cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

آسمان بی تو/یک روز سرنوشت ساز

《بسم الله الرحمن الرحیم》 کانال رسمی مریم خانی رمان"یک روز سرنوشت ساز" انلاین رمان" آسمان بی تو" فایل فروشی پارت‌گذاری روز های زوج ساعت ۲۰✍🏻 جمعه ها و تعطیلات رسمی پارت نداریم 🚫کپی حتی با ذکر نام نویسنده ممنوع است🚫

إظهار المزيد
لم يتم تحديد البلدلم يتم تحديد اللغةالفئة غير محددة
مشاركات الإعلانات
3 727
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
لا توجد بيانات7 أيام
لا توجد بيانات30 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

دوپارت امشب تقدیم نگاهتون عزیزان❤️
إظهار الكل...
#یک_روز_سرنوشت_ساز #پارت۳۰ #مریم_خانی باهمون صدای بمش که دلم رو زیرو رو میکرد جواب داد -عیبی نداره -چیزی شده که تماس گرفتین؟ -نگو که باز زیر بارون داری چرخ میزنی هیرو چرا انقدر خاص هیرو رو تلفظ میکرد؟ داشتم فکر میکردم که چه جوابی بدم که دوباره صداش تو گوشم پیچید -خیلی از اموزشگاه دور شدی؟ با مکث جواب دادم و یه قدم به جلو برداشتم -چطور؟ -کارت بانکیت رو پارکت اتاقم افتاده گفتم شاید دنبالش بگردی ولی فکر کنم حتی متوجه گم شدنش هم نشدی درسته؟ -سر خیابون.... درست تو همین لحظه یه ماشین با سرعت خیلی زیاد از تو چاله آبی که جلوی پام بود،رد شد همه چیز انقدر سریع اتفاق افتاد انقدر سریع که تا به خودم بیام بی توجه به مهرگانی که گوشی دستشه جیغ بلندی کشیدم تمام پایین تنم خیس و گِلی شده بود -خانوم من واقعا عذر میخوام... من اصلا متوجه چاله نشدم
إظهار الكل...
#یک_روز_سرنوشت_ساز #پارت۲۹ #مریم_خانی و بدون اینکه منتظر شنیدن حرفی از من باشه قطع کرد شونه ای بالا انداختم و بدون توجه به بارونی که شدت گرفته بود کنار خیابون به انتظار تاکسی چشم چرخوندم با لرزش دوباره گوشیم به خیال اینکه دوباره مادرم تماس گرفته الوی کشداری زمزمه کردم وقتی دیدم جواب نمیده با سرمای قابل تحملی که زیر پوستم حس میکردم، از ته حلقم ها کردم -نمیدونی چه لذتی داره این هوا اخه ادم این هوای دونفره رو ول میکنه با یار تو خونه میشینه؟ پاشو دست بابا رو بگیر برین زیر بارون قدم بزنین هرجام سردت شد یه بوسه از یار بگیری گرم گرم میشی ریز خندیدم و اینبار با نشنیدن هیچ صدایی با تصور اینکه تماس قطع شده گوشی رو از گوشم فاصله دادم اما با دیدن اسم خارجی به جای اسم مامان،اب دهنمو پر صدا قورت دادم این دیگه چه گندی بود زدم.... نفسم رو پرصدا بیرون دادم که صدای سلام گفتنش تو گوشی پیچید.. -س..سلام ..اقای ..ایرانی من چیزه راس‌.‌‌..راستش فکر کردم مامانمه... ببخشید
إظهار الكل...
دوپارت جبرانی چهارشنبه تقدیم نگاهتون تا فردا🤍
إظهار الكل...
#یک_روز_سرنوشت_ساز #پارت۲۸ #مریم_خانی فکر به اینکه اونا شاهد خوشحالیش باشن،اذیتم میکرد دیگه تحمل موندن تو اون فضارو نداشتم.. شایدم هنوز به خاطر فهمیدن اینکه بابا به دیدن مهرگان اومده،بهم ریختم.... اره حتما همین طوره! من از اینکه چیزی از حرفاشون دست گیرم نشده، کلافم وگرنه چرا باید شنیدن برنامه های تولد یه مشاور انقدر اذیتم کنه چیزی از باقی حرفای کیمیا و اون دونفر نفهمیدم فقط با شنیدن زنگ گوشیم با یه ببخشیدی که نمیدونم به گوششون رسید یا نه از خدا خواسته ازشون دور شدم -هیرو کجایی مامان؟ همین طوری که به طرف درب خروج قدم برمیداشتم لب زدم -دارم میام مامان تازه از اموزشگاه بیرون زدم صداش با مکث تو گوشی پیچید -نبینم باز مثل اون دفعه تا خونه پیاده بیای زیر این بارون من حوصله مریض داری ندارم هیرو... همزمان با گفتن این جمله سر خیابون وایستادم -بله ممنونم از نگرانیتون چه پیشنهاد خوبی چرا به فکر خودم نرسید! فکر خوبیه که یه دل سیر زیر بارون خلوت کنم و قد... نذاشت جمله ام کامل بشه -هیروو! ریز خندیدم که حرصی شد: -مگه دستم بهت نرسه دختر زودتر بیا تا بابات نگران نشده
إظهار الكل...
#یک_روز_سرنوشت_ساز #پارت۲۷ #مریم_خانی -الان فکر میکنی با این دادو بیداد حساب کار دستشون اومده؟ نه عزیز من! دارن تدارک تولد اقای خارجی رو میبینن با شنیدن این حرف وا رفتم بدون اینکه نشون بدم چقدر برام مهمه تماماً گوش شدم تا ببینم دیگه چه خوابایی برای مهرگان دیدن -اره پول گذاشتن هفته دیگه براش کیک و عطر بخرن نگاه از مژه های اکستنشین و ناخونای کاشتش گرفتم مژه هایی که چشماش رو کشیده تر نشون میداد و خدا میدونست چقدر وقت صرف ترمیمشون میکنه -مگه نمیخواستن ست چرم بخرن؟ چرا هر لحظه یه چیز‌میگن؟ حس خوبی نسبت به حرفا و رفتارشون نداشتم -حالا تا شونزده مهر هزار بار حرفشون رو عوض میکنن پس تولدش شونزده مهر بود..... چرا حالا که دیگه قرار نیست به این اموزشگاه بیام باید این برنامه پیش بیاد؟! اصلا عکس‌العمل مهرگان وقتی سوپرایزش کنن چیه؟ یعنی از اینکه به یادش بودن و براش تولد میگیرن خوشحال میشه؟
إظهار الكل...
دوپارت امشب تقدیم نگاهتون تا چهارشنبه👀❤️ منتظر نظراتتون تو لینک ناشناس هستم👇🏼 https://t.me/BiChatBot?start=sc-530773-BxWc42G
إظهار الكل...
برنامه ناشناس

