cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

عــــرؤس نـحـس

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 خانوم معلم دختر دهاتی توکا ارباب زاده ماهاراجه ⭕️ تعرفه تبلیغات : @adsnahs رمان دیگه م: @Tokam @styllgrafi @text_ghallb 🔵پارت اول https://t.me/c/1529059244/22 رمانای تکمیل شده: https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
20 192
المشتركون
-9824 ساعات
-1157 أيام
-17530 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

_زشته چیه دختر آقای دکتر محرمه اونی که نباید میدید دیده و بی آبروت کرده بزار دکتر ببینه چه خاکی به سرمون شده دختره همچنان لبه شلوارشو سفت گرفته بود و اشک میریخت _خانوم شما بیرون باشید من باهاش صحبت میکنم یکم ترسیده مامانش که بیرون رفت رفتم سمتش رنگش پریده بود بغلش کردم و خوابوندمش رو تخت https://t.me/+C-xleQpnbttkOWI0
إظهار الكل...
👍 1
- خودارضایی می‌کنی؟ با تعجب به سمتش برگشتم. - یعنی چی این حرفا آقا سردار! - مگه شوهرت علیل نیست؟ خب سکس که نمیکنید، حتما در خودارضایی می‌کنی کوچولو. پوزخند زدم و بی حواس جواب دادم. - دختر که خیلی برای سکس بهش فشار نمیاد من زن نشدم. چشاش برق زد و دستش و روی رونم کشید. - پس باکره‌ای هنوزم... خواستم فرار کنم ولی حرکت دستش پشیمونم کرد و...🥹💦🔞 https://t.me/+k0fmIi_y1g1lNWZk پسری که سالها پیش عاشقش بوده می‌فهمه باکره است و فرصت پیدا می‌کنه🙊🤤🔥
إظهار الكل...
1
_اقا دکتر لطفا پردشو بدوزید اگه باباش بفهمه زنده زنده اتیشش میزنه به چشمای ابی دختر کوچولوم نگاه کردم حالا که بکارت نداشت باید یه کامی ازش میگرفتم بعد براش میدوختم _شورتشو در بیارید ببینم چقدر آسیب دیده مامانش خواست شورتشو در بیاره که دختره مقاومت کرد _مامان نکن زشته نمیخوام کسی بدنمو ببینه _زشته چیه دختر آقای دکتر محرمه -شما بیرون باشید خودم حلش میکنم با رفتن مامانش بین پاهاش نشستم و زبونم رو لای چاک تپل... https://t.me/+C-xleQpnbttkOWI0
إظهار الكل...
00:02
Video unavailable
پسره وقتی می‌فهمه دختری که عاشقش بود زن برادر فلجش شده، دیوونه میشه و قبل برادرش بکارتش و می‌گیره و ....😳💦❌ https://t.me/+k0fmIi_y1g1lNWZk
إظهار الكل...
-شرط من تریسامه! باید من و خدمتکارتو باهم بکنی! با تعجب به سپیده زل زدم -حالت خوبه سپیده؟ میخوای دوتا زن داشته باشم و هردوشونو باهم...؟ با لحنی پر از شهوت گفت: -آره من شرطم همینه ، حالا که فکرشو میکنم بدم نمیاد اون موجود دو پا که انقدر سنگشو به سینه میزنی برام بخوره! تو بهت بودم که سپیده با صدای بلندی گفت: -بیاریدش! بعد از چند دقیقه نیلا رو کت و بال بسته وارد اتاق کردن و روی تخت خوابوندنش دست و پا میزد که خودشو آزاد کنه اما سپیده با لبخندی شهوت انگیز طرفش رفت. سینه هاشو بهش مالید و با شهوت زیاد گفت: -اوممم ، اگه بدونی این کوچولو چقدر داغه احسان! نمیخوای بیای امتحانش کنی؟! با زانو پایین تنه‌ی نیلا رو میمالید و این صحنه ها باعث میشد اختیار خودمو از دست بدم دوتا از سکسی ترین زنایی که تو عمرم دیدم یک جا روی یه تخت بودن و منتظر بودن که من بکنمشون! بی طاقت سمتشون رفتم و لباسامو از تنم خارج کردم سپیده هم دستای نیلا رو باز کرد و شروع به لب گرفتن کردن با دیدن این صحنه دیگه نتونستم طاقب بیارم و باسن سپیده رو... https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 احسان بهرامی #کارگردان معروفی که به #اجبار با دختر همکار پدرش ازدواج میکنه اما حسی به اون نداره بعد از مدتی زندگی با سپیده دلش رو به نیلا دختر کوچولوی #خدمتکار خونش میبازه اما سپیده برای این که قبول کنه نیلا رو به عنوان همسر دوم احسان بپذیره شرط عجیبی میذاره.. 🔞
إظهار الكل...

