘﺶ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺎﻓﺘﻪ ﺑﺮ ﺩﺍﺭ ﻏﺰﻝ !
تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی
تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی
تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است
حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی
مثل اشعار اهورایی باران، پاکی
و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی
خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا
چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی
مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی
و گرفتار هزاران اگر و امایی
ای تو آن ناب ترین رایحه ی شعر بهار
تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟
من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم
تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی
عاشقی را چه نیازست به توجیه و دلیل
که تو ای عشق، همان پرسشِ بی زیرایی
... آخر کدام راه به کوی تو میرسد؟
چشمِ کدام ماه به پنجرهات
تیز میشود
و کدام ابرِ ناشکیب
این هق هقِ مرا آب میکند؟
کندوی تو کجاست
تا گل بیاورم به سپاسِ خزانهات،
آن چشمان خیس
شفاف
چون رودِ راهبُر؟
میخانهات کجاست
تا کوزه کوزه باز
از میِ نابات، مستسر شوم؟
نه!
این عادلانه نیست که زخمی
به یادگار
تا ساحتِ ابد
درگیرِ خونِ پریشانِ من شود.
#عیسی_اسدی
✅ شعــــــر ✅
میشود من را به آغوشت کشی چون کودکی
شـانه ات باشد تمـامِ تکیه گاهم انـدکی؟
لحظه ای بنشینی و بنشانی ام نزد خودت
شیطنت های مرا ، عنـوان کنی ده تا یکی؟
می توانم ! باز از خـوردن زمین های دلم!
چندخطی با تو گویم آنچه گشته حاصلم؟
از میـان سختِ طــوفـانی و نا آرامشـم!
مـوج سرکش را رسانی مرزِ امنِ ساحلم؟
صد گله دارم از این ، دنیای پر رنگ و ریا
باطنش چاقوی تیز و ظاهرش چون کیمیا
گرمـیِ دستت ، برای لمس جسم زخمی ام
مـرهمی باشد ، که آنی می دهد دردم شفـا
دل دوبـاره لک زده ، نق نق کند گـوشه کنـار
تا بچرخی سمت من که از چه گشتم بی قرار!
در گلویم بغض تلخ و حلقه ی اشکی به چشم
مــادرم ! دردم گران و خسته ام از روزگار
آه ! مادر کاش میشد باز کوچک می شدم
قدر یک ساعت دوباره مثل کودک میشدم
قلبم از سنگینیِ نامــردمـی هـا ، له شده
کاشکی پَرهای زیبـای چکـاوک می شدم
یا همان پروانه ای که روی گلها می نشست
تا بگوید با گُلش از آرزویش ، مستِ مست
درد هایم همچو شمعی قطره قطره می چکید
سر به زانوی تو باشد بی هراس از هر چه هست
سینه ام آتشفشان کوهی از درد و غم است
چشم هایم ابـری و قلبم اسیرِ مـاتم است
بـاز بــاران ، با تـرانه ، با گلِ لبخند تـو
مادرم جنس نگاهت آشنا و مرهم است
می شود یکبار دیگر دم کنی چای و نبات؟
ساعتِ شیـرینِ پخشِ صوتِ زیبـای صلات
با دعـایی از دل پـاکت ، تـو مهمـانم کنی؟
گوشه ی چـادر نمازت ، باز می گیرم حیات
خسته ام مادر ، شکسته استخوان های تنم
او که دیگر نیست امیدش به دنیا ، آن منم
در میانِ ، این همه زخــم زبــان و دشمنی
در بغل گیرم که در آغوش گرمت ، سر کنم
غصه هایم را ، میـان بـوسه هایت آب کن
باز جانم را ، به بوی دامنت بی تاب کن!
لای موهایم بکش دستت ، نوازش کن مرا
"پونه"ی پژمرده و دلمرده ات را خواب کن
افسانه_احمدے_پونه
مرا با نگاهت قضاوت نکن
چه می دانی از حال طوفانی ام؟
سکوت مرا ساده معنا نکن
پر از درددل های طولانی ام
تو از این سکوتم گمان برده ای
که بی دردم و غرق آرامشم
صدای دلم را اگر بشنوی
پر از های و هوی و پریشانی ام
سخن گفتم از درد و آزردمت
ولی از کلامم پشیمان شدم
دریغ و صد افسوس چون بخششی،
نصیبم نشد از پشیمانی ام
درون دلم زلزله آمده،
اگرچه دلم مثل من سُست نیست
بیا با کلامی نجاتم بده
که من در لب مرز ویرانی ام
بهشتم تویی! پیش من نیستی
که دنیای من چون جهنم شده
مگر تو از اینجا نجاتم دهی
مگر تو بیایی بمیرانی ام
بدون تو این مَرد در غربت است
غریبی من بوی غم می دهد
اتاق من انگار جمعه ست و من
در این جمعه چون عصر بارانی ام
وجودت، نگاهت، کلامت،غمت
همه چیزت انگار از آتش است
شده آرزوی من تیره بخت
بیایی به آتش بسوزانی ام
چه زهری چه شربت، به تو تشنه ام
که فرقی ندارد که تو چیستی
تمام امیدم شده این فقط
بیایی خودت را بنوشانی ام ...
عشق؟
تو رفیقترینِ منی، عزیزِ منی، صبوری و آرام...
عشق؟ تو مهربانترینِ منی، دوستداشتنیترینِ منی، ارزشمندی و قابل اعتماد.
عشق را نمیدانم، ولی به نام تو که میرسم، سلول به سلول، لبریز اشتیاق میشوم. تو را که میبینم، به هیجان میآیم و کنارت که مینشینم، هزاران هزار پروانهی عاشق، میان هزارتوی قلبم، پرواز میکنند.
بیاختیار به تو فکر میکنم هر لحظه و دلم میخواهد تمام فیلمهای خوبِ جهان را با تو ببینم، تمام موسیقیهای خوبِ جهان را با تو بشنوم، تمام کتابهای خوبِ جهان را کنار تو بخوانم و تمام رازهای پنهان دلم را با تو بگویم.
نامت را چه بگذارم؟ وطن؟ رفیق؟ عشق؟
تو واقعا کیستی؟ تو کیستی و از اهالیِ کدامین جهانی که اینهمه دوستت دارم؟!
-نرگس صرافیان💚
Photo unavailableShow in Telegram
▶️ فایل موردنظر شما به اجرا در آمد.
اجرا کننده: @kolopsherodeklame
🔰[@kolopsherodeklame]
⏸ توقف
▶️ ادامه
⏩ رد
⏹ پایان
🧾 پلی لیست انتظار 🧾
🎧 نمایش مشخصات اجرای فعلی 🎧
لیست ادمینها
پاکسازی ادمینها
🗑 بستن پنل