cookie

نحن نستخدم ملفات تعريف الارتباط لتحسين تجربة التصفح الخاصة بك. بالنقر على "قبول الكل"، أنت توافق على استخدام ملفات تعريف الارتباط.

avatar

لوکا ویتیلو(رمان)

رمانای کورا ریلی(جلدای لوکاویتیلو، رموفالکون و دانته و...) و ریناکنت(میراث خدایان‌ و...)🔞😋 مافیایی و۱۸+ ۲۱جلد تموم شده روزی ۵پارت😍 ترتیب جلدا: https://t.me/c/1431397741/6940 چنل محافظ: https://t.me/erotic_novel ارتباط با مترجم: @erotic_novel_bot

إظهار المزيد
مشاركات الإعلانات
7 051
المشتركون
لا توجد بيانات24 ساعات
-57 أيام
-5530 أيام

جاري تحميل البيانات...

معدل نمو المشترك

جاري تحميل البيانات...

Repost from N/a
🔞🔞رمان های بدون سانسور و رایگان که همه جافروشی هستن🔞🔞     ☔️#همه_ژانرها #بدون_سانسور☔️ آرشیوی کامل از فایل تمام رمان‌های ترجمه شده وگپ و گفت بامترجمین https://t.me/+vAtH1NWZDxExNTE8 ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #اروتیک #مافیایی☔️ ارین گفت:متیودوسم داشت،بخاطرپدرم رهام کرد.بدنش قفل تن رونان شد_میخوای کمکت کنم فراموشش کنی؟! https://t.me/+W3zIVYmF1UswZGJk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #گرگینه‌ای #اروتیک☔️ _خیلی شیرینی،بگوددی رومیخوای،بگوبدن منو درونت میخوای جفت کوچولو،بگو که مال منی https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #عاشقانه #اروتیک☔️ فراری بودم ولی مردی که بهم کاردادچنان هوش و حواسموبرد که یادم رفت نبایدباهیچ مردی بخوابم https://t.me/+KOTHNQzsBQZjNTBk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #تخیلی #عاشقانه☔️ پادشاهی نیمه خدابامرگ همسرش،هزاران سال بدون احساس به حکومتش ادامه میده تااینکه https://t.me/+ioNvK65B9A80Nzg0 ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #تخیلی #بزرگسال☔️ دختری که مسئول شیفت شب یک شرکت میشه و کاشف به عمل میاد که۴تا ازهمکارانمردش خون آشامن https://t.me/+6qkPVtNlcIQ0Y2U0 ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #انتقامی #اروتیک ☔️ پاهاشوبازکردم وگفتم:مجازاتت اینه؛سه ارگاسم بهترین مجازات برای زنی که ازاورال بدش میاد https://t.me/+Vfx3YDv7zL3bE2-L ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #اروتیک #عاشقانه☔️ -باشیر،قهوه میل داری؟دستم ازسینه دختره پایین رفت و به جام مقدسش رسیدخیس بود،رون‌هاش ازنیاز.. https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0  ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #انتقامی #عاشقانه☔️ -شوهر حرومزادتم زنمو وقتی داشت بهش تجاوز میکرد،گرفته بود زیر مشت و لگد؟-بخدا من گناهی ندارم. https://t.me/+xzEduttNkbM0NTlk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #خون_آشامی #خارجی☔️ - دوست ندارم +تو از هیچی خوشت نمیاد - من دوست دارم ب.ک.ن.م.ت و خونت رو بنوشم https://t.me/+r3jQ6NThQNc0OTQ0 ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #اروتیک #عاشقانه☔️ همه عمرم دخترپاکدامنی بودم ولی درمرز۳۰ سالگی،مردی کاربلد برای گرفتن بکارتم استخدام کردم https://t.me/+uSxocsu1jx04N2Rk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #ازدواج‌اجباری #پلیسی☔️ -چقدر زودواسه شوهر اجباریت وادادی.