cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

بی پناه🖤| در حسرت آزادی📿

مشاركات الإعلانات
2 132
المشتركون
-524 ساعات
-337 أيام
-14830 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

00:03
Video unavailable
کلبه رمان های گی لاو هات بوی رو پیدا کردم🥹❤️‍🔥 تموم رمان با ژانر LGBT😍❤️‍🩹🏳‍🌈 فایل رمان های با ژانرهای زیر😈🫰 امگا و الفا تخیلی🐺 امپرگ بارداری مردان و بچه دار شدن از طریق رحم✨🌊 بیناجنس و ترنس گی لاو💧🔥 لزبین و میستریس🍫💦 مستر ددی لیتل گرل و بوی🍷🍼 مامی لیتل بوی🍾 فایل هر چی رمان با ژانرهای دیگه رو که بخوای و پسندته هم هست روانشناسی و روانشناختی🫀 عاشقانه انتقامی💃 تجاوزی زوری👅 صک.صی و صحنه دارشلوار خیس کن🫦 انلاینکده برای معرفی رمان هم دارن دیگه فقط حضورت کمه 🌚🤌 https://t.me/+Uai8bfvalsFiNDE0 https://t.me/+Uai8bfvalsFiNDE0
إظهار الكل...
00:03
Video unavailable
شورتشو پایین میکشم و سرشو بیشتر به دیوار فشار میدم با دست لای کپلای سفیدشو از هم باز میکنم و دو انگشتمو وارد سوراخ تنگش میکنم داخلش تلمبه میزنم که از درد پاهاش سست میشه ولی وحشیانه کی*ر کلفتمو وارد سوراخش میکنم که صدای جیغش بلند میشه _تا صبح انقدر زیر دستام گایی*ده میشی و ار*ضا میشی که از حال بری و همه بفهمن مالک این امگا کوچولو منم پاهاشو بیشتر باز میکنم و همزمان با بوسیدن گردنش تا ته خودمو داخلش میبرم و بی توجه به گرمای خون...🍑🔥💦 https://t.me/+SziEonZQAWE0MTI0 https://t.me/+SziEonZQAWE0MTI0 امگا کوچولویی که توسط یه آلفا وحشی برای شکسته شدن طلسمش بهش تجاوز میشه تا اینکه...
إظهار الكل...
Repost from N/a
💥|• ژانر : پ.ورن #لزبین #میس‌اسلیو 💥|• تایم : 12min🔥 💥|• حجم : 217M💦 یه میس صکسی که برای برده هاتش یه پلی روم با قفس مخصوص داره و هر روز می‌ره حسابی به فاکش میده 🍌🐶 👈🏻🍑برای دیدن فیلم کلیک کنید🍑👉🏻 🏳‍🌈🔞{ @Films_lgbt_bdsm }🔞🏳‍🌈
إظهار الكل...
عزیزان و روحان ارجمند لایک کم باشه پارت بعد رو کلا دیگه نمیزارم ، حداقل کاری که میتونین انجام بدین ، بخدا میرم پشت سرم هم نگاه نمی‌کنم🫤😐
إظهار الكل...