بزرگترین ، قدیمی‌ترین و مطمئن‌ترین بات پیام ناشناس 📢 کانال رسمی و پشتیبانی 👨‍💻 @ChatgramSupport

#یک_روز_سرنوشت_ساز #پارت۲۶ #مریم_خانی با اینکه تصور این رفتارش برام دور از ذهن بود گفتم: -جریمتون کرد؟ از لابه لای حرفاشون فهمیدم اسم یکیشون ساغر هست و اون یکی که قد بلندتری داشت نازگله -این هفته ازمون داریم گفته هرکی درصد پایین بزنه کارنامش رو با ریز درصدها تو برد میزنه بی فکر لب زدم: -همین؟ ساغر حرصش گرفت -نه عزیزم از مشاوره هم اسمش خط میخوره موندم کی این گند اخلاقو تحمل میکنه نازگل زبونی به لباش کشید -تو نگران اونی که تحملش میکنه نباش این دادو بیدادشم برای اینه که ما حساب کار دستمون بیاد... شک نکن از اون مرداست که اگر کسی تو زندگیش باشه دنیارو برای دخترِ بهشت میکنه ناخوداگاه خودم رو کنارش تصور کردم این که دست و تو دست هم از در اموزشگاه میایم داخل و چشمای همشون از تعجب گرد شده حتی تصورشم منو به وجد میاورد
إظهار الكل...
#یک_روز_سرنوشت_ساز #پارت۲۵ #مریم_خانی همون طور که از پله ها پایین میومدم تو ذهنم حرفای مهرگان رو مرور میکردم حرفایی که به ظاهر معمولی به نظر میرسید اما برای خودم تحلیل و بررسیش میکردم با شنیدن لقب خارجی گردنم رو به طرف صدا چرخوندم با دیدن چندتا دختر و نیمرخ آشنایی ،راهم رو رو به طرفشون کج کردم هنوز متوجه من نشده بودن دستمو روی شونه کیمیا گذاشتم که سرش به طرفم برگشت -عه توام اینجایی نگاهم رو از اون دو نفری که تابه حال ندیده بودمشون گرفتم -علیک سلام منم خوبم خندشون گرفته بود -میدونم خوبی چه خبرا؟ از پیش خارجی میای؟ همین جمله کافی بود تا نطق اون دو نفر باز بشه -اخ اخ دیروز و امروز که همه از دستش فرارین ترکش هاش به تو نخورد؟ گیج از حرفاشون لب زدم: -تَرکِش؟!! کدوم ترکش؟!!! کیمیا مداخله کرد -بچه ها هم باهاش مشاوره گروهی دارن هم فردی نمیدونم چی شده بودو اعصابش از چی خورد بود که دامن همه رو گرفت البته تا حدودی حق با خارجی بود چون به خاطر فوق العاده های این هفته یکم برنامه هاشون بهم خورده بود و کوتاهی کردن ولی دیگه بدجور به سیم اخر زد که تروخشک رو باهم سوزند
إظهار الكل...
تا شنبه عزیزانم❤️🌸
إظهار الكل...