لب میگزم واون به نوک سینه‌های سیخ شدم اشاره کرد https://t.me/+zZtgEhNoxk5hNTY0 ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #خون_آشامی #گرگینه‌ای☔️ صدایی‌ازسینه‌اش بیرون زدوزانوهایم لرزید دهانش راباز کردومیدانم که تکه‌تکه‌ام میکند،از هم میدرد و میبلعد https://t.me/+QcrfjX1xemU839ii ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #مافیایی #اروتیک☔️ بسته شده بودم،رئیس مافیاطوری نگاهم میکردانگار نمیدونست منوبکشه یا وحشیانه منوبکنه https://t.me/+CmasBDsXuMYwOTQ0 ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #پلیسی #عاشقانه☔️ درد توی تنم پیچید:کاری می‌کنم که ناله‌ات کل خونه رو پر کنه و کسی جرئت نکنه دیگه سمت زن من بیاد! https://t.me/+cknPlq_I-9U5YTZk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #عاشقانه #اروتیک☔️ نش کلانتری که در دوران نقاهت بعدازتیر خوردنه بادوست‌دختر قبلی برادرش همسایه میشه.زنی سرد. https://t.me/+wo_IzfPewHI0NDFk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #خدایان #اروتیک ☔️ خودموتوی دنیای دیگه دیدم که زن ها برده و لخت بودن."یا برای خدای جنگ قربانی میشی یاهرزش!" https://t.me/+wViPxdFZTOU4YjBk  ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #عاشقانه #معمایی ☔️ خم شدم تاجورابو بالابکشم ولی دست داغی که ازلباس‌ زیرم واردشدازجا پروندم،دستش بیشتر پیشروی کرد https://t.me/+QaXVG4GNJoUwOGI0  ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #تخیلی #گرگینه ☔️ پادشاه قدرتمند گرگینه‌ها که سال‌ها هیچ جفتی برای خودش انتخاب نمی‌کرد،با دیدن دختری زیبا دلش لرزید ولی نمی‌دونست اون دختر در واقع.. https://t.me/+WSwKIUNk0KNiNTdk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #اژدها #پری_دریایی ☔️ "اون یه زنه...خودم پیداش کردم،مال منه" مرد دیگری غرید:"هرکی برنده بشه دختره مال اونه" https://t.me/+4RfDpmPLrIFjNDU0 ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #عاشقانه #ازدواج_اجباری ☔️ -سینه های من توی این سوتین جا نمیشه! -تف به من که سایزسینه‌ زنمم نمیدونم!بیاجلو ببینم. https://t.me/+kklsF-j6vAFlZGZk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #بیگانه #اروتیک ☔️ "انسانو برهنه کنین وبشورینش"به هشت پادشاه این سیاره نگاه کردم،میخواستند جلوی همه آنها حمام کنم؟ https://t.me/+_SWccAWOhhMwNmVk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #عاشقانه #اروتیک ☔️ قراربود یه بوسه بیخطر دراولین حضورم توی عموم باشه.اما،رومئوی من باعشق هدایت نمیشه.اون از انتقام تغذیه می‌کنه https://t.me/+rCy3CsVVY5kwMzJk ❀❀ ⃟ ⃟🦋❅❅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌┅─ ☔️ #مافیایی #عاشقانه ☔️ انگشتاشوروبدن برهنه‌ام میکشه: "تامرز رستگاری شلاق میخوری وبعد بایه هم‌آغوشی مقدس ازنو متولدمیشی" https://t.me/+5QlKTn4UudNhYzNk
إظهار الكل...
👍 3
دوستان عزیز🥰 فایل وفاداری پیچیده و احساسات پیچیده(دو جلد اول کامورا) اماده شده کسایی که میخوان به باتم پیام بدن❤️👇 @erotic_novel_bot
إظهار الكل...