😨 1
◇◆◇◆♣️در حسرت آزادی♦️◇◆◇◆ #پارت‌۱۰۲ _کیان ، بهم بگو ، نزار دیر بشه ، نزار مثل اوندفعه بشه . _اگه چیزی بود میگفتم _باشه ، جلسه ات چطور بود با فرهود ؟ تونست کمکی بکنه؟ سرشو انداخت پایین _آره مشاور خوبیه ، احتمالا بتونه کمکم کنه _کیان ، فرهود اذیتت کرده ؟ چیزی گفته ؟ انگار هول شده باشه ،سریع سرشو تکون داد _نه اون کاری نکرده _زمانیکه من از خونه رفتم بیرون حالت خوب بود ، دستات یخ نکرده بود ، بعد من چه اتفاقی افتاده ؟ _باور کن چیزی نشده فقط یادآوری اون خاطرات برام سخت بود ،فقط همین میدونستم داره یک چیزی رو پنهان میکنه ، اینو حتی از رد کمرنگ روی گلوش میتونستم بفهمم ،انگار یک نفر گلوشو گرفته باشه و آزارش داده باشه رفتم سمت کلوزت و لباسامو عوض کردم و برگشتم تو تخت ، هنوز نشسته بود و به دیوار خیره شده بود . نزدیکش شدم و شونه هاشو گرفتم ،که یهویی خودشو منقبض گرد، یک مرگش زده بود و نمیخواست بهم بگه توجهی نکردم باید می‌فهمیدم مشکل کجاست صورتشو برگردوندم سمت خودمو و لباشو بوسیدم ، انگار از اینکارا شوکه شد ولی کاری نکرد ، نه خودشو عقب کشید نه همراهی کرد کم کم زبونمو بردم تو دهنشو با زبونش بازی کردم ، هیچ عکس العملی نداشت ، حتی چشماشو نبسته بود ، رفتارش غیرعادی بود دستمو بردم سمت تیشرتش و لباسشو درآوردم ، خودشو عقب کشید _کیان ؟ بهتم زد از چیزی که میدیدم ، انقدر شوکه بودم که نمیتونستم چیزی بگم _اینا چیه ؟
إظهار الكل...
38👍 2🤔 2
◇◆◇◆♣️در حسرت آزادی♦️◇◆◇◆ #پارت‌۱۰۱ دانیال ساعت دو صبح بود ،تازه رسیدم خونه ، یک پرونده جدید داده بودن دستم که حواسمو پرت کنن و دیگه اون پرونده قبلی رو دنبال نکنم ثریا زودتر خوابیده بود انگار سردرد داشت ،لباسامو عوض نکردم انقدر گرسنم بود یک راست رفتم تو آشپزخونه ، شامم رو گرم کردم و خوردم ، بعد رفتم تو اتاق چراغو روشن نکردم چون کیان تا الان احتمالا خوابیده بود یواش رفتم سمت حموم که صدای کیان اومد _چراغو روشن کن دانیال رفتم سمت پریز برق و چراغا رو روشن کردم _نخوابیدی هنوز ؟ _خوابم نبرد رفتم کنارش رو تخت نشستم و دستشو گرفتم که اخمام رفت تو هم _خوبی ؟ چرا دستت یخ کرده تازه متوجه سرخی گونش شدم _کیان ، صورتت چرا کبوده ؟ _چیزی نیست ،نگران نباش _یعنی چی چیزی نیست ، صورتت کبود شده _چرا انقدر دیر اومدی ؟ _بحثو عوض نکن ،بگو چی شده ؟ _رفته بودم حموم ، سر خوردم _حموم ؟ صبح که خودم بردمت ، نیازی نبود بری حموم _حس کردم تنم کثیفه ، ولش کن دانیال دستشو فشار دادم تو دستام ، همچنان نگام نمی‌کرد _چیزی رو داری ازم پنهان میکنی ؟ نگاهش طوری بود انگار میخواست التماس کنه نجاتش بدم ولی انقدر لجباز بود حرفی نمیزد _نه
إظهار الكل...
27👍 2
پسره رو مجبور می‌کنن دوتاییشون رو تو سوراخش جا بده و عقب جلوش یکی میکنن 💦🏳‍🌈 آدرین به زور #کلاهکش رو از پشت داخلم کرد که نعره ای از درد زدم. به لیام اشاره کرد تا اونم واردم کنه -مطمئنی؟ آخه اون باکرست. آدرین پوزخندی زد: -از کی تاحالا به درد کشیدن یا نکشیدن برده هات اهمیت میدی لی؟🩸⛓ https://t.me/+yoz1gNUqJwQzZGQ0 https://t.me/+yoz1gNUqJwQzZGQ0 پسره اشتباهی مواد دوتا مافیا رو از دست داده و مجبوره بخاطرش اسلیوشون بشه💦🔥 #گی‌لاو #تری‌سام #مافیایی #انتقامی
إظهار الكل...