👍 2
#بخیه_1 _ کدوم عروسی شب زفاف روی زمین میخوابه که تو دومیشی؟ لب گزیدم و به لباس کوتاه خجالت آمیزم نگاه انداختم. _ عروسی که همه چیش دروغه ...از شناسنامه بگیر تا شوهرش! بدن عضلانیش رو کش قوس داد و با صورت سرد و مغرور به تخت اشاره کرد. _ لاقل بیا اینجا دراز بکش یکم داد و بیداد و ناله کن به گوش اهل عمارت برسه!ج دست به سینه چین به بینیم دادم و پشت پلک نازک کردم. _ کی چی بشه؟ نفسش رو کلافه بیرون داد و اخم کرد. _ توافق کردی نقش زنمو بازی کنی، از پس چهار تا آه و ناله برنمیای که به اینا ثابت بشه دارم میکنمت؟ دست روی دهنم گذاشتم تا صدای خنده‌م بیرون نره و لبه تخت نشستم. _ آخه این دودول موشی شما ...اصلا باعث نمیشه یه دختر دردش بگیره که حالا توقع این چیز هارو دارید! اخمش توی هم کشیده شد و از روی تخت پایین اومد. مقابلم ایستاد و مچم رو گرفت. _ از کی تا حالا به جای " آقا، ارباب، رئیس" به من میگی دودول موشی؟ من ازش حساب می بردم اما نمی ترسیدم. _ از وقتی با شورت دیدمتون! انگار توی سرش داشت نقشه قتلم رو می کشید که مچم رو محکم تر نگه داشت و دستم رو درست روی مردونگیش گذاشت. _ بدم بخوریش یا سایزش دستت اومد؟ متورم ...داغ ...پر از پستی و بلندی که نشونه رگ های ورم کرده بود، زیر دستم می تونستم حس کنم. وای که چه لحظه خجالت آوری بود. موش واژه ناچیزی برای این خرطوم فیل بود ... _ خب ...خب دیگه فهمیدم! پر غرور مچم رو ول کرد و به تخت اشاره زد. _ دراز بکش! در هر صورت برگ برنده دست اون بود. اگر به حرفش گوش نمی‌دادم ممکن بود با همون خرطوم فیل بهم تجاوز کنه و جدی جدی زنش بشم. آروم روی تخت دراز کشیدم که به لباس توری و کوتاه توی تنم نگاه انداخت. اولش احساس خجالت نمی کردم اما حالا زیر نگاهش ذوب شدم. _ اینو از کجا اوردی پوشیدی؟ آب جمع شده توی گلوم رو فرو بردم. _ ما ...مادرتون بهم داد. انگشت زیر بینیش کشید و نزدیک اومد. دستش روی لباسم نشست و بی هوا از وسط جرش داد که ترسیده جیغم هوا رفت. https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 🔴خلاصه: لیلا دختر شیطونی که از پیشخدمت بودن، به صیغه مهام خان تبدیل میشه و مجبور میشه به زور نقش همسرش رو برای خانواده شوهرش بازی کنه و هر شب تو تختش وانمود کنه که ‌... ⚠️🔞 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0 https://t.me/+6_8vrOjItJM5ZWY0
إظهار الكل...