👍 11
#پارت۴۴۵ #خدای_شرارت #جلد_اول_از_میراث_خدایان #جلد_کیلیان_کارسون_و_گلیندون_کینگ موهای نیمه مرطوب رو پیشونیشو نوازش کردم. لرز یهویی تو ستون فقراتم افتاد. وقتی رو زمین دیدمش، کاملاً خیس و نیمه هوشیار، ترسی که قبلاً تجربه نکرده بودم باعث شد کنترلمو از دست بدم. این شجاعت یا عصبانیت نبود، ترس خالص بود که باعث شد بخشی از ذهنمو به لاندن بروز بدم. احساس وحشتم بود که بهم اجازه داد بعد از چندین سال اجتناب کردن ازش، خود خوری و زندگی بر اساس قوانینش، بالاخره باهاش روبرو بشم. قبلا همچین ترسویی بودم. ولی الان دیگه نبودم و همه ی اینا به خاطر حرومزاده ای بود که‌ الان بیهوش خوابیده بود. از کی اینقدر بخش حیاتی زندگیم شده بود که فقط با فکر آسیب دیدنش تو لبه بودم؟ مجبورم می کرد، تهدیدم می کرد و چاره ای جز تسلیم شدن بهم نمیداد. تو این داستان به اندازه ی برادرم شرور بود. در واقع خیلی بدتر بود. اما میتونستم به خودم اعتراف کنم که جذبش شده بودم، جذب این شده بودم که چجوری کنترلمو می گرفت و چاره ای جز رها شدن برام نمیذاشت. اینم باید اعتراف می کردم که دلیل این بود که از پوسته ی خودم خارج شده بودم. دیگه اون گلینی نبودم که از درگیری اجتناب می کرد، آرامش برقرار می کرد و تو هیچ چیزی نظر نمی داد. تا زمانی که تو خطر ندیده بودمش متوجه نشده بودم که بهترین و بدترین وجهمو ازم بیرون می کشید و به این حس معتاد شده بودم.
إظهار الكل...
52👍 10🥰 3💯 1
#پارت۴۴۴ #خدای_شرارت #جلد_اول_از_میراث_خدایان #جلد_کیلیان_کارسون_و_گلیندون_کینگ یکم بعد هم از یه پیام برام اسکرین شات فرستاد که لوکیشن هم داشت. الی: با حکم اعلیحضرت پادشاه (که امشب برادرته)، تو دفاع از شرف و آبروی گلین بهمون بپیوند. به سبک قرون وسطی. اولش شک داشتم، تا اینکه بران گفت لان به کیلیان هفت روز فرصت داده بوده تا منو ول کنه و امروز آخرین مهلت بوده. لازم نبود برا پیدا کردن جایی که الی فرستاده بود وقت تلف کنیم، چون بران از قبل اونجا رو میشناخت. نمیخواستم به این فکر کنم که چرا از اتاق شکنجه ی لان خبر داشت، یا بدتر، نکنه قبلاً اونجا براش اتفاقی افتاده بوده. تو این بحبوحه به اینم فکر کردم که با دوست های کیلیان تماس بگیرم، اما جرمی، و به خصوص نیکولای، بدون شک برادرمو میکشتن. درست بود که گاهی اوقات طرفدار لان نبودم، اما حق با بران بود. برادرمون و خانوادمون بود. کیلیان موقع خواب صلح آمیز به نظر می رسید و چهره ی قشنگش تو حالت آروم قرار گرفته بود. تو راه اومدنمون به گرث زنگ زدم و وقتی آوردیمش گرث جلوی دروازه منتظرمون بود. به بران کمک کرد ببرتش طبقه ی بالا، بعد لباسای برادرشو با لباسای خشک عوض کرد و با دکتر خانواده تماس گرفت. دکتر گفت تب داره. چندتا دارو براش تجویز کرد و رفت.
إظهار الكل...
