گل ِ بهار

حکایت جستجوی انسانها برای خدا؛ حکایت ماهیانی است که در درون دریا به دنبال دریا می گردند، بی خبر از آنکه دریا ، درون و بیرون آنها را فرا گرفته است. @idea_khanomane

💘طلسم شهوت بند و زبانبند و جلوگیری از خیانت🔐 🔮دعای حصار قوی دفع همزاد و چشم زخم و ابطال سحر عظیم ❣تسخیر و احضار برای جذب و بیقراری و بازگشت معشوق ❤️‍🔥 💰طلسم الفوز پیروزی در معاملات و جذب ثروت فراوان 🫶گشایش و تسهیل در ازدواج و بخت گشایی سریع💍 🪄گره گشایی و حاجت روایی فوری نازایی زوجین📜 👤مشاوره رایگان و تخصصی با استاد سید احمد هاشمی 👇r⁹ 🆔@seyed_ahmadhashemi 📞09057936026 @telesme1 همراه با ضمانت کتبی و مهرمغازه و اصالت کارها r¹¹ https://t.me/telesme1 لینک کانال و ارتباط مستقیم و مشاهده رضایت اعضا

خـدا همیشه‌بهت‌یه‌شانس‌دیگه‌میده.. خـدا وقتی‌زمین‌خوردی‌دستتومیگیره.. خـدا بعدازسختی‌هابهت‌شادی‌هدیه‌میده.. خـدا آینده‌ی‌قشنگی‌روبرات‌میسازه.. خـدا دردت‌روتسکین‌میده.. خـدا اونیکه‌میخوای‌روبرمیگردونه.. خـدا چیزایی‌رومیبینه‌ومیشنوه‌که‌تونمیبینی‌و نمیدونی.. خـدا شونه به شونه باهاته رفیق! کافیه بهش اعتماد کنی🍃💚 @idea_khanomane

محصولات ممنوعه که تو داروخانه پیدا نمیشه از کانال دکتر مکس میتونی بخری 🔞 ورود به کانال دکتر مکس کلیک کنید 👉🏼 موقت تا چند ثانیه دیگه پاک میشه ⁉️

👙اگر متاهلی این لباس زیر ها حتما تو کمدت باشه ♥️ انواع ست‌هاي فانتزي، بادی، کاستوم، بیکنی. ترك‌ و اروپايي با مناسب ترين قيمت  و گارانتی تعویض👇 https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk 🅾 دلبری کن

حاج اقا یه سوال شرعی دارم آرش با لحن هشدار امیزی داد زد _مستانه چشمک ریزی یواشکی تحویلش دادم و بعد مظلومانه گفتم _ حاج اقا مگه زن متاهل فقط باید شکمش سیر شه که بگه من شوهردارم !! پدرشوهرم چشم از تسبیح ش برداشت و نگام کرد _نه دخترم باید عاطفی م سیر شه بشکنی زدم گفت _ جسمی چی حاج اقا آخه پسرتون اصلا تمکینم نمی کنه خوب من دلم بخواد چی صدای هین مادرشوهرم رو شنیدم حاجی سریع سرش رو پایین انداخت استعفرالایی گفت رگ بادکرده ی گردن آرش دلم روخنک کرد https://t.me/+PQaW8H5KNO03ZDA0 https://t.me/+PQaW8H5KNO03ZDA0

#پارت269 _لازم نیست تو کاری بکنی می‌تونی فعلاً پیش آیسا باشی تا کلاس بعدی شروع نشده. کلاً شاید سالی یه بار پیش میومد که رئیس مهربون بشه و بخواد با دل من راه بیاد پس باید از این خوب بودنش سوء استفاده می‌کردم و کاری که می‌خواستم رو انجام می‌دادم. بی خیال کمک کردن بهش شدم و سمت اتاق آیسا رفتم. وسط اتاق نشسته بود و با تمرکز زیاد مشغول کشیدن نقاشی بود. تا منو دید خندید و گفت: _اومدی باهام نقاشی بکشی آبجی آیسان! با اشتیاق کنارش نشستم و شروع به رنگ آمیزی نقاشی‌هایی که کشیده بود کردم. باید اعتراف می‌کردم که رئیس با وجود تمام بدی‌هاش با کلاس‌هایی که آیسا رو ثبت نام کرده بود خیلی باعث پیشرفتش شده بود. امروز به نظرم رفتارش زیادی عجیب و غریب شده بود و این مهربون شدن یهوییش واسه منی که تصمیم داشتم اونو به حسین لو بدم عجیب بود جوری که داشت تصمیمم رو برای گفتن واقعیت به حسین تغییر می‌داد. به نظرم اگه همیشه مثل امروز خوب می‌موند دلیلی نداشت که بخوام از دستش فرار کنم و حتی حاضر بودم تا همیشه براش کار کنم اما خوب می‌دونستم که این خوب بودن رئیس موندگار نیست و خیلی زود دوباره به جلد همون آدم سفت و سختی که اصلاً قابل اعتماد نبود فرو میره و نو از تصمیمی که الان براش گرفته بودم منصرف می‌کنه. از فکر و خیال بیرون اومدم من تمام روز رو برای فکر و خیال کردن وقت داشتم و بهتر بود الان به جای فکر و خیال وقتمو با خواهرم که حسابی دلتنگش بودم بگذرونم. https://t.me/+zPEm4VgaweBlMDQ8 https://t.me/+zPEm4VgaweBlMDQ8 همگی عضو شین #رمان_دوم_نویسنده_پرستارشیطنتهایم ❤️👆

👙 لباس زیر قشنگ بپوش برای همسرت ♥️ انواع ست‌هاي فانتزي، بادی، کاستوم، بیکنی. ترك‌ و اروپايي با مناسب ترين قيمت  و گارانتی تعویض👇 https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk https://t.me/+lw0oDG6VOno0NGVk 🅾 دلبری کن