👍 1
Horney sisy🔞 #part1 نزدیکش شدم، خوابیده بود و نفس هاش آروم به گوش میرسید..مژه های بلندو فرش خیلی تصویر زیبایی ازش ساخته بود.. لب هام رو روی هم فشردم و آروم جوری که صدا نده و از خواب بیدارنشه روی تختش نشستم پتو از روش کنار رفته بود و هیکل ورزیده اش مشخص بود،چشم هام رو توی کاسه چرخوندم و نگاهم زوم پایین تنه اش شد بعد از چندین سال که از فلج شدنش می‌گذشت هر روز و هر روز با این صحنه مواجه میشدم و هربار هم حالم دگرگون میشد..هربار که میدیدمش تموم حس ها و غریزه های زنانه ام فعال میشدن دوست داشتم بهش دست بزنم و حسش کنم من عادتم شده بود هر اخرهفته خودم حمومش کنم اما هیچ وقت درست و حسابی لمسش نکرده بودم! نفس هام کشدار و بی قرار شده بود دستم رو آروم نزدیک بردم و وقتی دستمو روی آلت بزرگش گذاشتم نبض زدن بین پاهام رو حس کردم درست بود داداشم بود درست بود هم خون هم بودیم اما من حالا واسه داداش خودم خیس شده بودم منی که همیشه رابطه ی خواهر برادری رو کثیف میدونستم حالا خودم توی اون منجلاب غرق شده بودم شلوارش رو کمی کنار زدم و آروم از روی شورتش لمسش کردم خیلی کلفت و بزرگ بود..اگه فلج نبود میتونست از اون سرمایه بین پاهاش به دخترهای زیادی حال بده اما حالا  تنها کسی که میتونست از اون سرمایه فیض ببره خواهرش بود یعنی من! https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk https://t.me/+7IFK8db7iFxlZTBk با داداش ناتنیش س‌کس میکنه سرچ کن پارت واقعی نبود بلفت🔞💦
إظهار الكل...
من خیلی زحمت کشیدم چهل ساله بشم. چرا باید کاری کنم بیست ساله به نظر برسم؟
إظهار الكل...
01:00
Video unavailable
🔮طلسم دفع بیماری 🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان💫⁴ 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
إظهار الكل...
𝙃𝙤𝙩 𝙈𝙖𝙣🔞 ••••••••••••••••••• #Part_1 سوتینی که پوشیده بودم نوک سینه درشت و خوش فرممو به نمایش میذاشت. شورت لامبادای مرواردی رو پام کردم و نگاهی به خودم تو آینه انداختم. تو آینه نگاهی به لای پاهام انداختم. بیکینیم سفید بود و شیار بهشتم صورتیِ صورتی موهای بلوندم به چشمای آبی رنگم خیلی میومد. روی لبای قلوه‌ایم رژ صورتی ماتی کشیدم و برق لبی برای درخشش لبای شهوت انگیزم روی لبم کشیدم. با شبنم هر چند وقت یه بار میرفتیم تو نخ یه مرد مایه دار و اسکلش میکردیم. این بار پیشنهاد من عمو پارسا بود. عمو دوست قدیمی بابام بود و باهم رفیقای گرمابه و گلستان هم بودن. خیلی جذاب و سکسی بود و با دیدنش آب از دهن هر دختری روونه میشد و به خاطر همین کرمم گرفته بود تا یه خورده اذیتش کنم. شبنم توی یکی از اتاقا داشت خودشو آرایش میکرد که صدای زنگ در اومد دویدم و در خونه رو باز کردم. با رسیدن عمو پارسا لبخند پر عشوه ای زدم و گوشه‌ی لبمو گاز گرفتم. -خوش اومدی عمو جوننن درحالی که از سر و وضعم جا خورده بود اخم خفیفی کرد و گفت: -بابات کجاست؟! دستمو دور گردنش حلقه کردم و بهش چسبیدم. از کارم متعجب شد. با عشوه دم گوشش و مماس با لاله‌ی گوشش لب زدم: -بابا خونه نیست عمو جووون + یعنی چی؟! مگه بهت زنگ نزدم گفتم کارش دارم گفتی خونه است! با شیطنت ابرو بالا انداختم: - دروغ گفتم! متعجب نگاهم کرد: +چرا؟! اهمیتی ندادم و خودم رو بالا تر کشیدم و گفتم: عمو این لباس بهم میاد؟ - نه اصلا برو درش بیار... - عمو راستش یه چند وقته میخواستم یه چیزی بهت بگم... نفس هاش کش دار شده بود و میخواست به عقب هولم بده اما من بیشتر بهش چسبیدم. - عمو نمی‌دونم چرا چند وقته هر وقت می بینمت وسط پاهام داغ میشه اونجام نبض می‌زنه و خیس میشه... تو می‌دونی چرا این طور میشم؟ ادامه رمان👇🏻🔞💦 https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk https://t.me/+WugNOf06TD5jNjNk نگین دادخواه دختر ۱۷ ساله‌ی شر و شیطونی که هرشب مزاحم یکی از مردای کله درشت اطرافش میشه و اونا رو اغوا میکنه اما باهاشون رابطه برقرار نمیکنه ، اما شبی که نوبت به پارسا رفیق پدر نگین میرسه پارسا نگین رو..🔞🙈 رابطه با مرد سن بالا🔞 #هات❤️‍🔥 #سکسی💦
إظهار الكل...
👍 2 1