cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

دلــ🔞ــبـر اغــواگــ💦ـر

مثلا مست کنیم ویسکی و خالی کنم رو سینـ،ـه هات ؛ لیس بزنم اَ سینـ،ـه هات تا پایینِ بدنتُ..💦🍾

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
19 150
المشتركون
-6424 ساعات
-5937 أيام
-5030 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
00:14
Video unavailable
👩‍❤️‍💋‍👨 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 👰‍♀🤵‍♂ بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 🖤جادو سیاه 🕯 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 💰 رزق و روزی و ثروت ابدی 🔓🔑 راهگشایی و مشگل کشایی 🔮 موکل قابل دیدن با آموزش 🪞 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما  💍 انگشترهای  موکل دار تضمینی 🫀👅 تسخیر قلب و زبان بند قوی 🧞‍♀ احضار هر فردی که مدنظر باشد 🎓قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی  6sh https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
إظهار الكل...
Repost from N/a
00:14
Video unavailable
👩‍❤️‍💋‍👨 بازگشت معشقوق و یا همسر ۱۰۰ درصد تضمینی 👰‍♀🤵‍♂ بخت گشایی و جفت روحی تضمینی 🖤جادو سیاه 🕯 باطل کردن انواع سحر و جادو و طلسم 💰 رزق و روزی و ثروت ابدی 🔓🔑 راهگشایی و مشگل کشایی 🔮 موکل قابل دیدن با آموزش 🪞 آینه بینی با موکل گفتن کل زندگی شما  💍 انگشترهای  موکل دار تضمینی 🫀👅 تسخیر قلب و زبان بند قوی 🧞‍♀ احضار هر فردی که مدنظر باشد 🎓قبولی در آزمون و کنکور و استخدامی  6sh https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog https://t.me/joinchat/AAAAAE57mXt6dkjF0iovog
إظهار الكل...
#پارت1 کمرش رو گرفتم و محکم روی تخت پرتش کردم و یک ضرب کی*.ر کلفتم رو وارد سوراخ ک*.ص تنگش کردم که جیغ بلندی کشید. بدون توجه به تقلا ها و جیغ و ناله هاش تند تند تو کصش تلمبه می زدم و با دستم جلوی دهنش گرفته بودم که صدای زیاد بلند نشه! تند تند توش تلنبه می زدم و از حرص زیاد چشم هام رو محکم بسته بودم! اسپنک محکمی به باسن ژله ایش زدم و جلوی گوشش غریدم: _ میبینی چه راحت تحت اختیار من قرار گرفتی ج*.نده؟! خودت خواستی پس پای عواقبت هم وایسا ...🔞💦 https://t.me/+KchySrmuBy5jNWVk https://t.me/+KchySrmuBy5jNWVk
إظهار الكل...
به پدربزرگ‌ ناتنیش‌ کـ*ص میده😱❌👇🏻 همزمان که داشتم جلو پدربزرگ ناتنیم خم و راست میشدم و حرکتای یوگا رو انجام میدادم یه چشمم به خشتکش بود که #کیـ*رش با هر لرزش باسنم سیخ و سیخ تر میشد! همزمان که داشتم رو زمین پاهامو باز میکردم با صدای جر خوردن شلوارم چشمام گرد شد و شک نداشتم #تپل صورتی رنگم از زیر بند لامبادام بیرون پرید! فک میکردم حواسش بهم نیست اما با قفل شدن نگاهش رو #کـ*ص تپلم لبمو گزیدم و دستمو رو #کـ*صم گذاشتم _دستتو بردار بچه بزار ببینم چی اونجا قایم کردی لبمو لیس زدم و #حشـ*ری دستمو برداشتم _#کـ*صمو میخوای لیس بزنی بابابزرگ؟ https://t.me/+KQsLf_dAffE2ZWI0 https://t.me/+KQsLf_dAffE2ZWI0 اوفففف ک*ص لیسی پدربزرگ برای نوه‌اش❌🔞😱پارت اولشه فوووول صحنهه💦
إظهار الكل...
00:04
Video unavailable
-مامی من ک.ص میخوام🔞🔥 داشتم غذا میخوردم و با حس انگشتای داغش لای پام چشمام گرد شد جلوی پدر و مادرم داشتم ک.صم رو میمالید قاشق رو از دستی انداختم و با ابرو اشاره کردم بره زیر میز سریع ببخشیدی گفت و زیر میز رفت و دامنم رو بالا زد و زبون داغش که به خیسی لای پام کشیده شد آه بلندی کشیدم و نگاه بابام بهم افتاد...🔞💦 https://t.me/+kfdG4Yi-DAE2YWM8 پسره برای شوگر مامیش زیر میز ک.ص خوری میکنه🙊🦦💦
إظهار الكل...
