cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

°• جِـرآحَتـــــ •°

❁﷽❁ ••°• جـرآحتـــــ •°•• "ﻫاﻧﻳ زﻧﺩ"

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
19 186
المشتركون
+7124 ساعات
+7487 أيام
+1 92730 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
- چشمت روشن داداش! بیا ببین زنت چه غلطی کرده! خوبی مامان؟ عاطفه با هم زدن آب قند داخل رفته و او هم اخم آلود پشت سرش رفت - چه خبره باز؟ خاتون؟ - بیا مادر بیا اینجام قبل مردنم ببینمت بیا پسرم قدم هایش بلندتر شد - چی شده؟ خاله خانوم گریان از جا بلند شد - چی بگم خاله جان... چی بگم! ما می‌گفتیم عروس هم عین اولاد آدمه اما زن تو... عاطفه تیز ادامه ی حرف خاله خانوم را گرفت - اما زن تو افعیه داداش...‌مارو از خونه انداخت بیرون... از خونه داداشمون... رفتیم یه سر بهش بزنیم. تو پرو کردی اون دختره ی بی کس کار غربتی و... ما به جهنم معلوم نیست به مامان چی گفت...قلب مامان گرفته... بخدا اگه بلایی سر مامان بیاد من خودم... نامدار با اخم های درهم سر چرخانده بود که عاطفه از ترس لال شد - چی گفت بهت خاتون؟ عصبی بود همین امروز قرارداد بزرگی را از دست داده و دنبال دیوار کوتاه بود و چه کسی کوتاه تر از دخترکی که طبقه ی بالا از وحشت به خودش می لرزید - چی میخواست بگه؟ زبونم بسوزه بهش گفتم یکم به خونه زندگیت برس به خودت برس به چشم شوهرت بیای به من میگه اگه زن بودم زندگی خودمو نگه می داشتم که شوهرم نره زن دیگه بگیره... نامدار! اگه اون دخترو طلاق ندی دیگه مادر نداری... جونمو سوزوند اون دختر... دیگه تحمل ندارم... آخ خدا! حین بالا رفتن از پله ها صدای مادرش را می شنید و دیوانه تر می شد که لگدی به در کوباند - باز کن درو! دخترک پشت در ترسیده لب زد - نامدار بخدا من... با لگد بعدی اش نفس یاس رفته بود که تا دستگیره را چرخاند نامدار با غیظ یقه اش را چنگ زد - چه گهی خوردی تو! مگه صددفعه نگفتم در دهنتو ببند! یاس از وحشت تمام تنش می لرزید اما سعی میکرد توضیح دهد - ب...بخدا هیچی نگفتم نامدار... اونا دروغ می گن... من... من فقط گفتم برم بیرون از خونمون تا تو... نامدار عربده زد - تو گوه خوردی! یادت رفته زیر همین زن و تمیز می کردی من گرفتمت؟ حالا خانوم شدی داری مادر منو از خونه بیرون میکنی! و حرفش مساوی بود با مات شدن یاس راست می گفتند او پرستار خاتون بود - گمشو میری پایین عذرخواهی میکنی عین آدم! یاس دیگر نمی ترسید که عقب کشید - من چیزی نگفتم که باید عذرخواهی کنم... چشمان نامدار به خون نشسته و اینبار با چنگ زدن یقه ی دخترک کشان کشان پشت سر خودش کشیدش تا طبقه ی پایین - پسرخاله! بیاین تو... مریم کنار در منتظر ورودشان بود، مریمی که قرار بود زن نامدار شود اما نشد... یاس با نشستن دست نامدار روی بازویش سمتش چرخید برای بار آخر... - نامدار... اینبار نمی بخشمت... نمی بخشمت اگه بازم منو جلو اونا خورد کنی‌... گفته و منتظر بود نامدار تمامش کند و نکرد. انگار واقعا آن خواستن های نامدار عشق نبود هوس بود آنقدر که التماس زمردی های دخترک را ندیده و با هل دادنش داخل خانه بردش - برای چی این دختره رو آوردی نامدار؟ که داغ دلمو تازه کنی مادر...