•𝑩𝒆𝒂𝒖𝒕𝒚 𝒍𝒊𝒏𝒆•

❌لیتلی که وسط اردوگاه توسط ددی‌های مدیرش تنبیه میشه❌ ددی راف پوزخندی زد و #شرتم دراورد: 💦🔥- اونقدر وسط اردوگاه و جلوی دوستات اسپنکت میکنیم تا کون گردالیت مثل لبای خوشگلِت سرخ بشه 💦🔥 با بغض #مصنوعی گفتم: 🔥💦- ددی خو فقط انداژه جای یه سکه سوخت💦🔥 ⁉️لباس یکی از ددی‌هاشو می‌سوزونه و سخت تنبیه میشه⁉️ http://t.me/joinchat/AAAAAEuCyUO1P9SOp2XHnA

#پارت_واقعی_رمان😈 #سک.س خشن تو حموم🛁 یه‌پامو لبه وان گذاشت و کمرم رو سفت‌گرفت. +تروخدا صدرا حداقل بزار خ*ی*س ک‌نمش. -خفه. بعد حرفش #خشک محکم #مردونگیشو از پشت کرد تو #ک‌*صم که جیغم گوشای خودمو کر کرد. گریم گرفت که از توم در آورد و ل‌باش رو گذاشت روی #ک*صم و....👅💦📛♨️ https://t.me/joinchat/o_FAakeFR7M1ZGI0 +صدرا به خدا اختلال روانی داری. -ساکت باش تا به بار دیگه #خشک #ج‌رت ندادم.😡🔞 https://t.me/joinchat/o_FAakeFR7M1ZGI0

🍼گیف Daddyو Little🍓🌸 👉🏻 @love_is_human ⚡️عکس mistress و slave 😈🔥 👉🏻 @love_is_human 🌈عکس و گیف کاپل های LGBT💞🦄🏳‍⚧ 👉🏻 @love_is_human 💦کلیپ و چالش های tiktok😍✔️ 👉🏻 @love_is_human ❌فیلمهای #ممنوعه bdsm و lgbt🔞 👉🏻 @love_is_human

#گی 🌈 #مستر_اسلیو ⛓ #تو_حموم_به_پسره_تجاوز_میکنه ❌💦 🏳️‍🌈🏳️‍🌈🏳️‍🌈🏳️‍🌈 #پارت_واقعی ♨️🔥 #پارت_پانزدهم 🌊 #لباساش رو دراورد و کنار #وان نشست. با دستای نرم و #لطیفش پاهامو توی اب #ماساژ میداد. به #دیک راست شده ام نگاه #کردم #پسر رو انداختم #توی_وان با لحن #تحکمی گفتم _ همونطور که پاهامو #ماساژ میدی برام #بخورش با اکراه #دهنش رو سمت #دیکم اورد و #لیسی روی #کلاهکش زد که همون لحظه #مایع_شفافی ازش بیرون اومد و حالش بهم #خورد تو وان #خمش کردم #دیکم رو #خیس کردم و تو آب #واردش_کردم 🏳️‍🌈🏳️‍🌈🏳️‍🌈🏳️‍🌈 https://t.me/joinchat/ROxguL8tMaL_OlwU https://t.me/joinchat/ROxguL8tMaL_OlwU

#پسره_معتاده_مجبورش_میکنن_با_یه_پلیس_سختگیر_و_غیرتی_توی_یه_خونه_زندگی_کنه 👅🍒🔞👮‍♀ گی🍎 همخونه ای🍎 مدرسه ای🍎💦 #بسته_مواد رو ازم گرفت و #کمربندشو برداشت. از #ترس به #سکسکه افتاده بودم و #دلم زیر و رو میشد. - بهت نگفته بودم سمت #مواد نرو؟ بهت نگفتم اگه بفهمم #پات کج رفته میکشمت!؟ #بغضمو قورت دادم که هلم داد روی تخت و #لباسامو بیرون اورد. از ترس #کتک خوردن گوشه تخت توی خودن جمع شدم ولی #محمد هم جلو اومد و #کمربند رو بالا برد اگر میفهمید علاوه بر مواد #مشروب هم خوردم قطعا زنده به گورم می‌کرد. با ضربه ای که روی #بدنم خورد... #پسره_قرتی_که_هرشب_توی_مهمونی_و_پارتیه_با_یه_پلیس_غیرتی_همخونه_میشه 🤤🌈🔥 https://t.me/joinchat/CDGfdRi9iFtiNDI0

برادرای ناتنی عاشق دختربچه ای میشن و بزور لیتل خودشون میکنن😈🔞💦 #Dady_littlegirl👧🏻🍓 #treesam🔥⛓ جلوی در منتظر #ددیا نشسته بودم و از شدت #تحریک شدن تکون میخوردم🥵 دستمو از زیر دامنم رد کردم و روی #چوچولم گذاشتم🤤 تند تند #مالیدم که یهو دستمو داخل #سوراخم فرو کردم که از درد و #سوزش جیغی کشیدم...💦🍒 با دیدن #خون روی دستم و باز شدن در...😨🔞 #مشغول_خودارضایی_بود_که_پردشو_میزنه🥶📛 #ددی_لیتل‌گرل💕🍷 https://t.me/joinchat/VKnLC051ffdBzIMM https://t.me/joinchat/VKnLC051ffdBzIMM

#هات_ترین_رمان_تریسام 🔞💦🤤 #سه_پسر_دزد_که_با_هم_توی_یه_مدرسه_هستن_یه_شب_اتفاقی_با_هم_به_یه_خونه_برای_سرقت_میرن_و_همو_میشناسن 😱❌ قسمتی از رمان : دست شاها رو که به زور دنبال خود کشید رازمهر با ترس و تعجب سعی کرد جلوش رو بگیره. این حرف ها رو تا قبل از این شوخی میدید اما حالا میدید انگار شاهیار واقعا جدیه. - علی ولش کن. شاها رو دنبال خود وسط هال کشید رو همونجا پرتش کرد. سمتش هجوم برد که رازمهر خودشو بین اون دو انداخت... - علی گفتم ولش کن، بسه. - تو برو کنار دخالت نکن. شاها بغض کرده خودشو سمت دیوار کشید. https://t.me/joinchat/CDGfdRi9iFtiNDI0 #تریسام_مدرسه_ای 😍🎀🔞

دستاشو به #تخت بستم #گردنشو‌مک‌محکمی زدم 👄 زیر دستم هی #وول‌میخورد آلتمو ورودی #کو*نش گذاشتم 🍆💦 یه #ضرب‌واردش‌کردم #+آخخخ پا*ره شدم بی توجه به #ناله‌هاش سیلی #محکمی‌بهش‌زدم😱🔞 https://t.me/joinchat/Vsl4SFrUtLcE3svY