- خان‌آقا گفتن لباس حریر سفیدتون رو که از مزون آریسا خریدن بپوشید. با اضطراب به خدمتکار خانه زاد عمارت نگاه کردم. دوباره چه مصیبتی قرار بود بر سرم نازل شود؟ با صدایی که از بغض گرفته بود، گفتم: - چه خبره؟ خیر باشه مهین خانم؟ لباس حریر چرا؟ - شریک آقا از عمان اومدن. آقا می‌خوان شما رو نشونشون بدن. نفسم را با حسرت بیرون فرستادم. لباس توصیه کرده‌ی خان‌آقا را تن زدم. به محض اینکا وارد سالن شدم، نگاه خان آقا بالا آمد و با تحسین روی بدنم نشست‌. با همان لحن سرشار از رضایت بلند گفت: - برزو خان، این هم دخترم که بهت گفته بودم! نگاهم به مرد سی ساله ای که برزو خان خطاب شده بود افتاد. همان شریک از عمان برگشته‌ی خان‌آقا! روی مبلی نشسته بود و هیکل و تتو های پیچ در پیچش باعث می‌شد خیره‌اش بمانی... برزوخان با اندکی تعجب در چشمانش، در همان حال که با پرستیژ مخصوص خودش روی مبل نشسته بود، با نگاهی سرتا پای مرا براندازد کرد و به خان‌آقا گفت: -خان‌! نمی‌دونستم دختر این سنی دارید... بدنم از نفرت جمع شد نفرت و انزجار! من در این عمارت لعنت شده هر چیز که بودم، دختر این مرد نبودم.... خان‌‌آقا با خونسردی و بلخند ترسناکی جواب داد: - دخترم نیست... دختر اتابکه! یک ساله مهمون عمارت منه! چشم برزو با شنیدن نام پدرم گشاد شد. چه کسی بود که از دشمنی خان‌آقا با اتابک بی خبر باشد؟ چشمانم به اشک نشست و برزو گیج به من نگاه کرد: - متوجه نمیشم... دختر اتابک برای چی باید مهمون شما باشه؟ خان‌ با نیشخندی نگاهم کرد: - نظرت چیه خودت تعریف کنی دردونه‌ی اتابک؟ در طول این یک سال مرا از دردانه بودن، از دختر بودن و از اتابکی که پدرم بود متنفر کرده بود! دردانه‌ی اتابک خطاب شدن برایم حکم شکنجه داشت... هیچ وقت نمی‌توانستم‌ روی حرف خان حرفی بزنم اولین باری که در این عمارت سر کشی کردم و مهره‌داغ شدم هنوز در خاطرم بود. تشر زد: - بگو! میدانستم چاره‌ای ندارم و باید مطابق میل خان رفتارم کنم. بی حس، طوطی وار شروع به حرف زدن کردم: -من گلروام، دختر اتابک. سال گذشته خان‌ کل خانوادمو کشت اما لطف کرد منو زنده نگه داشت. الان من به عنوان دختر خان یک ساله اینجام. سر پایین انداختم و نمی‌دانستم چرا من را به این مرد معرفی می‌کند تا این که گفت: -دیگه هجده سالش شده برزوخان! وقتشه آزادش کنم تا برگرده پیش خانواده ی پدریش با این حرف سر بالا آوردم خانواده پدریم فکر میکردن من مردم! برزو با مکث گفت: -خب چرا منو صدا زدید؟ لبخندی روی لب خان‌آقا نقش بست که فقط من می‌دانستم تا چه حد شرور و شیطانی‌ است. -دختره اتابکه ها... حتی اگه اتابک مرده باشا به نظرت تو مرام خان اینه که دختر اتابک رو دست خالی از خونه‌ش بیرون کنه؟ با مکث و با لحن کریهی اضافه کرد: - یا با شکم خالی؟ تنم از فکر به معنی پشت حرفش یخ بست. برزو با هوشی که داشت و شناختش از خان، شوکه ابروهایش بالا پرید. - می‌خواید بکارتشو بگیرید؟ من نمیفهمم دخل من به این ماجرا چیه؟ خان به من اشاره کرد: -‌ دخل این دختر باکره‌ی آفتاب مهتاب ندیده‌ی من با تو چی می‌تونه باشه برزو؟ تنم لرز گرفت. برزو خیره نگاهم کرد و خان ادامه داد: -می‌خوام وقتی برمیگرده پیش اون پدر بزرگ حرومزاده‌ش شکمش اومده باشه بالا... می‌خوام فکر کنن بچه‌ی من تو شکمشه! بچه‌ی خان! وحشت زده از جا پریدم. -نه نه... تو رو خدا... نه... خواهش میکنم! صدای من بود که تو سالن پیچید و خان داد زد: -ساکت! هق هقم شکست و خان‌ ادامه داد: - تو هنوز یه دینی به من داری برزو! باید حرفمو گوش کنی. یا همین امشب، تو یکی از اتاق های این عمارت، این دختر رو حامله می‌کنی، یا خودت... تاکید می‌کنم برزو... فقط خودت یه گلوله تو مخش شلیک می‌کنی و جنازه‌ش رو می‌فرستی واسه خانواده‌ش! برزو با ترحم نگاهم کرد. خان تاکید کرد: - توبه من مدیونی برزو! و تنها راه ادای دینت به من، یکی از این دو راهه! با التماس به چشم پر جذبه‌ی برزو خیره شدم. در حالی که اشک صورتم را خیس کرده بود، ملتمس لب زدم: - فقط یه گلوله تو سرم خالی کن! اخم‌های برزو در هم رفت و با تردید از جا بلند شد. مچ دستم را گرفت و در حالی که سمت یکی از اتاق ها می‌برد با صدای بلندی به خان گفت: - من حامله‌ش می‌کنم خان... ولی یادت باشه، کسی به زنی که وارث برزو جهانگیری رو حامله‌س حق نداره حتی دست بزنه! https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0 https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0 https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0 https://t.me/+1cShWir4QGwxOTQ0
إظهار الكل...
شیخ عربی که سوگولیشو جلوی زنش لخت میکنه و به زنش میگه بیا ک.صشو بلیس...🔞💦🍒 https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0 لخت توی بغل شیخ سینا نشسته بودم و خمار بوسش بودم که یدفعه زنش اومد توی اتاق و لبامو ول کرد. خواستم از روی پای شیخ بلند بشم که محکم تر منو توی بغلش گرفت و ناچارا بیشتر تو خودم جمع شدم تا تنمو بپوشونم اما با حرف شیخ از جا پریدم -بیا جلو ساریه وقتشه زن خوشگلم طعم ک.ص کوچولوی خیس عروسک تازه رو بچشه ناباور بهش نگاه کردم که مصمم پاهامو از هم فاصله داد و ک.ص لختم جلوی چشمای دریده ی زنش به نمایش گذاشته شد تقلا کردم و خواستم از دستش فرار کنم اما همش بی فایده بود و به محض اینکه زنش جلوی ک.صم خم شد نفسمو حبس کردم. زبونشو آروم بیرون آورد و از پایین لیسی به تپلی خیسم زد که درجا جیغ بلندی کشیدم خواستم پسش بزنم که حرکتشو تند تر کرد و مداوم روی #ک.ص صورتیم زبون کشید که کم کم شهوت تو وجودم رخنه کرد و داغ کردم همینطور که سینا سینه هامو میمالید و نوکشونو میک میزد پاهامو بیشتر باز کردم و با فرو رفتن چ.چول صورتیم داخل دهن زن شیخ جیغی از لذت کشیدم. #چو.چولم داشت زیر فشار زبونش و لیس خوردن هاش متورم تر میشد و آب از سوراخم سرازیر بود و هر لحظه ممکن بود تو دهن زن شیخ به ارگاسم برسم خمار لذت بودم که با فرو رفتن یهویی ک.یر کلفت شیخ تو باسنم نفسم از درد رفت وبلافاصله زن شیخ ذوتا از انگشتاشو توی سوراخ واژنم هل داد که جیغ بلندی کشیدم و............😱❌💯 https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0 https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0 https://t.me/+ABcM43y4xTw2YTQ0 دختر ایرانی که نامزدش اونو به یه شیخ عرب میفروشه و دست یه زوج جوون اماراتی میوفته و زن و شوهر هر شب سوراخای کوچولوشو به روش های مختلف به فاک میدن....⛔️🔥💦
إظهار الكل...
👍 2