Repost from N/a
00:02
Video unavailable
⏳🤧💔 #پست_موقت💔🤧⏳ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ چ‌وچ‌ول‌خوری لزبینی👅🧁 | مشاهده لزبین هات تایم بالا🏳‍🌈 | مشاهده گروپ فمبوی های صکسی🎳💦 | مشاهده انیمیشن گِی کاپل🍑🍆 | مشاهده مستر اسلیوشو بانداژ می‌کنه🍒 | مشاهده کارتون بی دی اس ام🔥🩸 | مشاهده بیبی‌گرل کیوت ممه هاشو میماله🍼 | مشاهده پالیسی برای میسترس ایرانی👠🇮🇷 | مشاهده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 🏳‍🌈🔞@Films_Lgbt_Bdsm🔞🏳‍🌈
إظهار الكل...
00:02
Video unavailable
پسره اشتباهی مواد دوتا مافیا رو به ف‌اک داده و باید بدهیش رو با بدنش پرداخت کنه🔥💦 لیام مثل گرسنه ها نگام کرد -دلم برات تنگ شده بود هات بوی. چشمای اشکیم رو بهش دوختم و سعی کردم رو زمین عقب عقب بخزم اما به پای کسی خوردم و.. باید احمق می‌بودم که عطر آدرین رو نشناسم. -از سری پیش نمی‌تونم درست دستشویی کنم.🔞 لیام خم شد و #بوسه ای روی لبام زد -باید بهش عادت کنی هات بوی، میدونی که قرارنیست بخاطر التماسات دل مسترا برات بسوزه درسته؟ با #گریه پرسیدم: اتاق قرمز چی؟ میشه نریم؟ من پسر بدی نبودم، سعی نکردم فرار کنم. آدرین از پشت خم شد و لاله گوشمو به بازی گرفت: -بهت گفته بودم هروقت میایم، تو اتاق زانو زده جلوی در قمبل کنی و تو چیکار کردی؟ لیام پوزخندی زد که #لرزیدم و چشمامو بستم: -چه پسر بدی..🩸⛓ #گی‌لاو #عاشقانه #تری‌سام #انتقامی 💦 https://t.me/+yoz1gNUqJwQzZGQ0 https://t.me/+yoz1gNUqJwQzZGQ0
إظهار الكل...
00:03
Video unavailable
داستان عشق ممنوعه ی دوتا استاد دانشگاه که عاشق همن🔥🔞 #گـــــــی🏳‍🌈 #عاشقانه🔞 #دانشگاهی📖#ممنوعه♨️ از ترس مثل #بید می لرزیدم.. توی بد موقعیتی منو دیده بود..👁 آستینای #پیرهن مشکی رنگشو بالا داد ... +حالا دیگه واسه من تو دانشگاه لباس جذب می پوشی..اره...؟!👿 با صدای #فریاد آخرش یکه خوردم.. _نه..به خدا..من بهم اجازه ی حرف زدن نداد و محکم #تنمو به دیوار کوبید. _اخ..😖 +خفه شو ..میخوای واسه کی #دلبری کنییی..هان..بگو بهم.. #چشمت کیو گرفته..!؟از #دانشجو هاست.؟! _نه..به خدا🫣 +پس کیه.؟! #حرف بزن...😒 بدون هیچ حرفی بهش نگاه کردم..واقعا دیونه شده بود.. دوباره #داد زد.. +حرف نمی زنی...نه...!؟!😤😡 #کمربند مشکی رنگشو از شلوارش بیرون آورد. و به حالت نوازش روی #سینه ام کشید... _..چی کار می کنی..!!🥵 +میخوام تموم این تن و بدنتو #کبود کنم که دیگه نتونی این لباس بپوشی ...!!😏🍆 🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞 https://t.me/+7DiJvRALQG05ZGU0 https://t.me/+7DiJvRALQG05ZGU0
إظهار الكل...