39👍 15
#پارت۴۴۳ #خدای_شرارت #جلد_اول_از_میراث_خدایان #جلد_کیلیان_کارسون_و_گلیندون_کینگ -بازم بهش این حقو نمیده که زندگیمونو بهمون دیکته کنه. وقتی بالاخره ماسکشو جلوی مامان و بابا برداشتم، حتی سعی نکن جلومو بگیری. بران موهای پشت سرشو اینقدر محکم کشید که نگران شدم به خودش صدمه بزنه. این منو یاد چیزی انداخت که بابابزرگ درباره ی بران گفت. اینکه چقدر شبیه همسر اولش، مامان عمو ایدنه. بران اینقدر از درگیری متنفر بود که باعث می شد احساساتش از درون ببلعتش. این بخش ازش باعث نگرانی شدیدم می شد چون مامان عمو ایدن پایان وحشتناکی داشت. این ناعادلانه بود که لان احساسات نداشت و بران بیش از حد احساسات داشت. برادرم دستشو از موهاش برداشت و صداش ملایم شد. -وقتی آروم شدی در این مورد صحبت میکنیم. کل شب تو اضطراب شدید بودی. اون موقع بود که متوجه شدم داشتم کف دستمو به شلوارکم می مالیدم؛ تا جایی که قرمز شده بود. تنفسم عمیق، خشک و غیر طبیعی بود. نفس عمیق کشیدم تا تنش ازم خارج بشه. آروم رفتم سمت کیلیان و رو تختش که دراز کشیده بود نشستم. چند ساعت پیش وقتی رسیدم خوابگاه، بران بهم زنگ زد و گفت نزدیک محوطه ی دانشگاه چندتا ماشین تصادف‌ کردن و مطمئنه که لاندن پشتشه.
إظهار الكل...
41👍 11🔥 2
#پارت۴۴۲ #خدای_شرارت #جلد_اول_از_میراث_خدایان #جلد_کیلیان_کارسون_و_گلیندون_کینگ فصل۲۹ گلیندون طول اتاق کیلیان رو با قدم های تند می رفتم‌ و برمیگشتم‌، سعی می کردم لرزش انگشتامو از بین ببرم ولی تاثیری نداشت. -شاید باید دوباره به دکتر زنگ بزنیم تا مطمئن بشه واقعا حالش خوبه. گرث دست به سینه به دیوار تکیه داده بود و پاهاشو رو هم انداخته بود. -خوبه. برا صدمه زدن بهش بیشتر از شکنجه با آب نیازه. بران، که بهم کمک کرد کیلیان رو تا اینجا تو عمارت هیدنز بیارم، تو موهاش دست کشید. -از طرف برادرم عذرخواهی می کنم. فقط... حس محافظتی داره. -اینقدر تلاش نکن کارهاشو توجیه کنی، بران. کلماتی که از لبام خارج شد خشک به نظر می رسید. -میدونم از دستش عصبانی ای. سعی نمی کنم از کارهای اشتباهش دفاع کنم، اما لان برادرمونه، گلین. آره، بیش از حد محافظه و به روش های مخرب نشونش میده، اما به این دلیله که نمیخواد ما ضعیف باشیم یا ازمون سوء استفاده بشه.
إظهار الكل...