ببرش بیرون تا یادم نیاد چجوری جیگرمو سوزوند خاتون بازهم گریه هایش را از سر گرفته بود که نامدار غرید - عذرخواهی کن یاس! یاس هم بغض داشت اما گریه نمی‌کرد تا حرف بزند - من کاری نکردم عذرخواهی کنم نامدار... مامانت مریم و آورده بود خونه و زندگی تو رو ببینه... حتی داشتن نظر میدادن طرح خونه رو عوض کنن... چون قراره زنت بشه من برای همین... با کوبش پشت انگشتان نامدار چشمان یاس خیس شد. - اراجیف نباف عذرخواهی کن گمشو بالا میام تکلیفتو روشن کنم! یاس بغض کرده لب زد - اگه عذر خواهی کنم برای همیشه میرم نامدار... نامدار تیز نگاهش کرد دخترک حرف رفتن می زد؟کجا را داشت برود - عذرخواهی کن گفتم می دانست دخترک از حرفش در نمی آید که اگر نامدار همین الان هم می‌گفت بمیر هم می مرد همان هم شد یاس با بغض لب زد - ببخشید حاج خانوم ببخشید صدای پوزخند بقیه مخصوصاً مریم جان یاس را گرفته بود و این را نامدار هم دید که دخترک چطور با شانه هایی افتاده از خانه بیرون رفت اما نامدار نه تا آخر شب ماند و وقتی هم بازگشت اهمیتی به نبودن یاس در خانه نداد دخترک عادتش بود خودش قهر کند و برود و بعد خودش هم بیاید حتما فردا پدرش پس می فرستادش اما نفرستاد سه ماه بعد - مژده بده مامان داداش نامدار طلاق اون دختره غربتی و غیابی داد امروز با کل بلند خاتون عاطفه با ذوق خندید - حالا بازم بیاد بگه نامدار عاشق منه... داداشم حتی مهریه هم نداده به زن عزیزش مامان وکیل گفت دختره داشت التماس میکرد ب داداشم ک حقش و بده جایی نداره بمونه هربار کلی قسم میخورد داداشم حرفشو باور کنه احمق دیگه نمیدونست داداشم چقدر تورو دوست داره که نمی‌فهمه ما بهش دروغ میگیم راستی مامان مریم هم میگفت طرح خونه رو عوض کنیم بهتره وای داداش کی اومدی؟ و نامدار همه چیز را شنیده بود که برگه ی طلاق از زن عزیزش از دستش رها شد https://t.me/+TP13AFo-8MhlOGE8 https://t.me/+TP13AFo-8MhlOGE8
إظهار الكل...
Repost from N/a
إظهار الكل...
Repost from N/a
إظهار الكل...
إظهار الكل...
إظهار الكل...
Repost from N/a
سوالات نهایی دینی لو رفت دانلود سوالات
إظهار الكل...
💑 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 👰👨‍⚖ بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 🖤جادو سیاه 🔮 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 👁 آموزش چشم سوم 💰 رزق و روزی و ثروت ابدی 🚪 راهگشایی و مشگل کشایی 🔮 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما 💍  انگشترهای  موکل دار تضمینی ❤️ تسخیر قلب و زبان بند قوی 🧜‍♂ احضار هر فردی که مدنظر باشد 🎓قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی 🧚‍♀ظرفیت کارها محدوده🧚‍♀ 29r https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
إظهار الكل...
💑 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 👰👨‍⚖ بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 🖤جادو سیاه 🔮 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 👁 آموزش چشم سوم 💰 رزق و روزی و ثروت ابدی 🚪 راهگشایی و مشگل کشایی 🔮 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما 💍  انگشترهای  موکل دار تضمینی ❤️ تسخیر قلب و زبان بند قوی 🧜‍♂ احضار هر فردی که مدنظر باشد 🎓قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی 🧚‍♀ظرفیت کارها محدوده🧚‍♀ 29r https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
إظهار الكل...