41👍 14🤔 1
Photo unavailable
21👍 4🔥 2
#پارت۴۴۱ #خدای_شرارت #جلد_اول_از_میراث_خدایان #جلد_کیلیان_کارسون_و_گلیندون_کینگ دویید سمتم. حس می کردم دیگه ریلکس شدم. گلیندون اینجا بود. الان همه چی خوب بود. -کیلیان! کیل! چشماتو باز کن... سرمو تو بغلش گرفت، نگرانی از هر کلمه و لمسش می چکید. واقعاً فرشته ی سفارشیم بود، گلیندون من. تو همون حالتی که منو تو بغلش گرفته بود، با نگاه لاندن روبرو شدم و پوزخند زدم. میدونستم بران میاد، چون الی خوشش نیومد کریتون درگیر شد، و از اونجایی که لاندن برا این کار کری بی میلو تحت فشار قرار داده بود، قطعاً الی براندن رو به عنوان نوعی تلافی وارد می کرد. به محض اینکه کریتون ظاهر شد، الی گوشیشو درآورد و یه چیزی تایپ کرد، احتمالاً برا براندن پیام فرستاده بود تا وضعیت فعلیو‌ بهش اطلاع بده. بران وقتی میدونست من اینجام، حتما گلیندون رو میاورد. قبل تر میتونستم با استفاده از فندک تو جیب پشتم فرار کنم، اما میدونستم لاندن دیر یا زود منو گیر مینداخت. لحظه ای که خشم محتاطانه الی رو با دیدن کریتون دیدم، این نقشه رو ریختم. این صحنه باید اتفاق میفتاد. گلیندون وقتی می دید برادرش شکنجه ام میکنه، قطعاً کنار من قرار می گرفت، نه کنار برادرش. با من همدردی می کرد، از برادرش متنفر می شد و می خواست منو نجات بده. وایسادنش مقابل لاندن و برداشتن این همه بار از رو سینه‌ اش هم یه امتیاز بود. خوشحال شدم تونستم کمک کنم، عزیزم. لاندن چشماشو تنگ کرد، احتمالاً نقشه مو فهمیده بود. اما الان نمیتونست کاری کنه. دیگه هیچ وقت نمیتونست بین من و گلیندون قرار بگیره، مگر اینکه میخواست کسی باشه که گلیندون ازش متنفر میشه.
إظهار الكل...
56👍 13🤩 4😈 1
Repost from N/a
🔞🔞دنبال رمان های بدون سانسور و ممنوعه میگردی که نمیتونی هیچ جایی پیداش کنی؟😈🙈🔞🔞 🔞 ماه نشان دختری که بخاطر دشمنی بین۲قبیله جادوگرانو گرگینه ها توسط اصلان پادشاه خشن گرگینه ها دزدیده میشه.. https://t.me/+WSwKIUNk0KNiNTdk ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 درتب و تاب‌تو همه عمرم دخترپاکدامنی بودم ولی درمرز۳۰ سالگی،مردی کاربلد و فاحشه برای گرفتن بکارتم استخدام کردم.. https://t.me/+uSxocsu1jx04N2Rk ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞پرنسس مافیای روس عشق مخفیم بود و برادرام از اینکه منو با اون ببینن متنفر بودن و اگه پدرم میفهمید خون راه مینداخت اما شبانه.. https://t.me/+W3zIVYmF1UswZGJk    。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 گرگ بد بزرگ واسه آرامش به کلبه ای درجنگل پناه بردم،کسی تعقیبم میکرد.گرگینه‌ای که دنبال جفتش،یعنی من میگشت https://t.me/+V2zunOsaUqGLNU5i 。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 خدای شرارت توجه یه هیولاروجلب کردم،ازش فرارکردم ولی درمورد هیولاها چی میگن؟اوناهمیشه تعقیبت میکنن https://t.me/+CmasBDsXuMYwOTQ0  。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 شکارچی پسر هولی بودم که‌رابطه چندنفری برام مهم نبودولی فیلم رابطه‌م با۳تادختر پخش شدو پدرم برای محروم نکردنم ازارث.. https://t.me/+MHKMLHY71RI5MDA0 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞پادشاه عقربها پادشاهی نیمه خدابامرگ همسرش،قلبشم همراهش دفن میکنه،هزاران سال بدون احساس به حکومتش ادامه میده تااینکه.. https://t.me/+ioNvK65B9A80Nzg0 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 ملکه‌ی خون یکی ازسران قدرتمندمافیا،به دنبال انتقام از خاندانی که تمام زندگیش رو نابود کردن،سراغ زنی میره که.. https://t.me/+cknPlq_I-9U5YTZk ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 ملکه مافیا ملکه مافیابودم و سرگردجذابی اسیرم شده بود.هرشب میبستمش به تخت ورو بدن بزرگش.. https://t.me/+zZtgEhNoxk5hNTY0 。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞طعم خون عوضیترین خون آشام مجبور به محافظت ازخواهر دوست صمیمیش میشه که یک گرگینه کوچولوی ضعیفه https://t.me/+r3jQ6NThQNc0OTQ0 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 طنین‌تنهایی دخترشیطون وبامزه‌ای که تو یک روستای مخوف گم میشه وکسی درخونشو برای طنین بازنمیکنه https://t.me/+xzEduttNkbM0NTlk 。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 ژکان بچه نامشروعی که خانوادش ولش کردن بعد چندسال برگشته تاانتقام درد‌هایی که کشیده رو بگیره.. ‌‌https://t.me/+kklsF-j6vAFlZGZk ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞رومئوتاریک من قراربود یه بوسه بیخطر دراولین حضورم توی عموم باشه.اما،رومئوی من باعشق هدایت نمیشه.اون از انتقام تغذیه می‌کنه https://t.me/+rCy3CsVVY5kwMzJk ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 همکارخون آشام دختری که مسئول شیفت شب یک شرکت میشه و کاشف به عمل میادکه۴تاازهمکارای مردش خون آشامن https://t.me/+6qkPVtNlcIQ0Y2U0 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 غرور و آبرو جدیدترین رمان لیانا دیاکو،داستان شاهزاده بلوند و خبیث خاندان برونی،براندو. https://t.me/+5QlKTn4UudNhYzNk ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞کلانتر شهر نش کلانتری که در دوران نقاهت بعدازتیر خوردنه بادوست‌دختر قبلی برادرش همسایه میشه.زنی سرد. https://t.me/+wo_IzfPewHI0NDFk ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞معامله ازدواج برای انجام یک معامله به زن احتیاج داشت،من برای دادن قرض‌هام.ولی بدبختی اینکه کاربه همین‌جاختم نشد https://t.me/+QaXVG4GNJoUwOGI0 ‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞عشق دیوانه‌وار فراری بودم ولی مردی که بهم کاردادچنان هوش وحواسموبرد که یادم رفت نبایدباهیچ مردی بخوابم. https://t.me/+KOTHNQzsBQZjNTBk ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞پیوندباخدای جنگ ازیه دنیای دیگه سردرآوردم،جایی که زنهارو به بردگی میگیرن،قراره یاهرزه خدا بشم یابراش قربانی بشم https://t.me/+wViPxdFZTOU4YjBk  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞ترجمه رمان های خارجی بزرگترین اجتماع طرفداران رمان‌های خارجی و مترجمین.آرشیوی از تمام فایل رمان‌های ترجمه شده. https://t.me/+vAtH1NWZDxExNTE8 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 شکار من نمیدونستم شوهرصوری‌م یه شیطانه و هدفش کشتنمه.منواسیر میکنه وبرای رهاییم شرط میذاره https://t.me/+Vfx3YDv7zL3bE2-L ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 پیوند با اژدها بافهمیدن خیانت نامزدم باخشم رانندگی میکردم که وارد مهی شدم و از دنیای دیگه ای سر در آوردم که تنها زن اون سرزمین بودم https://t.me/+4RfDpmPLrIFjNDU0 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°❄。°✿🦋。°✿。 🔞 عروس خون‌آشام دخترخون‌آشامی که به دستور پدرش مجبوربه ازدواج باآلفای گرگینه‌ها میشه.گرگینه ای که فکری بجزتصاحب عروسش نداره https://t.me/+QcrfjX1xemU839ii ‌‌‌‌‌‌‌‌‌。°✿°。🦋✿。°。°✿🦋。°✿。 🔞شـیطان برای کاربه خونه‌ای با6پسر رفتم،میدونستم انسان نیستن،یکی ازاوناتنهاهدفش شکنجه منه،پسری که لقبش شیطانه https://t.me/+sB9uKzM7JIJlM2Nk 
إظهار الكل...
👍 2
شروع خدای شرارت🌸
إظهار الكل...
👍 10 1